معیارهای بهترین همنشین از نظر پیامبراکرم(ص)
معیارهای بهترین همنشین از نظر پیامبراکرم(ص)
ابن عباس روایتی از رسول اکرم صلیاللهعلیه وآله نقل میکند که آن حضرت به طور بسیار واضح، آشکار و زیبا درباره همنشین سخن میگوید. ابن عباس میگوید: به پیغمبر اکرم(ص) عرض شد که «قیل یا رسولالله! ایُّ الجلساء خیر؟»؛ کدامیک از همنشینها خوب هستند؟ «قال: من تذکرکم الله رؤیته». بر اساس این سخن مبارک، بهترین همنشین در مرحله نخست، کسی است که صرف دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد. با دیدار او به یاد خدا بیفتد، نه اینکه با دیدار او اهرم شهوت تحریک شود و یا غضب انسان فوران کند. البته این از نظر ظاهر است، و الا یک معنای عالیتری دارد. این مرحله ابتدایی است که معاشر و مصاحب انسان باید چهره نورانی داشته باشد که با دیدار او به یاد خدا بیفتیم.
دوم: «ویزید فی علمکم منطقه» کسی برای تو معاشر خیر است که گفتار او به دانش و بینش تو اضافه کند؛ یعنی وقتی صحبت میکند، به بینش تو بیفزاید، نه اینکه جلوی بینش تو را بگیرد و تو را به شهوت و غضب راهنمایی کند.
سوم: «و یرغبکم فیالآخرة عمله»؛ جلیس خوب کسی است که عمل او انسان را مشتاق به آخرت کند و او را به آخرت، یعنی جهان دیگری ترغیب کند، نه این که عملش طوری باشد که انسان آخرت را فراموش کند و خیال کند که زندگی همین است و بس، یا اینکه عملش انسان را به حیوانیت دعوت کند.
معلوم میشود که دوست و رفیق، روی انسان نقش بسیار بزرگی دارد. اگر هیچ کاری نکند و حرفی هم نزد، قیافه او مؤثر است. البته اشتباه نشود! یک وقت انسان در رابطه با مسائلی، با دیگران برخوردهای عادی دارد. این مطلب سر جای خودش است، اما وقتی میخواهیم رفیق و معاشری انتخاب کنیم که با او انس داشته باشیم، باید این سه مطلب را درباره او رعایت کنیم. یعنی کسی که میخواهد با ما مأنوس باشد، باید به «شکل ظاهری»، «حرف و گفتار» و «عمل و کردار» او توجه داشته باشیم. پیامبر اسلام این معیارها را در اختیار ما قرا داده است.
با توجه به اینکه همنشینی رابطه مستقیمی است و این دو انسان از یک نوع بوده و از نظر قوای درونی مشترک هستند، لذا خیلی باید در انتخاب دوست دقت کرد. چون همان اهرمهایی که در دوست من وجود دارد، در وجود من هم موجود است. هر اهرمی از اهرمهای داخلی او که رو به تزاید رفته باشد، عمل او مربوط به آن است و شکل، گفتار و کردارش در رابطه با آن اهرم تنظیم میشود و این روی انسان اثر میگذارد.
حرکت صعودی و نزولیدر انسان
آموزههای دینی در کنار توصیههای فراوان به همنشینی با صالحان، بر پرهیز از مجالست با اشرار نیز تأکید کرده است. انسان چون در مهد طبیعت و دامن مادیت قرار دارد و قوای حیوانیاش قبل از قوای انسانی اش شکوفا میشود، میل او به طبیعت بیشتر است. لذا میل انسان به هر حرکتی که در این رابطه باشد، بیشتر است. اینکه گفته میشود: «میل انسان به شرّ بیشتر است»؛ همین است.
به عبارت دیگر، حرکت کمالی انسان، یک حرکت صعودی است؛ یعنی بالا رفتن و کمال عقلانی است. این کمال قلبی، روحی و معنوی زحمت و دشواری دارد. مثل پرندهای است که دو بال دارد، اما به هر یک از پاهایش هم زنجیری بسته شده است؛ یکی زنجیر شهوت و دیگری زنجیر غضب؛ چون او در دامن طبیعت است، جاذبه هم اقتضا میکند که ثقل او به سوی مرکز باشد.
حال اگر بخواهد بپرد، خصوصاً با آن پایبندهایی که دارد، خیلی زور میخواهد. البته دو بال هم برای پرواز به او داده شده است که یکی بال «معرفت» - علم و ایمان - و دیگری بال «عمل» است.
با این دو بال باید پرش و صعود کند. با وجود اینکه در دامان طبیعت است و از نظر مزاج طبیعی، میل به مرکز طبیعت دارد، ولی اگر میخواهد سیر کمالی داشته باشد، باید حرکت کند. لذا حرکت کردن به سمت خیر- کمال و فضیلت- زحمت دارد ولی از آن طرف، حرکت به سمت رذایل مثل حرکت در سرازیری است، با یک هول دادن حرکت میکند.
تأثیر اشرار
اینکه میگویند: رفیق، دوست و معاشر خود را از میان اشرار انتخاب نکن، به این جهت است که انسان در مهد و دامن طبیعت است و میل او به شر بیشتر از میل او به معنویت است. چون از این سینه شیر خورده است، لذتش را چشیده؛ ولی هنوز لذت معنویت را آنطور که باید بچشد، نچشیده است. این طرف سرازیری است و او آسانتر حرکت میکند، اما آن طرف، سربالایی است؛ بنابراین دوستی انتخاب نکن که تو را به این ذلت و سقوط بکشاند. چون اگر از اشرار دوست انتخاب کنی، به سرعت به آن طرف خواهی رفت.
