خدایا
17 اسفند 1394
خدایا
دیشب خواستم بابت هر گناهی که کرده ام شمعی روشن کنم…
سوختنش را ببینم و جهنم را یادآور شوم…
اما گناهانم آنقدر زیاد بود، که ترسیدم دنیا را به آتش بکشم!
خدایا…!!!
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی که بی سلام تو آغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت هر دلی که شکستم
بابت هر گره که به دست تو باز شد و و من به شانس نسبت دادم
بابت هر گره که به دستم کور شد وتو را مقصر دانستم:
مرا ببخش…
خـدایا :
منم منم هایم را نبیـن ….
خودت خوب می دانی
“من بی تو هیچـــم…