فضای مجازی را از اعتقاداتمان پر كنیم
كسانی باید در فضای مجازی وارد شوند كه یا خود دانشمند باشند و یا اگر چیزی را دریافت كردند به اسلام شناس مراجعه و در مورد صحت راوی تحقیق كنند.این فضا را دیگران ساختهاند و ما باید استفاده مطلوب را از آن برده و عرصه را در دست بگیریم. نباید از استعدادها غافل شویم و لازم است با هنر خود فضای مجازی را همسو با اعتقاداتمان پر كنیم. بسیاری از افراد ناشایست فضای مجازی را در دست گرفتهاند و برخی تولید كنندگان آن برای ایجاد دلهره و اضطراب در جامعه مشغول به فعالیت در آن هستند.
فضای مجازی را از اعتقاداتمان پر كنیم
كسانی باید در فضای مجازی وارد شوند كه یا خود دانشمند باشند و یا اگر چیزی را دریافت كردند به اسلام شناس مراجعه و در مورد صحت راوی تحقیق كنند.این فضا را دیگران ساختهاند و ما باید استفاده مطلوب را از آن برده و عرصه را در دست بگیریم. نباید از استعدادها غافل شویم و لازم است با هنر خود فضای مجازی را همسو با اعتقاداتمان پر كنیم. بسیاری از افراد ناشایست فضای مجازی را در دست گرفتهاند و برخی تولید كنندگان آن برای ایجاد دلهره و اضطراب در جامعه مشغول به فعالیت در آن هستند.
رسیدگی به حاجت مردم مهمترين مشغوليت حاج آقا حق شناس
انجام حوائج مردم براي ايشان بسيار مهم بلكه مهمترين مشغوليت بود. عبادات مستحب خودشان را براي كار مردم و حاجت آنان، تعطيل يا مختصر مي كردند؛ البته در حد مقدور اينگونه كارهايشان پنهان بود، و ما كه تا حدي نزديك به ايشان رفت و آمد مي كرديم، خبر نداشتيم، مثلا بعد ها خبردار شديم كه براي خانواده هاي زندانيان سياسي شبانه كمك مي فرستادند، و گاه حتي كارهاي شاق بهعهده مي گرفتند كه كسي از يك گرفتاري نجات پيدا كند. با يكي از دوستان چندين سال پيش در حرم مطهر حضرت رضا عليهالسلام بوديم، با تلفن همراه به منزل ايشان تلفن كرد، عرض كرد: الان من در مقابل ضريح مطهر هستم چه كنم؟ فرمودند: دوستانت را دعا كن، و گويي اين يك ورد بود بر زبان ايشان.
در تمام دوران سخت جنگ يعني بمباران و موشكباران شهرها، با اين كه تهران خالي شده بود، تهران را ترك نكرده و به مسجد مي آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندين بار براي رفع اين بلاها، يك چله تمام زيارت عاشورا خواندند، و شرايط و آداب سخت آن را عمل مي كردند؛ البته هر بار با پايان يا نيمه دوران زيارت، حمله هاي هوايي و موشكي قطع مي شد. در اين اواخر براي پايان يافتن جنگ يك دوره چهل روزه ديگر زيارت مبارك مزبور را خواندند، و دو ماه به پايان جنگ فرمودند: «تا دو ماه ديگر جنگ تمام است، و دو ماه بعد جنگ پايان يافت.»
حضرت ولي عصر عجلالله در خواب آیت الله حق شناس / توصیه اخلاقی حضرت ولي عصر به حاج آقا
ظاهراً حاج آقاي حقشناس بعد از دبيرستان همانطور كه كار مي كردند، به جديت تمام به تحصيل علوم ديني نيز مشغول بودند، و اين علوم را با علاقه و شدت دنبال می كردند.
چندین بار از ایشان شنیده شد: «در اوايل دوران درس وتحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينهام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نميكرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجلا… تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينهام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست ، مهم مرضهاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت. بعد كه به خدمت آيت الله مير سيد علي حائري رسيده و جريان را بازگو كردم، اولین بار بود که لبخندی بر لبان ایشان دیده شد.خيلي تشويق فرمود، و اضافه كرد؛ اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.خربزه وانگور نخوری! این عین همان چیزی بود که حضرت ولی عصر در خواب به من فرموده بودند.
بازیِ وقتِ اذان ...
بازیِ وقتِ اذان …
یه بار با پسرم توی حیاط داشتم بازی می کردم.
وقت اذان شد.
به پسرم گفتم، خب من برم نماز، بعدِ نماز برمی گردم.
پسرم پرسید: منم بیام؟!
گفتم: نمیدونم.
پسرم گفت:
عِـــــــه بـــابـــا، بیا ادامه بدیم.
گفتم:
نـــه دیگه… اذان شده من باید برم نماز بخونم، بعد نماز برمی گردم بازی می کنیم.
پسرم گفت: خب من بیام؟!
گفتم اگـــــر میخوای بیای، بیا دیگه.
پسرم گفت:
آخه من سختمه، بازی شیرینه. میخوام ادامش بدم.
به پسرم گفتم:
اتفاقاً برای منم بازی کردن شیریـنه، منم سختمه.
ولی خــــدا گفته، منم باید بگم چشم.
پسرم گفت:
عِه بابا برای شما هم سخته؟!
گفتــــم: ” آره “
پرسید: پس چرا میری نماز بخونی؟!
گفتم: آدم تا یه کار ” سخـــت ” نکنه آدم نمیشه.
میخوام آدم شم.
گفت: خب منم میام.
تمــــــــوم شد.
دیگه تو خونمون به کسی نگفتیم نماز بخون.
آدم راستشو بگه بهتر نیست؟!
… نقل از حاج آقا پناهیان …
اصل مهم در تربیت فرزند
اصل مهم در تربیت فرزند
اصل مهم این است که پدر در کنار همه خوبی های خود، هیچگاه دلِ مادر را در مقابل بچّه نشکند. مادر نیز هیچگاه غرورِ پدر را در مقابل بچّه از بین نبرد. با این کارها، بچّه، خوب تربیت می شود. این ها اصل اساسی است که برای درک مفهوم عبودیت باید در نظر گرفت. در دین نیز، کلیدی ترین مفهوم ولایت است. با پذیرشِ ولایت، در روابط بینِ پدر و مادر، این مفهوم به خوبی به کودک منتقل می شود. دینداری کردن بسیار ساده است. البته ژرفایِ معانیِ دین بسیار بالا است. دین بسیار دقیق و عمیق است. اما عمل به آن بسیار ساده است.
حاج آقا پناهیان
این یعنی امید
شمع ما....
ديديم نه بابا ممكن است !
مرحوم حاج آقا حسين قمى خيلى مقيد بود كه در مجلسش غيبت نشود، حتى بعضى از معاصرين به او اعتراض مى كردند كه تو نمى گذارى ما حرف بزنيم ، فورا مى گويى : غيبت نكن !
مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى نيز تقيدى را كه حاج آقا حسين - رحمه الله - در ترك و جلوگيرى از غيبت داشت ، دارا بود . ما در ابتدا مى گفتيم گويا محال است كه كسى چنين تقيدى را داشته باشد ولى وقتى با او اختلاط و معاشرت كرديم ، ديديم نه بابا ممكن است و هيچ هم محال نيست .
آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام
آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:
« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.
حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.
آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و …، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»