مهمترین صفت، محبّت ..
.
آقای قرائتی در یک سخنرانی میگفتند: تعلیم کار خداست. امام (ره) فرمود: معلمی کار انبیاء است. درست است. کار خدا هم هست. «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1 و 2)
یعنی خدای رحمان معلم است. کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى» (نجم/5) که فاعل «عَلَّمَ» جبرئیل است. پس معلمی کار خداست، کار جبرئیل است، کار انبیاء هم هست. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» (آلعمران/164)
منتها نگفته: «الصمد علم القرآن»، «القیوم علم القرآن»، «الخالق علم القرآن» میگوید: «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ». اگر میخواهی معلم موفقی باشی، معلمی شرطش محبت است. وگرنه میگفت: «القاصم الجبارین علم القرآن». «الله الصمد علم القرآن»، خدا هزار تا اسم دارد.
اینکه در بین اسمهای خدا آنکه به «عَلَّمَ» میخورد، یعنی معلم، استاد دانشگاه، طلبه، روحانی باید مهمترین صفتش محبت باشد. «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ»!
برگرفته از www.Morabbee.ir
حکمت های نهج البلاغه154،155،156
حكمت 154
وَ قَالَ [عليه السلام] الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ.
آن كس كه از كار مردمى خشنود باشد ، چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلى روى آورد ، دو گناه بر عهده او باشد: گناه كردار باطل ، و گناه خشنودى به كار باطل.
حكمت 155
وَ قَالَ [عليه السلام] اعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِى أَوْتَادِهَا .
عهد و پيمان ها را پاس داريد به خصوص با وفاداران.
حكمت 156
وَ قَالَ [عليه السلام] عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ .
خداى را اطاعت كنيد كه در نشناختن پروردگار عذرى نداريد.
حکمت های نهج البلاغه151،152،153
حكمت 151
وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ .
هر كس را پايانى است ؛ تلخ يا شيرين.
حكمت 152
وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ .
آنچه روى مى آورد ، باز مى گردد؛ وچيزى كه بازگردد ، گويى هرگز نبوده است!
حكمت 153
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ .
انسان شكيبا ، پيروزى را از دست نمى دهد ، هر چند زمان آن طولانى شود .
چگونه بفهمیم نمازمان مقبول است؟
اقامه نماز غیر از خواندن نماز است
آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه"الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ “، اقامه نماز را یکی از اوصاف متقیان خوانده و می گوید: متّقی کسی است که گذشته از ایمان به غیب، نماز را اقامه کند. اقامه نماز غیر از خواندن نماز است، گرچه در قرآن کریم صلاة را به عنوان اینکه یکی از ارکانِ دین و افعال واجب است به مؤمنین نسبت میدهد، می فرماید: اینها مصلّیناند: ﴿عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ﴾ و امثالذلک؛ امّا قسمت مهمّ، مسئله اقامه نماز است.
