بپرهیزید...
کارکردهای اجتماعی احسان
کارکردهای اجتماعی احسان
از کارکردها و نقش سازنده احسان می توان در حوزه عمل اجتماعی به احسان به عنوان عامل ایجادی صمیمیت و دوستی میان انسانها اشاره کرد که خداوند در آیه ۳۴ سوره فصلت بیان می کند.
هرکس و یا جامعه ای بخواهد به سعادت دنیوی و آرامش و آسایش زندگی این جهانی دست یابد می بایست از احسان و نیکوکاری به عنوان یکی از اسباب و عوامل آن توجه کند. خداوند در آیه ۱۴۸ سوره آل عمران و نیز ۳۰ سوره نحل و ۱۰سوره زمر به این نکته توجه می دهد و از مردم می خواهد که حتی اگر خواهان سعادت و خوشبختی دنیوی هستند می بایست به احسان و نیکوکاری به عنوان عاملی از عوامل خوشبختی فرد و جامعه توجه کنند.
خداوند از کارکردهای اجتماعی احسان به آبرومندی اشاره می کند. هرچند که آیه ۲۶ سوره یونس این اثر و کارکرد را برای آخرت بیان می کند ولی می توان دریافت که خداوند که در آخرت به سبب احسان و نیکوکاری شخص به حفظ آبروی او اقدام می کند به طریق اولی بر حفظ آبروی شخص نیکوکار در دنیا نیز اقدام می کند. براین اساس می توان گفت که انسانها برای حفظ آبروی خویش و ظهور و تجلی خداوند به نام ستار و غفار می بایست از ابزار احسان بهره گیرند تا در سایه ستاریت خداوند قرارگرفته و آبروی خویش را در جامعه حفظ کنند.
از کارکردهای دیگری که برای احسان می توان بیان کرد بهره مندی از امدادهای غیب و خاص خداوندی است که در آیات ۱۱۴ و ۱۲۱ سوره صافات اشاره کرد که در گزارش امدادهای غیبی به حضرت موسی(ع) و قوم بنی اسراییل بیان شده است. خداوند در این آیات بیان می کند که خداوند به سبب احسان بنی اسراییل در دوره اسارت خویش در مصر آنان را موردتوجه خاص قرارداده و با امدادها و نصرت های ویژه آنان را بر دشمنان خویش غلبه و چیره داده است.
اعطای قدرت و منزلت اجتماعی نیز از دیگر کارکردهای احسان به ویژه درحوزه عمل اجتماعی است. این مطلب شاید امری طبیعی باشد زیرا کسی که به دیگری چیزی را می بخشد تا نیاز کسی را برآورده سازد و یا با کمک و یاری شخصی او را کمک می کند تا به نیازهای خود پاسخ درست و مناسب دهد در چشم و دل مردم جا باز می کند و محبوب آنها می شود. و این گونه است که با محبوبیت در میان مردم از منزلت و اعتبار اجتماعی نیز بهره مند خواهد شد. (یوسف آیه ۵۶)
کارکردهای شخصی احسان
کارکردهای شخصی احسان
ازکارکردهای شخصی در حوزه امور معنوی دنیوی نیز می توان به موفقیت و توفیق شخص در امتحانات الهی اشاره کرد که خداوند در آیات ۱۰۵و ۱۰۶ بدان توجه می دهد و بیان می دارد که یکی از علل توفیق حضرت ابراهیم (ع) این بوده است که وی اهل احسان بوده و از جرگه نیکوکاران شمرده می شد.
رهایی از اندوه و غم های بزرگ از دیگر آثاری است که خداوند درآیات ۷۵ تا ۸۰ سوره صافات و نیز ۱۱۴ و ۱۱۵ و ۱۲۱ همین سوره برای احسان برمی شمارد . براین اساس اگر کسی گرفتار اندوه و غمی بزرگ است می تواند با احسان و نیکوکاری نسبت به دیگران خود را از رنج واندوه و غم برهاند. افزون بر کارکردهایی از این دست می توان احسان و نیکوکاری را عاملی مهم برای دست یابی به مقامات و کمالات انسانی نیزبرشمرد. خداوند بیان می کند کسی که طالب علم و حکمت است می تواند با بهره گیری از ابزار احسان و نیکوکاری خود را به این مقامات برساند و از فواید آن بهره مند شود.
