غربیان با تبلیغات خواستند که ما خود را به حساب نیاوریم
برداشتهایی از بیانات امام خمینی (رحمهالله)
ما هفتاد سال یا بیشتر است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ ما فرهنگ استعماری است. فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما؛ دیکته کردند. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. آنها نمیگذارند که ما رشد بکنیم. آنها دستشان را بردارند، ایرانی کمتر از اینها نیست. ایرانی هم رشد میکند، اما شما نمیگذارید که ما رشد کنیم؛ برای این که اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است. شما میخواهید همه شرق را بخورید و همه شرق را عقب نگه دارید. عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق است. و شما شرق را دارید عقب نگه میدارید که هرچه دارند، بخورید. هر جا یک مأموری گذاشتند سر آن؛ در مملکت ما هم که «مأمور برای وطن» آقای شاه است که میبینید چه کرده و چه میکند. (1)
یکی از مصیبتهای بزرگی که برای این ملت بار آوردهاند این که ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. این معنا که ما اگر یک مریض پیدا بکنیم در تهران، الآن هم میگویند که این جا نمیشود، بروید به – مثلاً – انگلستان، بروید به پاریس! این یک مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است. یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها. شما گمان میکنید که در آن جا اطبای آنها همچو هستند که اگر کسی برود آن جا چه خواهد شد! همین مریضهایی که در این جا اگر یک دقّتی بکنند معالجه میشوند، وقتی بروند آن جا معلوم نیست درست معالجه بشوند. این طور نیست که اطبای آنها یک معجزهای میکنند و اطبای ما این طور نیستند.
این یک مطلبی است که برای تبلیغاتی که اینها کردند، ما به خودمان هم حتی سوءظن پیدا کردیم؛ یعنی خودمان هم باختیم خودمان را. شما گمان نکنید که اینجا اطبایش – ایران اطبایش – کمتر از اطبای آن جا باشد. الآن بسیاری از اطبا که در آمریکا هستند ایرانی هستند. گفتند شاید قریب پانصدتا یا بیشتر طبیب ایرانی هست که اگر طبیبهای ایرانی بیایند، اختلال پیدا میکند در آمریکا! این طور نیست که اینهایی که رفتند و تحصیل کردند و یا در همین جا تحصیل میکنند، اینها کمتر از آنها باشند. نخیر، اینها هم همانطور هستند، اینها هم مثل آنها یا بهتر از آنها هستند. ما در آن جا – فرانسه – هم که بودیم گاهی مثلاً گرفتاری پیدا میکردیم، اطبا را میدیدیم خیلی از آنها چیزی که فوقالعاده باشد من که نفهمیدم! و اشخاصی هم که رفتند باز با همان حالی مرض برگشتند. اینجا جوابشان دادند رفتند آن جا، آن جا هم همین حال بوده است. این برای این است که اینها جدیّت کردند در این سالهای طولانی که ما را تهی کنند از مغز خودمان. یعنی ما را همچو غربزده کنند که چیزهایی هم که پیش خودمان بهتر است به [آن] سوءظن پیدا کنیم، و عقیدهمان این باشد که نه این طور خوب نیست؛ خوب است که آن طور باشد. حال آن که مسأله این طور نیست و همچو نیست که آنها در این مسائل عقلی یا در مسائل طبی خیلی جلو باشند. خوب، بله هستند اما نه این طوری که ما توهّم میکنیم. (2)
در این پنجاه سال اخیر، و خصوصاً در این زمانی که این شخص فاسد، این محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسائل به رشد خودش رسید. غربزدگی به کمال خودش رسید. در همه جهت وابستگی پیدا شد.