….«اقامه» که ریشه اصلی اش از قِوام و قیام است، معانی مختلفی دارد اما در اینجا به معنی قیام در برابر اعوجاج و انحراف و امثالذلک است که از قیام به این معنا، «مستقیم» و «استقامت» و امثالذلک ساخته میشود. قیام در برابر اعوجاج، قیام در برابر انحراف، قیام در برابر ضعف و مانند آن، این قیام به معنای ایستادن نیست، [بلکه] به معنای ایستادگی است؛ همان طوری که در تعبیرات فارسی گاهی میگوییم «ایستاد» [و] گاهی میگوییم «ایستادگی نشان داد»…
اقامه نماز عامل بازدارنده از فحشا و منکر
این مفسر برجسته قرآن در ادامه تأکید می کند: … آن اقامه نمازی که در بسیاری از موارد ذکر شده این است که هم خود یک انسان ایستاده باشید (ایستادگی داشته باشید) و هم نمازی بخوانید که این نماز بتواند در برابر فحشا و منکر ایستادگی داشته باشد. مگر نه آن است که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ مگر نه آن است که بسیاری از گناهان را (بر اساس قرآن کریم) نماز منع میکند؟ این کدام نماز است که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ است؟ نماز جلوی گناه و بدی را میگیرد؛ نمازگزار یقیناً معصیت نمیکند، این کدام نماز است؟ نمازِ ایستاده است یا نماز منحرف و مُعوَج و نماز ضعیف و فرسوده؟
اگر نماز ایستاده باشد جلوی فحشا را میگیرد و به ما هم دستور دادند که نماز را ایستادگی ببخشید (نماز را ایستاده کنید)؛ این نمازِ خوابیده را بلندش کنید که بایستد، چون اگر بخواهد مبارزه کند باید بایستد. این ایستادگی برای آن است که انسان حالات مختلفی دارد… نیرومندترین حال برای انسان در بین این حالات یادشده، حالت قیام است (انسان در حالت ایستاده از همهٴ حالاتش نیرومندتر است) آن ایستادگی را که حاوی معنای قدرت و توان است از این «قیام» گرفتند؛ وگرنه منظور، ایستادنِ در برابر نشستن نیست، منظور ایستادگی است…
از این حالت آن «قدرت و نیرو» اخذ شده است [و] گفتند: «نماز را ایستاده کنید» که نماز بایستد، چون ما نمیخواهیم شما فقط یک ذکری داشته باشید به نام یک عبادت صوری و دیگر هیچ. [بلکه] میخواهیم کاری بکنید که با این کار جلوی فحشا گرفته بشود. اگر نماز ایستاده نباشد، قدرت نهی از فحشا را ندارد، اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ ، نماز خوابیده آن قدرت را ندارد، نماز بهپهلوآرمیده آن حالت را ندارد، نماز ایستاده است که میتواند جلوی فحشا را بگیرد، لذا گفتهاند: «شما نماز را اقامه کنید؛ این نماز را بلند کنید»؛ نه یعنی بایستد [بلکه یعنی] به آن ایستادگی بدهید.
نقش تقوا در قیام نماز/ کعبه، عامل قیام انسانها
انسان وقتی میتواند به نمازش ایستادگی بدهد که خودش ایستاده باشد، تا ایمان به غیب نداشته باشد و اهل تقوا نباشد توان آن را ندارد که زیر بازوی نماز را بگیرد و نماز را بلند کند، [نمیتواند] نماز را ایستادگی ببخشد.لذا قرآن کریم سعیاش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛ وقتی کلِّ دین را مطرح میکند، میگوید: دین برای آن است که ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ و مظاهرِ مهمّ دین را هم که مطرح میکند، آنها را به عنوان قیام معرّفی میکند؛ میفرماید: فلان رکنِ دینی برای آن است که مردم اهل قیام باشند.
خداوند فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾؛ ما کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که مردم ایستادگی را از کعبه بیاموزند؛ یعنی کعبه عامل ایستادگیِ مردم باشد، مردم بایستند. مهمترین رکنی که در طیّ زندگی و مرگمان، ما با آن روبهرو هستیم این کعبه است…
اهل قیام بودن، شرط اقامه نماز
وقتی انسان میتواند مقیم صلاة باشد که خود اهل قیام باشد؛ انسانی که ایستادگی ندارد، نمیتواند به نماز ایستادگی بدهد. اگر نماز ایستادگی نیافت، کاری از این نماز ساخته نیست، آن ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ ، مربوط به صلات قائمه است؛ وگرنه ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ ممکن است انسان نماز بخواند [و] در عین حال استحقاق «ویل» داشته باشد. پس اینکه فرمودند: «نماز را اقامه کنید»؛ یعنی این حقیقت را ایستادگی ببخشید.
آن [نماز] میتواند جلوی خیلی از فسادها را بگیرد، آن را آن طوری که هست بخوانید، آن طوری که قدرت دارد، آن طور بخوانید. بنابراین اگر مسئله «قیام» را در بسیاری از موارد به معنای ایستادگی، خدای سبحان بر ما لازم کرده است، ما با داشتن این حالت، نمازی آنچنان باید بخوانیم.
