تا زنده هستم به کسی نگو
آقای احمد انصاری نقل می کند که :
« یک بار خیلی اصرار کردم که آقا مردم و روحانیون همدان خیلی از وضعیت شما ناراحتند و می گویند شما انزوا اختیار کرده اید ، چرا با این آقایون رغت و آمد نمی کنید ؟ ،
فرمود :شما کاریت نباشه !
چند روز گذشت باز همین قضیه را تکرار کردم ،تا دفعه سوم گفتم : آقا نمی خوام ایراد بگیرم فقط می خوام علت آن را بدانم.
بعد مرحوم ابوی فرمود :می گویم ولی به شرط آن که که تا زنده هستم به کسی نگویی.قضیه این است که یادم نمی آید جلسه ای با این آقایون شرکت کرده باشم و آن ها در مورد شخص ثالثی غیبت نکرده باشند .و چون یقین دارم این جلسات این طور ی است،رفتنش برای من حرام است.
بعد این را به یکی از آقایون مراجع گفتم، گفتند : به جدم قسم درست گفته. ایشان خیلی مقید و دقیق بودند و تا کسی می خواست در مجلسشان غیبت کنه یا دروغی بگوید امر به سکوت می کردند، و می فرمودند که : تا همین حد کافیه بیش از این نگو.
“وَلا یغتب بعضکُکم بَعضاً اَیحِب ُ اَحَدَکُم اَن یا کُل َ لَحم اَخیه میتاً فَکَرِهتموهُ.
و گروهی از شما از گروهی دیگر غیبت نکند ، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت بردار مرده خود را بخورد.
سوره حجرات ، آیه 12″
کتابچه عارف سوخته،توصیه های از علما،ص14