پاسخ حاج اسماعیل دولابی به یک پرسش درباره غیبت امام زمان (عج)
عارف مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح میکنند:
سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنند.
بچه جلب ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود و وقتی متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند، گمان میکند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاعهای دنیا شدهاند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شدهاند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشتهایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.
برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی/ ص 30
/6262
توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عج)
امام مهدی(علیه السلام) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیای پیشین است. چنان که در یکی از زیارات حضرت صاحب الامر(علیه السلام) خطاب به ایشان عرض می کنیم:
السَّلامُ عَلی وارِثِ الانبیاءِ وَ خَاتَمِ الاوصیاءِ.. المُنتَهَی اِلَیهِ مَواریثُ الانبیاءِ وَ لَدَیهِ مَوجُودٌ اثارُ الاصفِیاءِ. (1)
سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا… آن که میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است.
آن حضرت چنان مقامی در نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) دارند که خطاب به ایشان از تعبیر «پدر و مادرم به فدای او» استفاده کرده اند. از جمله در روایات زیر که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام علی(ع) نقل شده،آمده است:
بِاَبی وَ اُمِّی سَمِیّی وَ شَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانِ، عَلَیهِ جُیوبُ (جَلابیبُ) النُّورِ یَتَوَقَّدُ مِن شُعاعِ القُدسِ. (2)
پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی پسر عمران است، بر او جامه هایی از نور است که از پرتو قدس روشنایی می گیرد.
بِاَبِی اِبنِ خِیَرَهِ الاِماءِ … . (3)
پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان … .
امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بی مانند امام مهدی(علیه السلام) در عالم هستی می فرماید:
من نمی توان اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمی توانم بگویم که شخص اول است، برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمی توانیم با هیچ تعبیری تعبیر کنیم، الّا همین که مهدی موعود(علیه السلام) است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. (4)
با توجه به همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(علیه السلام) است که در روایات سفارش شده برای عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت از کلمات و عبارت های خاصی استفاده کنیم. از جمله در روایتی که از امام محمد باقر(علیه اللسلام) نقل شده، می خوانیم:
مَن ادرَکَ مِنکُم قائِمَنا فَلیَقُل حینَ یَراهُ «السَّلاُم عَلَیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنَ العِلمِ وَ مَوضِعَ الرُّسالَهِ». (5)
هر کس از شما که قائم ما(علیه السلام) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت».
در روایت دیگری کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است.
لا یُسَلَّمُ عَلَیهِ مُسَلَّمُ الّا قالَ: «السَّلاُم عَلَیک یا بَقیَّهَ اللهِ فِی ارضِهِ.» (6)
هیچ سلام دهنده ای بر آن حضرت سلام نمی دهد، مگر این که می گوید: «سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین».
مطالعه سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان می دهد که آن ها نهایت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) رعایت و از هر سخن و عملی که در آن اندک شائبه بی توجهی به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز می کردند. در این باره حکایت زیر که از مرجع عالی قدر حضرت آیه الله العظمی الصافی گلپایگانی در زمینه ادب و احترام حضرت آیه الله العظمی بروجردی نسبت به امام عصر(علیه السلام) نقل شده، بسیار خواندنی است:
یک روز در منزل شان مجلسی بود، در آن مجلس شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیه الله بروجردی، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم می زد، با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا محکم به در زد، به طوریکه آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقی افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است. آیت الله بروجردی گفتند: «این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(علیه السلام) آورد؟ این مرد را بیرون کنید و به خانه راهش ندهید.» (7)
بر اساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوی، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحه سرایان و … لازم است که در نوشته ها، گفته ها ، سرودها و به تعبیر عام تر در کلیه فعالیت های تبلیغی و ترویجی خود، نکات زیر را مورد توجه جدی قرار دهند.
1. خودداری از به کار بردن کلمات و تعابیری که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(علیه السلام) نیست؛
2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛
3. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان؛
4. رعایت ساحت قدسی آن امام و پرهیز از تعمیم اوصاف و ویژگی های خاص ایشان به دیگران.
پی نوشت ها :
1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر به نقل از سیدبن طاوس.
2. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 36، ص 337، ح 200.
3. همان، ج 51، ص 121.
4. صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس ره)، ج 12، ص 208.
5. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 52، ص 331، ح 5.
6. همان، ج 24، ص 212.
7. روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه بزرگداشت آیه الله بروجردی و شیخ شلتوت.
امام غايب (عج) از نگاه هانري کُربَن
امام غايب (عج) از نگاه هانري کُربَن
براي اينکه خوانندگان به اهميت وجود امام غايب در جهان بيني تشيع پي برند، به نقل قول پروفسور هانري کربن - مستشرق فرانسوي - در ملاقاتي که با علامه طباطبائي داشته، مي پردازيم:
«به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است که رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق، براي هميشه، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي ولايت را زنده و پا برجا مي دارد. تنها مذهب تشيع است که نبوت را با حضرت محمد صلي الله عليه وآله و سلم - ختم شده مي دارند، ولي ولايت را که همان رابطه هدايت و تکميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند. رابطه اي که از اتصال عالم انساني به عالم الوهي کشف نمايد، به واسطه دعوت هاي ديني قبل از موسي و دعوت موسي وعيسي و محمد - صلوات الله عليهم- و بعد از حضرت محمد، بواسطه ولايت و جانشينان وي ( به عقيده شيعه) زنده بوده و هست و خواهد بود، او حقيقتي است زنده که هرگز نظر علمي نمي تواند او را از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد. آري تنها مذهب تشيع است که به زندگي اين حقيقت، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است که اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي، براي هميشه، باقي و پا برجاست ” يعني با اعتقاد به امام حي غايب».
کربن، اعتقاد به مهدويت را درتفکر شيعه، عامل حيات و پويايي جوامع شيعي مي دانست. وي در آثار خويش، خود را معنوي مي دانست و در بحث از تشيع بزرگان عرفان همچون اسفرايني، علاءالدوله سمناني وغيره، با تعقيب و اعتقاد راسخ آنان را شيعه مي دانست. درباره تشيع خود کربن، از علامه طباطبايي چنين نقل شده است: در تهران جلسه داشتم با مهمان بزرگواري به نام «هانري کربن» که فرانسوي، مسلمان و اماميه بود. از زبان مترجمش اظهار داشت که مسلمانم و شيعه اثني عشري هستم و به سرّ اماميه اعتقاد دارم. پرسيدم؛ آيا تبار و دودمان آقا در پاريس از طايفه ي اماميه اند؟ در جوابم گفت: خير من با مطالعه کتب اديان و مذاهب و ملل و نحل و تحقيقات شخصي خودم به دين اسلام رسيدم و مسلمان شدم و از اسلام به اماميه و مذهب جعفري که حتي به سرّ اماميه هم معترف و معتقدم.
پرسيدم: مرادش از سرّ اماميه چيست؟ در پاسخم گفت: وجود امام زمان، مهدي موعود (عج) به عقيده کربن، مفهوم ولايت در اين دوران طولاني انتظار، همان هدايت ارشادي امام است که « اسرار» اصول عقايد را مي آموزد. اين مفهوم از سويي، شامل مفهوم معرفت است و از سوي ديگر، واجد معناي محبت؛ يعني معرفتي که في نفسه متمرکز و نيرومند است.
کربن در بخشي از کتاب تاريخ فلسفه اسلامي ضمن نقل روايتي مشهور از پيامبر اکرم (ص) که مي گويد:
اگر تنها يک روز به پايان جهان باقي مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولاني خواهد کرد تا مردي از ذرّيه من که نامش نام من و کنيه اش کنيه من خواهد بود، ظهور کند. او زمين را از هماهنگي و عدل پر خواهد ساخت چنان که تا آن هنگام از خشونت وجور پرشده است. به تفسير اين روايت پرداخته و مي نويسد: روزي که چنين طولاني خواهد شد، زمان غيبت است و اين حديث صريح طنين خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمير شيعه منعکس ساخته است.
کربن پس از اذعان به اين نکته که امامان همه نور و حقيقت واحدي هستند که در دوازده شخص متمثل شده اند، مي نويسد:
وقتي نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگيريم، مي بينيم مسأله به هيچ روي شبيه به اتحاد اقنومي در طبيعت نيست، امامان، ظهورات و تجليات الهي هستند، قاموس فني زبان، کلمات (ظهور و مظهر) را پيوسته به مقابله با عمل آيينه باز مي گرداند، پس بدين گونه امامان هم چون ظهورالهي، بي هيچ کم و بيش «اسماءالله » مي باشند و به اين عنوان از دو مهلکه تشبيه و تعطيل مصونند.
