فرصت عذرخواهی
شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. حال که خدای متعال به من و شما میدان داده است که بهسوی او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم، این کار را بکنیم. اینجا عذرخواهی برای شما درجه میآفریند و شما را پاک و نورانی میکند. ۱۳۷۶/۱۰/۲۶-رهبر انقلاب
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش میکند
استاد فاطمی نیا :
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش میکند.
بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است.
کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی نباشد!
روزی چندتا پرخاش باشد، برکات را از منزل میبرد.
حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد:
در موضوعی که گمان میکردم حق با من است ،داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه وزشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : ای کثیف! ساکت شو!
همین که متنبه شدم فورا دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی کردم!
سيره علمي امام کاظم علیه السلام
امام موسي کاظم(ع) در علم و دانش نيز سرآمد بود؛ هنوز کودکي بيشتر نبود که فقهاي مشهوري چون ابوحنيفه از او مسأله مي پرسيدند و کسب علم مي کردند. ايشان از همان کودکي در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئيس دانشگاه جعفري است، شرکت مي جست و روح و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصيل اسلامي سيراب مي کرد. در بحثهاي علمي حضور مي يافت و در ميان بهت اطرافيان، فردي کهنه کار و قوي، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمي بود و اين موجب محبوبيت آن حضرت نزد امام جعفر صادق(ع) و اصحاب گرديده بود.
ايشان پس از پدر نهضت علمي او را دنبال کرد و پيروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعيت براي اين اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصتي براي تحقق اين هدف سود مي جست و لحظه اي از تلاش و کوشش باز نايستاد و در راه تکامل جنبش علمي و نهضت فرهنگي اسلام تلاش کرد و صدها محدث، مفسر و مبلغ تربيت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشيع پاسداري کند و حرکت آن را تداوم بخشد.
امام کاظم(ع) مردم را به تفکر و تعقل دعوت مي کرد و متذکر مي شد هر چيزي راهنمايي دارد و راهنماي عقل، تفکر است و از نشانه هاي تفکر، سکوت و خاموشي است. اين خود سبب مي شود افراد کمتر سخن بگويند و بيشتر بينديشند تا حقايق را به دست آورند. ايشان در اين خصوص مي فرمايد: «آدمي از سوي خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهر، خدا و انبيا و ائمه اند و حجت باطن، عقل است».
يادگارهاي علمي و فکري امام موسي بن جعفر(ع) که در کتابهاي حديث و فقه و کلام و تفسير ثبت گرديده است يکي از بهترين و غني ترين ميراثهاي علمي است که اصول زندگي و روشهاي تربيتي و معارف ماوراءالطبيعه را با محکم ترين و استوارترين بيانها در اختيار پويندگان آن معارف قرار مي دهد و اسرار آفرينش را با عالي ترين بيانات توضيح مي دهد که امروز علم با آن همه پيشرفت و ترقي فراتر از آن گام ننهاده است.
يکي از يادگارهاي علمي و کلامي امام کاظم(ع) ، حديث شريف «عقل» است که مباني کلامي و فلسفي مستحکمي دارد.
صدر المتألهين- در شرح و تقريط حديث شريف عقل که امام(ع) به يکي از ياران خود بنام «هشام بن حکم» القاء فرموده است، چنين مي نويسد: «اين حديث عقل در برگيرنده بزرگترين مشخصات و ويژگيهاي عقل است که در محتويات خود معارف عاليه اي از قرآن مجيد را دارد اين حديث شريف محتوي معارف پر ارج الهي است که همانند آن را در چندين مجلد از کتابهاي عرفا و دانشمندان صاحب نظر نمي توان پيدا نمود. جامعيت حديث از آن نظر است که اشاراتي به علم ماوراءالطبيعت فلکيات، روان شناسي، اخلاق، سياست مدني، تربيتي و… دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز سرشار و غني است».
امام موسي بن جعفر(ع) بعد از رحلت پدر عاليقدرش مدير دانشگاه وسيع و بزرگي بود که از پدر به ميراث مانده بود. دانشگاهي که مديريت علمي آن به امام واگذار گرديد، در حال توسعه و گسترش و در برگيرنده هزاران دانشجو و استاد بود که در کلاسهاي مختلف آن از مکتب پر فيض امام صادق(ع) دانش آموخته و اکنون مشغول گذراندن مدارج عالي تري از دانش و فضيلت بودند.