خداوند برخورداری افراد ازعلم و دانش الهی را ثمره و میوه احسان و نیکوکاری اشخاص برمی شمارد و در آیه ۲۲سوره یوسف و نیز ۱۴سوره قصص برخورداری حضرت یوسف (ع) وحضرت موسی (ع) را به علم و دانش خاص به سبب احسان و نیکوکاری آنان برمی شمارد و از مردم می خواهد که با پیروی از این دو نمونه و سرمشق انسانیت برای دست یابی به علم و دانش خاص از احسان و نیکوکاری بهره مند شوند و آن را نادیده نگیرند.
خداوند در آیات ۱۱۴ تا ۱۲۱ سوره صافات حتی بهره مندی از علم کتاب آسمانی و دست یابی به آن را به سبب احسان و قرارگرفتن دراین مقام برمی شمارد. درحقیقت تنها کسانی به کتاب آسمانی دست می یابند و یا از علم و دانش آن برخوردار خواهند شد که اهل احسان شوند و به عنوان محسن از آنان یاد شود.
آیات ۲۲ سوره یوسف و ۱۴سوره قصص دست یابی انسان به مقام داوری و حکومت و ولایت را به سبب احسان می داند و درحقیقت تاکید می کند تنها کسانی می توانند در مقام حکومت و داوری و حکمیت قرار گیرند که اهل احسان باشند و مردم ایشان را به این نام بشناسند؛ زیرا احسان عامل جلب محبت دیگران و پذیرش قدرت و حکومت و حکمیت آنان است. به ویژه کسانی که اهل احسان هستند و مردم ایشان را به این نام می شناسند در میان مردم برخوردار از نام نیک (صافات آیات ۱۰۴تا ۱۲۱ و نیز ۷۵ تا ۸۰) می باشند و از منزلت اجتماعی سود می برند. (یوسف آیه ۵۶)
البته می توان از همین آیات این نکته را نیز به دست آورد که احسان و نیکوکاری، سرچشمه حکمت را بر فرد می گشاید و اهل احسان از گوهر حکمت سود خواهند برد و درزندگی خویش از آن بهره مند خواهند شد. این ها گزارش گونه ای از فواید احسان و آثار آن در زندگی دنیوی و معنوی است که خداوند در آیات مختلف گزارش کرده است و از مردم خواسته است تا در مقام احسان در آیند و از آثار آن برخوردار گردند.
آثار و نقش احسان
آثار و نقش احسان
اگر از آرامش اخروی (بقره آیه ۱۱۲) که از راه احسان برای انسان حاصل می شود، بگذریم، می توان گفت که آدمی می تواند از راه احسان در زندگی فردی و اجتماعی خود تحولی را ایجاد کند که دست کم زندگی دنیوی وی سرشار از آسایش و آرامش شود.
از جمله آثاری که برای احسان می توان در زندگی دنیوی بر شمرد رهایی و نجات از عذاب های الهی است که به سبب گناهان بر انسان و یا جامعه سرازیر می شود. هر کسی گناهی را مرتکب شود می بایست خود را آماده پیامدهای طبیعی دنیوی آن کند. از این روست که خداوند در قرآن به گناهکاران و نیز خطاکاران می فرماید که برای رهایی از پیامدهای آن می بایست به سرعت دست به دامن استغفار و توبه شد و برای این که سرعت عمل استغفار افزایش یابد بهترین و کوتاه ترین راه پیشگیری و یا حتی رفع و برداشتن بلا و عذابی آن است که شخص به احسان و نیکی روی آورد. (زمر آیه ۵۸)
بنابر این اگر کسی و یا جامعه ای گرفتار عذاب و بلاهای مختلف و لو به ظاهر طبیعی می شوند، باید به احسان و نیکوکاری به عنوان عامل دفع و رفع بنگرند و از آن برای رهایی از عذاب و بلابهره جویند، چنان که استغفار و توبه این کار را انجام می دهد.
خداوند در آیه ۱۴۷ و ۱۴۸ سوره آل عمران، احسان را زمینه ساز استجابت دعا می شمارد. بر این اساس می بایست گفت هرکسی که بخواهد دعایش مستجاب شود باید نیکوکاری را به عنوان یکی از ابزارهای دستیابی به این هدف مورد توجه قرار دهد. خداوند در آیات دیگر توضیح می دهد که گناهانی هستند که راه اجابت دعا را می بندد و امیر مؤمنان علی(ع) از خداوند می خواهد که گناهانی را که راه اجابت دعا و نزول بلا را می گیرند را برمردم ببخشد.