انتظار؛ هم سازنده، هم ويرانگر
انتظار مسأله اي است که متفکراني چون شهيد مطهري درباره اش نکته هاي فراواني دارند
در روزگاري که نگاه به مفهوم مهدويت و انتظار نتيجه اش کارهايي مثل ساختن هستند« ظهور بسيار نزديک است» است که صداي اعتراض علما و مراجع را هم در مي آورد. مرور نگاه آدم هايي چون شهيد مرتضي مطهري حکم تنفس يک هواي تازه را دارد. نگاهي که در چند اثر ارزشمند ايشان که به بررسي مسأله مهدويت و انتظار پرداخته اند، به خوبي پيداست. شهيد مطهري از منظري به انتظار نگاه مي کند که سستي و رخوت در آن جايي ندارد و پويايي و حرکت به سمت ارزش ها را نتيجه اين انتظار مي داند. خب چه کسي بهتر از مطهري مي تواند نکات علمي و عقلي اين کلمه را باز کند؟
از مفهوم «انتظار» در طول تاريخ انديشه اسلامي برداشت هاي متفاوتي شده است. هر بار کسي به تناسب فهم و درک خود دستي بر اين واژه کشيده و به اين درک خودش خشنود شده و هميشه حق را همان درک خودش پنداشته و بعد هم به تعبير زيباي قرآن «کل حزب بمالديهم فرحون» (هر فرقه اي بدان چه نزد آنهاست دلخوش شدند؛ سوره روم، آيه 32) استاد مطهري در اين باره مي گويد:« معلوم است که بدعت در دين خاتم هم امکان پذير است چنان که ما هم که شيعه هستيم و اعتقاد داريم به وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن، مي گوييم ايشان که مي آيند «ياتي بدين جديد». تفسيرش اين است که آن قدر تغييرات و اضافات در اسلام پيدا شده است که وقتي او مي آيد و حقيقت دين جدّش را مي گويد به نظر مردم مي رسد که اين دين غير از ديني است که داشته اند و حال اين اسلام حقيقي هماني است که آن حضرت مي آورد.»(اسلام و مقتضيات زمان، جلد اول، ص 377، انتشارات صدرا)
انتظار؛ هم سازنده، هم ويرانگر
شهيد مطهري درباره ي مفهوم انتظار هم متناسب با برداشت هاي متفاوت، اين انديشه را منشأ رشد و پويايي يا رکورد و عقب ماندگي دانسته است: «انتظار فرج و آرزو و اميد و دل بستن به آينده دو گونه است، انتظاري که سازنده و نگهدارنده، تعهدآور، نيروآفرين و تحرک بخش است. به گونه اي که مي تواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود و انتظاري که گناه است، ويرانگر، اسارت بخش و فلج کننده و نوعي اباحي گري بايد محسوب شود. اين دو نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم مهدي موعود است و اين دو نوع برداشت به نوبه ي خود، از دو نوع بينش درباره تحولات در انقلاب هاي تاريخي ناشي مي شود.» (قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه ي تاريخ، صص7 و 8، انتشارات صدرا)
نگاه ويرانگر
در نگاه انتظار ويرانگر و منفي هر اصلاحي در جامعه محکوم است چرا که بايد ظلم و تباهي رواج داشته باشد و حق و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد، باطل يکه تاز ميدان شود، تا انفجاري رخ دهد و انتظار به سرآيد.(از نگاه شهيد مطهري، تعبير ظهور به انفجار نادرست است، چرا که مسأله قابليت پيدا کردن جامعه براي پذيرش است و شرايط آن کمال نهايي را فراهم آوردن مثل رسيده شدن ميوه در شرايط نامطلوب) بنابراين هر اصلاحي محکوم است، زيرا هر اصلاح يک نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي شود، برعکس، هر گناه و فساد و هر ظلم، تبعيض و حق کشي و هر پليدي اي به حکم اينکه مقدمه صلاح کلي است و انفجار را قريب الوقوع مي کند رواست، زيرا «الغايات تبرّر المبادي» هدف ها وسيله هاي نامشروع را مشروع مي کنند. پس بهترين کمک به تشريع در ظهور و بهترين شکل انتظار ترويج و اشاعه فساد است. اينجاست که گناه هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کامجويي است و هم کمک به انقلاب مقدس نهايي!» (قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه ي تاريخ، ص 62 به بعد)
نگاه سازنده
در انديشه آرمان گرايانه استاد مطهري، انتظار در معناي اوّلش بزرگ ترين محرک اجتماعي است که انسان را براي حاکميت ارزش ها و محو ضد ارزش ها تشويق مي کند. براي همين انتظار به اين معنا را با فضيلت ترين عبادات دانسته اند: «افضل الأعمال إنتظار الفرج» (مجلسي،بحار الانوار، ج 52، ص122)شهيد مطهري با استناد به آيات 5 سوره قصص، 105 سوره انبيا و آيات ديگري چنين نتيجه گيري مي کند:«از اين آيات استفاده مي شود که ظهور مهدي موعود حلقه اي از حلقه هاي مبارزه اهل حق و اهل باطل است که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت موقوف به اين است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. آياتي که بدان ها در روايات استناد شده است، نشان مي دهد که مهدي موعود (ع) مظهر نويدي است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده است. مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان است.»(قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص 64) بنابراين هر مبارزه حق گرايانه اي، حلقه اي از حلقه هاي مبارزه جهاني و هر پيروزي، جلوه اي از پيروزي آن انقلاب بزرگ است.
زنان منتظر در جهان معاصر
نویسنده : حجتالاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری*
از طرفی مقوله انتظار فرج، در روایات معصومین، راهبرد عصر غیبت شمرده و از طرف دیگر، نقش زنان به عنوان نیمی از جامعه اسلامی و شیعه، غیر قابل انکار است. آنچه در ذیل میخوانید گفتاری از استاد میرباقری برای تبیین جایگاه و مسئولیت زنان منتظر در عصر غیبت با توجه به تهاجم فرهنگ غرب میباشد که توسط ایشان مورد دقت و باز کاوی قرار گرفته است.
ضرورت هدف گذاری صحیح برای بانوان منتظر
براي اينكه بتوانيم الزامات انتظار را در حوزه مسئوليت و مأموريت جامعه بانوان درك كنيم، باید به چند نكته توجه نمود. نخست آنکه ما چه اهدافي را در انتظار ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) دنبال ميكنيم، چرا که مأموريت ما به اندازة هدف ماست؛ اگر هدف ما كوچك تعريف شد، مسئوليت و مأموريتهاي ما هم مسئوليتهاي كوچكي خواهند بود. ولي اگر هدف بزرگي را در نظر گرفتیم، به همان اندازه، مأموریتی كه بر دوش ما است، تعريف جديدي پيدا ميكند. برای پیبردن به این مقصود باید دید، كه در عصر ظهور اتفاق خواهد افتاد، چه گسترهای دارد؟ آيا در عصر ظهور، تنها حوزه زندگي خصوصي و شخصي انسانها متحول شده و معنويّت در زندگي خصوصي انسانها وارد خواهد شد. در این صورت، انتظار فرج، تلاش برای ايجاد يك تحول معنوي در حوزه زندگي خصوصي افراد است. ولی اگر آن دگرگونی، یک فراگير در حوزه زندگی خصوصي و اجتماعي انسانها در مقياس جامعه جهاني است و انقلابی در مجموعه حيات بشر اتفاق ميافتد، مسأله به گونهای دیگر است.
انتظار یعنی حرکت در مسیر تحول جهانی
در حيات طيّبهاي كه ما مدعي وقوع آن در عصر ظهور هستيم، كلّ جامعه جهاني به مرحله جديدي از حيات، زندگي، احساس، درك و مطالبه ميرسد. در این صورت، مراد از انتظار، حركت در مسير چنين تحوّل عظيمي است، طبيعتاً در هر حوزهاي كه بخواهيم اقتضائات اين انتظار را دنبال كنيم، بايد برنامهاي براي دگرگونی همه جانبه تنظیم كنيم. زیرا معقول نیست که انسان منتظر، در انتظار يك تحول عظيم و همه جانبه در همه عرصههاي جهان باشد، ولي اقداماتش معطوف به حوزه خصوصي و زندگي شخصي خودش شود، البته در این میان، حتماً بايد خودسازي كنيم و برای تحقّق ظهور، گسترش و بسط ولايت الهی در حيات خودم، باید مناسبات و اقتضائاتش را در زندگي خصوصي خود ايجاد كنيم. اما باید دانست مأموريت ما گستردهتر از ايجاد يك دگرگونی در حوزه زندگي خصوصي است. بلکه بايد متناسب با تصویری كه از عصر ظهور داريم، يك تغییر همه جانبه در زندگي خصوصي و اجتماعي ايجاد و آن را دنبال کنیم.
مروری بر شکلگیری و تسلط فرهنگ ضد دینی غرب
آنچه در غرب اتفاق افتاده، يك تحوّل همه جانبه در زندگي اجتماعي و خصوصي انسانها بر محور ارزشهاي بنيادين حاكم بر جريان تجدد در غرب است.
ارزشهايي كه تمدن جدید غرب بر محور آن شكل گرفته، عبارت است از انسانمحوري، آزاديهاي فردي و اجتماعي، البته از نوع آزادي از تقيّدات معنوي و امثال آن. دانشمندان غرب بر محور اين ارزشها، فلسفه، دانش، علم، عقلانيّت، تكنولوژي و فناوري را تولید و انقلاب علمي و صنعتي ايجاد كردند؛ آنها همه ساختارها و حتي مفاهيمي را كه در زندگي اجتماعي انسانها جاري است، تحت تأثير همان مفاهيم ارزشي خودشان بازتوليد و در جهان منتشر کردند به طوری که شما الآن به هر زاويهاي از زواياي زندگي خودتان كه بنگیرید حتي زندگي مسلمانها و موحدين و شيعيان ـ به روشنی ميبينيد که تحت تأثير آن فرهنگ هستند. الآن الگوي خوراك و پوشاك و مسكن ما به شدت، تحت تأثير آن موج جهاني است؛ حتی نحوه رضايتمندي ما از زندگي دقيقاً بر محور طراحي و مديريت غرب بعد از رنسانس، شكل گرفته است. بنابراين میبینید که آنها ارزشهاي خودشان را به نوع زندگي ما و به ارزشهايي تبديل كردند كه ما در عرصه زندگيمان به آن پایبند هستيم. حتی شرافت و تحقير انسان بر مبناي آنها تعريف ميشود.
آنها نه فقط ارزشها، بلکه حتي ذائقه و ذهنیت ما را هم تغيير دادند؛ الآن بسياري از چيزهايي كه در ذهن ما ارزش دارد، ارزشهايي است كه بعد از رنسانس توليد و بعد در جامعه جهاني گسترش داده شده و هم اکنون الآن هم دنبال گسترش بيشتر و جهاني سازي همان ارزشها هستند.
بعد از ماجراي 11 سپتامبر ـ كه غرب يك جنگ نظامي تمام عيار را عليه دنياي اسلام شروع كرد ـ متفكرين غرب نامه نوشتند و از اقدامات نظامي بوش دفاع كردند، چرا که استدالال آنها اين بود كه ما بايد ارزشهاي امريكايي را در جهان، تعميم و توسعه بدهيم و در همین راستا اگر جايي هم لازم باشد براي گسترش اين ارزشها جنگ نظامي به راه میاندازیم. از نظر آنها حتي جنگیهای نظامی ـ كه به كشتارهاي جمعي بر اساس استفاده از سلاحهاي غير متعارف، مثل سلاح شيميايي و اتمي منتهي بشود ـ كاملاً امري اخلاقي است.
غربیها به شدت دنبال اين مطلب هستند كه ارزشهاي خودشان را در همه عرصههاي زندگي ما وارد کنند حتی در تعیین رنگ لباس، مدل راه رفتن، مدل درست كردن مو و آرايش ظاهري، اما باید بدانیم آنها وقتي میتوانند مدل لباس يك جوان، يا زيباشناسياي كه از نوع آرايش شخصي یک نفر را تغییر دهند که قبلاً فكر و روح او را تصرف کرده باشند.
