تقیزادههای امروز
رهبر انقلاب در سخنرانی نوروزیشان در حرم رضوی، شبهروشنفکران داخلی که دنبال ترویج فرهنگ غربی هستند را با حسن تقیزاده، بهاصطلاح منورالفکر دوران پهلوی مقایسه کردند و برخی از خصوصیات آنها را برشمردند. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در این اطلاعنگاشت موارد مورد اشاره ایشان را مرور میکند.
تقي زاده كيست؟
سید حسن تقی زاده در آخر رمضان سال 1295 ق (شهریور1256/سپتامبر 1878م) در خانواده ای روحانی در شهر تبریز متولد شد. پدرش«سید تقی اردوبادی»از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. سید حسن فرزند ششم خانواده بود که پس از چهار برادر دو قلو و یک پسر به دنیا آمد که البته سه تن از برادرانش از دنیا رفتند.همچنین پس از وی نیز دو کودک دو قلو متولد شدند که یکی از آن ها پسر بود که زود درگذشت و دیگری دختری بود به نام ربابه که بعدها همسررفیق شفیقش میرزا محمدعلی خان تربیت شد.
سید حسن از چهار سالگی به آموختن قرآن پرداخت، از هشت سالگی تا حدود بیست سالگی مقدمات عربی ودروس حوزوی مانند رسایل و مکاسب و شرح کبیر را خواند
از چهارده سالگی در اندیشه های او تغییراتی رخ داد و به علوم غربی علاقه مند شد به همین دلیل به طور پنهانی و به دوراز چشم پدرشروع به مطالعه ی کتب آن ها و آثار شیخ احمد احسایی وهمچنین یادگیری زبان فرانسه و انگلیسی پرداخت.
رها کردن حوزه
.پس از مرگ پدر در سال 1314ق علوم دینی را رها کرد و با جدیت تمام مشغول مطالعه ی علوم جدید شد.خود وی گفته که از تقریبا شانزده سالگی در پی رهایی از تقلید و«اطاعت کورکورانه تعبدی» برآمده است.این موضوع نشان دهنده ی عدم همبستگی عاطفی و معنوی میان او و پدرش است اما با این وجود می توان گفت که با توجه به تعریفاتی که از پدرش در مقدمه ی کتاب«آزادی و حیثیت انسانی» تالیف جمالزاده به عمل آورده است از داشتن چنین پدری نه تنها احساس حقارت نمی کرده است،بلکه احساس غرور هم می کرده است.شاید به همین علت در اوایل جوانی هنگام ورود به زندگی اجتماعی خود را«تقی زاده» نامیده است.
وی در سال 1316 و 1317 ق به تدریس علم فیزیک در دارالفنون مظفری و مدرسه ی لقمانیه و معلم خانه ی تبریز مشغول بود.
در سال 1319ق با همکاری تربیت، میرزا سید حسین خان و میرزا یوسف خان آشتیانی در تبریز مدرسه ی «تربیت» را به منظور ترویج آموزش به روش غربی و اندیشه های غربی تاسیس کرد که البته با مخالفت گروهی از روحانیون این مدرسه تعطیل شد.
سپس کتاب خانه(کتاب فروشی) «تربیت» را تاسیس کرد که در کنار کتب دینی،کتاب های فرنگی و عربی هم می فروخت.وی پس از آشنایی با آثار «میرزا ملکم خان» و «طالبوف» و روزنامه های فارسی خارج از کشور مانند اختر،پرورش،ثریا،حبل المتین و حکمت و کتب عربی چاپ مصر و کتب ترکی چاپ عثمانی به شدت به علوم و اندیشه های تجددطلبانه ی غربی تمایل یافت.
تقی زاده در کتاب «زندگی طوفانی» می نویسد:باید بگویم از اول مایه اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان بود.از همه جا کتاب های او را پیدا کرده،می خواندم.در مسیر زندگی سیاسی من تاثیر عمده ای کرد.شاید خیلی اشخاص دیگر هم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتند.
تقی زاده با کمک تربیت،آشتیانی و سید حسین خان دو هفته نامه «گنجینه فنون» را در سال 1320ق تاسیس کردکه در تبریز چاپ می شد و بعد از حدود یک سال و نیم تعطیل شد.
دیدار با شیخ محمد عبده
تقی زاده در 1321ق به قفقاز،استانبول،مصر،بیروت و دمشق سفر کرد و از نزدیک با برخی از روزنامه نگاران،فعالان سیاسی و نویسندگانی مانند جرجی زیدان، زین العابدین مراغه ای و هم چنین شیخ محمد عبده،مفتی معروف مصر،دیدار و گفت و گو کرد و با تفکرات آن ها آشنا شد.وی در شعبان سال 1323ق به تبریز بازگشت.