این مطلب را انبیاء و اولیای الهی به بیانهای گوناگون مطرح کردهاند. پیامبر اسلام میفرمایند: «حفت الجنه بالمکاره و حفت النار بالشهوات»؛ بهشت به ناراحتیها پیچیده شده است و جهنم در لابلای راحتیها و خوشیهای نفسانی است. این روایت همین معنا را میرساند؛ یعنی تحصیل رذایل اخلاقی خیلی آسان است، اما کسب فضایل اخلاقی مشکل است.
از کتاب اخلاق ربانی آیتالله آقا مجتبی تهرانی به نقل از حوزه نیوز
قدرتطلبی و مالطلبی دولتمردان نشانه شکست
قدرتطلبی و مال طلبی دولتمردان نشانه شکست است
(بدان ای سالک راه خدا!): آن روزی که دیدید و دیدند که انحراف، در مجلس پیدا شد، انحراف از حیث قدرتطلبی و از حیث مالطلبی، در کشور، در وزیرها پیدا شد، در رئیسجمهور پیدا شد، آن روز بدانند که علامت اینکه شکست بخوریم، خودنمایی کرده است.
1- صحیفه امام، ج 16، ص 23
از خدا فراموشی تا خود فراموشی
بررسی علل و آثار نسیان و غفلت
از خدا فراموشی تا خود فراموشی
نویسنده: محمد احسان آزادی
نسیان یا همان فراموشی آن است که انسان چیزی را میدانست ولی به علل و عواملی آن را از خاطر برده است. از این رو نیازمند تذکر است. اما غفلت فراموشی نیست، بلکه عدم التفات و توجه است. به این معنا که چیزی در برابرش است، ولی از وجود آن غافل بوده و توجه و التفاتی به آن ندارد و تنها نیازمند تلنگری است تا متوجه حضور شی شود.
یکی از مشکلات بشر همین نسیان و غفلت است؛ البته این حالت جنبههای مثبتی نیز دارد، ولی اگر در ارتباط با فلسفه آفرینش و سیرتکاملی انسان باشد، بسیار خطرناک و زیانبار است. نویسنده در این مطلب جنبههای منفی فراموشی و نسیان و آثار و عوامل و اسباب آن را تشریح کرده است.
***
تفاوت و فرق معنایی نسیان و غفلت
واژه نسیان از «نسیء» گرفته شده است. نسيان در عربى، معادل فراموشى در زبان فارسی است.( لغت نامه، دهخدا،ج 10، ص 15015، «فراموشى») و ذکر ضد نسیان و به معنای یاد داشتن و یادآوری و به تعبیر راغب اصفهانی حالتى است که به انسان امکان مىدهد معارفى را که دریافته است حفظ و نگهدارى کند و به هنگام نیاز آن را در ذهن حاضر سازد.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ، ذیل واژه ذکر) پس باید گفت که نسیان و فراموشی حالتی است که انسان چیزی را بداند و یا بشناسد، ولی به علل طبیعی یا غیر طبیعی آن را از یاد ببرد. چنین حالتی را حالت فراموشکاری میگویند.
همچنین نسیان به معنای بیاعتنایی و ترک چیزی به طور استعاری و مجاز به کار میرود. برخی از اهل لغت حتی این معنا را جزو موضوع له لفظ نسیان دانسته و گفتهاند که نسیان به دو معناست. در مصباح المنیر آمده است: نسیان هم به معنای فراموش کردن و هم بمعنی ترک و اهمال و بیاعتنائی میآید.(مصباح المنیر، ص 604)
راغب اصفهانی هم بعد از بیان معنای نسیان میگوید: در قرآن به هر دو معنا آمده است. سپس ایشان برای نسیان به معنای بیاعتنایی مثالهایی آورده که از جمله آنها آیه 51 سوره اعراف است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب ، ص 491 ، واژه نسی)
علامه طباطبائی نیز مینویسد: نسیان در مقابل ذکر است ولکن در بعضی از اوقات به طور استعاری بر ترک چیزی و بیاعتنایی به آن نیز اطلاق میشود، همچنان که در آیه 51 سوره اعراف به همین معنا آمده است؛ زیرا نسیان در این آیه به معنای فراموشی نیست، چون خداوند چیزی را فراموش نکرده و از حال کسی غافل نمیشود، بلکه معنایش این است که همان طوری که اینها در دنیا ما را فراموش کردند ما نیز امروز به لوازم زندگیشان نمیپردازیم.(تفسیر المیزان، ج 8 ، ص 134)
پس وقتی واژه نسیان به کار میرود، منظور خود اصل فراموشی نیست، بلکه مراد ترتیب آثار فراموشی است؛ زیرا یکی از مهمترین و نخستین آثار فراموشی رها کردن آن چیز و بیاعتنایی به آن یا ترک کاری است که باید انجام گیرد. بنابراین مراد از نسیان در آیه 51 سوره اعراف: (فالیوم ننساهم کمانسوا لقاء یومهم هذا) که نسیان به خداوند نسبت داده میشود، ترتب آثار آن است؛ یعنی خداوند با فراموشکار همان کاری را میکند که او در دنیا انجام داده است.
اما غفلت به حالتی گفته میشود که به سبب کمی مواظبت یا هوشیاری به انسان دست میدهد و توجهش نسبت به چیزی یا موضوعی از میان میرود.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 609 ، «غفل») بنابراین غفلت با فراموشی تفاوت دارد.
شاخصهای رفتار انسانی
شاخصهای رفتار انسانی
قالالنبی(ص): «من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم، فهو ممن کملت مروته و ظهر عدالته و وجب اجره و حرمت غیبته.