سرّ مشروط بودن قبولی اعمال به قبولی نماز
در لسان همه انبیا سخن از نماز بود و اوّلین کلامی که خدای سبحان به موسای کلیم(ع) بعد از اینکه دستور توحید و نبّوت داد فرمود [این بود]: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾؛ فرمود: نماز را برای یاد من اقامه کن. این حرفی است که خدا به همهٴ انبیا گفته است و سخن ابراهیم خلیل (ع) این است که «خدایا! مرا مقیم صلات قرار بده، کاری بکنم که نماز را ایستادگی ببخشم» چون از این نماز خیلی کار ساخته است. اگر در جریان محاسبه آمده است که اگر نماز قبول شد دیگر امور مقبول است: «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها» ، سرّش این است که نماز جلوی فساد را میگیرد. آن نمازِ قائم است که جلوی فساد را می گیرد که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ .
نشانه قبول شدن نماز
آیت الله جوادی آملی در ادامه تأکید می کند: …و به ما گفتهاند: اگر خواستید ببینید نمازی که خواندید قبول است یا نه، ببینید به فحشا و منکر مبتلا شدید یا نه؛ اگر کسی بعد از صلات مبتلا به فحشا و منکر نشد، خدا را شکر کند که نمازش مقبول شد و اگر مبتلا به فحشا و منکر شد، این [شخص] بداند نمازش گرچه از نظر فقهی صحیح است ولی مقبول نیست، زیرا نماز، معرّفش آن است که ناهی از فحشا و منکر باشد. این محاسبه است؛ اینکه گفتهاند خودتان را محاسبه کنید: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا» یکی از مواردش همین است که آیا نمازی خواندیم که ناهی از فحشا و منکر باشد یا نه؟ نمازمان قبول شد یا نشد؟
اینها جزء اسرار غیب نیست که انسان تا نمُرد نفهمد، غیب خیلی فوق اینهاست که انسان بعد از موت میفهمد؛ امّا اینکه آیا نماز او قبول شد یا نه، روزه او قبول شد یا نه، حج او قبول شد یا نه، این آثاری که بر آن مترتّب کردند، اگر مترتّب شد معلوم میشود تا یک حدّی قبول شد؛ وگرنه، نه. اگر انسان نماز خواند، بعد آلوده شد، خب مطمئن است که نمازش قبول نشد، چون نماز، آن است که جلوی فحشا را بگیرد.
ارتباط اقامه نماز و اقامه دین
اگر نماز این توان را دارد که جلوی هر فحشا و منکری را بگیرد، متّقی که از قرآن بهره میگیرد باید نمازی اینچنین را اقامه کند. این در حقیقت اقامه دین است، چون نماز ستون دین است [لذا] اگر کسی ستون را اقامه کرد، خیمهٴ دین هم اقامه خواهد شد. لذا اوّلچیزی که بعد از این عالَم از انسان سؤال میکنند نماز است، برای اینکه اگر نماز قبول باشد دیگر امور مقبول است: «إن قبلت قبل ما سواها» ، چون اگر ستون دین باشد خیمه دین بهپاست. اگر قرآن برای نماز آثاری ذکر میکند و نمازگزار آن آثار را در خود ندید، مطمئن است که نماز او مقبول نیست و اگر آن آثار را در خود مشاهده کرد، مطمئن است که نماز او مقبول است.
آثار سلبی نماز
قرآن برای نماز یک سلسله آثار سلبی ذکر میکند که انسان را شستوشو میکند و یک آثار ثبوتی ذکر میکند که رهاورد نمازگزار است. آثار سلبی را بالقول المطلق در آن آیه معروف بیان کرد که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ و این اصل کلّی را در سورهٴ «معارج» به طور تفصیل بیان فرمود؛ در سورهٴ «معارج» آیه19 به بعد این است که ﴿إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾؛ هلوعبودن انسان هم به این است که ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾.