تقی زاده در دوره اول مجلس
تقی زاده با شنیدن خبر انقلاب در تهران (مشروطه) از طریق روسیه به تهران آمد.وی در مجلس در جمع تماشاگران حاضر می شد و شاهد مذاکرات نمایندگان بود.در این زمان رساله «تحقیق احوال کنونی ایران یا محاکمات تاریخی» وی در تبریز منتشر شد و همین امر در کنار سخنرانی های آتشین وی سبب شد تا مورد توجه مشروطه خواهان تبریز قرار گیرد و یکی از نمایندگان تبریز شود.به همین دلیل به او خبر دادند تا زمانی که دیگر نمایندگان تبریز به تهران برسند وی در جلسات مجلس حاضر شود.
در تبریز شما آدم حسابی قحط بود که این پسر را به عنوان نماینده به مجلس فرستادید!
وی در خاطرات خود نوشته: «در همان روز که به مجلس وارد شدم، مرحوم حاج محمد صراف نماینده مجلس به مرحوم حاج سید مرتضی مرتضوی به شوخی گفت: در تبریز شما آدم حسابی قحط بود که این پسر را به عنوان نماینده به مجلس فرستادید! اما مرحوم حاج سید مرتضی گفت: صبر کنید تا همین آقا پسر به حرف بیاید آنوقت خواهی فهمید که تبریزها چه کسی را به نام نماینده خود به مجلس اول روانه کردهاند.»
تقی زاده در این ایام تنها 30سال(شمسی) داشته است که بنا به گفته ی خود وی چهره اش مانند افراد هیجده ساله می ماند.
وی با ایراد نطق های آتشین و کوبنده و پرشور در مجلس توانست ظرف مدت کوتاهی رهبری اقلیت تندرو،اصلاح طلب و روشنفکر مجلس را در دست گیرد و توجه بسیاری از افراد را به خود جمع کند.به همین سبب توانست جزو هیات نه نفره ی تدوین متمم قانون اساسی قرار گیرد.وی از مفاهیم نوین سیاسی و اجتماعی مانند تحدید اختیارات شاه و تفکیک دین از سیاست دفاع کرد(و مورد غضب محمدعلی شاه قرار گرفت) و با مداخله ی روحانیون از طریق نظارت بر مصوبات مجلس و تطبیق آن با اسلام مخالفت کرد و همین امر باعث شد تا از سوی مردم و روحانیون متهم به بی دینی شود.
او هم چنین از پیمان منعقده میان روسیه و انگلستان برای تقسیم ایران در 1286 (موسوم به قرارداد 1907) دفاع کرد
پناهنده شدن به سفارت انگلیس
هنگامی که محمد علی شاه در تیر ماه 1387ش مجلس را به توپ بست،تقی زاده برخلاف حرف های خودش که مردم و نمایندگان را به مقاومت و دفاع تشویق می کرد به سفارت انگلستان پناهنده شد و به خارج از کشور رفت.
ابتدا به پاریس و سپس به لندن سفر کرد. هنگامی که در پاریس بود ادوارد براون(پرفسورانگلیسی ) به وی نامه نوشت و از او دعوت کرد تا به لندن بیاید.وی نامه ی خود را با این شعر آغاز کرده بود:
شنیدم صفات تو عاشق شدم به دیده ندیده رخ فرخت
به یاد تو برخاست صبر از دلم چهها خیزد آیا چو بینم رخت
بازگشت مخفیانه به ایران
ادوارد براون و انگلیسی ها از این ارتباط با تقی زاده و دیگر روشنفکران اهدافی داشتند از جمله به دست آوردن اطلاعات های مختلف و به دست گرفتن سکان هدایت مشروطه.
پس از یک سال ونیم و با توجه به برهم ریختن اوضاع تبریز در ایام مشروطه تقی زاده به پیشنهاد براون مخفیانه و به طور ناشناس به ایران(تبریز) بازمی گردد؛ چراکه هنوز مدت تبعیدش تمام نشده بود .این ایام مصادف است با ایام شورش در تبریز و پایان کار محمدعلی شاه. تقی زاده در تبریز به مخالفت با ستارخان و باقرخان برمی خیزد و غارتگران شهر را به او منتسب می کند و از همین طریق عده ای را از گرد او می پراکند
پس از سقوط محمد علی شاه و فتح تهران به دست مجاهدین ، تقی زاده (31 ساله) به تهران آمد و در «هیات مدیره موقتی» که مسئول تصمیم گیری تا گشایش مجدد مجلس بود عضو می شود از جمله اقدامات این هیئت مدیره «اعدام شیخ فضل الله نوری» بود.