در عین حالی که ما قضایمان، قضای حقوقیمان و مسائل حقوقیمان و مسائل فرهنگیمان یک مسائل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر هست، لکن در هر امری دستشان را دراز کردند از جای دیگر گرفتند. حتی آن قوتی که در صدر مشروطیت که باز این مسائل کمتر بود، باز دست یک غربزدگانی آن وقت هم در کار بوده است که قانون اساسی آن زمان را از غرب گرفته بودند، تا این ملت به خود نیاید و فرهنگ خودش را پیدا نکند و توجه به این که فرهنگی دارد و فرهنگ غنی دارد، نمیشود اصلاح بشود. الآن مدرسههایی که دانشگاهها و دانشسراها، اینها که ما داریم، فرمهایش همه فرم غرب است. دادگاههای دادگستری هم همین طور است. مراحل دادگاهی هم از غرب گرفته شده است و همه چیز را از غرب گرفتهاند. فرهنگ به این غنیای کنار زده شده است و چسبیدهاند به فرهنگ غرب. آن هم نه فرهنگ اصیل غرب، فرهنگ استعماری غرب. غرب همه چیز استعماری دارد. طب استعماری دارد. فرهنگ استعماری دارد. همه چیز استعماری دارد، صادر میکند برای کشورهایی که عقب افتادهاند به اصطلاح آنها، آن چیزی که مناسب با آن جاست، به طوری که وابستگی داشته باشد. آنها میخواهند ما وابسته باشیم، و چیزهایی که به ما میدهند چیزهایی است که وابستگی میآورد. استقلال نمیخواهند ما داشته باشیم. استقلال فرهنگی نمیخواهند داشته باشیم. استقلال فکری نمیخواهند داشته باشیم. عُمالی که آنها تربیت کردهاند در پیش خودشان و صادر کردند برای ما، آنها هم کمک کردند به آنها، و طرز فکر جامعه ما را به طوری عوض کردند که اگر یک مطلبی غربی نباشد جامعهی ما نمیپذیرد این را. حالا شاید در این نهضت کم شده باشد.
لکن شما میدانید که قبلاً تا یک اسم غربی روی دوایی روی یک فاستونی، روی چیز دیگری نباشد، مردم هم نمیپذیرند. خیابانهای ما باید یک اسم غربی داشته باشد، از همان اشخاصی که ما را آن طور ناتوان کردند و آن طور چپاول کردند و آن طور ستمها را به ما کردند، بعضی از خیابانهای ما به اسم همانهاست؛ همانهای غربی، همانهای آمریکایی، خیابان روزولت (3) مثلاً. اگر یک جنسی رویش اسم غربی نمی بود، این را درست نمیپذیرفتند. اگر یک دوایی نمیگفتند از غرب آمده است نمیپذیرفتند. چیزهایی که خود ملت درست میکرد باید با اسم غرب فروش برود. این غربزدگی است. یعنی بازار ما هم غربزده هست. یعنی ملت ما الآن باز هم غربزده هست. و تا از زیر این بار درنیاید و تا این وابستگی مغزی و فکری از بین نرود، رشد حقیقی پیدا نمیشود، و شما هم نمیتوانید مستقل بشوید. (4)
از جمله نقشهها که معالأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند! و قصهی این امر غمانگیز، طولانی و ضربههایی که از آن خورده و اکنون نیز میخوریم کشنده و کوبنده است.
و غمانگیزتر این که آنان ملتهای ستمدیدهی زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی بار آورند و به قدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای شیطانیشان ترساندهاند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدهی بیفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مأیوس نموده و مینمایند و رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آنها را به خورد ملتها داده و میدهند. فیالمثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژهی فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندهی آن را دانشمند و روشنفکر به حساب میآورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژهی غربی و شرقی اسمگذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب، و اگر واژههای بومی خودی به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودی دارند سر به زیر و عقب افتادهاند. خیابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، کتابخانهها، پارچهها، و دیگر متاعها، هر چند در داخل تهیه شده باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سرتاپا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودی، کهنهپرستی و عقبافتادگی است. در هر مرض و کسالتی ولو جزئی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطبای دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است.
بیاعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههای روشنفکری و تمدن، و در مقابل، تعهد به این امور نشانهی عقبماندگی و کهنهپرستی است.
این جانب نمیگویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصاً و در سدههای اخیر از هر پیشرفتی محروم کردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً، و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی و نیز خودکوچک دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقهی جوان، به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه و به مسابقه کشاندن خانوادهها و مصرفی بارآوردن هر چه بیشتر، که خود داستانهای غمانگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکدهها، و دهها از این مصائب حساب شده، برای عقب نگهداشتن کشورهاست. (5)
راهبردهای تصریحی:
1- آمریکا در طول سالیان متمادی ایران را عقب نگه داشته است.
2- فرهنگی استعماری آمریکا سبب شد تا ملت ایران از مفاخر و فرهنگی غنی خود غافل شود.
3- فرهنگ استعماری آمریکا، غربزدگی، وابستگی، مصرفزدگی و تجمّلات را به ملت ایران تحمیل کرد.
نکات استنباطی:
1- آمریکا همواره در پی بسط فرهنگ استعماری خود است تا ملتها را از فرهنگ و هویت خود تهی نموده به خود وابسته و محتاج نماید.
2- آمریکا با جلوگیری از پیشرفت ایران در زمان پهلوی میخواست فرهنگ استعماری خود را تحقّق بخشد.