از اين گستردهتر مدلهايي است كه براي زندگيِ ما درست کردهاند. فرض كنيد مدل مطلوبي كه بانوان بايد در زندگي اجتماعي خودشان دنبال كنند، چه مدلی است؟ چقدر بايد درس بخوانند و چگونه درس بخوانند؟ اشتغال و پوشششان چگونه باید باشد؟ ارتباطشان با اقشار ديگر چگونه باید تعریف شود؟ روابط عاطفي و فيزيكيشان با مردها چطور بايد باشد؟
سیاستمداران غربی، همه اينها را ارزش سازي و به جامعه جهاني منتقل کردهاند و الآن بسياري از چيزهايي كه ما ارزش ميدانيم همان بازتوليد شده ارزشهاي محوري در حوزه حقوق بانوان است. آنها ارزشها را به حقوق، ساختارهای اجتماعي، هنر و زيباشناسي و زيباپسندي و امثال اينها تبديل کردهاند؛ حتی نوع تحصيل بانوان دنياي اسلام نیز بر این محور استوار شده است. باید بدانیم اصلاً مسئله اين نيست كه بانوان تحصيل كنند يا نه؟ معلوم است که عالِم و آگاه بودن، خوب است؛ اما مسئله این است که نگاه ما به علم، تعليم و تعلّم و نیز مأموريت ما در حوزه آگاهي يافتن، آموزشها و به كارگيريِ اين آموزشها و حرفهها در زندگي اجتماعي و فردي، تابع يك سری ارزشها و به تبع آن، برنامهريزي خاصی است كه تمام آن مبتني بر فرهنگ مدرن غرب است.
لزوم انتظار برنامهریزی شده
اگر شما در مقابل این فرهنگ، هم معنويت، توحيد، عدالت و تعالي انسان را دنبال ميكنيد بايد اين تعالي و عدالت معنوي و ارزشهاي معنوي را به يك شبكه ارزشها تبديل و بعد آن را به برنامهاي براي زندگي اجتماعي و خصوصيِ همه ما و از جمله برای بانوان تبديل كنيد؛ ببينيد نظریه پردازان غرب، چگونه زنان را از حوزه زندگي خصوصي به زندگي اجتماعي وارد کردهاند! اين وضعيتي كه شما در ارتباط زن و مرد در غرب شاهد هستيد، پوشش، فرهنگ، ارتباطات و مراوداتشان، يك امر ديرپايي نيست؛ اگر سه چهار قرن به عقب برويد در خود غرب واقعاً پوشش و حجاب و مسائلي از اين دست در روابط اجتماعيِ زنان غربي وجود داشته است. بعد از رنسانس، ارزشهایی را محور قرار داده و بر اساس آن انتظارات اجتماعي را ايجاد و تبدیل به اخلاق اجتماعي كردند، و آنها را متناسب با رشد تكنولوژي، تغيير دادند. الآن شما ميبينيد که چگونه جامعه بانوان را اداره ميكنند. البته این امر مختص به جامعه بانوان هم نيست، آنها براي همه انسانها و براي همه ساعات زندگيشان برنامهريزي نمودند كه بايد چطور و در كجا متولد شود؟ چطور از اين مادر در دوران بارداري تغذیه شود و بعد چگونه بايد به مهدكودكها تحويل و محل پرورش اجتماعي كودكان داده شود؟ از كجا اين كودك بايد وارد عرصه آموزش و تعليم بشود؟ در كجا استخدام شود و چطور زندگي كند؟ چند سال كار كند و بازنشستگياش چگونه باشد؟ براي شصت، هفتاد سال، برنامهريزي کردهاند و هيچ لحظهای را خالي نگذاشتهاند. واقعاً نوع زندگي بانوان در غرب كاملاً مديريت و ارزشسازي ميشود. در ذهن آنها ايجاد انتظارات شده و سپس، بر آن اساس برنامهريزي ميشود. قرن غرب، ارزشها را با اختلافات و تغييراتي كه اقتضاي مناطق، اقوام و ملل مختلف است، جاري نموده و هم اکنون براي حل بحران مشروعيّت و مشكلاتي كه در برخورد و تحقير فرهنگهاي ديگر داشتند، به دنبال تنوّع فرهنگي و ايجاد يك همگرايي در بين فرهنگهاي مختلف بر اساس ارزشهاي بنيادين غربي هستند و در عين اينكه تنوّع فرهنگها را در اين برنامهريزي جديد ملاحظه ميكنند، ميخواهند همه اين فرهنگها به فرهنگ خُرده تبديل شود و بر محور ارزشهاي بنيادين غرب ساماندهي شود.
ما نیز باید در مقابل غرب همین گونه عمل کنیم، يعني اگر منتظر يك تحوّل همه جانبه و فراگير در همه ابعاد حيات انسان هستيم، بايد بتوانيم ارزشهایی را که منتظر تحققش هستيم، مديريت كنيم تا آرام آرام وارد زندگي ما شده و به مدل زندگي ما تبديل شوند؛ يعني الگوي خوراك، پوشاك، مسكن، ارتباطات، اشتغال، خانهداري، حضور در محيط اجتماعي و… را بر اساس آن ارزشها شكل دهيم.
ضرورت بازنگری مفهوم انتظار
بنابراين اگر واقعاً ميخواهيم بانوان منتظر تربیت كنيم، باید مفهوم انتظار را ـ به خصوص در زمينه مسئولیتهایی كه بر دوش بانوان است ـ بازتوليد و اين را در همه ابعاد زندگيشان جاری کنیم. ارزشها و مفاهیم و ساختارهاي اجتماعي كه متناسب با آن توليد ميشود، همه اينها بايد از نو، بر محور مفاهيم و ارزشهاي اصلي ـ كه شما در دوره ظهور آن را ميخواهيد محقّق ببينيد ـ بازتوليد شود و مديريتي اتفاق بيفتد كه اين مفاهيم توليد شده آرام آرام تبديل به نوع زندگي بانوان شوند. به همین علت باید يك پژوهش جامع و بعد از آن يك برنامهريزي کامل صورت گیرد. البته منظور از اين «بعد»، بعد رُتبي نيست، بلكه ترتّب منطقي بينشان است.
فرهنگ انتظار و تدوین نظام جامع
آنچه كه غفلت از آن مانع رسيدن به مقصد ميشود، این است که در توليد فرهنگ زندگي و تبدیل آن به برنامه باید در مقياس كلان، برنامهريزي شود. وقتی که ميدان درگيريِ ما با فرهنگ مدرن و ارزشهاي مدرنيته ـ كه به يك برنامه و فرهنگ براي همه ساحتهاي زندگي تبدیل شده ـ يك ميدان درگيريِ بزرگ است؛ پس بايد نقشه ما جامع باشد و لو مقياس عمل، كوچك باشد.
اگر شما در ميداني بجنگید كه دشمن با يك نقشه كلان و از زواياي مختلف، شما را در معرض تهديد و هجوم قرار داده، برنامهریزی شما براي فتح يك سنگر و يك ضلع، بدون توجه به هجوم همه جانبه، قطعاً ناكارآمد خواهد بود. اتفاقاً يكي از نكات ضعف برخورد ما با تهاجم فرهنگيِ غرب همين است كه نقشه آنها جامع، فراگير، دورنگرانه و برای همه عرصههاي حيات است و ميخواهند يك توسعه پايدار و همه جانبه را در مقياس جامعه جهاني مديريت كنند، اما ما در مواجهه با آن، در مقياس خُرد، برنامهريزي ميكنيم. مثلاً آنها وقتی براي تغيير اخلاق و فرهنگِ تأمين غرائز انسان برنامهريزي ميكنند، میخواهند نگاه انسان را به اين غريزه و كارآمدي و نوع بهرهمندي و فعالسازياش و نوع ارتباط اقشار و اخلاق و عاطفهاي كه بايد در اين زمينه حاكم باشد، تغيير دهند. بر این اساس، هم مبانياش را توليد ميكنند و هم آن را از طریق هنر به محصولات فرهنگي تبدیل کرده و بعد هم در زندگي بشر جاري ميكنند؛ ارتباط اقشار و مفهوم ارتباط زن و مرد و ارتباطات عاطفي و غريزي آنها را تغيير ميدهند؛ معناي نيازمندي انسان را در اين عرصه عوض ميكنند و مقياس احساس نياز را به شكل مغالطه آميزي بالاتر ميبرند تا همه افرادي را كه تشكيل خانواده دادهاند دچار بحران کرده و به این وسیله مفهوم خانواده را عوض كنند. آنها این طور عمل میکنند ولی ما ميخواهيم با وام ازدواج اين مشكل را حل كنيم! نه اینکه اين اقدام نشود، اگر اين اقدام درون يك نقشه جامع و تعريف شده باشد، بسيار خوب است؛ ولي اگر ما خيال کنیم كه خطر دشمنی که با هجوم فرهنگي و در قالب جنگ نرم به سراغ ما آمده را ميتوانيم فقط با وام ازدواج، رفع كنيم؛ نگاهی کوتهبینانه است! دشمن، اخلاق را به صورت نسبي، تابع تكامل و تكنولوژي تعريف ميكند و به دنبال تغيير مفهوم اخلاق و ارزشها با يك برنامهريزي جامع است، اما ما ميخواهيم اين را از طريق يك برنامهريزي خُرد حل كنيم.
اگر ما مأموريت خودمان را بازتوليد حقيقت انتظار و لوازم آن در حوزه فرهنگ و اقتصاد و همه عرصههاي حيات بانوان بدانيم و بخواهيم اين مفهوم و ارزشهايي را ـ كه نمايانگر انتظار هستند و در دل يك انسان منتظر به عنوان ارزشهاي محوري دنبال ميشوند ـ محقق كنيم، نبايد فقط در حوزه خصوصي خودمان برايش برنامهریزی كنيم. اینکه یک آدمِ اخلاقي بشويم، كافي نيست. ما بايد براي تحقق اين ارزشها در عرصه حيات اجتماعي و فردي و همه ساحتها و زمانهاي زندگي، از طفوليت تا هنگام مرگ، تلاش و برنامهریزی کنیم و در اين بازتوليد، در يك نقشه جامع عمل نماییم.