حکم به فساد مسلک سیاسی
با گشایش مجلس، تقی زاده از طرف مردم تبریز و تهران به نمایندگی انتخاب شد اما نمایندگی تهران را نپذیرفت و به عنوان نماینده ی تبریز وارد مجلس شد.وی رهبری حزب دموکرات ها را برعهده داشت.در مقابل این حزب،حزب اعتدالیون بود که آیت الله بهبهانی و ستارخان و باقرخان از اعضای آن بودند.
تقی زاده همچنان بر جدایی دین از سیاست تاکید می کردتا این که گروهی از علمای نجف از جمله آیت الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند.
علت صدور این فتوا به صورت خاص، حمایت تقیزاده از حبس شیخ محمدباقر توسط یپرم خان ارمنی (رئیس نظمیۀ وقت) و موافقت با قصاص او به سبب قتل دو نفر اسماعیلی بود
متن فتوا بدین شرح بود:
«مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم.
چون ضدیت مسلک سیدحسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و ازمکنونات فاسده¬اش علنا پرده برداشته است؛ لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است.
منعش از دخول در مجلس ملی و مداخله در امور مملکت و ملت بر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران ایدهم¬ الله بنصره العزیز واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت (ع).
بجای او امین دینپرست وطنپرور و ملتخواه صحیحالمسلک انتخاب فرموده او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمن¬های ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی عز اسمه را اخطار فرمایند و هر کس از او همراهی کند در همین حکم است،
ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم، قد صدر الحکم
من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک».
آیت الله مازندرانی:«…هر کس نسبت تکفیر داده کذب محض است…»
این حکم باعث شد که گروهی از مردم فکر کنند که این حکم بیان کننده کفر تقی زاده است،به همین دلیل طی تلگرافی سوال خود را از مراجع پرسیدند.آیتالله مازندرانی در جواب آنها پس از ذکر مواردی درباره حکم تقی زاده نوشتند: «… بعد از بیان این مقدمه عرض میشود، حکمی که در باب تقی زاده از ماها دو نفر صادر شده که متفقا حکم کردیم، اولا تکفیر نبوده. هر کس نسبت تکفیر داده کذب محض است؛ بلکه حکم به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت بود… ».
این نامه به مجلس موجب شد که مجلس اعتبار نامه تقیزاده را ملغی ساخت . در این زمان بود که آیت الله بهبهانی هم ترور شد. تقیزاده تا آنجا به دست داشتن در این ترور متهم بود که وقتی تابوت بهبهانی را میبردند جمعیت شعار میداد: «فقیهی که اسلام را بود پشت، تقیزاده گفت و شقیزاده کشت».
تقی زاده پس از یک مرخصی سه ماهه و رفتن به تبریز، مجبور به خروج از کشور شد.وی ابتدا به استانبول رفت و پس از یک سال ونیم اقامت سفری کوتاه به پاریس داشت و مجددا به استانبول بازگشت. سپس به انگلیس رفت.
در این زمان که مصادف بود با دوره ی سوم مجلس تقی زاده مجددا به نمایندگی انتخاب شد! اما نپذیرفت و به آمریکا رفت.
همزان با شروع جنگ جهانی اول، المان به سمت این سیاست رفت تا از نفوذ روس ها و انگلیسی ها در ایران بکاهد.به همین سبب در پی برقراری رابطه با برخی از سیاسیون و روشنفکران ایران برآمد؛ از جمله از سید حسن تقی زاده دعوت کرد تا به آلمان بیاید. تقی زاده هم که تا این زمان از افراد طرفدار انگلیس شناخته می شد در این زمان تغییر موضع داده و به برلین رفت. در آن جا مجله کاوه را راه اندازی کرد
بودجه مجله کاوه را دولت آلمان پرداخت میکرد و مقالات آن تا حد زیادی صبغۀ سیاسی، البته منطبق با منافع آلمان داشت.
تقیزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم کاوه (ژانویه ۱۹۲۰) چنین نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی… امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند.
دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس… این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
وی در آلمان بود که ماموریت یافت تا در مذاکرات تجاری ما بین ایران و روسیه که در مسکو برگزار می شد شرکت کند.پس از بازگشت از این سفر به آلمان بود که تقی زاده با دختری آلمانی ازدواج کرد و نام او را «عطیه» گذاشت.