انسان یک فطرتی دارد و یک طبیعتی؛ فطرت او حق را میطلبد که ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ ؛ یک طبیعتی دارد که در برابر شرّ، جزع میکند و اگر خیری به او رسید سعی میکند آن خیر را در خود منحصر کند و به دیگری نرساند، آن ﴿مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ﴾ است؛ «اگر آسیبی ببیند ناله میکند: ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾، و اگر خیری به او برسد سعی میکند که روزنهٴ خیر را ببندد [تا] به دیگری نرسد؛ این مانع خیر است: ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾ این مربوط به طبیعت انسان. کسانی از این طبیعت میرهند که اهل نماز باشند: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً ٭ إِلاَّ الْمُصَلِّینَ﴾ -این مصلّین که به عنوان دوام ذکر شده است، ظاهراً صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل و همان معنای استمرار و ثبات را تفهیم میکند- مصلّین کسانیاند که از این خطرِ جزع و منع محفوظاند.
مصلّین چه کسانیاند؟
مصلّین نه یعنی کسی که گاهی نماز میخواند [و] گاهی نماز نمیخواند، [بلکه] ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾. معلوم میشود این صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل، مصلّی یعنی نمازگزار؛ نه نمازگزارنده؛ مثل «صادق» که صفت مشبهه است؛ یعنی راستگو؛ نه راستگوینده. آنکه به معنای راستگوینده است اسم فاعل است و زوالپذیر؛ آنکه صفت مشبهه است معنای ثابتی را تفهیم میکند. راستگو صفت مشبهه است؛ غیر از راستگوینده است. مصلّی این معنای صفت ثابت را تفهیم میکند؛ نه اسم فاعلی را.
﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ ٭ وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ ؛ معلوم میشود نمازگزار اهل زکات هم است؛ چه زکات واجب؛ چه زکات مستحب [و] چه زکات مستحبّی که در مواقع ضرورت میشود زکات واجب. نمازگزار کسی است که در مال او حقّ دیگران محفوظ است؛ اینچنین نیست که ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾ ؛ اگر مالی به او رسید منع کند و نگذارد به دیگران برسد. پس نمازگزار کسی است که حق دیگران در مال او محفوظ باشد: ﴿وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾؛ چه آن کسی که توان سؤالکردن دارد [و] چه آن مستمندِ محرومِ آبرومندی که اهل سؤال نیست.
اعطای اهم خیرات به انبیا در نماز
آیت الله جوادی آملی در ادامه بر اعطای بهترین خیرات به انبیا در حال نماز تأکید می کند و می گوید: …اما بخش دیگری که مربوط به صفات ثبوتیّه نماز است؛ شما مهمترین خیری که در قرآن به انبیا و اولیا رسیده است میبینید که در حالت نماز رسیده است؛ [مثلاً] در جریان زکریّا(ع) وقتی خدای سبحان یحیی (ع) را به او بشارت میدهد، در حالت نماز فرشتگان بر او نازل میشوند، میگویند: «بشارت باد که یحیایی به تو دادهایم».
در سوره «آل عمران» آیه 39 این است: ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی﴾؛ در این حال فرشتگان بر او نازل شدند و به او بشارت دادند. اگر در روایات ما آمده است که «المصلّی یناجی ربّه» ؛ نمازگزار با خدا مناجات میکند، نشانههایش در کتاب الهی هست؛ در حال مناجات که نزدیکترین حالی است که بنده با مولا دارد در آن حال فرشته نازل شده است و بشارت میلاد یحیی(ع) را به زکریّا(ع) داده است.
نزول آیه ولایت درباره امیرالمؤمنین(ع) در حالت نماز…
و اگر بهترین مقام که مقام ولایت است به عنوان ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ درباره حضرت امیر آمده است، در حال صلات بود که اگر آن زکات را داد، به برکت خضوع، مناجات و حالات صلاتی به این مقام عظیم رسیده است. شاید این زکات و این دادن انگشتر در غیر نماز این نقش را نمیداشت، از اینکه در حال صلات این انگشتر را اعطا کرده است به این درجه والا رسیده است: ﴿الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾. اقامهٴ صلات و ایتای زکات به هم آمیخته است؛ آنچنان که اگر در حال نماز، زکاتی داده شود باعث نزول چنین آیهای خواهد بود. آن حالت خلوصی که در حالت صلات است در حالت غیر صلات نیست.