پیامبر گرامی(ص) فرمود: هر کس با مردم معاشرت کند و به آنها ستم نکند، و با آنها سخن گوید و دروغ نگوید، و به آنها وعده دهد و تخلف نکند، مردانگیش کامل، و عدالتش آشکار، و ثواب او ثبت است، و غیبت او حرام است.
تحفالعقول، ص 56
غیرت پایگاه دفاع از ناموس
نگاهی به جایگاه و اهمیت فوقالعاده غیرتورزی از دیدگاه قرآن و روایات
غیرت پایگاه دفاع از ناموس
نویسنده :مرتضی زهیری
انسان، دارای اعتقاداتی است که باید از آن دفاع کند و مرزهای اعتقادی خویش را پاس دارد. البته از نظر قرآن این اعتقادات باید برخاسته از عقلانیتی باشد که مطابق فطرت و حقایق هستی است؛ نه اعتقاداتی که کورکورانه یا به پیروی از نیاکان پذیرفته و هیچ مبنای عقلانی و عقلایی ندارد. اعتقادات هر انسانی ناموس او را تشکیل میدهد و باید از آن دفاع کند و نسبت به آن تعصب عقلانی و نه جاهلی داشته باشد. دفاع از ناموس چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی از جمله خانواده و سرزمین، یک امر عقلایی است که شارع مقدس نیز آن را امضا و تایید کرده است.
نویسنده در مطلب حاضر جایگاه و اهمیت غیرت را در دفاع از انواع نوامیس بشری بر اساس آموزههای اسلام تبیین کرده است.
***
دفاع از نوامیس از واجبات شرعی
هر انسانی اموری چون خانواده، خانه، چراگاه و کشور را به عنوان ناموس خویش قرار میدهد و خود را ملزم به دفاع از آن میداند. در فرهنگ عربی از این امر به عنوان «حمیت» یاد میشود. حمیت مصدر جعلی از «حمی» به معنای دفاع و صیانت است. محامی کسی است که به دفاع از شخص به عنوان وکیل عمل میکند. البته باید توجه داشت که «حمی» به تشدید میم به معنای تب و داغ است.(لسانالعرب، ابن منظور، ذیل واژه حمی) محامی، وکیل و مدافعی است که با گرما و حرارت و شدت بسیار به دفاع از شخص یا چیزی میپردازد.
ناموس به کمینگاه و نهانگاهی گفته میشود که صیاد و شکارچی، خود را در آن مخفی میکند تا دیده نشود. حال فرقی نمیکند که این شکارچی انسان باشد یا شیر یا هر جانوری دیگر. البته قانون و شریعت را نیز ناموس میگویند؛ زیرا انسان به آن پناه میبرد و خود را از شر ظلم و ستم در امان نگه میدارد. در ادبیات فارسی به زن و خانواده نیز ناموس گفته میشود که انسان از آن دفاع میکند و اجازه تعرض به کسی نمیدهد.
فطرت آدمی به گونهای است که از خود و خانواده و نوامیس خویش دفاع و صیانت میکند و اجازه تعرض به کسی را نمیدهد. اصولا در هر انسانی سه قوه اصلی عقل و شهوت و غضب است. مسئولیت قوه شهوانی جذب هر آن چیزی است که انسان بدان نیاز دارد و مقتضیات بقا و رشد شخص را فراهم میآورد. مسئولیت قوه غضبانی دفع هر آن چیزی است که به ضرر انسان است و در حقیقت موانع موجود را بر میدارد و اجازه نمیدهد تا مانعی ایجاد شود و پیش از ورود آن را دفع میکند. پس دو قوه شهوانی و غضبانی به عنوان قوای جاذبه و دافعه عمل میکند. عقل عهده دار ایجاد اعتدال میان دو قوه و مدیریت و مهار آن است.
بنابراین، قوه غضبی در انسان به عنوان قوه دافعه، هر آن چیزی را که شخص وی یا نوامیس او را تهدید میکند، دفع کرده و از نوامیس خود از جمله جان و مال و عرض دفاع و صیانت میکند.
از آنجا که آموزههای اسلام بر اساس فطرت سالم بشری است(روم، آیه 30)، این دفاع و صیانت را تایید و امضا کرده است. لذا صیانت و دفاع از نوامیس به عنوان یک واجب اسلامی در شریعت و احکام آن مطرح شده است.
غیرت پایگاه دفاع از ناموس
نگاهی به جایگاه و اهمیت فوقالعاده غیرتورزی از دیدگاه قرآن و روایات
غیرت پایگاه دفاع از ناموس
نویسنده :مرتضی زهیری
انسان، دارای اعتقاداتی است که باید از آن دفاع کند و مرزهای اعتقادی خویش را پاس دارد. البته از نظر قرآن این اعتقادات باید برخاسته از عقلانیتی باشد که مطابق فطرت و حقایق هستی است؛ نه اعتقاداتی که کورکورانه یا به پیروی از نیاکان پذیرفته و هیچ مبنای عقلانی و عقلایی ندارد. اعتقادات هر انسانی ناموس او را تشکیل میدهد و باید از آن دفاع کند و نسبت به آن تعصب عقلانی و نه جاهلی داشته باشد. دفاع از ناموس چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی از جمله خانواده و سرزمین، یک امر عقلایی است که شارع مقدس نیز آن را امضا و تایید کرده است.
نویسنده در مطلب حاضر جایگاه و اهمیت غیرت را در دفاع از انواع نوامیس بشری بر اساس آموزههای اسلام تبیین کرده است.
