از غــديـــر تــا عـــاشـــورا
«بسمالله الرّحمن الرّحیم»
اولين شرارههاى آتش كين دشمن در كناره غدير تولد يافت. آن زمان كه على (عليه السلام) بر ساقه بازوان پيامبر شكفت، دانههاى خشم خاك دل دشمن، سر باز كرد. پيامبر، شايد سخن تازهاى نگفت، سرّ مكنونى را فاش نكرد و راز سر به مُهرى را نگشود. آنچه را كه به رمز و كنايه در اينجا و آنجا فرموده بود با جامهاى شفاف صراحت به گوش تك تك مردمان ريخت، همه مردمان. و اين براى دشمن سنگين بود و شكننده. ممكن بود «انت منى بمنزله هرون من موسى الا انه لا نبى بعدى» را كه همه كس نشنيده بود، به تعبيرى ديگرگونه قلب كرد.
اگر مردم، زندانى جهل خويش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمىآوردند و بالعكس اگر موجوديت اسلام تهديد نمىشد و على را مجال شمشير برافراشتن بود، هيچ پرده جهل و كفر و نفاقى بر هيچ چشم و دلى نادريده نمىماند.
سروده «انّ مثل اهل بيتى كسفينة نوح» را به آهنگى ديگر نواختن يا به بيقولههاى فراموشى سپردن مقدور مىنمود. اولين اسلام آورنده بودن على را و اولين مأموم پيامبر بودن او را پوشيده نگاه داشتن ميسور مىنمود.
لوح محفوظ، كتاب مبين، قرآن ناطق، امام مبين، رحمت واسعه و … كه همه را پيامبر به على تعبير كرده بود، مىشد آنچنان در پرده تحريف پيچيد، كه نافذترين دقتها هم حتى دريافتشان را نتواند. شان نزولى ديگرگونه جعل كردن بر سوره «هل اتى» كه هديه خداوند بود به على و جبرئيل اين هديه را با بالهاى امانت خود حمل كرده بود و پيامبر با دستهاى عصمت خويش آن را بر قلب على نشانده بود، محال به نظر نمىرسيد و …
شايد مىشد همه آنچه را كه پيامبر امين خداوند در شأن على (سلام الله عليه) فرموده بود، در پشت ابرهاى نفاق و كينه و شرك پنهان كرد. ليكن اين دم آخرى در اين حج واپسين، اين كلام آخرين در حضور نمايندگان خواه و ناخواه تمامى مردم روى زمين انكار كردنى نبود. پوشيدنى و تحريف كردنى نبود.
روشن بيان كرده بود پيامبر به روشناى روز - به همان روشنى كه دستها بر چشمها حايل مىكردند كه از تشعشع مستقيم آفتاب در امانش نگاه دارند.
اول از صداقت و امانت خويش پرسيده بود و همگان سر بر آستان صداقتش ساييده بودند. و بعد اعتراف گرفته بود بر ولايت خويش، و همگان مقر آمده بودند كه از خويش بر خويش اولىتر پيامبر است. پس از اثبات صريح و مكرر منزلت خويش در ميان مردم، على را بر گلدسته دست خويش نشاند و كلام آخر … امام و اكمال دين… كه:
آنچه من بر شما بودهام، از اين پس على بر شماست. هر كس به كشتى نبوت من درآمده است، اينك در ساحل امامت على پياده شود وگرنه بى ترديد غرقه مىگردد. آمده بودم كه از ظلمت وارهانمتان و اينك خورشيد در دستهاى على است. آمده بودم كه از عذاب الهى بترسانمتان، بترسيد از خيانت به على. آمده بودم كه راه بهشت را بنمايمتان، پا جاى پاى على بگذاريد. آمده بودم كه دين را بياورم، صراط مستقيم، صراط على است. دين، على است به تمامه. على مظهر اَتَم و اَكْمَل دين است. راه، با على هدايت است و بى على ضلالت.
سخن تمام و … نيز رسالت من.
«اليوم اكملت لكم دينكم…»
پيامبر، شايد سخن تازهاى نگفت، سرّ مكنونى را فاش نكرد و راز سر به مُهرى را نگشود. آنچه را كه به رمز و كنايه در اينجا و آنجا فرموده بود با جامهاى شفاف صراحت به گوش تك تك مردمان ريخت، همه مردمان.
و اين براى دشمن سنگين بود و شكننده، دشمن به اينجا رسيد كه: تا غروب خورشيدِ پيامبر، دندان بر جگر بايد نهاد و در ظلمت فقدان او دست به كار استمرار شب مىبايد شد و … چنين شد.
ليكن شب به اراده شب پرستان نمىپايد و خدا جهان را بى روشنى، بى نور، بى خورشيد، بى حجت رها نمىكند. پس چه بايد كرد؟
حال كه وجود خورشيد حجت ناگزير است و لامحاله، و در روز روشن ولايت، از ديوار آگاهى مردم بالا نمىتوان رفت و همت به سرقت گنج ايمانشان نمىتوان گماشت، تنها دو كار مىتوان كرد.
يا خورشيد را زندانى سكوت بايد ساخت يا چشم و دل مردم را از نور فرو بايد بست. مردم را كور بايد كرد… و اگر اين هر دو شد كه غايت مطلوب است و نهايت مأمول.
و اين هر دو شد، هم على خانهنشين شد، هم پردههاى سياه جهل و كفر و نفاق، چشمِ دل مردم را پوشاند. كه اين هر دو بى ديگرى نمىشد.
اگر مردم، زندانى جهل خويش نبودند، على را به زندان انزوا تاب نمىآوردند و بالعكس اگر موجوديت اسلام تهديد نمىشد و على را مجال شمشير برافراشتن بود، هيچ پرده جهل و كفر و نفاقى بر هيچ چشم و دلى نادريده نمىماند.
اما با اين دو مصيبت عُظمى ـ خانهنشينى خورشيد و سياهدلى مردم ـ اسلام غريب شد و آرام آرام آن دشنهها كه در كارگاه انكار غدير، ساخته و پرداخته شده بود، از نيام خباثت درآمد و مهياى قتل آل الله شد. با اولين ضربه، عرش و فرش به لرزه درآمد، فرق اميد شكافته گشت و خون يأس، محراب مظلوميت را پوشاند. با دومين ضربه، امام حسن و با سومين و چهارمين … امام حسين عصاره مظلوميت تاريخ به خون نشست و منكران غدير و خفاشان ولايت گريز، حضور ممتد و مستمر شب را جشن گرفتند.
… و از آن پس تا كنون و تا قيام قائم آل محمد آنچه تعدى و ستم بر اسلام و اسلاميان رفته و مىرود، همه به دست نوادگان و اخلاف همان كودك انكارى است كه در غدير زاده شد.
برگرفته از:موسسه منتظران منجی