«…باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید…»
با شکست آلمان در عرصه جنگ جهانی توجه وی دوباره به قدرت های بزرگ جلب شد. معتقد بود باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد. او در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود…»
«یک مشت تصورات بی ادعا»
وی در مجلس پنجم به نمایندگی انتخاب شد و در سال 1303ش به ایران بازگشت. وی مورد استقبال مشروطه خواهان قرار گرفت وامید این می رفت تا جلوی سردار سپه، رئیس الوزرا را بگیرد تا به سمت استبداد نرود؛ اما وی مقالاتی با عنوان«یک مشت تصورات بی ادعا» منتشر کرد که در آن ضمن ستایش از تمرکزگرایی رضاخان، حکومت قادر قاهر ثابت و مستشاران خارجی و مجلس شورای ملی را سه رکن اصلی ترقی دانست.
با این همه، در مواردی هم به رضاخان ایراد و انتقاد می کرد. از جمله ی این موارد موضوع انتقال سلطنت به رضاخان بود که وی در کنار افرادی چون مدرس و مصدق سخت با آن مخالفت کرد. تقیزاده در جلسه ی تاریخی 9 آبان 1304 به عنوان اولین مخالف سخن گفت وصریحاً اعلام داشت که «…. در مقابل خدا و ملت و مملکت و تاریخ خودمان و در مقابل نسل های آتیه ی این ملت میگویم که به عقیده بنده این ترتیب و این وضع مطابق ترتیب قانون اساسی نیست و صلاح این مملکت هم نیست»
به همین دلیل هنگامی که رضا خان به سلطنت رسید از وی سخت کینه داشت و به همین منظور هنگامی که تقی زاده در دوره ی ششم مجلس هم به نمایندگی انتخاب شد اما هیئت وزرا او را به عنوان مسئول غرفه ایران در نمایشگاه فیلادلفیا که به مناسبت یکصد و پنجاهمین سال استقلال آمریکا تشکیل شده بود تعیین کرد و به امریکا فرستاد. با این وجود پس از مدتی تقی زاده این غرفه را به دیگری سپرد و به ایران بازگشت و به مجلس رفت. رضا شاه به دنبال این بود تا از ورود افرادی چون تقی زاده و مدرس و مصدق به مجلس جلوگیری کند.به همین دلیل تقی زاده دچار شکلات معیشتی شد تا جایی که حتی یک بار برای تامین هزینه مهمانی مجبور شد تا ساعتش را گرو بگذارد و این فقر مالی علتی است که بنابر گفته ی خود تقی زاده موجب شد تا به رضا شاه نزدیک شود!
در دوران رضا شاه مناصب مختلف دولتی گرفت از جمله والی خراسان، وزیر مختار ایران در انگلستان ،وزیر راه، وزیر مالیه بود. هنگامی که وی منصب وزارت مالیه را برعهده داشت قرارداد نفتی ایران وانگلستان موسوم به« دارسی» راتمدید کرد و همین امر موجی از نفرت را علیه او به وجود آورد.سپس با رضاشاه برسر موضوع ارتش و موضوع ذخیره ی طلا اختلاف پیدا کرد.رضاشاه به او اخطار کتبی داد و پس از مدتی حکم عزل او و کابینه ای را که در آن حضور داشت صادر کرد.
پس از مدتی سفیر دولت ایران در فرانسه شد.
در ایام سفارت وی مقالاتی در فرانسه منتشر شد که باب میل رضاشاه نبود. به همین دلیل از تقی زاده خواسته شد تا جلوی آن را بگیرد اما وی که در این کار موفق نشد مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و به تهران احضار شد اما وی تمارض کرده و نیامد و به لندن سفر کرد و در آن جا به تدریس زبان فارسی در موسسه ی مطالعات شرقی مشغول شد.با شروع جنگ جهانی دوم و بمباران لندن توسط آلمانی ها به کمبریج رفت و تا پایان دوران رضاشاه در آن جا بود.
با سقوط رضاشاه و روی کارآمدن محمدرضا، سفیر ایران در انگلستان شد و پس از مدتی «سفیر کبیر» در آن جا شد.
در مجلس چهاردهم به نمایندگی انتخاب شد اما به ایران نیامد و پست سفارت را ترجیح داد تا این که در سال 1323ش(پس از جنگ جهانی دوم) به ایران بازگشت. سپس به ریاست هیئتی انتخاب شد که به منظور طرح شکایت ایران از شوروی به علت تداوم حضور ارتش سرخ در خاک ایران و حمایت شوروی از غائله ی پیشروی در آذربایجان در شورای امنیت سازمان ملل شرکت کرد و توانست حقانیت ایران را اثبات کند.