پینوشتها:
1- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 4، ص 91.
2- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 6، صص 422 و 423.
3- فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم.
4- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 12، ص 5 و 6.
5- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 21، صص 414 - 416.
منبع مقاله :
گردآوری و تدوین مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت؛ (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (رحمهالله)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول
چرا اهل سنت و وهابیت به شیعیان رافضی می گویند؟ رافضی به چه معنا است؟
چرا اهل سنت و وهابیت به شیعیان رافضی می گویند؟ رافضی به چه معنا است؟
جواب اجمالي:
رافضي به معناي رها كننده است و در ابتدا به كسي گفته مي شد كه با حكومت وقت مخالفت كند و چون شيعيان خلافت بعضي خلفا را رها كردند، اين نام را براي آنان استفاده كردند ولي انگيزه اصلي به كارگيري اين لقب طعنه زدن به شيعيان به عنوان رها كنندگان دين است و بهانه اي گرديده بود براي ظلم كردن به آنان.
جواب تشريحي:
«رافضه» از ماده «رفض» به معناي ترك كردن و رها كردن است، چنان چه در مقابيس اللغة آمده: (رفضتُ الشيء أي تركته) يعني فلان شيء را رفض كردم يعني آن را ترك كردم. و در ادامه گفته: به كساني كه با اميران و حاكمان خود مخالفت مي كردند، روافض گفته مي شد.([1])
اين واژه در ابتدا، همان طور كه در معناي لغوي گفته شد، به كساني كه با حكومت وقت مخالفت مي كردند، اطلاق مي شده است، چنانكه معاويه اين لفظ را بر مروان و عده اي ديگر كه پس از جنگ جمل نزد او آمده بودند به كار برده و در نامه خود به عمروعاص نوشته است: «وقد سقط الينا مروان بن الحكم في رافضة اهل البصرة»([2]); مروان با گروهي از رافضه (كساني كه با علي(عليه السلام) مخالفت مي كردند) نزد ما آمد. و اين كه بعدها به شيعيان رافضه گفته شد به اين دليل بود كه شيعيان را به خروج از دين و ترك آن متهم مي كردند. و آنان را مخالف و ترك كننده خلفا مي دانستند.
اما بعد از آن اين اصطلاح در مورد شيعيان به دو صورت به كار رفته است:
الف) گاهي اين واژه به همه فرقه هاي شيعه اطلاق شده، چنان كه اسفراييني، اماميه را يكي از فرقه هاي رافضه دانسته و دو فرقه ديگر را كيسانيه و زيديه بر شمرده است.([3])
ب) و گاهي اين واژه به فرقه خاصي از شيعه (اماميه) اطلاق شده چنان كه ابوالحسن اشعري گفته است: «دومين گروه از شيعه، رافضيان يا اماميه اند»([4])
به هر حال با مطالعه در تاريخ متوجه مي شويم كه بعضي از اهل سنت از اين اصطلاح به عنوان حربه براي تضعيف و به انزوا كشيدن شيعه استفاده كرده اند، چرا كه از اين طريق آنها را به رها كردن و ترك دين و خروج از اسلام متهم مي كنند و وقتي شيعيان با چنين برخوردي از طرف اهل سنت مواجه مي شدند نزد ائمه(عليهم السلام)مي رفتند و از اين وضع شكايت مي كردند و ائمه(عليهم السلام) با درايت اين مشكل را به نحو مطلوبي حل مي كردند. در روايتي آمده كه يكي از ياران امام صادق(عليه السلام) به ايشان عرض كرد: مردم به ما لقبي مي دهند كه كمر ما را شكسته و قلب هاي ما را پژمرده كرده است و حاكمان به بهانه اين لقب خون ما را مباح مي دانند. امام صادق(عليه السلام) فرمود: آيا منظورت لقب «رافضه» است، عرض كرد: آري، امام(عليه السلام) او را دلداري داد و به او فرمود: اندوهگين مباش كه گروه خاصي از اصحاب موسي (كه فرعون را رها كردند) به اين نام، ناميده شدند… آري شما بدي را رها كرديد ولي آنان خوبي را»([5])
حال جاي بسي تعجب است كه محبان اهل بيت(عليهم السلام) به خروج از دين متهم مي شوند، اهل بيتي كه مردن همراه با محبت آنان، مردن در اوج و كمال ايمان است (من مات علي حب آل محمد مات مؤمناً متكمل الايمان)([6]) و شافعي چه نيكو سروده:
ان كان رفضاً حب آل محمد***فليشهد الثقلان اني رافضي([7])
يعني اگر محبت نسبت به اهل بيت رفض است پس زمين و آسمان شهادت دهند كه من رافضي هستم .