نماز، عامل بخشایش گناهان/ تمثیل نماز به چشمه
قرآن کریم گناه را «رین» میداند، غبار و چرک میداند؛ میفرماید: هر گناهی که یک انسان تبهکار میکند چرکی است بر قلب او: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ . چیزی که این «رین» را شستوشو میکند نماز است؛ نماز این گرد و غبار را شستوشو میکند….
«و تطلقها اطلاق الرّبق و شبّهها رسولالله (ص) بالحمّة»؛ «حمّه» یعنی چشمه، «تکون علی باب الرّجل»؛ نماز مثل چشمهای است در خانهٴ انسان، «فهو یغتسل منها فی الیوم و اللّیله خمس مرّات»؛ انسان نمازگزار، مثل آن است که شبانهروز پنج بار در این چشمهٴ اختصاصی منزلش غَسل و غُسل داشته باشد، «فما عسی أن یبقی علیه من الدرن» ؛ «دَرَن» همان «رین» است؛ «درن» یعنی چرک، یعنی غبار. پس اگر قرآن، گناه را چرک و «رین» میداند که میفرماید: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ، چیزی که این چرک و غبار را شستوشو میکند نماز است. نماز چشمه است [و] دیگر، انسانِ نمازگزار آلوده نخواهد بود.
ذکر دائم و ذکر موقّت
این مفسر قرآن کریم در بخشی از تفسیر آیات ابتدایی سوره بقره، نماز را ذکر دائم الهی خوانده و می گوید: … اقامه صلات «ذکرالله» است، ایتای زکات هم «ذکرالله» است؛ امّا اینها یک ذکر موقّتاند؛ نماز، شبانهروز پنج وقت دارد [پس] یک ذکر موقّت است؛ زکات در نُه چیز است [پس] یک عبادت موقّت است؛ امّا «ذکرالله» موقّت نیست که فرمود: ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾
آیت الله جوادی آملی در ادامه با اشاره به حدیثی از امام صادق(ع) به تبیین آثار و حقیقت نماز پرداخته و تأکید می کند: …امام صادق(ع) فرمود: «إنّ العبد إذا صلّی الصّلاة فی وقتها و حٰافَظَ علیها ارتفعت بیضاء نقیّة»، این همان تمثّل اعمال است و تجسم اعمال؛ اگر کسی نماز را در وقت خواند و محافظش بود و ارکان و شرایطش را انجام داد، این نماز بالا میرود به عنوان یک امرِ روشن طاهر؛ «ارتفعت بیضاء نقیّة تقول حفظتنی حفظک الله»؛ نماز به نمازگزار میگوید: تو مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند، «و إذا لم یصلّها لوقتها ولم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمة تقول ضیّعتنی ضیّعک الله»
انفاق، راه درمان بخل
وی در بخشی از تفسیر آیه4 سوره بقره به رابطه انفاق و تقوا اشاره کرده و می گوید: … خدای سبحان انفاق را یکی از اوصاف برجسته متقیان میداند و اگر کسی انفاق نداشت این بُعد تقوایی در او نیست و قهراً به همین مقدار از معارف قرآن بهرهای ندارد، چون قرآن هدایت متقیان است و متّقی کسی است که دارای این اوصاف باشد و یکی از این اوصاف برجسته مسئله تقوای مالی است که اگر کسی تقوای مالی نداشت به همان مقدار از درک معارف قرآن محروم خواهد بود.
… مسئله انفاق را از آن جهت که به حسب ظاهر، کمبود و نقص است، قرآن کریم تحلیل میکند که این نقص صوری، ازدیاد معنوی را در بر دارد. گرچه انفاق به حسب ظاهر از دست دادنِ مال است؛ اما این مالی که مورد انفاق شد، مانند همان آبی که از نهر گرفته بشود، فوراً آنجا را خدای سبحان پر میکند و انسان از آن جهت که طبعاً به دنیا علاقهمند است، مال را که وسیله معیشت میداند دوست دارد و طبعاً انسان، بخیل و ممسک است و اگر خزاین عالَم طبیعت را هم به انسان بدهند، این سعی میکند که این خزاین را به خود اختصاص بدهد.
