امام سجاد (ع) و شورش عبداللّه بن زبیر
امام سجاد (ع) و شورش عبداللّه بن زبیر
چون معاویه مُرد و یزید حاکم شد و از مردم براى خود بیعت گرفت، از جمله کسانى که از بیعت با وى سرتافت، عبداللّه بن زبیر بود. وى خود دعوى خلافت داشت، اما مردم چندان به او توجه نداشتند. پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، ابـن زبیر از شـرایط پیش آمده استفاده کرد و در برابر یزید، عَلَم مخالفت برافراشت و خود را خلیفه خواند و از مردم به صورت مخفى بر اساس خلافت شورایى، بیعت گرفت. وى به مدت دوازده سال بر حجاز و عراق و یمن و خراسان حکم راند.
گرچه یزید در سال هاى آخر عمر خود، مسلم بن عقبه را مأمور سرکوبى وى کرد، ولى پیش از آن که مسلم کار ابن زبیر را یکسره کند، یزید مُرد و بدین سان، بیش از یک دهه، ابن زبیر خلافت کرد و سرانجام، در حکومت عبدالملک و توسط خون خوارى چون حجّاج بن یوسف کشته شد و تمام مناطق تحت قلمرو حکومتش به دست عبدالملک افتاد.
شورش عبداللّه بن زبیر حرکتى الهى و در راستاى اهداف ائمّه معصوم(علیهم السلام) نبود، بلکه هدف وى برپایى مجدّد حاکمیت قریش بر مبناى حکومت عصر راشدین بود; یعنى زنده کردن دوباره طرح شورایى خلافت (با توجه به سوابق خود و نیز شرکت پدرش در شورا) در مقابل حاکمیت موروثى اموى و نیز در مقابل حقّانیت حاکمیت اهل بیت(علیهم السلام). ابن زبیر به دلیل مخالفت دایمى با اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) چندان محبوبیتى در بین مردم نداشت; او مشوّق پدرش در راه انداختن جنگ جمل و مخالفت با خلافت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) بود.
امام على(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
زبیر همواره با ما اهل بیت بود تا زمانى که پسر نامبارکش، عبداللّه پدید آمد.
ابن زبیر همچنین به تعبیر عبداللّه بن عمر، محرّک عایشه براى راه اندازى جنگ جمل بود. وى به عبداللّه بن عباس گفت: «من چهل سال است که بغض شما را در سینه پنهان کرده ام.»
او مدت چهل روز (ظاهراً چهل جمعه) در خطبه از درود فرستادن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)خوددارى کرد و در توجیه این عمل گفت: «پیامبر(صلى الله علیه وآله)خویشاوندان بدى دارد که هنگام بردن نام او، گردن خویش را برمى افرازند.»
ابن زبیر در مدتى که در حجاز حاکم بود، بنى هاشم و دوست داران آنان را مورد آزار و اذیت فراوان قرار داد; چنان که محمّد بن حنفیّه و عبداللّه بن عباس را به همراه 24 تن از بنى هاشم در مدخل چاه زمزم زندانى کرد و آن ها را مخیّر به بیعت با او یا در آتش سوختن کرد که در نهایت، آنان توسط فرستادگان مختار، با هجوم ناگهانى نجات یافتند. برادرش، مصعب بن زبیر، شیعیان عراق را قتل عام کرد و حتى به زنان نیز رحم نکرد.
ابن زبیر از موقعیت امام سجّاد(علیه السلام) آگاه بود. به همین دلیل، کارهاى حضرت را زیر نظر داشت. او به بیعت و تأیید امام(علیه السلام) و در پى آن، علویان و دوست داران آنان نیازمند بود و بر آن نیز اصرار داشت و با تهدید و فرستادن نامه، مى خواست از محمّدبن حنفیّه و ابن عباس بیعت بگیرد. آن دو چون حاضر به بیعت نشدند، از مکّه رانده شده، به طائف رفتند.
امام سجّاد(علیه السلام)با توجه به دیدگاه خصمانه و کینه توزانه و نیز اعمال ناشایست ابن زبیر نسبت به بنى هاشم و اهل بیت(علیهم السلام)، نه تنها شورش او را تأیید نکرد، بلکه از فتنه وى نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان بیم داشت و از آن اظهار نگرانى مى کرد، اما علیه آن نیز اقدامى ننمود; چرا که هرگونه اقدامى علیه حاکمیت ابن زبیر، به سود امویان تمام مى شد.
منبع:کتاب بررسی نقش امام سجاد (ع) در رهبری شیعه، محمد رنجبر