«تقصیرآلت فعل» نبوده،تقصیر فاعل بوده
سپس در مجلس پانزدهم به نمایندگی مجلس از طرف مردم تبریز انتخاب شد اما به دلیل تمدید قرارداد نفتی با انگلستان به خیانت متهم بود و در این مجلس منزوی بود. وی برای برائت خود در جلسه ی 7 بهمن 1327در مجلس گفت:«در آن وقت مذاکرات تمدید را پیش آوردند و من خیلی ملول شدم ولی چاره نبود! من در این کار هیچ گونه دخالتی نداشته ام! جز آن که امضای من پای آن ورقه است! من شخصا هیچ وقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری یا اشتباهی شده تقصیر «آلت فعل»نبوده،تقصیر فاعل بوده،تاریخ آینده فرق بین اجبار واضطرار خواهد گذاشت، با اقرار به آن که در صورت امکان ولو با فدای نفس هم باشد انسان باید از این تقصیر غیر اختیاری دوری نماید»
این در حالی است که دکتر مصدق در جلسه ی 7 آبان 1323ش مجلس(دوره ی چهاردهم)درباره تقی زاده می گوید:«تاریخ عالم نشان نمی دهدکه یکی از افراد مملکت به وطن خود، در یک معامله، شانزده بیلیون و یکصد و بیست و هشت هزار ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند.»
نخستین رییس مجلس سنا
در سال 1328ش وارد مجلس سنا شد و به عنوان رئیس نخستین دوره ی مجلس سنا انتخاب شد.دوران ریاست او بر سنا که 6 سال به درازا کشید، با دوران نخست وزیری دکتر مصدق مصادف بود.
تقیزاده هر چند کمکی به جنبش ملی شدن صنعت نفت نکرد و با دکتر مصدق هم روابط حسنه نداشت، اما به گواهی اسناد موجود، در توطئههایی که بر ضد وی صورت میگرفت، شرکت نکرد.
تقی زاده به حرف خودش هم عمل نکرد
تقی زاده در نطقی که در سال 1338 ایراد نمود گفت:«آزادی به معنی حقیقی آن بی وجود شهامت افراد و غرور ملی و استقلال فکر و سرافرازی و شجاعت اخلاقی و استقامت و استواری و مقاومت در برابر ارباب قدرت وجود پیدا نمی کندو این همان است که شخص بتواند «نه» بگوید و اهل تسلیم و زبونی نباشد اما بدبختانه در کشور ما حتی سران قوم از این خصلت که لازمه آزادی است کم بهره بوده اند و بسیاری از همان سردسته های مشروطه طلبان ابن الوقت و غلام و کرنش کننده به خودکامان و حکام ستمکار زمان بوده اند» در حالی که شاهدیم تقی زاده همین صفات را فقط در حد کمی داشته است.
ریاست مجلس سنا آخرین سمت سیاسی تقیزاده بود و او پس از استعفا از ریاست، همچنان در مقام سناتوری باقی ماند.
پایان کار تقی زاده
سرانجام در 1346ش به علت سالخوردگی از این سمت هم استعفا کرد و خانهنشین شد و به علت فلج پا در آخر عمر،چرخ نشین بود.
چندی بعد هم در 8 بهمن 1348ش/ 28 ژانویۀ 1970م در 92 سالگی در تهران درگذشت و در مقبره ظهیرالدوله شمیران دفن شد. وی تا آخر عمر تنها با همسر خود زندگی کرد و فرزندی نداشت و به گفته ی خودش«خداوند او را از نعمت پدر بودن محروم کرده است»
تغییرات اندیشه ای تقی زاده
تقی زاده از جمله افرادی است که مشکوک به فراماسونری است. اندیشه های تقی زاده به مرور زمان دچار تغییر شد.وی در جوانی نه تنها شعار می داد که «از ناخن پا تا موی سر باید غربی شد»، بلکه به تعبیر خود«اولین بمب تقلید از غرب را در ایران منفجر کرد» .وی زمانی در انديشهی ترقی و پيشرفت ايران گفته بود که خط فارسی را بايد به خط لاتينی تبديل کرد که البته بعدها به اشتباه بودن این دیدگاه ها اعتراف کرد.
منابع و ماخذ:
********************************************
http://www.tarikhirani.ir
http://www.encyclopaediaislamica.com
http://www.pajoohe.com
http://www.pnuha.com
http://honarbedunemarz.blogfa.com
http://www.cgie.org.ir
http://www.aftabir.com
http://da-tarikh.vcp.ir
http://daneshnameh.roshd.ir
http://www.bashgah.net
http://alaam.tahoor.com
http://vista.ir
http://www.jazirehdanesh.com
http://www.tafrihi.com
http://iichs.org
http://pahlaviha.com