حاصل سخن
نمیتوان مسئله ارتباط اقشار، مأموريتهاي زن در خانواده، نوع تحصيل و نوع حضور اجتماعي را جداي از بقيه مسائل برنامهريزي نمود. البته در برنامهريزي براي تغيير نوع نگاه بانوان به زندگي و آرمانها و روابطشان باید در مقياس ممكن و كوچكي عمل كنيم. اين امر بايد درون حلقههایی از يكسری اقدامات تعريف شده در يك برنامه جامع که به سمت تحقق ارزشهاي انتظار در حوزه زندگي خصوصي و جمعي بانوان میرود دنبال شود كه این امر، نياز به تفكر و پيگيري دارد. اين مأموريت را باید بر روي دوش خود بانوان گذاشت؛ يعني خود آنها هستند كه بايد بسياري از مسائل خودشان را با دنياي غرب ـ كه در صدد استحاله انسان و منحل کردن روح انسانیت و هويّت جمعي انسانها در فرهنگ سرمايهداري است و به انسان به عنوان يك منبع توليد سرمايه و ثروت نگاه ميكند و تمام برنامهريزياش روي انسان به عنوان يك منبع ثروت است ـ حل کنند.
خود بانوان هستند كه بايد با اين سيطره فرهنگ غرب بر زندگي و هويّت جمعي آنها به شدت مبارزه كنند؛ خودشان مفاهيم را بازتوليد و براي تحقّق و عملياتي و اجرايي شدنش در همه عرصههای زندگي، تلاش كنند.
تو را من چشم در راهم!
فرشتگان سما ائتلاف می کردند
به گرد بستر نرگس طواف می کردند
به زیر سایه ی محراب سبز گهواره
پیمبران خدا اعتکاف می کردند
و رودهای بهشتی به اشک شوق ظهور
زلال آبی خود را مضاف می کردند
تمام دوزخیان را ملائکه ز عذاب
به یمن خنده ی مهدی معاف می کردند
قمررخان سماوات تیغ مژگان را
به محض دیدن پلکش غلاف می کردند
پریوشان به کنار ضریح چشمانش
به زشت بودن خود اعتراف می کردند
مقربان الهی برای دیدن او
خریدهای کلان کلاف می کردند
چقدر مردم عاشق کبوتر دل را
روانه سمت حوالی قاف می کردند
سحر در اوج نگاهش، هزار اختر را
منجمان فرج اکتشاف می کردند
اللم عجل لولیک الفرج
امام خميني (ره) و انديشه انتظار
عظمت وجودى و ابعاد مختلف شخصيت حضرت صاحبالامر(عج) باعث شده كه در طول هزار و اندى سال كه از غيبت كبرى مىگذرد، هر گروه از مردم بسته به گرايشهاى خاص اعتقادى، اجتماعى و فرهنگى كه داشتهاند، از ديدگاهى خاص به تحليل شخصيت و تعيين جايگاه آن حضرت در عالم هستى بپردازند و هر گروه تنها درك و تصور خود از اين موضوع را تصور درست و مطابق با واقع از شخصيت آن يگانه هستى تلقّى كنند.
در اين ميان جمعى از اصحاب سير و سلوك و رهروان طريق عرفان و معنا با طرح موضوع خليفهاللَّه و انسان كامل و پرداختن به نقش حجت الهى در عالم هستى، تنها به جنبه فرا طبيعى آن وجود مقدس توجه كرده و از ساير جنبهها غفلت ورزيدند.
گروهى ديگر از اصحاب شريعت توجه خود را تنها معطوف به جنبه طبيعى آن وجود مقدس ساخته و ضمن مطرح كردن نقشى كه آن حضرت به عنوان امام و پيشواى مردم به عهده دارند هيچگونه مسئوليتى را در زمان غيبت متوجه مردم نديدند و تنها تكليف مردم را اين دانستند كه براى فرج آن حضرت دعا كنند تا خود بيايند و امور مردم را اصلاح كنند.
عدهاى هم ضمن توجّه به جنبه فراطبيعى و طبيعى وجود مقدس حضرت مهدي(عج) تمام همّ و غمّ خود را متوجّه ملاقات با آن حضرت ساخته و تنها وظيفه خود را اين دانستند كه با توسل به آن حضرت به شرف ملاقات با آن ذات اقدس نائل شوند.
اما در اين ميان گروهى با در نظر گرفتن همه ابعادى كه بدانها اشاره شد، به طرح معناى درست انتظار پرداخته و درصدد تعيين وظيفه و نقش مردم در دوران غيبت برآمدند. در اين ديدگاه، هم مسئله خلافت الهى انسان كامل مطرح است، هم به جايگاه و نقش مردم در قبال آن حضرت توجّه شده و هم وظيفهاى كه مردم در دعا براى حفظ آن وجود مقدّس و تعجيل در ظهورش دارند از نظر دور داشته نشده است.
شايد بتوان امام خمينى(ره) را به عنوان درخشانترين چهره از گروه اخير ذكر كرد. امام راحل با طرح انديشه تشكيل حكومت اسلامى در عصر غيبت و تلاش خستگىناپذير در راه تحقق اين انديشه، به “انتظار ” معنا و مفهوم تازهاى بخشيد و تعريفى نو از رسالت و تكليف شيعيان در برابر حجت خدا ارائه داد.
براى روشنتر شدن ديدگاه حضرت امام در اين زمينه، به برخى از مهمترين شاخصههاى اين ديدگاه اشاره مىكنيم :
امام خميني (ره) و انديشه انتظار
الف) ارائه برداشتى متفاوت از مفهوم حجت :
ايشان با ارائه مفهومى عميق و بديع از “حجت بودنِ امام معصوم ” اعلام مىدارند كه چون خداوند در روز قيامت به سبب وجود امام زمان و پدران بزرگوارش(عليهم السلام) بر بندگان احتجاج و نسبت به عمل براساس سيره، رفتار و گفتار اين بزرگواران از مردم بازخواست مىكند، بر آنان لازم است كه همه تلاش خود را براى تحقق سيرت امامان معصوم(عليهم السلام) درجامعه به كار بندند و در اين زمينه هيچ عذر و بهانهاى از آنها پذيرفته نمىشود.
حضرت امام در كتاب البيع خود به هنگام بررسى ادله ولايت فقيه، ضمن برشمردن توقيع شريف حضرت صاحبالامر(عج) كه در آن آمده است: “… و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فاَرجِعُوا فِيها إلى رُواهِ حَدِيثِنا فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وَ أنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَيهِم.(1)
… و اما در رويدادهايى كه براى شما پيش مىآيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ چرا كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ايشان هستم. “
مىفرمايد:
مقصود از حجت خدا بودنِ امام معصوم اين نيست كه فقط بيانكننده احكام است؛ زيرا گفته بزرگانى چون زراره و محمد بن مسلم نيز حجت است و هيچكس حق مردود دانستن و عمل نكردن به روايات ايشان را ندارد و اين امر بر همگان آشكار است. بلكه منظور از حجت بودن امام زمان و پدران بزرگوارش، صلواتاللَّه عليهم اجمعين، اين است كه خداوند تعالى به سبب وجود ايشان و سيره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگىشان، بر بندگان احتجاج مىكند. از جمله شئون امامان، عدالت آنان در همه زمينههاى حكومت است. به عنوان مثال، وجود اميرالمؤمنين(ع) براى تمام فرمانداران و حاكمان ستمپيشه حجت است؛ زيرا خداوند به واسطه سيرت آن بزرگوار، باب عذر و بهانه را بر همه آنان در تعدى از حدود الهى و تجاوز به اموال مسلمانان و سرپيچى از قوانين اسلامى بسته است. همين گونهاند سايرحجتهاى خداوند، به ويژه حضرت ولى عصر(عج) كه عدل را در ميان مردم مىگستراند و زمين را از قسط پر مىكند و بر اساس نظامى عادلانه بر مردم حكم مىراند.(2)
براساس همين نگاه به حجت خدا بود كه ايشان خطاب به مسئولان جمهورى اسلامى ايران مىفرمودند:
ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براى اينكه اگر چنانچه موفق شديم انشاءاللَّه به زيارت ايشان، طورى باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاههايى كه الان به كار گرفته شدهاند در كشور ما بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براى ملاقات حضرت مهدى، سلاماللَّهعليه.(3)
ب) دگرگون ساختن مفهوم انتظار :
امام خمينى مفهومى را كه در طول قرون و اعصار از “انتظار ” در اذهان بسيارى از شيعيان نقش بسته بود دگرگون ساخت و با همه ديدگاههايى كه انتظار را برابر با سكون، ركود و تن دادن به وضع موجود معرفى مىكردند به مقابله جدى پرداخت:
“بعضىها انتظار فرج را به اين مىدانند كه در مسجد، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهند […] يك دسته ديگرى بودند كه انتظار فرج را مىگفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اينكه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد، به اين چيزها كار نداشته باشيم، ما تكليفهاى خودمان را عمل مىكنيم، براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند انشاءاللَّه درست مىكنند […] يك دستهاى مىگفتند كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد ما بايد نهى از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مىخواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود […] يك دستهاى از اين بالاتر بودند و مىگفتند بايد دامن زد به گناهان، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از ظلم و جور شود و حضرت، عليه السلام تشريف بياورند […] يك دسته ديگر بودند كه مىگفتند هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است.(4)
ايشان ضمن ردّ همه ديدگاههاى يادشده ديدگاه خود در باب انتظار فرج را اينگونه بيان مىكند:
همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور انشاءاللَّه تهيه شود.(5)
همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمىشود، بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست. ما بايد ملاحظه وظيفه فعلى شرعى - الهى خودمان را بكنيم و باكى از هيچ امرى از امور نداشته باشيم.(6)
ج) تلاش براى تحقق عدالت در عصر غيبت :
حضرت امام، تلاش براى تحقق عدالت و جلوگيرى از ظلم در عصر غيبت را يك تكليف الهى دانسته و همه مسلمانان را دعوت مىكردند كه تا سر حد توان خود اين تكليف الهى را به انجام رسانند:
“ما اگر دستمان مىرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعى ماست منتها ما نمىتوانيم، اينكه هست اين است كه حضرت عالم را پر مىكنند از عدالت، نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد. “(7)
“البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمىتوانيم بكنيم. اگر مىتوانستيم مىكرديم اما چون نمىتوانيم بكنيم ايشان بايد بيابند. “(8)
د) زمينهسازى براى ظهور منجى موعود :
رهبر فقيد انقلاب اسلامى معتقد بود كه بايد با گسترش اسلام راستين در جهان و مبارزه با سلطه جهانخواران، راه را براى ظهور منجى موعود هموار ساخت:
“ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاى اسلامى مىشكنيم و با صدور انقلابمان، كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدى است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا راه را براى ظهور منجى و مصلح كل و امامت مطلقه حق امام زمان، ارواحنا فداه، هموار مىكنيم. “(9)
هـ) حركت در جهت تحقق حكومت جهانى اسلام :
امام راحل به جدّ بر اين باور بود كه انقلاب اسلامى ايران، نقطه شروع انقلاب جهانى حضرت مهدى(ع) است و از اين رو پيوسته به مسئولان نظام توصيه مىكردند كه هرگز از آرمان عظيم انقلاب اسلامى كه تشكيل حكومت جهانى اسلام است غافل نشوند:
“مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت - ارواحنا فداه - است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظهاى مسئولين را از وظيفهاى كه برعهده دارند منصرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى تمام سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند. “(10)
در سالهاى اخير گروهى از فرزندان انقلاب اسلامى و وفاداران به آرمانهاى امام خمينى تلاش كردند كه با الهام از انديشههاى اين پير فرزانه، ابعاد و زواياى ديگرى از انديشه انتظار شيعى را تبيين كنند. اين گروه با درك عميق از موقعيت كنونى انقلاب اسلامى در جهان، نيازهاى فرهنگى جامعه اسلامى ايران و شرايط سياسى، فرهنگى و اقتصادى حاكم بر جهان معاصر، تبليغ و ترويج باور مهدوى و فرهنگ انتظار را سر لوحه فعاليتهاى خود قرار داده و پرداختن به امور زير را در عصر حاضر ضرورى مىدانند:
1. شناسايى و نقد بنيادين وجوه مختلف فرهنگ و تمدن مغرب زمين، به عنوان فرهنگ و مدنيتى كه در تقابل جدى با آرمان “حقيقت مدار “، “معنويتگرا ” و “عدالت محور ” مهدوى قرار دارد؛ زيرا انسانهاى عصر غيبت تنها زمانى مىتوانند به ريسمان ولايت مهدوى چنگ زنند و به تمام معنا در سلك منتظران موعود قرار گيرند كه باطل زمان خويش را بهدرستى بشناسند و با تمام وجود از آن بيزارى جويند.