***
دفاع از نوامیس از واجبات شرعی
هر انسانی اموری چون خانواده، خانه، چراگاه و کشور را به عنوان ناموس خویش قرار میدهد و خود را ملزم به دفاع از آن میداند. در فرهنگ عربی از این امر به عنوان «حمیت» یاد میشود. حمیت مصدر جعلی از «حمی» به معنای دفاع و صیانت است. محامی کسی است که به دفاع از شخص به عنوان وکیل عمل میکند. البته باید توجه داشت که «حمی» به تشدید میم به معنای تب و داغ است.(لسانالعرب، ابن منظور، ذیل واژه حمی) محامی، وکیل و مدافعی است که با گرما و حرارت و شدت بسیار به دفاع از شخص یا چیزی میپردازد.
ناموس به کمینگاه و نهانگاهی گفته میشود که صیاد و شکارچی، خود را در آن مخفی میکند تا دیده نشود. حال فرقی نمیکند که این شکارچی انسان باشد یا شیر یا هر جانوری دیگر. البته قانون و شریعت را نیز ناموس میگویند؛ زیرا انسان به آن پناه میبرد و خود را از شر ظلم و ستم در امان نگه میدارد. در ادبیات فارسی به زن و خانواده نیز ناموس گفته میشود که انسان از آن دفاع میکند و اجازه تعرض به کسی نمیدهد.
فطرت آدمی به گونهای است که از خود و خانواده و نوامیس خویش دفاع و صیانت میکند و اجازه تعرض به کسی را نمیدهد. اصولا در هر انسانی سه قوه اصلی عقل و شهوت و غضب است. مسئولیت قوه شهوانی جذب هر آن چیزی است که انسان بدان نیاز دارد و مقتضیات بقا و رشد شخص را فراهم میآورد. مسئولیت قوه غضبانی دفع هر آن چیزی است که به ضرر انسان است و در حقیقت موانع موجود را بر میدارد و اجازه نمیدهد تا مانعی ایجاد شود و پیش از ورود آن را دفع میکند. پس دو قوه شهوانی و غضبانی به عنوان قوای جاذبه و دافعه عمل میکند. عقل عهده دار ایجاد اعتدال میان دو قوه و مدیریت و مهار آن است.
بنابراین، قوه غضبی در انسان به عنوان قوه دافعه، هر آن چیزی را که شخص وی یا نوامیس او را تهدید میکند، دفع کرده و از نوامیس خود از جمله جان و مال و عرض دفاع و صیانت میکند.
از آنجا که آموزههای اسلام بر اساس فطرت سالم بشری است(روم، آیه 30)، این دفاع و صیانت را تایید و امضا کرده است. لذا صیانت و دفاع از نوامیس به عنوان یک واجب اسلامی در شریعت و احکام آن مطرح شده است.
اقتصاد کشور بیمار است/ کسانی انتخاب شوند که با کار جهادی بتوانند این بیماری را علاج کنند
به گزارش عمارنامه، آیت الله محمد امامی کاشانی خطیب این هفته نمازجمعه تهران ضمن تسلیت به دلیل حادثه معدن زمستان یورت در استان گلستان، اظهار داشت: این حادثه بسیار دلخراش بود و همانطور که رهبر معظم انقلاب گفتند داغی بود که تحملش بسیار مشکل بود.
وی با اشاره به مناسبت روز معلم و بزرگداشت استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری ادامه داد: به معلمان توصیه میکنم آنها راه این معلم بزرگ را در حوزههای علمیه، دانشگاهها، دبیرستانها و مراکز علمی ادامه دهند.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران تصریح کرد: آیت الله مطهری در تعلیم و تربیت حریص بود و به معلمان نیز توصیه میکنم در این راه حریص باشند.
امامی کاشانی ضمن تبریک به مناسبت روز کارگر، عنوان کرد: به کارگران توصیه میکنم به کار اهمیت بدهند و به گونهای فعالیت کنند که تولیدات داخلی ما قابل رقابت با محصولات خارجی باشد. نه اینکه تولید دیگران از تولید داخلی ما بهتر باشد.
وی با خطاب قرار دادن کارگران گفت: در امور، سهل انگار نباشید و اینکه بگویید چند ساعت آمدهایم و کار کردهایم و برویم اینگونه نباشد. کار و پولی که در قبال آن دریافت شده است از انسان مطالبه دارند.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران با اشاره به مناسبت هفته سربازان گمنام اظهار داشت: برای سربازان گمنام از خدای متعال سلامتی و توفیق را آرزو داریم.
امامی کاشانی ضمن تبریک به مناسبت هفته هلال احمر گفت: از خداوند متعال توفیق هرچه بهتر انجام شدن کارها در هلال احمر را داریم.
وی با اشاره به برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری، افزود: بحثها و مسائل مهم انتخاباتی و تعیین رئیس جمهور مهم است ولی مهمتر از آنها کشور و جامعه است.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران تصریح کرد: اگر جامعه ما امروز به این نقطه رسیده است در اثر فداکاری، جانبازی و ایستادگی ملت است که هر وقت و شرایطی پیش آمده مردم میدان بودند.
امامی کاشانی اظهار داشت: نباید در بحثها و مسائل انتخاباتی این جامعه لطمه بخورد و دچار اضطراب و تزلزل شود. این جامعه باید آرام باشد.
وی تصریح کرد: در بحث انتخابات باید بحثها و مناظرات انجام شود و پس از آن هرچه خدا خواست به همان منتهی شود.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران با تأکید بر اینکه در مسائل و بحثهای انتخاباتی باید به متن و معنویت جامعه توجه کرد، گفت: از بیان کردن کلمات و حرکتهایی که جامعه را تکان میدهد باید اجتناب کرد.
امامی کاشانی تصریح کرد: در انتخابات اشخاص که مسائلی را مطرح میکنند علاوه بر معنویت باید وحدت سیاسی در جامعه را نیز مهم بدانند.