________________________________________
[1]- محمد بن فارس، معجم مقایيس اللغة، ذيل كلمه رفض.
[2]- نصر بن مزاحم: وقعه صفين (مؤسسة العربية الحديثه) ص 24 و شبيه اين عبارت در: انساب الاشراف: بلاذري (دارالفكر، بيروت) ج 3، ص 72 .
[3]- اسفراييني: التبصير في الدين، تحقيق از كمال يوسف الحوت (عالم الكتب، چاپ اول، 1403 هـ ) ص 27 .
[4]- ابوالحسن اشعري: مقالات الاسلاميين (مكتبة العصرية) ج 1، ص 88 .
[5]- كليني: كافي (دارالاضواء، چاپ سوم، 1405) ج 8، ص 28 .
[6]- ديوان شافعي (دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1402 هـ ) ص 55. و ابن عساكر: تاريخ دمشق (تحقيق علي شيري، دارالفكر) ج 9، ص 20 .
[7]- همان.
فتاوای شاذ علمای وهابی:
فتاوای شاذ علمای وهابی:
1. تحریم حمل جنازه با آمبولانس:
«حمل جنازه با ماشینهایی که مخصوص جنازه -آمبولانس- و تشییع جنازهای که در ماشین است توسط مردم مشروع نیست».
2. تحریم صله ارحام در اعیاد:
«اینکه زیارت زندهها به دو روز عید اختصاص داده شود، چون که نمیتوانند در طول سال به زیارت آنها بروند، بدعت است».
3. تحریم احترام به پرچم:
« برای مسلمانان جایز نیست که برای پرچم هر کشور یا سلام کشوری برخیزند بلکه این کار از بدعتهای منکری است که در عهد رسول خدا و عهد خلفای راشدین نبوده است….».
4. تحریم نصب قاب عکس به دیوار:
«آویزان کردن تصاویر بر دیوار خصوصا تصاویر بزرگ حرام است. حتی در صورتی که برخی از جسم یا سر آن ظاهر شده باشد، چرا که قصد تعظیم در آنها ظاهر است و اصل شرک همین غلوهاست».
5. تحریم شستن دستها با صابون قبل از وضو:
«شستن دستها و صورت با صابون هنگام وضو مشروع نیست».
6. مبطل وضو بودن خوردن گوشت:
«اگر انسان از گوشت شتر چه نر یا ماده آن بخورد، وضویش باطل میشود چه خام باشد یا پخته».
7. جلوگیری از احترام به استاد:
«ایستادن دختران برای معلم زن خود، و نیز پسران برای معلم مرد، کاری است که نباید انجام گیرد و کمترین حکمی که برای آن است کراهت شدید میباشد».
8. گردش خورشید به دور زمین:
«ظاهرا ادله شرعیه اثبات میکند، که خورشید است که به دور زمین گردیده و به سبب آن شب و روز در سطح زمین پدید میآید .. اما آنچه را که علمای نجوم امروزه میگویند برای ما به درجه یقین نرسیده است و لذا بخاطر این حرفها دست از ظاهر کتاب پروردگار و سنت نبی بر نمیداریم».
9. تحریم برگزاری روز مادر، تولد، ازدواج:
« اعیاد میلاد شخص یا اولادش یا مناسبت ازدواج و نحو آن تماما غیرمشروع بوده و به بدعت نزدیکتر است تا مباحبودن».
10. تحریم رفتن به سوی غار حرا:
«رفتن به غار حرا، از جمله شعائر حج و از سنتهای اسلام نیست بلکه از جمله بدعتها و راهی به شرک است. و لذا باید مردم را از رفتن به آن منع نمود.»
11. جهاد نکاح:
جنگ سوریه سبب شد تا نخستین بار واژهای به نام جهاد نکاح به ادبیات گروههای سلفی وارد شود؛ جهادی که فقط مخصوص زنان است و در آن برای آسودگی خاطر سلفیها، زنان خود را در اختیار آنها میگذارند. نخستین بار هم یک روحانی وهابی سعودی این حکم را داد و بعدها منکرش شد. عمده رسانهها، شروع ماجرای “جهاد النکاح” را فتوای منسوب به شیخ محمد عریفی مبلغ مذهبی اهل عربستان معرفی کردهاند. گفته میشد که شیخ عریفی در توییتر خود فتوا داده که زنان و دختران به “جهاد نکاح” بپیوندند.