قرآن کریم چون شفای بیماریهای درونی است، اوّل دردها را بازگو میکند، سپس راه شفا و درمان را هم تشریح میکند؛ به انسان میگوید «تو مریضی»، زیرا طبعاً مُمْسک و بخیلی و این بخل و امساک، مرض است. و این قرآن که شفای بیماریهاست، راه درمان انسان را از این بیماریِ درونی هم بیان میکند، چون قرآن مدّعی است که تمام اوصاف نفسانی را درمان میکند و معتقد است انسان طبعاً بخیل است و این بخل هم مرض است، آنگاه راه درمان را هم بیان میکند تا انسان در اثر تقوای مالی بشود سالم از مرض.
امّا اینکه انسان طبعاً مُمْسِک است و مالدوست، در سوره «اسراء» آیه 100 اینچنین فرمود: ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لأَمْسَکْتُمْ﴾؛ اگر همه خزاین رحمت حق را شما میداشتید، در اثر آن بخل و امساکی که دارید، سعی میکردید به کسی ندهید-خواه رحمتهای معنوی، خواه رحمتهای مادّی- اگر شما خزاین رحمت حق را میداشتید هر آینه امساک و بخل میورزیدید، چرا؟، ﴿خَشْیَةَ الأَنفَاقِ﴾؛ میترسیدید تمام بشود.
… در سوره «اسراء» فرمود: «انسان مریض است؛ انسانی که طبعش اینچنین است، این مریض است» [و] برای اینکه این مرض را درمان کند میفرماید: آنچه در اختیار انسان است، خواه جان و خواه مال و خواه علم و سایر کمالات که قابل انفاق است، این از یک طرف مالِ خود او نبود [و] خدای سبحان به او داد (این در آغازِ کار)، در پایان کار هم برای انسان ابدی نیست، از انسان میگیرند -چه بخواهد، چه نخواهد- بین آن آغاز و این انجام هم انسان مالک نیست، بلکه نماینده مالک است؛ مستخلَف است.
داستان طلبه جوان و دختر فراری
شب هنگام محمد باقر -طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟
طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….
محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره ازسر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
ذكر مصيبتِ جُوْن؛ غلام امام حسین (علیه السلام)
حسین (علیه السلام) غلام سیاهی دارد كه «جون» نام دارد.
می گویند روز عاشورا وقتی اصحاب رفتند و شهید شدند،
جون دید كه همه رفتهاند و نوبت به او نرسیده است.
آمد خدمت حسین (علیه السلام) و گفت اجازه می دهید میدان بروم؟
حضرت به او فرمود: «أنْتَ فِی إذْنٍ مِنّی یَا جُوْن»؛
تو برو! تو مرخصی! تو در راحتی ها با ما بودی، خودت را به این بلاهای ما مبتلا نکن.
ما گرفتار شده ایم، تو خودت را به گرفتاری های ما گرفتار نکن.
می نویسند: «فَوَقَعَ جُوْنُ عَلَی قَدَمَیْ أبِی عَبْدِالله(علیه السلام)».
اینجا بود كه جون ديگر تحمل نیاورد و خود را به روي پاهای حسین (علیه السلام) انداخت
و شروع کرد به بوسیدن پاهاي حضرت.
گفت: «یَابْنَ رَسُولِ الله»، درست است كه من بدبو هستم؛
دارای شخصیت خانوادگی نیستم؛ رویم سیاه است؛ اینها همه درست است،
اما بیا بر من منّت بگذار، اجازه بده من خوشبو و رو سفید شوم…
بعد دیگر تحمل نیاورد و گفت: «وَ اللهِ لَا اُفَارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از شما برنمی دارم،
«حَتَّی مَا اختَلَطَ دَمِيَ الأسْوَدَ بِدِمَائِکُم»، تا اينكه این خون سياهم را به خونهای شما آمیخته کنم.