وی با بیان اینکه در وحدت معنوی نباید کاندیداها به یکدیگر غضب کنند و از یکدیگر دور نشوند و حسد نورزند، افزود: طبق حدیثی از پیامبر اکرم(ص) اگر مسلمان سه روز از مسلمان دیگر دور باشد و قهر باشد شامل رحمت خداوند نمیشود که این همان وحدت و انسجام معنوی است که پیغمبر اکرم برآن تأکید داشته است.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران ادامه داد: کاندیداها باید برنامههای خود را که برای اداره کشور تدوین کردهاند، ارائه کنند.
امامی کاشانی با تأکید بر اینکه پیشرفتها در کشور با وحدت مردم و انسجام به دست آمده و امنیت کشور نیز منبعث از این مباحث است، تصریح کرد: ملت ایران بر محور ولایت فقیه، حکومت عقل و فقه، عدل، تقوا و براساس موازین شعری منسجم هستند که باید این محور حفظ شود.
وی با بیان اینکه وحدت سیاسی نیز منبعث از وحدت معنوی است، گفت: وحدت و نسجام کشو وامدار فداکاری و شهادتهاست که باید مواظب باشیم در هر شرایطی وحدت سیاسی استحکام خودش را حفظ کند و اگر اینگونه شود قطعا دشمن ملاحظه میکند و به اضطراب میافتد.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران تصریح کرد: امروز دشمنان جمهوری اسلامی ایران به دنبال تضعیف عمود خیمه آن یعنی ولایت فقیه هستند که باید توجه کنیم این اتفاق نیفتد.
امام کاشانی با خطاب قراردادن کاندیداهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گفت: آنها توکل به خدا کنند و از خدا بخواهند که اگر موفق شدند چنین کارهایی را میتوانند انجام دهند.
وی اقتصاد کشور را بیمار دانست و ادامه داد: باید مسئولان به مانند عزیزان خود که بیمار میشوند از این بیماری کشور پرستاری کنند و فکر کنند که چگونه میتوانند آن بیماری را علاج کنند.
خطیب موقت این هفته نمازجمعه تهران با تأکید براینکه علاج بیماری اقتصاد کشور کار و حرکت جهادی می خواهند، اظهار داشت: باید انتخاب کنیم چه کسانی و یا چه گروههایی را بگماریم که بتوانند این بیماری را علاج کنند و تولید را رونق دهند که با کالاهای خارجی قابل رقابت باشد و جلوی واردات کالاهایی که در کشور تولید میشود را بگیرند.
امامی کاشانی در توصیهای به کاندیداهایی که در انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری رأی نمیآورند، گفت: این اقدام آنها اجرش نزد خداوند محفوظ خواهد شد.
وی در خطبه اول نمازجمعه این هفته تهران با اشاره به توکل انبیا، اولیاو ائمه هدی گفت: اولیای خدا با توجه به آزار و اذیتهایی که بر پیامبران وارد شد آنها به خدا توکل داشتند و نتیجه آن را دیدند. البته توکل مومن با انبیا متفاوت است توکل مومنان عادی و تولک انبیا مختص خودشان است.
شخصیت پرستی بیماری اجتماعی
بیماریهای جسمی و روحی هر گاه شخصی باشد، زیان کمتری نسبت به بیمارهای اجتماعی دارد؛ زیرا بیماریهای اجتماعی چنان واگیردار است که جامعه سالم را بیمار کرده و موجبات سقوط و نابودی جمعی را فراهم میآورد.از این رو بخش عمدهای از آموزههای قرآنی به مسائل اجتماعی و به ویژه درمان بیماریهای اجتماعی پرداخته است.
از نظر قرآن، جامعه سالم زمانی میتواند پدید آید و یا پایایی خویش را حفظ کرده و مانا باشد که بتواند بیماریهای اجتماعی را بشناسد و با آن برخورد کند و در ریشه کنی آن تلاش نماید. از این رو بخش عمدهای از آموزههای اجتماعی قرآن و نیز مصادیق و مباحث تقوای الهی به موضوعاتی اختصاص یافته است که ارتباط تنگاتنگی با مسئله بیماریهای اجتماعی و شیوههای درمان آن دارد.
از نظر قرآن تقوای اجتماعی، حوزه مهم و اساسی از تقوای الهی است؛ زیرا بدون تقوای اجتماعی نمیتوان جامعه سالم داشت و یا حتی انسانی سالم را پرورش داد.یکی از بیماریهای اجتماعی که بسیار خطرناک و آسیب زاست، بیماری کیش شخصیت و شخصیتپرستی است که عدهای از افراد جامعه گرفتار آن میشوند.نویسنده در این مطلب تحلیل قرآن را درباره شخصیت پرستی تبیین کرده و توصیههای قرآن را در زمینه مقابله و مبارزه با این بیماری اجتماعی بررسی و واکاوی نموده است.
شخصیتسازی افراطی، شیوه ابلیسی
ابلیس با آنکه موقعیت و منزلت خود را در میان آفریدههای آفریدگار هستی میدانست، در مقام مجادله با پروردگار به شخصیتسازی دروغین از خود پرداخت و کوشید تا این گونه خود را در میان فرشتگان و دیگر آفریدههای هستی، برتر از همه دانسته و شایستگی خویش را برای دست یابی و تصاحب منصب عظمای ولایت الهی و خلافت بر هستی به اثبات رساند.
او بر پایه چنین تصویرسازی دروغین به اموری چون برتری برخی از اجزای خود نسبت به دیگری چون آدم(ع) اشاره میکند تا با غلو کردن در این بخش، نواقص و کاستیهای وجودی و شخصیتی خویش را بپوشاند. تاکید بر برخی از خصلتها، خصوصیات و صفات از آن رو صورت میگیرد تا کاستیها دیده نشود.