به گزارش دویچه وله، اوج این ماجرا زمانی بود که بیستم سپتامبر پارسال، موضوع از سطح گمانهزنیهای رسانهای خارج شده و یک مسؤول دولتی در این زمینه ابراز نظر کرد. لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس، در برابر اعضای پارلمان این کشور خبر داد که بسیاری از زنان تونسی که برای جهاد نکاح به سوریه رفته بودند، حامله از این کشور بازگشتهاند.
روزنامه تونسی «الشروق»، روز ۲۲ سپتامبر، گزارشی از جهاد نکاح منتشر کرد که در آن، با برخی دختران بازگشته از سوریه مصاحبه شده بود. این روزنامه، به روایت داستان یکی از دخترانی پرداخته که به تازگی از سوریه بازگشته است.
الشروق به نقل از یک منبع امنیتی تونسی نوشت: «زنانی بین ۳۰ تا ۵۰ ساله با روبنده در مساجد، فروشگاههای لباس مذهبی، دانشگاهها و دستشوییهای حاشیه شهرها، دختران را به کلاسهای مذهبی دعوت کرده تا پس از گذراندن دورهای سه ماهه، به سوریه اعزام کنند. س.م. پس از بازگشت از سوریه میگوید که به همراه ۹ دختر دیگر بعد از دریافت ۱۲۰۰ دلار و با وعده دریافت مبلغی ۵ برابر آن به سوریه اعزام شده است».
این روزنامه تونسی در بخش دیگری از گزارش خود مینویسد: «پدر یکی از دختران که به ایدز مبتلا شده میگوید که دخترم حامله بازگشت. او به ایدز مبتلا شده و ما کاری نمی توانیم انجام دهیم مگر اینکه منتظر مرگ او باشیم».
عبدالرحمن الراشد، سردبیر نشریه «شرق الاوسط» گفته است: «وهابیون با شستشوی مغزی دختران و وعدههای بهشت و حوریان بهشتی آنان را به عنوان برده جنسی به سوریه میفرستند تا در خدمت سربازان باشند؛ اما این اقدام پیش از این، در دو دهه آشفتگی الجزایر نیز وجود داشت؛ همان طور که القاعده نیز چنین باوری را ترویج میکرد و از تمام امکانات خود برای عضوگیری جوانان استفاده می کرد. همین تندروها امروز وارد بحران و هرج و مرج سوریه شده و زنان و مردان را اغفال میکنند».
غادة عويس يکي از سرشناسترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر است. او چندي پيش با هدف پوشش اخبار حوادث جاري در سوريه به اين کشور سفر کرد اما چند روز بعد رسانههاي عربي خبر دادند که توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. اين خبر بلافاصله توسط شبکه خبري الجزيره تکذيب شد اما اکنون و بعد از گذشت چند روز، گروهک تروريستي جبهة النصره با صدور بيانيهاي رسمي فاش کرد که غادة عويس مورد تجاوز قرار نگرفته بلکه به طور داوطلبانه خود را در اختيار جنگجويان قرار داده است. به گفته جبهة النصره ، غادة عويس در واقع به جهاد نکاح تن داده تا بتواند نيازهاي جنسي جنگجويان مخالف حکومت بشار أسد رئيس جمهور سوريه را تأمين کند. اين بيانيه افزود: خبرنگار الجزيره با يکي از رهبران جبهة النصره هم بستر شده و جهاد نکاح را به جا آورده از همين رو اين اقدام ثواب بسيار زيادي دارد و مايه افتخار وي است.
چندی پیش شیخ وهابی در سخنرانی خود در شبکه ماهواره ای وصال که نزدیک به حرکتهای جهادی تندرو در سوریه است، از انتقادات وارده به فتوای “جهاد نکاح” گله کرده بود. این شیخ وهابی اجازه داد که مجاهدین مسلح میتوانند در غیاب زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود عقد ازدواج بخوانند!! سخنان ناصر العمر بازتاب گستردهای در محافل دینی و افکار عمومی جهان اسلام داشت، به گونهای که همگان بر مشمئز کننده بودن این سخنان تاکید داشتند و از این شیخ وهابی خواستند فتوای خود را پس بگیرد.