2. شناخت و نقد جدى مناسبات فرهنگى، سياسى و اقتصادى حاكم بر جوامع اسلامى؛ مناسباتى كه عمدتاً به تقليد از الگوهاى توسعه غربى و تحتتأثير انديشههاى عصر مدرنيته در اين جوامع شكل گرفته است؛ چرا كه اين جوامع بدون شناخت جدى از وضع موجود خود نمىتوانند به راهكارهاى مبتنى بر آموزههاى دينى براى خروج از فتنههاى فراگير عصر غيبت دست يابند.
3. تلاش در جهت تدوين استراتژى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى جوامع اسلامى در عصر غيبت و تا رسيدن به عصر طلايى ظهور، براساس انديشه مهدوى و فرهنگ انتظار.
4. بازشناسى وجوه مختلف اعتقادى، تاريخى، فرهنگى و اجتماعى انديشه مهدوى و فرهنگ انتظار با بهرهگيرى از منابع متقن و مستدل و استفاده از همه توان مراكز علمى حوزوى و دانشگاهى در زمينه مباحث، كلامى، فلسفى، عرفانى، اخلاقى، علوم اجتماعى و سياسى و… .
5. تلاش در جهت پالايش انديشه ناب مهدوى از هرگونه شائبه جعل و تحريف و زدودن اين انديشه از زنگارهاى جهل و خرافه، سخنان سست و بىاساس و هرگونه ديدگاه انحرافىِ مبتنى بر افراط يا تفريط.
6. پاسخگويى عالمانه و متناسب با نيازهاى روز به شبهات، پرسشها و ابهامهاى موجود در زمينه منجىگرايى شيعى.
7. احيا و گسترش فرهنگ انتظار و تلاش براى شناساندن نقش سازنده اين فرهنگ در پايدارى و پويايى جوامع اسلامى.
8. تبيين وظايف و تكاليف مردم در برابر حجت خدا و امام عصر(عج)، نهادينه ساختن اين وظايف و تكاليف در فرد و اجتماع و آمادهساختن جامعه اسلامى براى استقبال از واقعه مبارك ظهور.
9. مقابله جدى با كليه جريانهاى سياسى ـ فرهنگى كه در قالب كتاب، نشريه، فيلم، نرمافزارهاى رايانهاى، پايگاههاى اطلاعرسانى جهانى (اينترنت) و… به تقابل با انديشه موعودگرايى شيعى مىپردازند.
10. بررسى و نقد كليه ديدگاههايى كه از سوى متفكران غرب در زمينه جهان آينده و آينده جهان مطرح شده است.
بىترديد اگر نكات ياد شده سرلوحه فعاليت مراكز، مؤسسات و نهادهاى فعال در حوزه مهدويت و همه كسانى كه در پى تبليغ و ترويج مباحث مهدوى در كشور هستند، قرار گيرد، مىتوان اميدوار بود كه جامعه شيعى ايران به مدد انديشه سازنده و تحولآفرين انتظار از فتنهها و آشوبهاى عصر غيبت به سلامت به درآيد و زمينهساز ظهور مصلح موعود گردد. (انشاءاللّه)
پي نوشت ها:
1) صدوق، محمدبن على بن حسين، كمال الدين و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الإسلامى، بىتا، ج2، ص483، ح4.
2) امام خمينى، كتاب البيع، نجف، مطبقه الآداب، 1349ق. ج2، ص475-474؛ همو، شئون و اختيارات ولىفقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع)، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1365، ص46.
3) صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى)، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1369، ج12، ص208-209.
4) همان، ج19، ص196-197.
5) همان، ج7، ص255.
6) همان، ج19، ص154.
7) همان، ص198.
8) همان، ج20، ص197.
9) همان.
10) همان، ج21، ص108.
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
بحث از ظهور پر بركت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، با استناد به آيات قرآنى، به مقدمهاى كوتاه نياز دارد.
اگر ما خواسته باشيم اين مسأله را از صريح آيات به دست آوريم، شايد خواستهاى بى مورد باشد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از روز اول اين تذكر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراى ظهر است و بطن؛
« ما من القرآن آية الا و لها ظهر و بطن(21)».
اين حديث از متواترات است، يعنى كتب حديثى اهل سنت و شيعه اتفاق دارند اين حديث از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله صادر شده است.
سِرّ مطلب اين است كه قرآن كريم داراى دو جهت است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد.
مطلب اول
اول اينكه آيات و سورههاى قرآن در مناسبتهاى مختلف و به عنوان علاج حادثه يا واقعهاى نازل شده است. اين موجب مىشود دلالت آيه نوعى وابستگى پيدا بكند با آن شأن نزول. اگر اينطور شد، دلالت هميشگى قرآن كه پيامى جاودانى باشد، مقدارى زير سؤال مىرود. لذا پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: عنايت شما فقط به اين اسباب نزول نباشد. در پس پرده يك معناى عامى وجود دارد كه جنبه شمولى دارد و براى هميشه است. لذا ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال مىكند اين كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده است: « ما فى القرآن آية الاولها ظهر و بطن(22)»، يعنى چه؟ امام عليه السلام مىفرمايد: « ظهره تنزيله و بطنه تأويله(23)»؛ يعنى ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتى است كه با رعايت و عنايت به شأن نزولها روشن مىشود كه تقريباً مىتوان نوعى مقطعى بودن و محدوديت از آن فهميد؛ ولى قرآن به اين اكتفا نكرده است.
مطلب دوم
قرآن جنبه دوم هم دارد كه جنبه جاويد است، جاويد بودن قرآن به ظهر آن نيست آنچه بقاى قرآن را ضمانت كرده است تا پيامى هميشگى باشد، بطن قرآن است.
بطن قرآن چيست؟
درباره بطن بحثهاى بسيار شده است كه مقصود از بطن چيست؟ بطن معنايش خيلى ساده است؛ يعنى اينطور نيست كه نتوان به آن پى برد. بطن آيات در اختيار ائمهعليهم السلام است و آنها از بطن آيات آگاهى دارند؛ اما راه رسيدن به آن را به ما ياد دادهاند. بطن آيات قرآن آن مفاهيمى است كه جنبه شمولى داشته و از قيودى كه آيه را فرا گرفته جدا شده باشد.
ضابطه تفسير و تأويل
همان گونه كه تفسير ضابطه دارد، تأويل هم ضابطه دارد. ضابطه اين است كه آن خصوصيات و ويژگىهايى كه آيه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسيم» از آيه جدا كنيم؛ سپس آنچه از دلالت آيه به دست آمد، آن بطن آيه است؛ مثلاً در آيه « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ؛(24) مخاطب آيه مشركين است و مورد سؤال مسأله نبوت. آيا بشر مىتواند پيغمبر بشود يا نه؟ كسانى كه بايد از آنها اين سؤال بشود علماى اهل كتاب به ويژه يهود هستند كه در يثرب و حجاز ساكن بودند.
عربها بسيارى از مسائل مربوط به معارف را از اينها سؤال مىكردند و عقيده داشتند اينها دانشمندند.
آيه بنابر اين عقيده مشركين مىگويد كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پيامبرى او ترديد داريد از يهود و از اهل كتاب بپرسيد كه پيغمبران آنها چه كسانى هستند و بودند. آنها به شما خواهند گفت. اين ظاهر آيه است. پس آيه بر حسب ظهر به مشركين و مسأله نبوت و رجوع مشركين به اهل كتاب مقيد مىشود.
اما ما طبق قانون «سبرو تقسيم» ويژگىهاى آيه را بررسى مىكنيم تا مشخص شود كدام يك از اين ويژگىها در هدف آيه دخالت دارد و كدام يك ندارد. آنهايى كه دخالت ندارند حذفشان مىكنيم؛ براى مثال آيا خطاب به مشركين خصوصيتى دارد؛ يعنى مشرك بودن در مخاطب بودن به اين آيه خصوصيتى دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آيه به مشركين اين سخن را بگويد جهل آنها است نه شرك آنها. پس مشرك بودن در هدف آيه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آنها است.
مسئله نبوت
مورد سؤال در آيه، مسأله نبوت است. آيا بشر مىتواند پيامبر باشد يا نه؟ آيا اين مسأله در مدلول آيه خصوصيتى دارد يا اينكه در مورد شك در هر مسألهاى از معارف دينى است چه معارف چه فروع احكام و چه مسائل مربوط به شؤون دين؟ (مسأله نبوت يا غير آن)، پس خصوص مسأله شك در مسأله نبوت هيچ خصوصيتى در هدف آيه ندارد و لغو مىشود.