همین شیوه رفتاری را میتوانید در بسیاری از تبلیغات رسانهای جستجو و مشاهده کنید؛ زیرا گروهی از اهالی رسانهها و مبلغان خبره با بهره مندی از روان شناسی تبلیغ، با تاثیرگذاری بر مخاطب از طریق تحریک عواطف و احساسات وی با بیان خوبیها و صفات مثبت میکوشند تا این گونه وانمود کنند که کالا و یا شخص و یا جامعه مورد نظر از هر گونه کاستی پاک و مبراست.
بارها دیده شده است که برای تحریک عواطف قوم و مردمی جنبههای منفی آنها نادیده گرفته میشود و کاریکاتوری از صفات خوب به شکل بسیار برجسته و چشم پر کن ترسیم میشود. این گونه است که حتی مخاطب نیز در دام نیرنگ شخصیتسازی دروغین میافتد و نواقص و کاستیهای خویش را از یاد میبرد و در بازسازی و اصلاح آن نمیکوشد.
در برخی از بیانیهها و اطلاعیههایی که به مناسبت درگذشت کسی صادر میشود، گاه چنان از شخصیت برجسته وی سخن به میان میآید که گویی الگویی قابل تقدیر و سزاوار پیروی است. این در حالی است که بسیاری از نواقص وجودی و شخصیتی وی میتواند آسیب جدی به مخاطبی وارد سازد که با شخصیتسازی دروغین دیگران در دام پیروی از آن به عنوان الگو میافتد.
خداوند در آموزههای قرآنی بیان میکند که بسیاری از تودههای مردم به سبب شخصیتسازی دروغینی که از سوی برخی از خواص انجام میگیرد، به گمراهیای کشیده میشوند که جز سقوط و تباهی ابدی نتیجه و ثمرهای ندارد. از جمله آنها میتوان به شخصیتسازی که از سوی برخی از خواص نسبت به حضرت عیسی(ع) انجام گرفته اشاره کرد. این خواص برای مقاصدی خاص، به شخصیتسازی دروغینی از حضرت مریم (س) و حضرت عیسی(ع) دست زدند، تا جایی که ایشان را تا مقام فرزند خداوندی و بلکه یکی از خدایان سه گانه بالا بردند و برای خداوند شریک قرار داده و به پرستش و عبادت وی پرداختند.
این گونه است که خداوند نسبت به شخصیتسازی و شخصیت پرستی که با عنوان غلو انجام میگیرد هشدار میدهد و خواهان مبارزه و مقابله با این بیماری خطرناک میشود.
۴۰ درس از «معلم فرهنگی انقلاب اسلامی» 4
*۳۰:
«شریعت» نسبت میان «انسان» و «حقیقت» خود اوست و «مناسک» صورتِ مثالی و متنزل شریعتند که حقیقت آن را پاس می دارند، وجود بشر رابط میان عوالم «غیب و شهادت» است و این سرگردانی که اکنون به آن دچار شده، مکافات گناه نخستین اوست. تا آنگاه که بشر وجود خود را در «ابزار و اسباب» بجوید راه سفر به «آسمان حقیقت» را نخواهد یافت. با «آپلو» نیز جز تا ماه نمی توان رفت و سفر حقیقی جز با «انقطاع از اسباب» ممکن نیست… و اگر انسان را برای سفر به آسمان ها نیافریده اند، این میل پرواز در درون او از کجا آمده است، و این ندایی که او را از درون به آسمانی فراتر از همه آسمان ها فرا می خوانَد؟
انسان می داند که حقیقت وجود او در مقامی فراتر از این تعلقات روزمره زمان فانی است. او چون به درون خویش می پردازد، خود را سرمدی و جاودانه می یابد و چون پای در طریق معیشت می نهد، راه را پوشیده در مناسبات فناپذیر زمان و مکان می بیند. انسان نیازمند رشته های محکمی است که او را به اصل آسمانی اش پیوند دهند، که اگر این رشته بریده شود وجود او چون خاکستری در باد پراکنده خواهد شد.
*۳۱:
آزادی هنرمند در « درک تکلیف » اوست نه در « نفی و طرد التزام به همه چیز » و البته این التزام باید از درون ذات بیرون بجوشد نه آنکه از بیرون سایه بر وجود هنرمند بیندازد. در اینجا عدم تعهد همان قدر بی معناست که اجبار، یعنی همان طور که هنرمند را نمی توان مجبور کرد، خود او نیز نمی تواند از تعهد درونی خویش بگریزد. و هر تعهدی خواه ناخواه ملازم با تکلیفی است متناسب آن، و به این اعتبار، هیچ اثر هنری نمی توان یافت که صبغه سیاسی نداشته باشد. «جورج اُرول» در این باره می گوید: «… هیچ کتابی از تعصب سیاسی رها نیست. این عقیده که هنر باید از سیاست برکنار بماند، خودش یک گرایش سیاسی است.»
هنرمند موجد یک هیجان میرا و یک تفنن زودگذر نیست و این سخن نیز درست نیست که هنرمند را فقط صاحب رسالت اجتماعی بدانیم. و نگارنده اگر چه از به کار بردن کلمه « رسالت » در این موقع و مقام اکراه دارد، اما ناگزیر باید بگوید که اگر برای هنرمند قائل به یک رسالت اجتماعی هستیم و او را نسبت به آن ملتزم می دانیم، این التزام باید عین وجود شخصی و فردی او باشد، و اگر نه، اثری ارزشمند و جاودان خلق نخواهد شد.
