نماهنگی به یاد شهید محمد حسن قاسمی
افتخار من این است که یک بسیجی باشم...
افتخار خود من این است که یک بسیجی باشم؛ سعی کردهام اینجوری عمل کنم. سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاستجمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آنجا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمیآید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آنجا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آنجا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. البته بعضیها صددرصد بسیجیاند، بعضی صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزی که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگی ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطهی کوری در چشماندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین.
مقام معظم رهبری
بیانات در دیدار اعضای بسیج دانشجویی دانشگاهها
بسماللهالرّحمنالرّحیم
این جلسهی بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکی از شیرینترین نعمتهای خدا بر این بندهی حقیر است. جمع دانشجویان بسیجی، نیروهای زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آمادهبهکار و کمربستهی اسلام و انقلاب، برای هر مسئولی -بلکه برای هر احدی از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد- مایهی سپاس و مایهی مباهات است.
مطالبی را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت میبود و برای من و جلسه ممکن بود، ترجیح میدادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولی همین مقداری که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلی خرسند میکند. آن چیزی که همیشه من آرزو داشتم، از خدا میخواستم و برای آن تلاش میکردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجی بهطور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالی از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمی و در محیط سیاسی. نقطهنظرهایی که من همیشه تلاش میکردم که جامعهی جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانی که صحبت کردند، فیالجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشتری هم صحبت میکردند، این باور و این احساس بیشتر میشد.
ابتدا اشارهای کوتاه به برخی از مطالبی که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند میکنم؛ بعد هم چند جملهای در جمعبندی مسائل بسیج و بسیج دانشجویی و مسائل کلی کشور عرض خواهم کرد.
اولاً این که جوان بسیجی بیاید و دربارهی اینکه: «خوب است دولت مشکلات صنفی دانشجویان را -که به آسانی قابل حل است- حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمی در میان بسیج، حمایت و پشتیبانی لازم را پیدا نمیکند» گلایه بکند، این من را خوشحال میکند؛ این همان توقعی است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنی آن عنصر دلسوزی که کشور را متعلق به خود و آینده را وابستهی به تلاش خود میداند؛ نگران است، چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکنها خیلی اهمیتی ندهند، اما برای صاحبخانه فرق نمیکند که شیشهی کدام اتاق بوده و نگران میشود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانی را من در شما مجموعهی جوان بسیجی، قدر میدانم.
اولین سالگرد شهید مدافع حرم احم د قاسمی کُرانی
اطلاعیه مربوط به مراسم اولین سالروز شهادت،شهید احمد قاسمی کرانی
مرگ مهبتی است الهی که بر قامت هر موجود زنده ای می نشیند،چه سخت است باورش،تحملش،جدا شدن و ندیدنش ولی جه می شود کرد باید در برابر مشیت الهی سر تسلیم فرود آوریم و فقط یاد و خاطرات او جاودانه در دل دوستدارانش باقی خواهد ماند.امید که در جوار مزار مطهرشهید مهندس احمد قاسمی کرانی به یاد بود یک سال نبودنش از خیر و برکت شهادتش فیضی نصیب خود گردانیم.وعده دیدار و تجدید پیمان در تاریخ 1394/آذز/04 ساعت 14:00 الی 16در،روستای کران،سالن صاحب الزمان(عج).
قطعه شعری در کوله شخصی شهید احمد قاسمی
این شعر که با عنوان، شعر رژه حماسی می باشد در برگه ای به صورت تایپی در کوله شخصی شهید احمد قاسمی که همراه ایشان بوده است پس از تحویل توسط مراجع مربوطه به همرزم ایشان برای ارائه در سایت شهید بزرگوار توسط ایشان برای مدیریت وب سایت ارسال شده است.
متن شعر به شرح زیر می باشد.
در میدان می مانم تا نفس آخرم
راهی راه حسین هم قدم رهبرم
من هستم سرباز مکتب پیر خمین
خون شهیدان ما پیرو راه حسین
تحریم و استعمار شیوه اهریمن است
این وطن اما پراز احمدی روشن است
از غزه تا لبنان کشور ایران ماست
امت واحد همان وعده قران ماست
ای داعش در راه است روز سیاه فنا
وعده ما اربعین قافله کربلا
باور کن ،شهید دوستت دارد
باور کن ،شهید دوستت دارد
همین که برمزار شان ایستاده ای ،یعنی تو را به حضورطلبیده اند.
همین که اشک هایت روان می شود ،یعنی نگاهت میکنند.