درحقیقت چنان که آیه ۱۱۴ سوره هود و ۱۱ سوره نمل و ۳۴ و ۳۵ سوره زمر بیان می کند احسان از علل و عوامل سبب محو گناهان و بدی ها می شود و با محو و از میان رفتن است که خداوند به انسان عنایت خاص می کند و دعاها و نیایش های او را قبول می کند و برآورده می سازد.
به سخن دیگر، اعمالی هستند که موجب نزول بلا و گرفتاری می شوند و راه صعود دعا را می بندد، از این رو یکی از راه های رهایی از بلا و گرفتاری ها و اجابت دعا این است که با اعمال و کارهای نیک و پسندیده رحمت خداوند را به سوی خود جلب و جذب کرده و از عنایت خاص خداوند بهره مند شد؛ زیرا خداوند در آیه ۱۹۵ سوره بقره و همچنین ۱۳۴ سوره آل عمران و آیات ۱۳ و ۹۳ سوره مائده یکی از راه های دستیابی به محبوبیت و دوستی خداوند را احسان و نیکوکاری می شمارد. این گونه است که احسان سبب جلب رحمت خداوندشده و او به انسان محسن و نیکوکار نزدیک شده و دعا و نیایش های او را می شنود و خواسته های او را اجابت می کند. (اعراف آیه ۵۶ و نیز لقمان آیه۳)
جایگاه و مفهوم احسان
جایگاه و مفهوم احسان
احسان به معنای نیکوکاری از ریشه حسن گرفته شده که به معنای نیک و پسندیده است. در کاربردهای قرآنی به معنای کار نیک و پسندیده است. از آن جایی که احسان، از نظر عرف و عقل و شرع امری پسندیده است، از اهمیت و جایگاه بلندی هم در رفتارهای اجتماعی برخوردار می باشد و هم از نظر قرآن یکی از مهم ترین ابزارهای تکاملی بشر به شمار می رود و موجب می شود تا انسان به جایگاهی برسد که شایسته مقام انسانیت و کرامت و شرافت اوست که به عنوان خداوندی انتخاب و به کائنات معرفی شده است.
از آن جایی که بشر دوست می دارد تا به هر شکلی شده برای خود در جامعه احترام کسب کند و از جایگاه و اعتبار اجتماعی خاص و درخوری برخوردار گردد و هم به سبب گرایش طبیعی به کمال و دوری از نقص، احسان را راهی به سوی کمال و دوری از نقص بر می شمارد به احسان به عنوان یکی از آسان ترین و مهم ترین ابزارهای دست یابی به آن می شمارد و بر این اساس به احسان و نیکوکاری وکارهای پسندیده رو می آورد.
با این همه برای ترغیب و تشویق مردم به احسان و نیکوکاری، خداوند در آیات بسیاری با بیان آثار و نقش آن در زندگی دنیوی و اخروی بشر و هم چنین پاداش هایی که بر آن مترتب می شود، می کوشد تا راه و روش مردم را به این سو گرایش دهد.
رهنمودهای آیت الله بهجت (ره) به جوانان
رهنمودهای آیت الله بهجت (ره) به جوانان
نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز به سن بالا می روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد، معلوماتشان، از همان کلاس اول علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند: نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.
می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءة باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.
از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!
ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، [و] خدا می داند آیا بعد، از دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست.
هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که « آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟ » [و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [ خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف می زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است.
همین که شخص مطلع شد: [که] « صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد، آنچه که نیت کرده و می کند، آنها را هم مطلع است؛ بلکه نیّت خیر را می نویسد؛ نیت شّر را نمی نویسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر می کند تا ببیند، توبه می کند یا نه، برمی گردد یا نه »؟ کار تمام است.
مقصود، همین که انسان بداند که خدا می داند، کار تمام شد، دیگر معطل نباشد، همه چیز را تا به آخر می فهمد [که] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع می شود و از چه متضرر می شود، [خداوند] ما را می بیند.
[آیا] میتوانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می گوید من اول این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم، سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟!
تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم می بیند.
دستور هم معلوم است که چیست، [خداوند] از چه خوشش می آید، از چه بدش می آید. از آزار به غیر حقّ، بدش می آید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش می آید، همه اینها را می داند و ما هم می دانیم که او این دستور را داده و اینها را می داند و می بیند، آیا این کار[ها] را می کنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هر گونه معصیت نمی کند، با اینکه شخص عادی است، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من[ کاری کند]، اما همین قدر به من بدبین می شود، با من بد می شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه می کند. اما خدا که این جور نیست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و می داند « چه کسی می داند و چه کسی نمی داند »، همه اینها را می داند.