اما اعضای گروهک شبه نظامی جبهه النصره رسما اعلام کردهاند، به فتوای مفتی سلفی ایمان دارند و آن را به اجرا در خواهند آورد. تروریستهای تکفیری با استناد به این فتوا اعلام کردهاند که امروز آنها از نظر دینی این حق را دارند با محارم خود نزدیکی کنند و خداوند گناهی را برای آنان و نزدیکانشان ثبت نخواهد کرد، چرا که این امر توسط شیخشان حلال شده است. خبرها حاکی از آن است که، فتوای ناصر العمر تنها پرده از این عمل ناشایست و خلاف اخلاق برداشته و این عمل از مدتها پیش در میان اعضای این گروه مرسوم شده است. به شکلی که کودکانی از این ارتباط به دنیا آمدهاند. و مشکلاتی را از نظر هویت و …. بوجود آمده است.
لازم به ذکر است، فتواهای عجیب تنها محدود به ازدواج جهادی و ازدواج با محارم نمیشود و این افراد با استناد به رای و حکم شیوخ سلفی با اصطلاحات ساختگی نظیر “جهاد لواط” و “جهاد نکاح النفس” فحشا را در سرزمین شام گسترش میدهند.
12.خوابيدن زن كنار ديوار:
ظاهرا صدور فتاوای مضحک، عجیب و شرم آور، به مردان سلفی منحصر نمیشود بلکه گویا به تازگی زنان سلفی افراطی نیز صاحب فتوا شده و در خدشهدار کردن چهره واقعی اسلام ناب در جهان و وارونه کردن احکام اسلامی با مردان خویش هم صدا شدهاند .
به تازگی یکی از زنان افراطی سلفی مقیم سوریه به نام منیره القبیسی به این نتیجه رسیده که خوابیدن زنان نه تنها در کنار مردان نامحرم بلکه در کنار دیوار نیز به دلیل مذکر بودن کلمه “دیوار” در ادبیات عرب، حرام است.
13. حلال بودن فیلمهای مستهجن:
عیسی بن صالح مفتی سرشناس وهابی در جدیدترین فتوای خود اعلام کرد: جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج میبرند، فیلمهای غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!
مواضع علمای تسنن و شیعه بر وهابیت:
مواضع علمای تسنن و شیعه بر وهابیت:
هنگامی که محمد ابن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آنها دعوت کرد، گروه زیادی از علما به مخالفت با عقاید او پرداختند. از اولین کسانی که به مخالفت با وی پرداختند پدر و برادری وی بود. سلیمان ابن عبدالوهاب، در رد عقاید وی کتابی با نام صواعق الالهیه فی الرد علی الوهابه تألیف کرد. دکتر عبدالله محمد صالح مینویسد: « علما در طول زمان بیش از دو هزار جلد کتاب و رساله علیه افکار ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب نوشتهاند که متاسفانه به دلایلی تعداد زیادی از آنها چنان از میان رفتهاند که فقط اسمی از آنها باقی مانده است و با این حال، اکنون نیز حدود چهارصد نسخه کتاب و رساله از علمای اسلام در دست داریم که در موزهها، کتابخانهها، کلکسیون شخصی و سایر جاها از کلکته تا لندن پراکندهاند. متاسفانه در یک و نیم قرن اخیر به علت فشارهای مختلف مالی و سیاسی و نیز به علت غفلت مسلمانان برای چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنایات وهابیت در عراق، شیعیان به مخالفت با وهابیت پرداختند و آثار زیادی را به رشته تحریر در آوردهاند. نخستین کتابی که عالمی شیعه در رد عقاید محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شیخ جعفر کاشف الغطا است.
جالب این است که در این مبارزه و مخالفت، علمای اسلامی چنان اتفاقنظر و وحدت رویه داشته اند که برای بعضی از صاحبنظران، مایه شگفتی و حیرت شده است. چنانکه پژوهشگر دقیق النظر سوری، دکتر عبدالله محمد صالح، در این باره میگوید: «… در مبارزه با فرقهها و نحلههای انحرافی، معمولا یکی از موانع وحدتنظر، گرایشهای فقهی – مذهبی بوده است. چنان که در تاریخ دیده میشود، زیاد اتفاق افتاده که علمای یکی از مذاهب با گروهی مخالفت و مبارزه کردهاند و علمای مذاهب دیگر سکوت یا حتی گاهی از آن حمایت کردهاند. در مورد جهمیه و حشویه امر از این قرار بوده است. اما باکمال تعجب میبینیم در مخالفت و مبارزه با وهابیت و تفکر وهابیگری، وحدتنظر عجیبی میان علمای مذاهب مختلف اسلامی دیده میشود. سوای عده بسیار محدودی از حنبلیها، علمای بقیه مذاهب اسلامی به اتفاق، تفکر و عقاید وهابی را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاستهاند. چنان که همین اتفاقنظر در مخالفت با احمد ابن تیمیه، بنیانگذار اصلی این تفکر، به خوبی آشکار است. در آن زمان علمای تمام مذاهب اسلامی در برابر تفکر او ایستادند و برخی اندیشههای او از جمله تجسم خداوندی، رویت حسی ذات او را کفر و زندقه معرفی کردند.»