همین که دست می گذاری بر مزارشان ،یعنی دستت را گرفته اند.
همین که سبک می شوی از ناگفته های غمبارت ،یعنی وجودت را خوانده اند .
همین که قول مردانه می دهی ،یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند.
باور کن ، شهید دوستت دارد.
که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری ….
اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک
سخنى درباره جاهليّت
سخنى درباره جاهليّت
قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را «دوره جاهليّت» ناميده است.
قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را «دوره جاهليّت» ناميده است و اين، از آن جهت است كه در آن روزگار، به جاى علم، جهل و به جاى حق، يك سلسله آراى سفيهانه و باطل ، بر آنان حكومت مى كرده است. قرآن، خصوصيات آنان را چنين بيان مى كند:
«يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَـهِلِيَّةِ . درباره خدا، گمان هاى ناروا، همچون گمان هاى [دوران] جاهليّت مى برند» .
«أَفَحُكْمَ الْجَـهِلِيَّةِ يَبْغُونَ . آيا خواستار حكم جاهليّت اند؟» .
«إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَـهِلِيَّةِ .آن گاه كه كافران دردل هاى خود، تعصّب[آن هم] از نوع تعصّب جاهليّت ورزيدند ..»
«وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَـهِلِيَّةِ الْأُولَى . و مانند روزگار جاهليّت نخست، زينت هاى خود را آشكار مكنيد» .
جامعه عرب در آن روزگار ، از طرف جنوب، به حبشه ـ كه مردمش نصرانى بودند ـ و از طرف مغرب ، به امپراتورى روم ـ كه آنان نيز نصرانى بودند ـ و از طرف شمال به ايران ـ كه زردشتى بودند ـ محدود مى گشت و با سرزمين هاى هند و مصر ـ كه اكثر مردمشان بت پرست بودند ـ ارتباط داشت. در ميان خود عرب ها ، طوايفى از يهود زندگى مى كردند و خود عرب ها نيز داراى آيين بت پرستى بودند و اغلب ، زندگى قبيلگى داشتند.
اين اوضاع و شرايط، براى آنان جامعه اى بى قانون و دور از تمدّن و باورهايى بى اساس ـ كه مخلوطى از آداب و رسوم يهود و نصارا و مجوس بود ـ ، به وجود آورده بود و مردم در نادانى و بى خبرى كامل به سر مى بردند ، كه خداوند [درباره آنها ]چنين فرموده است:
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ . و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين اند، پيروى كنى، تو را از راه خدا گم راه مى كنند. آنان جز از گمانِ [خود،] پيروى نمى كنند و جز به حدس زدن نمى پردازند» .
اين قبايل بيابانگرد، زندگى پستى داشتند و پيوسته گرفتار جنگ و غارت و چپاول اموال و تجاوز به نواميس يكديگر بودند و هيچ گونه امنيت ، امانتدارى و
صلح و صفايى در بين آنان نبود . در آن شرايط ، كسى پيش مى افتاد كه چنگالى تيزتر مى داشت و رياست، از آنِ كسى بود كه مى توانست با زور ، ناحيه اى را تسخير كند.
در بين مردان، فضيلت ، اين بود كه : خونريزى كنند ، تعصّب جاهلى داشته باشند ، متكبّر و مغرور باشند، از ستمكاران پيروى نمايند، حقوق ستم ديدگان را پايمال كنند، ظلم و تجاوز نمايند قمار ببازند، شراب بنوشند ، زنا كنند ، و مردار و خون و خُرماى پَست بخورند.
زنان آنان هم از مزاياى انسانى ، محروم بودند و به هيچ وجه ، مالك اراده و اعمال خود نبودند و به آنها ارث نمى رسيد . مردان ، بى حساب ، زن مى گرفتند، همان طور كه يهود و بعضى از بت پرستان عادت داشتند. در عين حال، زنها خود را مى آراستند و هر كه را دوست مى داشتند ، به خود مى خواندند. زنا و بى ناموسى، در بين آنان رايج بود و حتّى زن هاى شوهردار هم آلوده بودند و بسا كه در مراسم حج هم با بدن برهنه شركت مى كردند.