[آیا] جلوی او می توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی شود، نمی تواند کاری بکند، آیا این جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می توانیم مخفی کنیم؟
انسان، یا غیر انسان- مکلّف- به جایی شقاوتش می رسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
در انجیل برنابا- که اقرب اناجیل به صحّت است- نوشته شده که حضرت عیسی علیه السلام برای ابلیس شفاعت کرد: « خدایا این مدتها عبادت تو را می کرد، تعلیمات می کرد، فلان می کرد، بیا از گناهانش بگذر »! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی علیه السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحّم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر!
[ خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: « اخطأت فارحمنی »، بیاید این دو کلمه را بگوید. »
حضرت عیسی علیه السلام خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه می شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.
از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم!
گفت: از این حرفها زیاد است. [ حضرت عیسی (ع)] گفت: « تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می کنی، حریص می شوی کار را بفهمی. »
گفت:« من به تو می گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است».
گفت: « تو خبر نداری[ خداوند] می خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود. »
گفت: « بگو ببینم چه بوده است. »
گفت: « اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی:
« خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش. »
ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می کنیم که به سوی خدا نمی رویم، به سوی چه کسی می رویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که می دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو.
[شیطان] گفت: « نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!، چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه ایی که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنّه ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت پرستهای بشر، لشکر من هستند! »
این، به زیادتی لشکر در روز قیامت می خواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنّم می گوید: ( هل من مزید؟ سوره ق/30 ). آن وقت تو می خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان می شود؛ جهنم نمی گوید: «اتاق نداریم» جهنم می گوید:
« هرچقدر هست بیاورید، هل من مزید؟ » یعنی اینکه بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید. جا داریم!
[حضرت عیسی (علیه السلام)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم.تو می گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟»
مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور می زند. اصل مطلب، از جهل این بدبخت است. تو ای جاهل! می گویی: « چیزی که آتش شد دیگر ممکن نیست برای خاک خضوع بکند؟ » آدم خاکِ به تنهایی است؟ یا مجموع خاک و یک پاک دیگری است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتش های جامد، روح داری، مکلفی، یک آتش مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان یا جنّ یا شیطان یا ملک می شود.
این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند؛ دیگر نمی داند که این، نورانی است.
ای جاهل! آیا نمی دانستی آن وقتی که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسمهای اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد ندادی بلد نیستیم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامی را بیان کرد.
حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه- تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم، خجالت نکشیدی، باز هم گفتی: ( خلقتنی من نار و خلقته من طین. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی؟
ببینید: میزان، علم و جهل است.
خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن، اقلاً حالا بپرس: « آیا توبه من قبول می شود یا نه؟ »
و علی هذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا می گذاریم! مطلب همین است، دائر مدار این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است.
معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می شود، اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می شود، دیگر توقف ندارد.
اگر دید باز هم توقف دارد، بداند- به طور یقین- بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند:
« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189.
( و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ) سوره عنکبوت/69.
( ومن عمل بما علم کفی ما لم یعلم ) ثواب الاعمال،ص134.
هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی دانم، [اگر بگوید] دروغ می گوید هر کسی [که] هست، غیر معصوم بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهائی را که می داند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمی داند می فهمد.
آن چیزهایی را که می دانید، عمل کنید؛ و آن چیزهایی را که نمی دانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود، وقتی به آنها عمل کردی روشن می شود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن می کند.
علی هذا، ببینید، برای چه توقف داریم. آنچه می دانی بکن و آنچه نمی دانی، احتیاط کن، هرگز پشیمان نخواهی شد.
خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.
و خداوند ان شاءالله، سلامتی مطلقه روحیّه و جسمیّه، به همه مرحمت فرماید.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
دستورالعمل های آیت الله بهجت (ره)11
دستور العمل یازدهم
باسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.
دستورالعمل های آیت الله بهجت (ره)11
دستور العمل یازدهم
باسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.
دستورالعمل های آیت الله بهجت (ره)10
دستور العمل دهم
باسمه تعالی
همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.
الأقل محمد تقی بهجة
مشهد مقدس
چهارشنبه 1375 هـ ش
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق
دستورالعمل های آیت الله بهجت 9
دستور العمل نهم
باسمه تعالی
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید. »؟
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید »؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و « من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم »، [ روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
نشستند و گفتند و برخاستند
وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
مشهد مقدس
یکشنبه 1375 هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ.ق.