*۳۲:
رسالت هنر و ادبیات چیست؟ هنر و ادبیات باید ملتزم باشد و یا آزاد؟… و اصلاً در روزگاری که « آزادی قلم » از سنخ آزادی جنسی و اقتصاد آزاد است، این پرسش ها به چه کار می آیند؟
« آزادی » میان ما و آزاد انگاران مشترک لفظی است و چه بسا که این دو آزادی در ظاهر نیز مشابهت هایی با یکدیگر داشته باشند. آن آزادی که می گویند، « رهایی از هر تقید و تعهدی » است و این آزادی که ما می گوییم نیز « آزادی از هرتعلقی » است. تفاوت در آنجاست که ما حقیقت انسان را در خلیفة اللهی او می جوییم و بنابراین ، « انسان کامل » و « عبدالله » را مشترک معنوی می دانیم، اما آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می دانند. در این صورت، اگر برای بشر قائل به حقیقتی فردی و یا جمعی نباشند که با رهایی از تقییدات و تعهدات به آن رجوع کند، در واقع انسان را به « خلأ » احاله داده اند و به « هیچ »؛ و چه تفاوتی می کند که این یک « هیچ فلسفی » باشد و یا یک « هیچ حقیقی »؟ این « هیچ » شاید « محال فلسفی » نباشد اما « محال حقیقی » است و انسان امروز این محال را تجربه کرده است. آنچه او از خود ـ به مثابه انسان ـ می شناسد، محال حقیقی است و آن سان که او – به مثابه انسان – می خواهد زیست کند، باز هم محال حقیقی است. چگونه می توان انسان بود و چون حیوان زیست؟ چگونه می توان خلیفة الله بود و خود را از جرگه حیوانات محسوب داشت؟ انسان امروز بر یک « فریب عظیم » می زید و بزرگ ترین نشانه این حقیقت آن است که خود از این فریب غافل است؛ می انگارد که آزاد است، اما از همه ادوار حیاتِ خویش دربندتر است؛ می انگارد که فکر روشنی دارد، اما از همه ادوار حیاتِ خویش در ظلمت بیش تری گرفتار است.
آزادی در نفی همه تعلقات است جز تعلق به حقیقت، که عین ذات انسان است. وجود انسان در این تعلق است که معنا می گیرد و بنابراین، آزادی و اختیار انسان تکلیف اوست در قبال حقیقت، نه حقّ او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات. و مقدمتاً باید گفت که هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است.
*۳۳:
۴۰ درس از «معلم فرهنگی انقلاب اسلامی» 3
*۲۰:
ولایت فقیه نمی تواند با پارلمانتاریسم و دموکراسی جمع شود و این گفته البته به آن معنا هم نیست که ولایت فقیه با استبداد و یا توتالیتاریسم جمع می شود؛ خیر، ولایت فقیه یک نظام حکومتی جدید است که نه با دموکراسی و نه با استبداد جمع نمی شود و هرگز در جهان جدید سابقه ای نداشته است.
ولایت فقیه با حاکمیت کلیسا نیز، چه به صورت فعلی و چه در صورت قرون وسطایی آن، نسبتی ندارد و بنابراین، غرب و غرب زدگان با معیارها و منطق خویش هرگز امکان درک آن را ندارند.
ایمان آوردن به ولایت فقیه منطق دیگری می خواهد که از دین کسب می شود و دین نیز بر وحی مبتنی است. نمی خواهم بگویم که ولایت فقیه عُقَلایی نیست یا با استدلال عقلی قابل اثبات نیست، اما دین کار را فقط به عقل مردمان واگذار نکرده است و پیامبران، شرایع را نه از راه استدلال عقلی بلکه از طریق وحی در می یافته اند، و اگر نه، تکلیف ما با عقل کج اندیش این عوام عالم نما که بت دموکراسی را می پرستند چه بود؟
ترجمه دقیق دموکراسی « ولایت مردم » است که در مقابل ولایت فقیه قرار می گیرد و با آن جمع نمی شود، اگر چه فقیه نیز برخوردار از آرای مردم است؛ و به هر تقدیر، از آنجا که آرای مردم باید از طریق نمایندگانشان اظهار و اعلان شود، وجود نوعی پارلمان نیز در نظام حکومتی ولایت فقیه ضرورت پیدا می کند. اما صرف وجود پارلمان به مفهوم پذیرش دموکراسی نیست.
نظام حکومتی ولایت فقیه نظام جدید و بی سابقه ای است که اگر چه نوعی حکومت تئوکراتیک – یا به عبارت عامیانه خدامحورانه – است، اما با هیچ کدام از قوالب حکومتی تجربه شده انطباق و یا حتی شباهت ندارد.
ولایت فقیه مبتنی بر اسلام ناب است که هم از حقوق بشر و هم از آزادی دریافتی کاملاً متفاوت با مشهورات و مقبولات بین المللی دارد. تفاوت معنای آزادی و حقوق بشر در نزد ما با آنچه در جهان امروز معمول است آن همه زیاد است که می توانیم با یقین بگوییم که ما و غربی ها فقط در لفظ اشتراک داریم و نه در معنا.