بعد كسانى كه بايد از آنها سؤال بشود چه كسانى بودند؟ اهل كتاب و يهود بودند. آيا سؤال از يهوديان و اهل كتاب خصوصيتى دارد و در هدف آيه مهم است يا دانا بودن نسبت به مشركين نادان مد نظر است؟
نتيجتاً به دست مىآيد كه دانا بودن آنها مدخليت در هدف آيه دارد نه اهل كتاب يا يهودى بودن.
پس وقتى اين ويژگىها را بررسى كرديم و اين موارد را كنار گذاشتيم، بطن آيه به دست مىآيد.
بطن آيه چيست؟ بطن آيه اين است: آن كه به مسائل دينى فروعاً و اصولاً جاهل است، بايد به دانايان رجوع كند. پس استخراج بطن آيه مشكل نيست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دليل جواز تقليد عامى از مجتهد پرسش شود، همين آيه را مىخوانند:
«…فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون(25)».
ايراد و جواب
اينكه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: ما اهل ذكر هستيم؛ يعنى اساساً آنچه هدف آيه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستيم و بايد همه جهال به ما رجوع كنند. اين كه تفسير صافى مىگويد، طبق فرمايش امام صادق عليه السلام اين آيه اصلاً خطاب به مشركين نيست و خطاب به مسلمين است، درست نيست. يكى از اشكالاتى كه به تفسير صافى وارد است، همين است كه مسأله تأويل و بطن با مسأله تنزيل و تفسير خلط شده است.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه بطن آيه را مىگويد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از ابتدا اشاره فرموده است كه آنچه بقاى قرآن و شمولى بودن و جاويد بودن آن را ضمانت مىكند، جنبه بطن آن است؛ يعنى همان مفاهيم كلى كه قابل تطبيق در هر زمان و هر مكان است؛ و فقط به شأن نزولها كه آيه را وابسته مىكند، اعتبار نيست.
بررسى آيات ظهور
با اين مقدمه، به بررسى آياتى كه دلالت بر ظهور منجى عالم حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) دارد مىپردازيم.
آيه اوّل
«وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ * و نمكن لهم فى الارض…»(26)
اين آيه درباره بنى اسرائيل و در قصه حضرت موسىعليه السلام و فرعون است. پس اين آيه، از لحاظ تنزيل و از لحاظ ظهر، به داستان بنىاسرائيل در زمان حضرت موسىعليه السلام و فرعون مربوط است.
يك اصل
اما در اين آيه يك اصلى مطرح شده است و آن اين كه ، اراده ازلى الاهى بر اين تعلق گرفته كه مستكبرين ريشه كن شوند و مستضعفين و عباداللَّه الصالحين ، وارثين ارض و حاكمين در زمين باشند؛ آن هم در پهناى زمين. آيه اين اصل را مطرح مىكند.
پس محتوا و مفهوم عام آيه به خصوصِ زمان حضرت موسىعليه السلام و بنى اسرائيل مربوط نيست. آنچه در آن زمان تحقق يافت، گوشه و جلوهاى از اين اراده ازلى الاهى بود كه بايد مستضعفين بر مستكبرين پيروز گردند و مستضعفين وارث زمين گردند. اما آيا آن اراده ازلى بهطور كامل تحقق يافت؟ نه.
اينجا خداوند بهطور حتم فرموده است « نُرِيدُ» اين اراده بايد تحقق پيدا كند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه واله) و همچنين در فتراتى از زمان كه از جمله عصر حاضر گوشه و نمودارى از اراده ازلى الاهى تحقق يافت؛ اما اين وعده الاهى حتماً بايد بهطور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گيرد. قطعاً اين اراده بايد تحقق پيدا كند و اين اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امكانپذير نيست.
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
در حديث مفضل بن عمر مىگويد:
«سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله نظر الى على و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و بكى و قال انتم المستضعفون بعدى، قال المفضل قلت ما معنى ذلك؟ قال عليه السلام، معناه انكم الائمة بعدى، اناللَّه عزوجل يقول «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قالعليه السلام و هذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.(27)»
اين اراده ازلى حق تعالى هميشه جريان دارد يعنى گهگاه نمود پيدا مىكند تا تحقق نهايى.
حضرت علىعليه السلام در نهج البلاغه مىفرمايد:
« لَتعْطِفَنَّ الدنيا علينا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلى وَلَدِها.»(28)
يعنى: اين دنيا كه امروزه از ما رو گردان است روزى به ما رو خواهد آورد همانند ناقهاى كه به فرزندش از روى علاقه، روى مىآورد.
آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ.»(29)
ابن ابىالحديد در شرح اين خطبه مىگويد:
« و الامامية تزعم ان ذلك وعد منه بالامام الغائب الذى يملك الارض فى آخر الزمان و اصحابنا يقولون انه و عد بامام يملك الارض و يستولى على الممالك.(30)»
ببينيد تا اين جا بين ما و علماى اهل سنت فرقى نيست در اينكه اين آيه حتماً به دست يكى از فرزندان حضرت زهراعليها السلام تحقق خواهد يافت و بهطور شمولى بر تمام زمين مستولى خواهد شد و همه مستكبران را نابود خواهد كرد و صالحين وارث زمين خواهند گرديد.
ابن ابىالحديد مىگويد ما هم قبول داريم شيعه هم قبول دارد. با اين تفاوت كه اهل سنت مىگويد ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد و اين كار را انجام خواهد داد؛
«…لا يلزم ان يكون موجودا بل يكفى فى صحة هذا الكلام ان يخلق فى آخر الوقت….(31)»
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدى(عجل الله تعالی فرجه) اختلاف نداريم و اينكه از وُلد امام حسينعليه السلام است، اين هم اتفاق نظر است.
تفاوت ديدگاه
نقطه فارق بين ما و اهل سنت اين است كه شيعه يك فلسفهاى دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فيض است. شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستى حجت حق بهطور حىّ و زنده در روى زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الاهى براى همه جهانيان باشد. اين اصل، پايه مكتب تشيع را تشكيل مىدهد.
امام حسينعليه السلام هفت زيارت مطلقه و هفت زيارت مخصوصه دارد. زيارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولويه و سند آن بسيار معتبر است و علامه امينى مقيد بود هر وقت به كربلا مشرف مىشد، همين زيارت را بخواند. ما مىدانيم تمام ادعيه و زيارات مكتب سيّار است؛ يعنى دانشگاهى است كه هميشه شيعه در اين دانشگاه تربيت مىشود.
اصول معارف، عقايد و زيربناى عقيده اسلامى ناب در همين زيارات و ادعيه به شيعه تعليم مىشود. اينها به صورت زيارت و به صورت دعا است؛ اما فى الواقع درس و تربيت است. در اين زيارت اين جمله را وقتى كه جلوى ضريح امام حسينعليه السلام مىايستيم مىخوانيم:
«اِرادةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اليكم و تَصدُرُ مِنْ بيُوتِكُمْ(32)…»؛ يعنى يگانه واسطه فيض بهطور مطلق و فراگير شما هستيد.
آيا شما كه مقابل ضريح امام حسينعليه السلام اين جمله را مىگوييد، توجه داريد؟ اين درسى است از عقايد شيعيان.
يا در زيارت رجبيه مىخوانيم:
«…انا سائلكم و آملكم فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض…(33)»
اين مطالب را ما در مقابل ضرايح ائمهعليهم السلام عرض مىكنيم. معنايش اين است كه ما عقيده خودمان را اظهار مىداريم. اين عقيده شيعه است. بنابر اين اصل و مبناى شيعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناى تشيع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فيض است.
آيه دوم
آيه ديگرى كه در اين زمينه است مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(34)
زبور همين مزامير داوودعليه السلام است كه هم نسخه عربى و هم نسخه فارسىاش كه چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همين عبارتى را كه قرآن كريم مىفرمايد: « و لقد كتبنا فى الزبور(35)» در زبور فعلى هست. اين آيه مىفرمايد ما در زبور داوودعليه السلام اين مطلب را نوشتيم. اين مثل همان آيه قبلى است؛ يعنى يكى از اساسىترين مسائلى است كه اراده ازلى حق به آن تعلق گرفته است كه «ان الارض يرثها.(36)» اين يرثها جنبه شمولى دارد؛ يعنى بهطور فراگير حاكمان زمين عباد صالحين خواهند بود. خوب اين در چه زمانى تحقق يافته. آيا اين وعده الاهى تنها وعده است؟ يا قطعيت دارد و بايد تحقق پيدا كند.
حالا من عبارت فارسى كه در زبور است، مىخوانم عربى آن را هم نوشتهام.
آيه شريفه مىفرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر(37)»؛ يعنى اول يكسرى موعظه كرديم. بعد از آن، اين مطلب را مطرح كرديم: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون.(38)» در مزامير داوودعليه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنين آمده است:
«نزد خداوند ساكت شو و منتظر او باش و در مكانش تأمل خواهى كرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراوانى سلامتى متلذذ.»
آيه سوم
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْوَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْم بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً…(39)»
اين آيه هم اشاره به همين جهت دارد.
درباره حضرت عيسى بن مريمعليه السلام و اينكه در آخرالزمان رجوع مىكند، اين آيه مىفرمايد:
«وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِى إِسْرآءِيلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.»(40)
ابن حجر هيثمى در كتاب صواعق المُحرِقه - اين كتاب رد بر شيعه نوشته شده «فى الرد على اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امامعليهم السلام عالى نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) به تفصيل سخن رانده است او مىگويد:
«قال مقاتلُ بن سليمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرين ان هذه الايه نَزَلَتْ فى المهدى(عجل الله تعالی فرجه).»
باز همين ابن حجر مىگويد:
«و ستاتى الاحاديث المصرحه بانه من اهل بيت النبوىعليهم السلام ففى الآية دلالة على البركة فى نسل فاطمة و علىعليهما السلام و اناللَّه لَيُخْرِجُ منهما سفيرا طيبا و اَن يَجْعَلَ نسلهما مفاتيح الحكمه و معادن الرحمة و سر ذلك انه اعاذها و ذريتها من الشيطان الرجيم و دعا لعلى بمثل ذلك.»(41)
بعد اين روايت را نقل مىكند.
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: «كيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامكم منكم.»(42)
حضرت عيسىعليه السلام نزول پيدا مىكند ولى امام از خود شما است.
و قوله تعالى: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة…»(43) اى من علائم الساعه حيث نزوله فى آخرالزمان.(44)
در اين زمينه، در حديث ديگرى از ترمذى در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
«لا يزال هذا الدين قائما (عزيزا) حتى يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش.(45)»
اين احاديث در صحيح مسلم هم هست و احمد و ديگران هم دارند.