فرزندان آنها به پدران ، منتسب مى شدند؛ ولى به هنگام كودكى، از ارث محروم بودند و تنها فرزندان بزرگ، ميراث را تصرّف مى كردند و از جمله چيزهايى كه آنان به ارث مى بردند، زنِ شخص متوفّا بود . به طور كلّى، دختران، چه كوچك و چه بزرگ، و همچنين پسران كوچك، از ارث ، حقّى نداشتند . آرى، اگر كسى مى مرد و تنها فرزند نابالغى از خود باقى مى گذارد، او ارث مى بُرد؛ ليكن اشخاص زورمند ، سرپرستى اموال يتيم را به عهده گرفته، اموال وى را مى خوردند، و اگر اين فرزند يتيم، دختر مى بود، با او ازدواج كرده، اموالش را تصرّف مى كردند و سپس او را طلاق مى دادند و رهايش مى نمودند. در اين
موقع، آن دختر، نه ثروتى داشت كه گذران زندگى كند، و نه كسى به ازدواج با او رغبت مى كرد تا مخارجش را متحمّل شود.
مسئله غصب حقوق ايتام، از بزرگ ترين كارهاى شايع در ميان آنان بود؛ چرا كه دائما دست به گريبان جنگ و غارت بودند و طبعا چون قتل و كشتارْ زياد بود ، ماجراى يتيمان بى سرپرست، تكرار مى شد.
از بدبختى هاى فرزندانشان، يكى هم اين بود كه شهرهاى خراب و اراضى بى آب و علف آنها ، به سرعت ، گرفتار قحطى مى شد و كار به جايى مى رسيد كه مردم از ترس فقر، فرزندان خود را مى كشتند. آنان دختران را زنده به گور مى كردند و بزرگ ترين خبر ناگوار، اين بود كه به كسى خبر دهند كه زنش دختر زاييده است.
امّا از نظر حكومت ، اگرچه در اطراف شبه جزيره عربستان، پادشاهانى حكومت مى كردند و اين مردمان، تحت الحمايه همسايگان زورمند و نزديك خود (مثل: ايران براى نواحى شمال ، روم براى نواحى مغرب ، و حبشه براى نواحى مشرق) بودند ، ليكن قسمت هاى مركزى (مانند: مكّه ، يثرب و طائف)، در وضعيتى به سر مى بردند كه شبيه جمهورى بود، هر چند جمهورى هم نبود و قبايل در بيابان ها و حتّى گاهى هم در شهرها ، به وسيله رؤسا و بزرگان قبيله اداره مى شدند و گاهى اين وضع، تبديل به حكومت پادشاهى مى شد.
اين هرج و مرج عجيب ، در بين هر جمعى از آنان، به صورتى جلوه مى كرد و در هر ناحيه اى از سرزمين شبه جزيره عربستان، با آداب و رسوم عجيب و عقايد خرافى ، آشكار مى شده است، گذشته از اين، همه آنها گرفتار بلاى بزرگ بى سوادى بودند و آموزاندن و آموختن، حتّى در شهرهاى آنان وجود نداشت ، تا چه رسد به عشاير و قبايل.
تمام اين احوال و اعمال و عادات و رسومى كه براى آنان ذكر شد، به خوبى از آيات قرآن و خطاباتى كه متوجّه آنان شده، استفاده مى شود. از اين رو ، بايد در آيات و خطاباتى كه نخست در مكّه و سپس بعد از قدرت يافتن اسلام در مدينه نازل شده و اوصاف آنها را مورد بررسى قرار داده است، همچنين در آيات و خطاباتى كه سرزنش ها و نهى هاى شديد و ضعيفى را متوجّه آنان ساخته تدبّر نمود . تدبّر، بزرگ ترين سند صحّت مطالبى است كه به آنان نسبت داديم، گذشته از آن كه تاريخ نيز تمام اين مطالب را ذكر كرده است و آنچه را هم كه ما به موجب اجمال و اختصار آيات قرآن، بيان نكرديم، به طور مفصّل تذكّر مى دهد.
مختصرترين كلمه اى كه به خوبى ، همه اين امور را مى رساند، «دوره جاهليّت» است كه قرآن براى اين دوره نام نهاده است و همين تعبير مختصر، تمام آن معانى دامنه دار را در بر دارد. اين بود وضع عرب در آن روزگار.
منبع:دانش نامه عقايد اسلامي جلد 2 صفحه 151 تا صفحه 155
مصيبت هاى خود كرده
مصيبت هاى خود كرده
آیا گرفتاری ها و مصائبی که به افراد گناه کار آگاه، می رسد، نتیجه عمل خودشان است؟
از ديدگاه قرآن كريم ، همه مصيبت هاى رسيده به آن دسته از افراد آگاهى كه مرتكب گناه مى شوند، دستاورد خود آنان و نتيجه گناه آنان است :
«وَ مَا أَصَـبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُواْ عَن كَثِيرٍ . و هر [ گونه ] مصيبتى به شما برسد ، به سبب دستاورد خود شماست ، و [ خدا ]از بسيارى در مى گذرد » .