مدتی است که در عربستان از علمای اهل سنت افرادی پیدا شدهاند که با تندرویهای سلفیها و وهابیان مخالفت کرده و در برابر گزافهگویی آنها ایستادهاند. از جمله این اشخاص محمد بن علوی مالکی است که در مسجد الحرام کرسی تدریس حدیث، فقه و تاریخ را داشت. او که عالمی سنی بود پرچم مخالفت با وهابیان را در کشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و کتابهایش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار کتابهایش، وهابیان او را محاکمه و محکوم به اعدام نمودند. ایشان در یکی از کتابهایش مینویسد: «ما به کسانی مبتلا شدهایم که در توزیع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصاف غیرصحیح تخصص دارند، اوصافی که لایق مسلمان شهادتدهنده به توحید و نبوت پیامبر اسلام نیست، مثل اینکه برخی از آنان به افرادی که مخالف خود در رأی و مذهب میباشند عنوان تحریفکننده…دجال… شعبدهباز…بدعتگذار و در آخر مشرک… و کافر را اطلاق میکنند. اینگونه از برخی سفیهان میشنویم که بصورت گسترده امثال این دشنامها و فحشها و الفاظ قبیح را به کار میبرند، الفاظی که تنها از افراد کوچه و بازار صادر میشود، کسانی که اسلوب دعوت و طریقه ادب در مباحثه را به خوبی نمیدانند.». جالب است که علمای اهل سنت، تندرویهای وهابیت را عاملی برای گسترش تشیع در جهان اسلام میدانند.
حسن بن فرحان مالکی که از علمای سنی و از مخالفان وهابیت به شمار میرود میگوید:«… زود است که غلو سلفیها از بزرگترین اموری گردد که باعث انتقال سریع اهل سنت به سوی شیعه شود مگر آنکه عقلاء سلفی به فکر چاره برآمده و غلو و تندروی خود را از درون نقد کنند، غلوی که در وجود احادیث ضعیف و جعلی برای تأیید مذهب و تکفیر مخالفان مذهب و روش سلفی پدیدار گشته است. همچون تکفیر ابی حنیفه، احناف و تکفیر شیعه و معتزله…».
شیخ جمیل صدقی زهاوی در مورد وهابیت میگوید: خداوند وهابیت را بکشد، زیرا این فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمین را تکفیر کند گویا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفیر نمودن است و بس. میبینید که وهابیان کسانی را که توسط پیامبر به خداوند متوسل میشود تکفیر نمودهاند. این عالم اهل سنت کتابی به نام «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت نوشته است.
زینی دحلان مفتی مکه میگوید که سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید میگفت: هیچ نیازی به تالیف کتاب در ردّ وهابیت دیده نمیشود زیرا در ردّ آنان همین سخن پیامبر که فرمود «سیماهم التحلیق» یعنی چهره و علامت آنان این است که موی سرش را میتراشند، کفایت میکند. زیرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پیروان او سرشان را بتراشند. ( شیخ خالد بغدادی میگوید: اگر کتابهای وهابیها را به دقت مطالعه کنیم در مییابیم که مانند کتابهای لا مذهبها سعی دارند که با افکار باطلهشان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند.
اختلاف نظرهای وهابیت و اهل سنت
اختلاف نظرهای وهابیت و اهل سنت
1. به اعتقاد وهابیان هرگاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگی بالاتفاق معتقدند که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم است.
2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم نمیدانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد میکنند. محمد ابن اسماعیل صنعانی از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنیانگذاران مذهب وهابیت مینویسد: فقهای مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جایز نمیشمارند ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمیگشاید.
بنابراین، وهابیان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقههای مذاهب چهارگانه را که میگویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل میشمارند.
3. وهابیها با استدلال به ظاهر برخی آیات و روایات، جسم و جهت برای خداوند اثبات کرده و به رویت حسی خداوند قائلند. در مقابل علمای اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رویت حسی خداوند را جایز نمیدانند.
4 . محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسیده است و از این رو، وی مسلمانان سنی و شیعهای را که دیدگاههای او را قبول نداشتند تکفی میکرد؛ در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه، تکفیر اهل قبله را جایز نمیشمارند.
5. وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام میدانند، ولی مذاهب چهارگانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائلند.
6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک است، ولی حنفیها و شافعیها این امر را مکروه و نه حرام و شرک میدانند.
7. وهابیها نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک میدانند. در حالی که اهل سنت میگویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفا است.
8. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم از نظر وهابیت جایز نیست ولی اهل سنت همه اینها را جایز میدانند.
9. وهابیها ساخت بنا بر قبور را حرام ولی اهل سنت آن را مکروه میدانند.
پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت
پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت؛
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اکرم(ص) از ظهور وهابیان در میان امت خود پیشگویی کرده است.
بخاری در صحیح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن میخوانند ولی از حنجرههای آنان تجاوز نمیکند، آنها از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد. نشانه آنان تراشیدن سر است».
قسطلانی میگوید:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و مابعد آن است». میدانیم که نجد مرکز وهابیان و موطن اصلی آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. همچنین تراشیدن موی سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانههای آنان است. زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده مینویسد: «احتیاجی به تألیف در رد وهابیان نیست، بلکه در رد آنها کفایت میکند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعتگزاران کسی به جز وهابیها چنین تشابهی ندارند».
تشابه وهابیت و خوارج
تشابه وهابیت و خوارج
ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشهها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش میگوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان میگفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را میریختند، اموالشان را غارت میکردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت میدادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید…».
دوجوه مشترک هر دو گروه
1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:
خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله…»(انعام:57) مینمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان میدانستند.
وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمیدانند و آن را بدعت در دین قلمداد مینمایند. همچنین وهابیها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد میکنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین میتوانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی میگوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی میفرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود…»»
2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:
یکی دیگر از شباهتهای وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنان را به غارت میبردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح میشمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج میفرماید: « آنان مسلمانان را میکشند و بتپرستان را به حال خود رها میکنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مومنین حمل مینمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و … را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان مینویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه میکنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز میدانند و میگویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».
3.مقدس مآبی و قشری گری:
خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاهنظر بودند، بهگونهای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب میورزیدند و آن را حرام میدانستند. از مشخصههای ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را میتراشیدند و عدهای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» میگفتند. وهابیان نیز سرهای خود را میتراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.
ظاهر گرایی:
خوارج در شبههها و باورهای انحرافیشان، به ظاهر برخی از آیات استناد جستهاند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشتهایی میکنند که هیچ انسان خردمندی نمیتواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و دهها مطلب دیگر.
آغاز مأموریت جاسوسهای انگلیسی در دولتهای اسلامی
آغاز مأموریت جاسوسهای انگلیسی در دولتهای اسلامی
در سال 1710 میلادی وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولتهاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبرهاي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.
دومين بار او به عراق رفت. در این سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جوانی جاهطلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيبجويي ميكند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفهاي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنهانگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.
همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث ميكرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر ميداد او را تشويق ميكرد.
همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديدهام پيغمبر بر منبري نشسته و برای علما سخنراني ميكرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشانيات بوسه زد و گفت: اي محمد! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين ميباشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسولالله من نميتوانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم ميترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.
محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:
1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد
2. تخريب خانه خدا
3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني
4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء
5. ايجاد هرج و مرج در سرزمينهاي اسلامي
6. چاپ قرآن تحریفشده
همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي این دو مورد بسيار ميترسيد.
تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن
تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازهاي را تاسيس كرد. در اینجا ضروری است وجه تسمیه، واژه وهابی برای فرقه ساختگی محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابی از نام پدر موسس فرقه وهابی یعنی عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابیان این نسبت را صحیح نمیدانند.
سید محمود شکری آلوسی از طرفدارن وهابیت میگوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابیها به ایشان اطلاق کردهاند. این نسبت صحیح نیست، بلکه باید به محمد که نام پیشوای ایشان است، نسبت داده شود و به آنان محمدیه بگویند….احمد امین، نویسنده معروف مصری، در این باره می گوید: محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین مینامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس این نام بر زبانها افتاد…. خود وهابیان، فرقه وهابیت را مذهب تازهای نمیدانند بلکه میگویند این مذهب، سلف صالح است و از این رو، خود را سلفیه مینامیدند… علت اینکه خود را سلفیه مینامیدند این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر اکرم و تابعین هستند.
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.
فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و بطور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم(ص) را منع کردهاند، از علمای حنبلی بودهاند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب میشدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی میدانسته و هنوز هم خود را پیرو احمد ابن حنبل میدانند.محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب مینویسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».