حديث ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«يا علىُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ… (46)»
شيخ عبدالوهاب شعرانى عارف معروف از عرفاى برجسته جهان تسنن است. او كسى است كه در كتاب يواقيت و جواهر و ديگر كتبش تمام آراى شيخ اكبر شيخ محىالدين ابن عربى را مطرح كرده است. او در يواقيت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) مىگويد:
«ان المهدى(عج) من اولاد الامام الحسن العسكرىعليه السلام و مولده ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين و هو باق الى ان يجتمع بعيسى بن مريم فيكون عمره الى وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47)
شعرانى كه در سال 958 مىزيسته است بعد مىگويد:
«و عبارة شيخ محىالدين من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدى(عجل الله تعالی فرجه) و لكن لا يخرج حتى تمتلاء الارض ظلما و جورا فيملأها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد لطولاللَّه تعالى ذلك اليوم حتى يلى ذلك الخليفه من عترة رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من ولد فاطمهعليها السلام جده الحسين بن على بن ابيطالب و والده الحسن العسكرى ابن الامام على النقى ابن الامام محمد التقى ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام على زين العابدين ابن الامام الحسين ابن امام على بن ابيطالبعليهم السلام يواطىء اسمه اسم رسولاللَّهصلى الله عليه وآله يبايعُهُ المسلمون بين الركن و المقام.»(48)
نكته جالب
ابن عربى مطلبى دارد كه خيلى عجيب و ارزشمند است. ايشان مىگويد ما عصمت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله اثبات مىكنيم؛ چون پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله دربارهاش فرموده است كه خطا نمىكند، سهو نمىكند؛ ولى عصمت پيغمبر صلى الله عليه وآله را با دليل عقلى ثابت مىكنيم. مىگويد عصمت پيغمبرصلى الله عليه وآله با دليل عقلى ثابت مىشود، ولى اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه) به فرمايش پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله است. اين را من خودم در فتوحات ديدم. آن وقت اين نكته را براى شما مىگويم چون شما همه محقق هستيد، متوجه اين نكته بشويد. در ادامه شعرانى مىگويد:
اين مطالبى را كه از فتوحات نقل مىكنم از نسخه قونيه يكى از شهرهاى تركيه فعلى است؛ زيرا نسخه مصرى مجسوس فيها است.
شيخ عبدالوهاب شعرانى مىگويد، نسخه مصرى مجسوس فيها است؛ يعنى اعتبارى به آن نيست. متأسفانه اين چاپى كه الان در دست است، نسخه مصرى است. قطعاً نسخه قونيه در كتابخانههاى تركيه وجود دارد؛ و اين شهادتى است از بزرگترين شخصيتى كه شارح كلام شيخ محىالدين است كه در كلمات شيخ دست بردهاند.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
بحث از ظهور پر بركت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، با استناد به آيات قرآنى، به مقدمهاى كوتاه نياز دارد.
اگر ما خواسته باشيم اين مسأله را از صريح آيات به دست آوريم، شايد خواستهاى بى مورد باشد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از روز اول اين تذكر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراى ظهر است و بطن؛
« ما من القرآن آية الا و لها ظهر و بطن(21)».
اين حديث از متواترات است، يعنى كتب حديثى اهل سنت و شيعه اتفاق دارند اين حديث از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله صادر شده است.
سِرّ مطلب اين است كه قرآن كريم داراى دو جهت است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد.
مطلب اول
اول اينكه آيات و سورههاى قرآن در مناسبتهاى مختلف و به عنوان علاج حادثه يا واقعهاى نازل شده است. اين موجب مىشود دلالت آيه نوعى وابستگى پيدا بكند با آن شأن نزول. اگر اينطور شد، دلالت هميشگى قرآن كه پيامى جاودانى باشد، مقدارى زير سؤال مىرود. لذا پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: عنايت شما فقط به اين اسباب نزول نباشد. در پس پرده يك معناى عامى وجود دارد كه جنبه شمولى دارد و براى هميشه است. لذا ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال مىكند اين كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده است: « ما فى القرآن آية الاولها ظهر و بطن(22)»، يعنى چه؟ امام عليه السلام مىفرمايد: « ظهره تنزيله و بطنه تأويله(23)»؛ يعنى ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتى است كه با رعايت و عنايت به شأن نزولها روشن مىشود كه تقريباً مىتوان نوعى مقطعى بودن و محدوديت از آن فهميد؛ ولى قرآن به اين اكتفا نكرده است.
مطلب دوم
قرآن جنبه دوم هم دارد كه جنبه جاويد است، جاويد بودن قرآن به ظهر آن نيست آنچه بقاى قرآن را ضمانت كرده است تا پيامى هميشگى باشد، بطن قرآن است.
بطن قرآن چيست؟
درباره بطن بحثهاى بسيار شده است كه مقصود از بطن چيست؟ بطن معنايش خيلى ساده است؛ يعنى اينطور نيست كه نتوان به آن پى برد. بطن آيات در اختيار ائمهعليهم السلام است و آنها از بطن آيات آگاهى دارند؛ اما راه رسيدن به آن را به ما ياد دادهاند. بطن آيات قرآن آن مفاهيمى است كه جنبه شمولى داشته و از قيودى كه آيه را فرا گرفته جدا شده باشد.
ضابطه تفسير و تأويل
همان گونه كه تفسير ضابطه دارد، تأويل هم ضابطه دارد. ضابطه اين است كه آن خصوصيات و ويژگىهايى كه آيه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسيم» از آيه جدا كنيم؛ سپس آنچه از دلالت آيه به دست آمد، آن بطن آيه است؛ مثلاً در آيه « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ؛(24) مخاطب آيه مشركين است و مورد سؤال مسأله نبوت. آيا بشر مىتواند پيغمبر بشود يا نه؟ كسانى كه بايد از آنها اين سؤال بشود علماى اهل كتاب به ويژه يهود هستند كه در يثرب و حجاز ساكن بودند.
عربها بسيارى از مسائل مربوط به معارف را از اينها سؤال مىكردند و عقيده داشتند اينها دانشمندند.
آيه بنابر اين عقيده مشركين مىگويد كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پيامبرى او ترديد داريد از يهود و از اهل كتاب بپرسيد كه پيغمبران آنها چه كسانى هستند و بودند. آنها به شما خواهند گفت. اين ظاهر آيه است. پس آيه بر حسب ظهر به مشركين و مسأله نبوت و رجوع مشركين به اهل كتاب مقيد مىشود.
اما ما طبق قانون «سبرو تقسيم» ويژگىهاى آيه را بررسى مىكنيم تا مشخص شود كدام يك از اين ويژگىها در هدف آيه دخالت دارد و كدام يك ندارد. آنهايى كه دخالت ندارند حذفشان مىكنيم؛ براى مثال آيا خطاب به مشركين خصوصيتى دارد؛ يعنى مشرك بودن در مخاطب بودن به اين آيه خصوصيتى دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آيه به مشركين اين سخن را بگويد جهل آنها است نه شرك آنها. پس مشرك بودن در هدف آيه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آنها است.
مسئله نبوت
مورد سؤال در آيه، مسأله نبوت است. آيا بشر مىتواند پيامبر باشد يا نه؟ آيا اين مسأله در مدلول آيه خصوصيتى دارد يا اينكه در مورد شك در هر مسألهاى از معارف دينى است چه معارف چه فروع احكام و چه مسائل مربوط به شؤون دين؟ (مسأله نبوت يا غير آن)، پس خصوص مسأله شك در مسأله نبوت هيچ خصوصيتى در هدف آيه ندارد و لغو مىشود.
بعد كسانى كه بايد از آنها سؤال بشود چه كسانى بودند؟ اهل كتاب و يهود بودند. آيا سؤال از يهوديان و اهل كتاب خصوصيتى دارد و در هدف آيه مهم است يا دانا بودن نسبت به مشركين نادان مد نظر است؟
نتيجتاً به دست مىآيد كه دانا بودن آنها مدخليت در هدف آيه دارد نه اهل كتاب يا يهودى بودن.
پس وقتى اين ويژگىها را بررسى كرديم و اين موارد را كنار گذاشتيم، بطن آيه به دست مىآيد.
بطن آيه چيست؟ بطن آيه اين است: آن كه به مسائل دينى فروعاً و اصولاً جاهل است، بايد به دانايان رجوع كند. پس استخراج بطن آيه مشكل نيست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دليل جواز تقليد عامى از مجتهد پرسش شود، همين آيه را مىخوانند:
«…فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون(25)».
ايراد و جواب
اينكه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: ما اهل ذكر هستيم؛ يعنى اساساً آنچه هدف آيه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستيم و بايد همه جهال به ما رجوع كنند. اين كه تفسير صافى مىگويد، طبق فرمايش امام صادق عليه السلام اين آيه اصلاً خطاب به مشركين نيست و خطاب به مسلمين است، درست نيست. يكى از اشكالاتى كه به تفسير صافى وارد است، همين است كه مسأله تأويل و بطن با مسأله تنزيل و تفسير خلط شده است.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه بطن آيه را مىگويد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از ابتدا اشاره فرموده است كه آنچه بقاى قرآن و شمولى بودن و جاويد بودن آن را ضمانت مىكند، جنبه بطن آن است؛ يعنى همان مفاهيم كلى كه قابل تطبيق در هر زمان و هر مكان است؛ و فقط به شأن نزولها كه آيه را وابسته مىكند، اعتبار نيست.
بررسى آيات ظهور
با اين مقدمه، به بررسى آياتى كه دلالت بر ظهور منجى عالم حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) دارد مىپردازيم.
آيه اوّل
«وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ * و نمكن لهم فى الارض…»(26)
اين آيه درباره بنى اسرائيل و در قصه حضرت موسىعليه السلام و فرعون است. پس اين آيه، از لحاظ تنزيل و از لحاظ ظهر، به داستان بنىاسرائيل در زمان حضرت موسىعليه السلام و فرعون مربوط است.
يك اصل
اما در اين آيه يك اصلى مطرح شده است و آن اين كه ، اراده ازلى الاهى بر اين تعلق گرفته كه مستكبرين ريشه كن شوند و مستضعفين و عباداللَّه الصالحين ، وارثين ارض و حاكمين در زمين باشند؛ آن هم در پهناى زمين. آيه اين اصل را مطرح مىكند.