گروههاي متعددي از متکلمان و فقيهان، فيلسوفان و محدثان، مفسران و مورخان، اديبان و شاعران و ديگر طبقات مختلف علمي اکنون متوجه مقام علمي الهي امام موسي بن جعفر(ع) گرديده اند و از کمالات و فضايل و دانش بي پايان او بهره مند مي شدند و گرد شمع وجود او را فرا مي گرفتند تا مباني مکتب فکري و علمي اسلامي را غني تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامي را روشن تر و تابان تر نمايند.
امام موسي بن جعفر(ع) دانشمندترين و با فضيلت ترين مردم عصر خود بود و علم و دانش او همانند انبيا از منبع پر فيض الهام و کرامت الهي سرچشمه گرفته بود و در مکتب تربيتي خاندان رسالت و طهارت(ع) تکميل و سرشار گرديده بود.
علي بن ابي حمزه يکي از سران و ارکان گروه واقفيه مي گويد: در سال آخر عمر امام صادق(ع) نزد فرزندش، موسي بن جعفر(ع) رفتم و پرسيدم: «سن شما چقدر است؟»
فرمود: «19 سال»
گفتم: «پدرتان رازي را با من در ميان گذاشته است. آيا مي توانيد بگوييد آن راز چيست؟»
فرمود: «آري» و سپس تمام مطلب را بي کم و کاست بيان فرمود. علي بن ابي حمزه در جايي ديگر مي گويد: نزد حضرت موسي بن جعفر(ع) بودم که 30 غلام را که از حبشه براي او خريده بودند، به محضرش آوردند. يکي از آنها که نيکو سخن مي گفت با امام سخن گفت.
امام(ع) نيز با همان زبان جواب وي را گفت. آن غلام و نيز تمام جمع از اين مسأله شگفت زده شدند. آنان گمان کردند امام زبانشان را نمي فهمد. ايشان به آن غلام گفت: من به تو پولي مي دهم و تو به هر يک از اين غلامان 30 درهم بپرداز. غلامان از محضر امام خارج شده به هم مي گفتند: او - امام موسي کاظم(ع) - بليغ تر از ما به زبان خود ما سخن مي گويد و اين نعمتي است که خداوند به ما ارزاني داشته است.
علي بن ابي حمزه گويد: به آن حضرت عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! چنين ديدم که شما با اين حبشي ها با زبان خودشان سخن گفتيد؟! آن حضرت فرمود: آري. گفتم: در ميان آنها تنها به آن غلام امر کرديد؟! فرمود: بلي به او گفتم که در حق ساير بردگان نيکي کند و به هر يک از آنها ماهيانه 30 درهم بپردازد، چون او وقتي به سخن آمد از ديگران داناتر مي نمود، او از تبار پادشاهان آنها بود. پس او را بر ديگران گماردم تا به نيازهاي آنها رسيدگي کند. افزون بر اين او غلامي راستگوست. سپس فرمود: شايد تو از اينکه من با آنان به زبان حبشي سخن گفتم در شگفت شدي؟ گفتم: به خدا سوگند آري. فرمود: تعجب نکن! امام به منزله درياست که آنچه نزد اوست هيچ گاه تمام نمي شود و شگفتيهاي او بيش از شگفتيهاي درياست.
ويژگيهاي اخلاقي امام کاظم علیه السلام
امام موسي کاظم(ع) ، در علم و حلم، تواضع و مکارم اخلاق شهرتي بسيار داشت و دانش وصف ناپذير و صفات برجسته اخلاقي اش از او تنديسي از انساني کامل ساخته بود. امام(ع) ، بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بي کران خويش تربيت مي فرمود. شبها به طور ناشناس در کوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان کمک مي کرد. مبالغي را در کيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي کرد. کيسه هايموسی بن جعفر علیه السلام در مدينه معروف بود و اگر به کسي يک کيسه مي رسيد بي نياز مي گشت. با اين حال در اتاقي که نمازش را به جاي مي آورد جز بوريا و مصحف چيزي در آن يافت نمي شد، زيرا در دودمان مقدس و تقوي و در بيت رفيع زهد و عبادت پرورش يافته بود؛ دودماني که ايمان به خدا و عشق و علاقه به فضايل معنوي و خصايص انساني از در و ديوار و جوانب زندگي آن مي باريد و همگان شيفته و دلباخته عبادت و ستايش پروردگار بودند.