اين سخن ، بدين معناست كه مصائب و ناملايماتى كه متوجّه جامعه مى شوند (مانند : قحطى ، گرانى ، توفان و زلزله) ، همه به خاطر گناهانى هستند كه مردم مرتكب مى شوند ، هر چند كيفر همه گناهان آنان نيستند ؛ چرا كه خداوند متعال ، بسيارى از گناهان را بر اساس حكمت خود ، مورد عفو قرار مى دهد، وگرنه جنبنده اى در زمين ، باقى نمى ماند :
«وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَآبَّةٍ . و اگر خدا مردم را به [ سزاى ] آنچه انجام داده اند ، مؤاخذه مى كرد ، هيچ جنبده اى را بر پشت زمين ، باقى نمى گذاشت » .
قرآن با صراحتْ اعلام مى كند كه اگر انسان ، مرتكب كارهاى ناشايست نشود و در مسير زندگى ، راه صحيح را انتخاب كند ، بركات الهى از آسمان و زمين، او را فرا خواهند گرفت :
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَـتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَـهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ . و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به پرهيزگارى گراييده بودند ، قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به [ كيفر ]دستاوردشان ، [ گريبان ] آنان را گرفتيم » .
از آن سو ، آن گاه كه انسان از اراده و آزادى خود سوء استفاده كند ، بر اساس سنّت ثابت و تغييرناپذير آفرينش ، نه تنها خود و جامعه را با مصائب و مشكلات توان فرسا مواجه مى سازد ؛ بلكه فساد او ، بركات زمين را از بين مى برد و دريا و خشكى را به تباهى مى كشد :
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ . به سبب آنچه دست هاى مردم فراهم آورده اند ، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است» .
منبع : سایت حدیث نت
ما بسيجى مىمانيم
ما بسيجى مىمانيم
و ما، بسيجى هستيم و هر روز با انديشه مطهر، نماز «مرگ بر امريكا» مىخوانيم؛ نماز «امربه معروف و نهى از منكر».
ما «كُلُّكُم راع» را از محمد صلىاللهعليهوآله شنيديم و «كُلُّكُم مَسئول» را على براىمان سرود: «امروز امر به معروف و نهى از منكر، هم مسئوليت شرعى و هم مسئوليت انقلابى و سياسى شماست».
ما بسيجى هستيم؛ ما از «مؤمنان ضعيف» بيزاريم؛ از «مَيِّتُ الاَحياء»!
ما مىخواهيم وارث كربلا باشيم و از خون نامه شهيدان و آرزوهاى مردان حماسه، پاسدارى كنيم.
ما «ستارههاى گم شده غربت» را فراموش نمىكنيم و با «اسيران عشق» تا باغ آفتاب مىرانيم.
ما، هر روز دعاى عاشورايى «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الّذينَ يَأمُرونَ بِالمعروف و يَنهون عَنِ المُنكَرِ» را مىخوانيم.
و ما، بسيجى هستيم و بسيجى مىمانيم… .
ما بسيجى مىمانيم
ما بسيجى مىمانيم
و ما، بسيجى هستيم و هر روز با انديشه مطهر، نماز «مرگ بر امريكا» مىخوانيم؛ نماز «امربه معروف و نهى از منكر».
ما «كُلُّكُم راع» را از محمد صلىاللهعليهوآله شنيديم و «كُلُّكُم مَسئول» را على براىمان سرود: «امروز امر به معروف و نهى از منكر، هم مسئوليت شرعى و هم مسئوليت انقلابى و سياسى شماست».
ما بسيجى هستيم؛ ما از «مؤمنان ضعيف» بيزاريم؛ از «مَيِّتُ الاَحياء»!
ما مىخواهيم وارث كربلا باشيم و از خون نامه شهيدان و آرزوهاى مردان حماسه، پاسدارى كنيم.
ما «ستارههاى گم شده غربت» را فراموش نمىكنيم و با «اسيران عشق» تا باغ آفتاب مىرانيم.
ما، هر روز دعاى عاشورايى «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الّذينَ يَأمُرونَ بِالمعروف و يَنهون عَنِ المُنكَرِ» را مىخوانيم.
و ما، بسيجى هستيم و بسيجى مىمانيم… .