*۲۱:
ما باید بدانیم که در چه دنیایی زندگی می کنیم و با توجه به این واقعیت ها، راه هایی برای حفظ فرهنگ خودمان و مبارزه با «غرب» پیدا کنیم. با فرار کردن و انزوا گرفتن و دیوار به دور خود کشیدن که مسئله ما حل نمی شود. ما عادت کرده ایم که برای دور ماندن از خطرات، اصل را بر پرهیز بگذاریم. این واکنش تا آنجا کارساز است که بتوان از منطقه خطر فاصله گرفت. وقتی طوری در محاصره خطر واقع شدیم که دیگر امکان فرار کردن وجود نداشته باشد، باید جنگید و محاصره را شکست. از همان آغاز، جامعه دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن می یافته که پیله ای امن برای خود دست وپا کند و به درون آن بخزد. اوایل کار حتی با تأسیس مدرسه هم مخالفت می ورزد… و اگر از این نظر گاه بنگریم، چه بسا که حق را نیز به او بدهیم؛ مدارس جدید برای حفظ و توسعه وضع موجود ایجاد شده اند و دین مأمور به تحول است. اما تقدیر این بوده است که تمدن جدید همه دنیا را تسخیر کند و جامعه دینی ناگزیر به میدان یک مواجهه بسیار جدی کشیده شود. همین عکس العملی که اکنون در برابر ویدئو وجود دارد پیش از این در برابر رادیو و بعد تلویزیون نیز وجود داشته است. این مواجهه توفیقی اجباری است که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رسانید و نه فقط مددرسانی، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته می شوند، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است. حقیقت دین در جهاد رخ خواهد نمود نه در رهبانیت؛ و پناه گرفتن در پس دیوارها و صندوقخانه ها در مواجهه با دنیای جدید نوعی رهبانیت است… در این مواجهه ما خواهیم آموخت که…
*۲۲:
آزادی غربی توهّمی بیش نیست؛ با این آزادی، بشر بنده تمنّیات خویش می شود و فراعنه جدید عالم – که بوش و ریگان و سیاستمداران کنونی جهان جز دست نشاندگان آنها نیستند – فرصت حاکمیت می یابند. آنها بر جهان شهوات بشر حکم می رانند. پس این آزادی، عین بندگی و بردگی است، منتها به صورتی پنهان… و با همین رشته های پنهان است که فراعنه یهودایی این عصر جاهلی شیرازه جان افراد بشر را در کف سیطره خویش گرفته اند و آنان را به هر سوی که می خواهند می برند… و بشر تا خود را از این تمنّیات خلاص نکند نمی تواند به آزادی حقیقی دست یابد و سیطره و ولایت طاغوت ها را انکار کند.
*۲۳:
انتخاب « مایکل جکسون » به عنوان بهترین هنرمند دهه هشتاد از جانب « جرج بوش »، رئیس جمهوری آمریکا، از زمره رویدادهایی است که نقاب از باطن پلید غرب بر می گیرد و حجت را حتی بر مردمی که با زبان بحث های نظری آشنا نیستند، تمام می کند. سیاستمدارانی چون بوش سلف او « ریگان » با اعمالی نظیر این، حکومت شیطانی خویش را با بت پرستی فضاحت بار جوانان آمریکایی به یکدیگر پیوند می زنند و این، درست همان حقیقتی است که باید درباره دموکراسی غربی گفته شود: « دموکراسی غربی، حکومتی فرعونی است که بنیان استعباد خویش را با رشته هایی پنهان بر بهیمیّت بشر استوار داشته است. »
آزادی غربی توهّمی بیش نیست؛ با این آزادی، بشر بنده تمنّیات خویش می شود و فراعنه جدید عالم – که بوش و ریگان و سیاستمداران کنونی جهان جز دست نشاندگان آنها نیستند – فرصت حاکمیت می یابند. آنها بر جهان شهوات بشر حکم می رانند. پس این آزادی، عین بندگی و بردگی است، منتها به صورتی پنهان… و با همین رشته های پنهان است که فراعنه یهودایی این عصر جاهلی شیرازه جان افراد بشر را در کف سیطره خویش گرفته اند و آنان را به هر سوی که می خواهند می برند… و بشر تا خود را از این تمنّیات خلاص نکند نمی تواند به آزادی حقیقی دست یابد و سیطره و ولایت طاغوت ها را انکار کند.
مایکل جکسون، خواننده آمریکایی مظهر تمامی مفاسدی است که جامعه کنونی غرب بدان گرفتار آمده و در عین حال، صورتِ مجسَّم هنر به مفهوم جدید آن است. وارونگی بشر جدید چنین اقتضا دارد که همه چیز وارونه شود و کلمات به مفاهیمی وارونه حقیقت دلالت یابند. اگر هنر همواره تا پیش از جاهلیت جدید، معنای « کمال » داشته است و اهل کمال را هنرمند می خوانده اند، مقتضای وارونگی مفاهیم در عصر جدید آن است که لفظ هنر به مفهوم « زوال » دلالت داشته باشد و هنرمندان – آنچنان که بوده اند – فاسدترین مردمان باشند.
فضای هنری کشور ما پیش از انقلاب اسلامی مَثلی بسیار مناسب برای آن فضاحتی است که در جهان هنر امروز جریان دارد. بعد از پیروزی انقلاب این فضا عیناً به خارج از کشور، به آمریکا و اروپا، انتقال یافت و اکنون نشریاتی که از جانب ایرانیان خارج از کشور انتشار می یابد رونوشت برابر اصل نشریاتی است که در اواخر دوران حاکمیت شاهان در این سرزمین انتنشار می یافت. هنرمندانی کذایی، از خوانندگان و نوازندگان و رقاصان و شومَن ها و هنر پیشه ها و کارگردان ها گرفته تا شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران و نقاشان و مجسمه سازان… گوی فساد و هرزگی و فحشا را حتی از درباریان نیز ربوده بودند و هنوز هم اصیل ترین سلطنت طلبان همینان هستند. حکومت های شیطانی ناگزیر هستند که خانه عنکبوتی خویش را بر بنیان های فساد و فحشا و سوائق و غرایز حیوانی وجود بشر بنا کنند و لهذا، شاه و شاه بانو نیز با هنرمندان وارونه این مرز و بوم همان می کردند که جرج بوش با مایکل جکسن می کند. مگر نه اینکه هنرمنـدان این مرز و بوم نیز جوجه های ملکه بودند و در ظّل توجهات خاصّ ملوکانه پرورش می یافتند؟