زيباترين ساعات زندگي ايشان هنگام خلوت کردن با آفريدگارش سپري مي شد و لذت بخش ترين اوقات عمر او را نماز و انجام فرايض الهي تشکيل مي داد. هنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و عواطف خود، متوجه کمال مطلق و معبود بي همتا مي گشت و قطره وجود خود را به اقيانوس بي کران هستي بخش جهان پيوند مي داد، قطرات اشک شوق بي اختيار بر صورتش مي نشست و آرام آرام بر زمين مي غلتيد. پس از انجام فرايض و واجبات به مستحبات مي پرداخت، نافله شب را تا وقت فريضه صبح ادامه مي داد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقيبات و دعاها مي پرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در اين حالت روحاني باقي مي ماند.
موعظه های امام علی (ع) به روایت امام جواد
موعظه های امام علی (ع) به روایت امام جواد
ابو تراب عبدالله روياني از عبدالعظيم حسني نقل کرده که گفت: به امام جواد عليه السلام عرض کردم. اي فرزند رسول خدا! از پدرانت، حديثي برايم بيان فرما؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش. برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
مردم تا وقتي متفاوتند، در خير و نيکي بسر برند و چون يکسان گردند، نابود شوند.
راوي گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان - برايم نقل کرده است که: امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
اگر بر اسرار يکديگر مطلع می شدید یکدیگر را دفن نمی نمودید.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان - برايم نقل کرده است که امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
شما البته نمي توانيد با دارايي خود، به همه مردم احسان کنيد؛ بنابراين با گشاده رويي و برخورد پسنديده، آنان را فرا گيريد؛ چه اينکه من از رسول خدا شنيدم که فرمود:
شما البته با دارايي خويش نمي توانيد به همه مردم احسان کنيد، پس آنها را با خلق و خوي خود فرا گيريد.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيافزائيد؛ حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - درود خدا بر آنان باد - برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
کسي که به سرزنش روزگار پردازد، سرزنشش به درازا خواهد کشيد.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش: برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
همنشيني با شريران و بدان، بدگماني به نيکان و خوبان را در پي مي آورد.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش - که درود خدا بر آنان باد - برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
بد ره توشه اي است به سوي معاد، دشمني با بندگان.
گفت: عرض کردم: اي فرزند! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش: برايم نقل کرده است که اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
بهاي هر کس، به اندازه مقدار نيکي است که انجام می دهد.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
شخصيت آدمي در زير زبان نهفته است.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که اميرمؤمنان عليه السلام:
کسي که قدر خود را شناخت، هلاک نگرديد.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليهما السلام فرمود:
تفکر پيش از هر کاري، از پشيماني ايمنت مي گرداند.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام، برايم نقل کرده است که امير مؤمنان فرمود:
کسي که به روزگار اعتماد نمايد، شکست مي خورد.
گفت: عرض کردم: اي زاده رسول خدا! برمن بيفزاي، فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
هر کس به رأي و نظر خود بسنده نمايد و خود را غني و بي نياز از ديگران بداند، جانش را به خطر افکنده است.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
اندک بودن عائله، يکي از دو آساني است. [1]
گفت: عرض کردم: اي رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
کسي که دچار خود پسندي شد، به هلاکت رسيده
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
کسي که به جايگزين (و عوض داشتن انفاق مال در راه خدا) يقين داشته باشد، در بخشش سخاوتمند خواهد بود.
گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بر من بيفزاي، حضرت فرمود: پدرم از جدم از پدرانش عليهما السلام برايم نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
کسي که به سلامت بودن خويش از سوي زير دستان راضي باشد (حق و حقوق آنها را رعايت کند)، از سلامتي مافوقش بهره مند مي شود.
راوي گفت: عرض کردم: مرا بس است.
*********************************************************
(1).نباید گمان نمود که این روایت به کم فرزندی تشویق می نماید. آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در این خصوص می فرمایند: ديده شدهاست كه بعضي از غير مطّلعين براي رجحان كاهش فرزند استدلال كردهاند به روايت «نهج البلاغة»: قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ . «كمي افراد نانخور انسان يكي از دو وسيله توانگري ميباشد.»
و ندانستهاند كه: عيال در لغت عرب به معني فرزند نيست ؛ چه بسا فرزنداني كه نانخور انسان نيستند، و چه بسا عائلهاي كه فرزند نميباشند. عيال به معني نانخور و در تحت عيلوله و مخارج انسان در آمدن است ؛ مانند خادم و خادمه و شاگردان كسب و غلام و كنيز و ميهمانان وارد بر انسان، و تكفّل مخارج بسياري از اقوام و محارم و زوجه و امثالها كه تحت مخارج و عيلوله انسان زيست ميكنند. بنابراين نسبت ميان عيال و اولاد، نسبت عموم و خصوص مِن وجه ميباشد. ومنافات ندارد كه ترغيب به كثرت فرزندان شده باشد ؛ با وجود اين، توصيه شده باشد كه هر چه انسان بتواند افراد تحت عيلوله خويشتن را تقليل كند يك گونه توانائي و توانگري را حائز گرديده است. اين از يك ناحيه.
و از ناحيه ديگر، در جمله أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ، ترغيبي و تحريضي بدان نيست ؛ بلكه توانگري براي انسان از دو راه تحصيل ميشود: يكي از راه كسب مال و صرف آن بر عائله كثيره ؛ و ديگري حصر عائله در قلّت با وجود قلّت مال. هر كدام را ميخواهي انتخاب كن ! هذا أوّلاً .
و ثانياً ايشان توجّه نكردهاند به گفتار ديگر مولی الموحّدين أميرالمؤمنين عليه السّلام قبل از اين حكمت كه ميفرمايد: تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَی قَدْرِ الْمَئُونَةِ . («نهج البلاغة» طبع دكتر صبحي صالح، باب حكم، ص494، حكمت 139)
«كمك و مساعدت آسماني به مقدار مؤونه زندگي و مخارج لازم فرود ميآيد.»
بنابراين: «هر كه بامش بيش برفش بيشتر»
خداوندِ رازق عالم قادر حكيم، كه از عوالم غيب روزي را نازل ميفرمايد براي هر فرد بخصوصه روزي جداگانه ميرساند ؛ براي يكي، يكي ؛ براي هزار، هزار. (رساله نكاحيه: كاهش جمعيت ضربهاي سهمگين بر پيكر مسلمين، آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني، ص 239)
منابع:
1.فرهنگ جامع سخنان امام جواد، مسلم صاحبی، زمستان:1387، صص57-60.
2.عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد2، ص53
منبع:موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت علیه السلام
من همدم قلب های شکسته هستم
آنگاه که غرور کسی را له میکنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی!
آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟!!
” من احزن مومنا ثم اعطاه الدنیا، لم یکن ذلک کفارته و لم یوجر علیه “؛
کسی که مومنی را اندوهگین سازد، آن گاه دنیا را به او ببخشد، این بخشش، گناه او را جبران نمی کند و پاداشی هم ندارد.
امام صادق (ع) می فرماید:اگر شما دلی را شکستید نمی توانید جبران آن دل شکستگی را بکنید اگر همه ی دنیا را به او بدهید.
اگر کسی لیوان قیمتی را بشکند ، می تواند آنرا بچسباند که حتی مشخص هم نشود ولی باز این مثل لیوان سالم نمی شود. اگر ما دل کسی را شکستیم باید از طرف دلجویی کنیم و طرف هم ما را ببخشد و خدا هم توبه ما را بپذیرد. ریشه ی این دل شکستن ها خودخواهی است. یعنی فرد فکر میکند که از دیگری بالاتر است و به من های درونش توجه می کند.
زبان باعث سوراخ کردن کیسه اعمال است
آیت الله خوش وقت قدس سره
کسی که اخلاق خوش در خانه دارد ؛
مانند کسی است که روز ها را روزه و شب ها را عبادت می کند.
دریک کلام ،
زبان باعث سوراخ کردن کیسه اعمال است؛
هرچه اعضا زحمت می کشند و جمع می شوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ می کند !
اگر از زن و فرزند غضبناک شدید ،
باید از مهلکه خارج شوید و گرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
نهادینه بودن فرهنگ احترام شاگرد به استاد در حوزه های علمیه
نهادینه بودن فرهنگ احترام شاگرد به استاد در حوزه های علمیه
بعد از فوت مرحوم آیةاللَّه بروجردی(رضواناللَّهعلیه) که همه جا تا سطح کشور به هم خورد و چند هزار طلبهی قم زارزار گریه میکردند، مسألهی استادىِ در حوزهها و استادىِ در دانشگاهها، در محیط های دانشگاهی مطرح شد. من آنوقت به مناسبت همین قضیه، یک سخنرانی از مرحوم «جلال همایی» که در همین دارالفنون در خیابان ناصرخسرو ایراد کرد، شنیدم. دوستانی داشتیم که در آنجا از این حرفها زیاد میگفتند. ما در آنوقت، طلبهی خیلی جوانی بودیم و همان محیط روحانی را دیده بودیم و درست نمیدانستیم که تفاوت این محیطهای روحانی،علمی ما و دیگران چگونه است. من در آن وقتها از آن حرفها خیلی نکات فهمیدم. یکی از حرفهایی که در آن وقتها گفته میشد، این بود که علم و دین چندین قرن با هم توأم بودند؛ یعنی علما غالباً کسانی بودند که اهل دین بودند و علم دین و علم غیر علوم دینی، با هم مخلوط بود و دست یکدسته از افراد بود. محمّدبنزکریای رازی یا ابن سینا، یک فقیه هم بودند، ضمن اینکه مثلاً یک دانشمند بزرگ هم بودند. دیگران هم همینطور.
در آداب المتعلمین - یعنی آداب احترام شاگرد به استاد - کتابها نوشته شد. شهید ثانی، کتابی تحت عنوان «منیةالمرید فی اداب المفید والمستفید» دارد؛ یعنی استاد و مستفید (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چیست. شاگرد بایستی مثل نوکرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزههای علمیه همینگونه بودیم. حقیقتاً اگر استادی اجازه میداد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب میکند. حوزه، برای انتخاب استاد، اجباری نیست. هنوز هم همینطور است. طلبه، این درس و آن درس میرود و بالاخره یکی را انتخاب میکند. بعد سر درس اشکال میکند و هیچ حرفی را از استاد تعبدی قبول نمیکند. الان هم همینطور است. الان هم هرکس باشد، فرقی نمیکند. من وقتی در اینجا درس میدهم، طلبهها میآیند اشکال میکنند و تا وقتی که باور و قبول نکنند، ساکت هم نمیشوند. اگر هم ساکت بشوند، میگویند اشتباه کردیم. یعنی در محیطهای علمی ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدی نیست و شاگرد اینطور با استاد جری برخورد میکند. اما همین شاگرد با آن استادی که اینگونه جری برخورد میکند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهای ما واقعاً بود، ولی هنوز هم با محیط دانشگاه خیلی فرق دارد. یعنی شاگردی رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزی معقول نیست؛ چه رسد به اینکه به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، میگویند چرا اهانت میکنی، به درسش نیا، چه اجباری داری؟
غرضم حرف آن آقاست که میگفت: چندین قرن - مثلاً دوازده یا سیزده قرن - علم و دین همراه بود. شاگرد در تاریکی باید جلوتر از استاد برود که اگر چالهیی هست، او بیفتد، استادش نیفتد. باید مثل نوکرِ استادش باشد. آن روز میگفتند که پنجاه سال است علم و دین از هم جدا شده است. ...اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامی است، یکی از بزرگترین مظاهرش بایستی احترام بیش از حد معمول دنیا به اساتید باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد باید به استاد، بیقید و شرط احترام کند. اگر آن استاد بد هم است، باید او را احترام کنند.
بیانات در دیدار رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی،۱۳۶۹/۰۸/۰۱.
وقتی با حجاب ،نورانی تر هستی...
خواهرم :
حجاب که داشته باشی فکرنکنی دیگران نگاهت نمی کنند
نه
بلکه تودیگر نیازی به نگاه آنها نداری
وقتی حجاب داری در حقیقت آنقدر در محضر خدا بزرگ شده ای که نگاه محدود خلق تورا نخواهد دید
مانند خورشید که هست و می درخشد ولی کسی نمی تواند به آن نگاه کند و به آن خیره شود نه که نمی خواهد بلکه نمی تواند
تووقتی با حجاب نورانی تر هستی
و به خدا نزدیکتر
تو وقتی با حجاب هستی خدا نگاهت می کند
و نیازی به نگاه خلق نداری
خواهرم تو وقتی محجوبی در نگاه خدا محبوبی
کوزه سفالین
به حکیمی گفتند : از زور گرسنگی مجبور شدیم
کوزه سفالین یادگار سیصد ساله ی اجدادمان را بفروشیم.
حکیم گفت: خدا روزیتان را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی می کنید.