در مقاتل دارد: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ (علیه السلام)»، حسین به او اجازه داد.
جون به میدان رفت و جنگید تا به روی زمین افتاد. اما مگر میتواند به خودش اجازه بدهد
كه آقایش را صدا کند و بگوید «یا اباعبدالله»؟
من کجا، حسین کجا؟!
طولی نکشید که دید سرش را یکی دارد از روی زمین بلند می کند.
ابيعبدالله سرِ جون را بر دامان خود گرفت.
می نویسند: «فَتَبَسَّمَ جُوْن»؛ این غلام سیاه لبخندی زد.
می نویسند حسین (علیه السلام) صورت به صورت جون گذاشت.
اینجا دعای حسین(علیه السلام) شروع شد:
«اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ»؛ خدا! روسفیدش کن…
می خواهم بگویم یا حسین، امشب یک چنین دعایی هم برای ما می کنی؟…
دروغ انسان را بی آبرو میکند...
دروغ انسان را بی آبرو میکند…
*مَن کَثرَ هَمُّهُ ثَقمَ بَدَنُهُ *هر کس که غصه هایش زیاد شود بدنش مریض میشود. هرکس که غصه اش زیاد شود مریض میشود. مدام فکر و خیال کند مریض میشود. فکر و خیال دنیا دیگر.!!
ما که غصه آخرت نمیخوریم. اگر کسی غصه آخرت بخورد خوب است.
هرکسی که غم و غصهاش زیاد شود مریض میشود.
* وَ مَن ساءَ خُلقهُ* هرکس اخلاقش بد باشد، خودش را عذاب داده است. اول کسی که از حسادت رنج میبرد خود آدم است. خدا نصیب نکند.
*وَ مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ سَقَطـُه *هر کس زیاد حرف بزند اشتباهش زیاد میشود. زیاد زمین میخورد.
* وَ مَن کَثُرَ کِذبُهُ* هر کسی که خدایی نکرده زیاد دروغ بگوید، آبرویش میرود. بی آبرو میشود. کسی که با مردم دعوا راه میاندازد. حالا نه دعوای زد و خوردها حتی دعوای صحبتی.* ذَهَبَت مُرُوتهُ *مروت او از بین میرود. بزرگان مروت را انسانیت معنا میکنند. یعنی انسانیت وی از بین میرود.
حاضری رخت و لباس بشویی؟
حجة الاسلام “پناهیـــــان” تعریف میکنه که:
روزی دانشجوی جوانی برای مشورت اومد و گفت: میخوام در دانشگاهمون کارفرهنگی بکنم، چه کار کنم بهتره؟
ازش پرسیدم: بلدی رخت و لباس بشویی؟
گفت: بله، بلدم! اما این چه ربطی به کارفرهنگی داره؟! من میخوام کار فرهنگی کنم!
گفتم: حاضری لباس های هم اتاقیت رو توی خوابگاه بشویی؟
گفت: نه، کار سختیه. (بعد هم به شوخی ادامه داد) اینجا که جبهه نیست تا ما از این جور ایثارگریا بکنیم..!
گفتم: جبهه نیست، ولی هم اتاقیت که آدم هست؟ تو برای آدم بودن اون چقدر ارزش قائلی؟!
گفت: ممکنه بچه خوبی نباشه!!
گفتم: اتفاقا چون ممکنه بچه خوبی نباشه دارم این سئوالو میپرسم! آیا “قیمت آدم بودنش” برای تو اینقدر هست که اگه یک وقت پیش اومد بتونی با آرامش و لذت، لباسش رو بشویی و بگی دارم لباس یک انسان رو میشویَم؟!
صادقانه گفت: نه، من اینجوری نیستم….
صمیمانه گفتم: اگه یه انسان، حتی اینقدر پیش تو اهمیت نداره، چرا میخای برای هدایتش کار فرهنگی بکنی؟! به تو چه ربطی داره که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟! تو که آدما رو دوست نداری چیکار به سرنوشت شون داری؟!!
برگرفته از www.Morabbee.ir