برای کسی بمیر که برایت تب کند.
03 آذر 1395
روزی ابوالعیناء از خانه اش خارج شد تا نزد خلیفه رود.
دختر خردسالش از او پرسید:پدرجان ! کجا می روی ؟
گفت: نزد خلیفه .
دختر گفت: از این رفتن چه فایده ای به تو می رسد؟
ابوالعیناء گفت: هیچ .
دیگر بار دختر پرسید: اگر نروی چه زیانی خواهد دید؟
گفت: هیچ.
آنگاه دختر گفت:ای بابا ! چرا پرستش می کنی چیزی را که نه می شنود و نه می بیند و نه نیازمندی های تو را تامین می کند؟
از سخن دختر،ابوالعینا متنبه شد و چند روزی از رفتن به دربار خلیفه خود داری کرد تا آن که خلیفه او را طلبید و علت نیامدن وی را جویا شد.ابوالعینا صورت قضیه را همان طور که بودف نقل کرد . خلیفه از آن گفتار خندید و با آن که اهل عطا و بخشش نبود ، در حق وی انعا نمود.
منبع:کتاب پیام های قرآنی ،ص 43