پس محتوا و مفهوم عام آيه به خصوصِ زمان حضرت موسىعليه السلام و بنى اسرائيل مربوط نيست. آنچه در آن زمان تحقق يافت، گوشه و جلوهاى از اين اراده ازلى الاهى بود كه بايد مستضعفين بر مستكبرين پيروز گردند و مستضعفين وارث زمين گردند. اما آيا آن اراده ازلى بهطور كامل تحقق يافت؟ نه.
اينجا خداوند بهطور حتم فرموده است « نُرِيدُ» اين اراده بايد تحقق پيدا كند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه واله) و همچنين در فتراتى از زمان كه از جمله عصر حاضر گوشه و نمودارى از اراده ازلى الاهى تحقق يافت؛ اما اين وعده الاهى حتماً بايد بهطور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گيرد. قطعاً اين اراده بايد تحقق پيدا كند و اين اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امكانپذير نيست.
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
در حديث مفضل بن عمر مىگويد:
«سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله نظر الى على و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و بكى و قال انتم المستضعفون بعدى، قال المفضل قلت ما معنى ذلك؟ قال عليه السلام، معناه انكم الائمة بعدى، اناللَّه عزوجل يقول «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قالعليه السلام و هذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.(27)»
اين اراده ازلى حق تعالى هميشه جريان دارد يعنى گهگاه نمود پيدا مىكند تا تحقق نهايى.
حضرت علىعليه السلام در نهج البلاغه مىفرمايد:
« لَتعْطِفَنَّ الدنيا علينا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلى وَلَدِها.»(28)
يعنى: اين دنيا كه امروزه از ما رو گردان است روزى به ما رو خواهد آورد همانند ناقهاى كه به فرزندش از روى علاقه، روى مىآورد.
آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ.»(29)
ابن ابىالحديد در شرح اين خطبه مىگويد:
« و الامامية تزعم ان ذلك وعد منه بالامام الغائب الذى يملك الارض فى آخر الزمان و اصحابنا يقولون انه و عد بامام يملك الارض و يستولى على الممالك.(30)»
ببينيد تا اين جا بين ما و علماى اهل سنت فرقى نيست در اينكه اين آيه حتماً به دست يكى از فرزندان حضرت زهراعليها السلام تحقق خواهد يافت و بهطور شمولى بر تمام زمين مستولى خواهد شد و همه مستكبران را نابود خواهد كرد و صالحين وارث زمين خواهند گرديد.
ابن ابىالحديد مىگويد ما هم قبول داريم شيعه هم قبول دارد. با اين تفاوت كه اهل سنت مىگويد ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد و اين كار را انجام خواهد داد؛
«…لا يلزم ان يكون موجودا بل يكفى فى صحة هذا الكلام ان يخلق فى آخر الوقت….(31)»
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدى(عجل الله تعالی فرجه) اختلاف نداريم و اينكه از وُلد امام حسينعليه السلام است، اين هم اتفاق نظر است.
تفاوت ديدگاه
نقطه فارق بين ما و اهل سنت اين است كه شيعه يك فلسفهاى دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فيض است. شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستى حجت حق بهطور حىّ و زنده در روى زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الاهى براى همه جهانيان باشد. اين اصل، پايه مكتب تشيع را تشكيل مىدهد.
امام حسينعليه السلام هفت زيارت مطلقه و هفت زيارت مخصوصه دارد. زيارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولويه و سند آن بسيار معتبر است و علامه امينى مقيد بود هر وقت به كربلا مشرف مىشد، همين زيارت را بخواند. ما مىدانيم تمام ادعيه و زيارات مكتب سيّار است؛ يعنى دانشگاهى است كه هميشه شيعه در اين دانشگاه تربيت مىشود.
اصول معارف، عقايد و زيربناى عقيده اسلامى ناب در همين زيارات و ادعيه به شيعه تعليم مىشود. اينها به صورت زيارت و به صورت دعا است؛ اما فى الواقع درس و تربيت است. در اين زيارت اين جمله را وقتى كه جلوى ضريح امام حسينعليه السلام مىايستيم مىخوانيم:
«اِرادةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اليكم و تَصدُرُ مِنْ بيُوتِكُمْ(32)…»؛ يعنى يگانه واسطه فيض بهطور مطلق و فراگير شما هستيد.
آيا شما كه مقابل ضريح امام حسينعليه السلام اين جمله را مىگوييد، توجه داريد؟ اين درسى است از عقايد شيعيان.
يا در زيارت رجبيه مىخوانيم:
«…انا سائلكم و آملكم فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض…(33)»
اين مطالب را ما در مقابل ضرايح ائمهعليهم السلام عرض مىكنيم. معنايش اين است كه ما عقيده خودمان را اظهار مىداريم. اين عقيده شيعه است. بنابر اين اصل و مبناى شيعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناى تشيع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فيض است.
آيه دوم
آيه ديگرى كه در اين زمينه است مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(34)
زبور همين مزامير داوودعليه السلام است كه هم نسخه عربى و هم نسخه فارسىاش كه چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همين عبارتى را كه قرآن كريم مىفرمايد: « و لقد كتبنا فى الزبور(35)» در زبور فعلى هست. اين آيه مىفرمايد ما در زبور داوودعليه السلام اين مطلب را نوشتيم. اين مثل همان آيه قبلى است؛ يعنى يكى از اساسىترين مسائلى است كه اراده ازلى حق به آن تعلق گرفته است كه «ان الارض يرثها.(36)» اين يرثها جنبه شمولى دارد؛ يعنى بهطور فراگير حاكمان زمين عباد صالحين خواهند بود. خوب اين در چه زمانى تحقق يافته. آيا اين وعده الاهى تنها وعده است؟ يا قطعيت دارد و بايد تحقق پيدا كند.
حالا من عبارت فارسى كه در زبور است، مىخوانم عربى آن را هم نوشتهام.
آيه شريفه مىفرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر(37)»؛ يعنى اول يكسرى موعظه كرديم. بعد از آن، اين مطلب را مطرح كرديم: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون.(38)» در مزامير داوودعليه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنين آمده است:
«نزد خداوند ساكت شو و منتظر او باش و در مكانش تأمل خواهى كرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراوانى سلامتى متلذذ.»
آيه سوم
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْوَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْم بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً…(39)»
اين آيه هم اشاره به همين جهت دارد.
درباره حضرت عيسى بن مريمعليه السلام و اينكه در آخرالزمان رجوع مىكند، اين آيه مىفرمايد:
«وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِى إِسْرآءِيلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.»(40)
ابن حجر هيثمى در كتاب صواعق المُحرِقه - اين كتاب رد بر شيعه نوشته شده «فى الرد على اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امامعليهم السلام عالى نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) به تفصيل سخن رانده است او مىگويد:
«قال مقاتلُ بن سليمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرين ان هذه الايه نَزَلَتْ فى المهدى(عجل الله تعالی فرجه).»
باز همين ابن حجر مىگويد:
«و ستاتى الاحاديث المصرحه بانه من اهل بيت النبوىعليهم السلام ففى الآية دلالة على البركة فى نسل فاطمة و علىعليهما السلام و اناللَّه لَيُخْرِجُ منهما سفيرا طيبا و اَن يَجْعَلَ نسلهما مفاتيح الحكمه و معادن الرحمة و سر ذلك انه اعاذها و ذريتها من الشيطان الرجيم و دعا لعلى بمثل ذلك.»(41)
بعد اين روايت را نقل مىكند.
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: «كيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامكم منكم.»(42)
حضرت عيسىعليه السلام نزول پيدا مىكند ولى امام از خود شما است.
و قوله تعالى: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة…»(43) اى من علائم الساعه حيث نزوله فى آخرالزمان.(44)
در اين زمينه، در حديث ديگرى از ترمذى در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
«لا يزال هذا الدين قائما (عزيزا) حتى يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش.(45)»
اين احاديث در صحيح مسلم هم هست و احمد و ديگران هم دارند.
حديث ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«يا علىُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ… (46)»
شيخ عبدالوهاب شعرانى عارف معروف از عرفاى برجسته جهان تسنن است. او كسى است كه در كتاب يواقيت و جواهر و ديگر كتبش تمام آراى شيخ اكبر شيخ محىالدين ابن عربى را مطرح كرده است. او در يواقيت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) مىگويد:
«ان المهدى(عج) من اولاد الامام الحسن العسكرىعليه السلام و مولده ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين و هو باق الى ان يجتمع بعيسى بن مريم فيكون عمره الى وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47)
شعرانى كه در سال 958 مىزيسته است بعد مىگويد:
«و عبارة شيخ محىالدين من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدى(عجل الله تعالی فرجه) و لكن لا يخرج حتى تمتلاء الارض ظلما و جورا فيملأها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد لطولاللَّه تعالى ذلك اليوم حتى يلى ذلك الخليفه من عترة رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من ولد فاطمهعليها السلام جده الحسين بن على بن ابيطالب و والده الحسن العسكرى ابن الامام على النقى ابن الامام محمد التقى ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام على زين العابدين ابن الامام الحسين ابن امام على بن ابيطالبعليهم السلام يواطىء اسمه اسم رسولاللَّهصلى الله عليه وآله يبايعُهُ المسلمون بين الركن و المقام.»(48)
نكته جالب
ابن عربى مطلبى دارد كه خيلى عجيب و ارزشمند است. ايشان مىگويد ما عصمت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله اثبات مىكنيم؛ چون پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله دربارهاش فرموده است كه خطا نمىكند، سهو نمىكند؛ ولى عصمت پيغمبر صلى الله عليه وآله را با دليل عقلى ثابت مىكنيم. مىگويد عصمت پيغمبرصلى الله عليه وآله با دليل عقلى ثابت مىشود، ولى اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه) به فرمايش پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله است. اين را من خودم در فتوحات ديدم. آن وقت اين نكته را براى شما مىگويم چون شما همه محقق هستيد، متوجه اين نكته بشويد. در ادامه شعرانى مىگويد:
اين مطالبى را كه از فتوحات نقل مىكنم از نسخه قونيه يكى از شهرهاى تركيه فعلى است؛ زيرا نسخه مصرى مجسوس فيها است.
شيخ عبدالوهاب شعرانى مىگويد، نسخه مصرى مجسوس فيها است؛ يعنى اعتبارى به آن نيست. متأسفانه اين چاپى كه الان در دست است، نسخه مصرى است. قطعاً نسخه قونيه در كتابخانههاى تركيه وجود دارد؛ و اين شهادتى است از بزرگترين شخصيتى كه شارح كلام شيخ محىالدين است كه در كلمات شيخ دست بردهاند.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته