زهد و ساده زیستی پیامبر (ص)
زهد و ساده زیستی پیامبر (ص)
بنابر شواهد تاریخی، نگاه زاهدانه و بی نیاز و بی رغبت پیامبر اکرم (ص) نسبت به دنیا و کناره گیری آن حضرت از دنیا و دور ساختن آن از خود در رفتار و نحوه زندگی آن بزرگوار کاملاً مشهود است.
امام علی (ع) در این باره می فرماید: «بستر پیامبر خدا یک عبا بود و بالش او پوستی پر شده از الیاف درخت خرما ». «او بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و چون برده ساده می نشست و دیگری را پشت سر خود سوار می کرد. پرده ای بر در خانه ی او آویخته بود که نقش و تصویرهایی در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن می افتد. به یاد دنیا و زینتهای آن می افتم. پیامبر با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از جان خود ریشه کن کرد و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد. پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم پوشاند و چنین کسی است که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد یا نام آن نزد او و بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا برای تو نشانه هایی است که تو را به زشتی ها و عیبهای دنیا راهنمایی می کند؛ زیرا پیامبر به همراه نزدیکان خود گرسنه بسر می برد.»
در ادامه آن حضرت که نزدیکترین افراد به پیامبر (ص) و آگاهترین به رفتار و سیره آن بزرگوار بود، با اشاره به این که خداوند، محمد را به داشتن این صفات خوار نکرده بلکه اکرام فرموده است، چنین نتیجه می گیرد که: «پیامبر از دنیا با شکم خالی و فرورفته بیرون رفت و به سلامت به سرای آخرت وارد شد و سنگی بر سنگی نگذاشت» و سرانجام تلویحی الگو پذیری از پیامبر و اقتدای کامل خود به آن حضرت را در عبارتی کوتاه بیان می کند آنجا که می فرماید: «و به خدا سوگند آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم».
اما باید توجه داشت زهد پیامبر و کناره گیری و بی توجهی او نسبت به دنیا همچون بعضی زاهد نمایان نبود که از همه کناره گیرد و گوشه عزلت گزیند و حتی بار معاش خود و خانواده اش را بر دوش دیگران نهد. بلکه اگر آن بزرگوار جهت کسب زندگی و لذات دنیوی تلاش نمی کرد لیکن تمام همت و سعی خود را در راه هدایت مردم بکار می گرفت. علی (ع) در این باره می فرماید: «پیامبر دوست داشت که زینتهای دنیا از چشم او دور نگه داشته شود تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد و یا اقامت در آن را آرزو نکند و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت کرد و با بشارتها، مردم را به سوی بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهیز داد.»
پس نیک بنگریم آیا رفتار امت اسلامی و شیوه زندگی آنها که ادعای پیروی از رسول الله را دارند با آن حضرت همسویی دارد؟ آیا در گفتار و کردار ما نشانی از سیره آن حضرت به چشم می خورد؟ آیا آن گونه که اهل بیت (علیهم السلام) از ما می خواهد در زهد و تقوا و حمایت از مستضعفان و برائت از ظالمان و در تمامی رفتارمان زینت آنها هستیم؟ آیا به آیه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» عمل می کنیم و مصداق آیه شریفه «یسعی نور هم بین ایدیهم و بایمانهم» هستیم یا بر حسب آیه «و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجوراً» مورد شکایت رسول الله (ص) می باشیم؟
بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين
بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين
بعثت حضرت خاتمالانبيا محمد مصطفي(ص)، بيترديد، عظيمترين، تأثيرگذارترين و پر رمز و رازترين پديدة هستي است؛ چرا كه خداوند متعال پس از گذشت بيش از ششصد سال از بعثت آخرين پيامبر و طي دوران طولاني فترت، كاملترين، جامعترين و متعاليترين دين را به دست كاملترين، جامعترين و متعاليترين موجود جهان آفرينش به انسانها ارزاني داشت و درهاي خزائن حكمت و معرفت خود را بر آدميان گشود.
با بعثت حضرت ختمي مرتبت(ص) چنان انقلابي در ارض و سماء و ملك و ملكوت رخ داد كه پيش از آن هرگز سابقه نداشت. بيشك درك و فهم چنين رويداد عظيمي تنها در توان كساني است كه خود مستقيماً از چشمة حكمت و معرفت پيامبر خاتم(ص) سيراب شده؛ و بعثت را با همه وجود حس كرده و حتي صداي شيطان را به هنگام نزول وحي بر پيامبر(ص) شنيده است؛ كسي به تعبير پيامبر اعظم(ص) همة آنچه را كه رسول خدا ديده است، به چشم خود ديده و همة آنچه را كه آن حضرت شنيده، به گوش خود شنيده و تنها تفاوت او با پيامبر اين بوده كه به مقام نبوت نرسيده است.1
آري، او كسي نيست جز خانهزاد وحي، برادر و وصي رسول خدا، حضرت اميرمؤمنان(ع).
با توجه به آنچه گفته شد، در اين جا نگاهي سريع و گذرا خواهيم داشت بر آن دسته از خطبهها و كلمات امير بيان، علي(ع) كه در آنها از بعثت و نبوت حضرت ختمي مرتبت(ص) سخن به ميان آمده است.
امير مؤمنان علي(ع) در نخستين خطبة نهجالبلاغه، دربارة بعثت پيامبران الهي و از جملة پيامبر خاتم(ص) ميفرمايد:
و خداوند پاك از ميان فرزندان آدم پيغمبراني برگزيد و از ايشان به زبان وحي پيمان گرفت، در زماني كه بيشتر آفريدگان پيمان خدا را وارونه و به حق او نادان بودند و براي وي مانندها گرفته بودند. شياطين راه آنها را از خداشناسي زده بودند و به گمراهي كشيدند، پس پيامبران خود را برانگيخت، و يكي پس از ديگري فرستاد تا عهد خداشناسي را كه در فطرت آدمي بود باز طلبكنند، و نعمت از ياد رفته را باز به ياد آورند، و با مدد حجت و برهان آنان را به راه آورند، و گنجينههاي دانش پنهاني را برون آرند و راز هستي را در ديدگانشان بنمايند. چه از آسماني كه فراز سر ايشان است، و چه گهوارهاي كه در زير پايشان گسترده، و چه از انواع معيشتها كه زندهشان ميدارد، و اجلهايي كه نابودشان ميكند، و بيماريهايي كه ماية فرسودگي آنان ميگردد، و بلاهاي هولناك زمانه كه پياپي برايشان وارد ميشود، و هيچگاه خداي پاك از آفريدگان خود، پيغمبر يا كتاب يا برهان قطعي يا روشي استوار را مضايقه نفرموده، پيامبراني كه با وجود شمار كم و داشتن دشمنان بسيار از رسالت وحي بازنماندند. گاه از ايشان پيامبراني بودند كه اسم پيغمبر بعد از خويش را ميدانستند و يا پيغمبران پيشين آنها را ميشناختهاند. بدينگونه قرنها سپري و روزگار طي شد و پدران رفتند و دنيا را به فرزندان خود وانهادند، تا اينكه خداي پاك محمد(ص) را براي وفاي به وعدة خويش و اكمال نبوت مبعوث فرمود، در حالي كه از پيغمبران پيشين پيمان گرفته بود، و نشانههايش آشكار، و ميلادش فرخنده بود.
در آن زمان ساكنان زمين هر يك جزء مذهبي متفرق، و با خواستهايي پراكنده بودند، و به راههاي گوناگون ميرفتند: گروهي خدا را همتاي خلق دانسته، و گروهي در نام او تصرف روا ميداشتند يا به غير او ميپيوستند. پس پروردگار آنان را به وسيلة آن پيامبر از گمراهي به راه راست راهبر شد، و ايشان را از جهالت رهانيد.
سپس خداوند پاك ديدار خود را براي محمد(ص) برگزيد و او را در جوار خويش شايسته ديد و تمايلش را به سوي خود رهنمون شد، و از بلاهايش رهانيد. و روحش را كريمانه به سوي خويش خواند ـ درود بر وي و خاندان وي باد ـ او نيز چون پيامبران امتهاي ديرين براي شما ميراثي گذاشت؛ زيرا كه ايشان امت خود را وانگذاردند مگر به رهنمون راهي روشن و نشانهاي معين. محمد(ص) نيز كتابي را كه از سوي پروردگارتان بر او فرود آمده بود، در ميان شما نهاد؛ كتابي كه احكام حلال و حرامش در آن بيان و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخِ آن روشن شده بود. معلوم داشته كه چه كارهايي مباح است و كداميك واجب يا حرام. خاص و عام چيست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق و مقيد و محكم و متشابه آن را آشكار ساخته.
هر مجملي را تفسير كرده و گره هر مشكلي را گشوده است. و نيز چيزهايي است كه براي دانستنش پيمان گرفته شده و چيزهايي است كه به نادانستنش رخصت داده شده. احكامي است كه در كتاب خدا به وجوب آن فرمان داده شده و در سنت، آن حكم نسخ گشته و نيز احكامي است كه در سنت به وجوب آن تأكيد شده ولي در كتاب به ترك آن اجازه داده شده و نيز اعمالي است كه زمانش فرا رسد واجب و چون زمانش منقضي گردد وجوبش از ميان رود. و در مورد اموري كه ارتكاب آن گناه، خُرد است و مستوجب آمرزش اوست و اموري كه اندك آن هم پذيرفته ميشود و هر كس اختيار دارد كه بيش از آن را نيز به جاي آورد.2
آن حضرت در قسمتي از خطبه 33 نهجالبلاغه، بعثت پيامبر اكرم(ص) را چنين توصيف ميكند:
خداوند پاك، محمد(ص) را به پيامبري فرستاد در حالي كه ميان عرب كسي نبود كه كتابي خوانده، يا دعوي پيامبري كرده باشد. پس محمد(ص) آنان را رهبري نمود، به جايي كه بايد نشانيد، و به عرصة رستگاريشان رسانيد. تا احوالشان چونان نيزههايشان استقامت پذيرفت و جاي پاي استوار كردند، و سنگهايي كه بر آن ايستاده بودند از لرزش بازماند. به خدا سوگند، كه من از افراد سپاه او بودم كه به دشمن هجوم برديم تا فرار كردند من نه ناتواني نمودم و نه بيم به دل راه دادم. اكنون در اين راه هم كه ميروم همانند راهي است كه با فرستادة خدا(ص) رفته بودم، امروز هم باطل را برميدرم تا چهرة حق از كنار آن آشكار شود.
مرا با قريش چه كار؟ به خدا سوگند آن زمانها كه كافر بودند با ايشان جنگيدم، اكنون هم به خاطر انحرافشان با ايشان پيكار ميكنم، و همانگونه كه در زمان فرستادة خدا(ص) روياروي آنان بودم امروز نيز مقابل ايشانم. به خدا قسم قريش كينهاي از ما ندارد جز آنكه خدا ما را بر آنان برگزيد، و آنان را در زمرة خود در آوريم، پس چنان بودند كه شاعر گفته:
«به جان خودم سوگند كه بامدادان پيوسته شير خالص نوشيدي، و سرشير و خرماي بيهسته خوردي. ما اين مقام عالي را به تو داديم و تو مقامي نداشتي، ما بوديم كه پيرامون تو اسبان كوتاه مو و نيزهها فراهم ساختيم».3
در خطبه 93 نيز در وصف سلسلة پيامبران الهي ميفرمايد:
آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريفترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحمهايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برميبست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را ميگرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمينها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود. عترتش بهترين عترتهاست، و دودمانش نيكوترين دودمانها، و شجرهاش بهترين شجرههاست، در حرم روييده و در بستان مجد و شرف باليده است، شاخههايش بلند و ميوهاش دور از دسترس، اوست پيشواي پرهيزگاران و ديدة بيناي راه يافتگان، اوست چراغ پرفروغ و شهاب درخشان و آتشزنة فروزان. سيرتش ميانهروي، آيينش رشددهنده، كلامش جداكنندة حق از باطل، و داوريش قرين عدالت است.
او را در فاصلهاي از پيامبران و در دوران خطا و لغزش امتها، و در ناداني و بيخبري گرفتار فرستاد.
خداوند بر شما رحمت آورد، بر نشانههاي آشكار عمل كنيد راه واضح و روشن است و شما را به بهشت ميخوانند. اكنون در سرايي هستيد كه در آن براي كسب رضاي خداوندي آسودگي و فرصت داريد، پروندهها گشوده است، و قلمها جاري است، و بدنها سالم، و زبانها گوياست، توبه پذيرفته، و اعمال مقبول ميگردد.4
امير مؤمنان(ع) در خطبة 94 به توصيف وضعيت مردمان تا پيش از برانگيخته شدن حضرت ختمي مرتبت(ص) پرداخته، ميفرمايد:
به رسالتش فرستاد. در حالي كه مردم گمراهاني حيرتزده، و در فتنه فرو افتاده بودند. هوا و هوس آنان را بر خود غوطهور، و كبر و نخوت از طريق صوابشان منحرف ساخته، جاهليت تاريك آنان را سبكسر و در كارها متزلزل و حيران نموده بود، رسولالله(ص) نصيحت و نيكخواهي را به حد اعلي رسانيد و به راهشان آورد و به حكمت و اندرز نيكو آنها را به راه خدا فراخواند.5
آن حضرت در خطبه 95 نيز پيامبر گرامي اسلام را چنين توصيف ميكند:
قرارگاه او بهترين قرارگاهها، و خاستگاه او شريفترين خاستگاههاست، در معادن كرامت، و مهدهاي پاكي و پاكدامني دلهاي نيكوكاران بدو گراييد، و توجه چشمها به سوي او گرديد. خداوند با بعثت او كينهها را مدفون ساخت، و آتش خصومتها را خاموش نمود. ميان ياران را (به خاطر ايمان) بدو الفت داد، و ميان خويشاوندان (به خاطر كفر) جدايي افكند. ذليلان را عزيز كرد و عزيزان را ذليل، و حقايق را گاه به سخن آشكار نمود و گاه به خاموشي.6
امام علي(ع) در خطبه 108 دنياگريزي پيامبر اكرم(ص) را توصيف كرده، ميفرمايد:
دنيا را ناچيز و خرد شمرد، و بيمقدارش دانست و خوارش كرد، و دانست كه خداي تعالي دنيا را از او دور گردانيد، چون حقير بود به ديگري ارزانيش داشت. پس به جان و دل از دنيا اعراض نمود، و خاطرة آن را در وجود خود كشت، و دوست داشت زينتش در برابر چشمش نيايد تا مبادا از آن جامة فاخري گزيند و يا به ماندن در آن اميد بندد. پيام پروردگارش را به مردم رسانيد تا آنان را بهانهاي نباشد، و امت خود را از روي نيكخواهي هشدار، و با بشارت بهشت مژده داد و دعوت فرمود، و با تهديد از آتش ترساند.
ما شجرة نبوتيم، و جايگاه فرود آمدن رسالت، و محل آمد و شد ملائكه، و معادن علم، و چشمههاي حكمت. يار و عاشق ما منتظر رحمت خداوندي باشد، و دشمن و كينهتوز ما در انتظار قهر خداوند.7
امير بيان، اميرمؤمنان(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه كه به خطبة «قاصعه (خواركننده)» معروف شده است، در بياني زيبا به فلسفة رنج و ابتلاهايي كه انبياي الهي(ع)، از جمله پيامبر خاتم(ص) در تبليغ رسالت و نبوت خود، بدانها گرفتار شدند، اشاره كرده و توضيح ميدهند كه چرا خداوند پيامبران الهي را از قوت و قدرت ظاهري و سلطنت دنيايي برخوردار نساخته است:
اگر خداي پاك ميخواست كه هنگام برانگيختن انبيا درب گنجهاي طلا، و معادن زر ناب، و باغهاي بهشتگونه را برايشان بگشايد، و پرندگان و وحوش زمين را به فرمان ايشان درآورد انجام ميداد، ولي اگر آنگونه ميكرد آزمايشها را موردي نبود و پاداش روز كيفر باطل ميشد و اخبار آسمان تباه ميگرديد و ثواب مبتلايان به سختي بر پذيرندگان دعوت انبيا تعلق نميگرفت، و گروندگان در خور ثواب نيكوكاران نميشدند و براي اسماء و لغات مفهومي نميماند.8
ولي خداي پاك پيغمبران خود را در تصميمهايشان نيرو داد، و به ظاهر در ديدة ديگران ناتوان نمود، با قناعتي كه دلها و ديدگان را از بينيازي پر ميكرد و با گذشتي كه چشمها و گوشها را مملو ميساخت. اگر پيامبران را نيرويي بود كه كس را ياراي ستيز با آنان نبود و يا عزت و جاهي كه مورد ستم واقع نميشدند يا سلطنتي كه مردم به سويشان گردن ميكشيدند، و از هر سو بار سفر بسته آهنگ ايشان مينمودند تا هيبت و شكوهشان را بنگرند، در اين حال مردم اندرزهايشان را آسانتر ميپذيرفتند و در برابر آنان كمتر سركشي ميكردند، آنگاه از وحشتي كه از عظمت ظاهر انبيا بر آنها چيره ميشد يا به واسطة رغبتي كه آنها را متمايل ميساخت ايمان ميآوردند؛ يعني نيتهايشان خالص نبود و اعمال نيكشان ميان مؤمن حقيقي و ظاهري يكسان بود. اما خدا ميخواهد كه پيروي از فرستادگان وي و تصديقكتابهايش و فروتني در پيشگاهش و تسليم در برابر فرمانش و گردن نهادن به طاعتش اموري باشد خاص او و از هرگونه شايبهاي پاك باشد، كه هر چه آزمايش و امتحان بزرگتر، پاداش و ثواب آن بيشتر است.9
سرانجام در خطبة 226 شاهد شكوائية امام علي(ع) در فراق پيامبر اكرم(ص) هستيم؛ كلماتي كه در هنگام غسل دادن و كفن كردن رسول خدا بيان شده است:
اي فرستاده خدا! پدر و مادرم به فدايت، با مرگ تو رشتهاي گسسته شد كه با مرگ ديگران پاره نشود و آن رشته نبوت و اخبار غيبي و آسماني است.
حادثة خاصي بود مصيبت تو به گونهاي كه آنان كه به مصيبت مرگ تو دچار شوند ديگر سوگها را از ياد بردند، و همگان يكسان در مصيبت مرگ تو عزادار شدند، اگر ما را به شكيبايي فرمان نداده، و از زاري منع نكرده بودي، چنان ميگريستيم تا سرشكمان را به پايان رسانيم، درد جدايي تو در رفتن درنگ ميكند، و رنج و اندوه تو چون يار سوگند خوردهاي همره ماست، در سوگ تو هر چه بيتابي كنيم باز هم اندك است؛ ولي مرگ چيزي است كه كس را ياراي راندن و توان دفع آن نيست، پدر و مادرم فداي تو باد؛ ما را نزد پروردگارت ياد كن و به ما بينديش.10
پي نوشت :
1. امام علي(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه (خطبه قاصعه) ميفرمايد: «روزگاري جز خانهاي كه فرستادة خدا(ص) و خديجه در آن ميزيستند اسلام به خانة ديگر وارد نشده بود و من سومي آنان بودم. روشنايي وحي و رسالت را به چشم خود ميديدم و بوي نبوت را استشمام ميكردم. هنگامي كه وحي بر ايشان نازل ميشد صداي ناله شيطان را شنيدم، پرسيدم: اي پيامبر خدا، اين صداي ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است از اينكه او را بپرستند نوميد شده است. تو هم ميشنوي هر چه من ميشنوم و ميبيني آنچه من ميبينم، جز آنكه تو پيامبر نيستي، ولي تو وزير مني، و به راه خير ميروي. (نهجالبلاغه، ترجمه محمدمهدي فولادوند، ص316)
2. نهجالبلاغه، ترجمه محمد مهدي فولادوند، ص22ـ24.
3. همان، ص56ـ57.
4. همان، ص118.
5. همان، ص119.
6. همان.
7. همان، ص140.
8. ايمان مردم براساس طمع پاداش آخرت بود و در غير اين صورت جايي براي اعمال نيكو نميماند.
9. همان، ص308ـ309.
10. همان، ص288.
ارمغان بعثت براي بشريت
ارمغان بعثت براي بشريت
اهداف بعثت
1 - رفع اختلاف
بشر در آغاز داراي زندگي اساس و جامعه اي ابتدايي بود و چون به تدريج بر تعداد افراد افزوده شد، بين آنان بر اثر تضاد منافع، اختلافات رخ داد، از اينرو نيازمند راهنما و قانون شدند. بر اين اساس، يكي از اهداف بعثت انبيا(ع) به بيان قرآن كريم بر طرف كردن تنازع و كشمكش بين مردم مي باشد؛ آنجا كه مي فرمايد:
«مردم ]در ابتدا[ يك دسته بيشتر نبودند ]و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. تدريجا جوامع و طبقات پديد آمدند و سپس در ميان آنها اختلافات به وجود آمد[. پس خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي كرد، بر آنها نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند، حكومت كند.» (بقره. 213)
پيامبر اكرم(ص) نيز پس از بعثت و به محض فراهم شدن زمينه تشكيل حكومت اسلامي با هجرت از مكه به مدينه، نخستين اقدامي كه كرد، ايجاد الفت و برادري در بين مسلمانان و رفع اختلاف و پراكندگي و خشكاندن ريشه دشمني ديرينه بين دو قبيله بزرگ مدينه، يعني «اوس» و «خزرج» بود. قرآن كريم به اين جريان چنين اشاره دارد:
همگي به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله ايجاد وحدت) چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت ]بزرگ[ خدا را بر خود به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل هاي شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد.»(آل عمران. 103)
وجود مقدس آن حضرت پيوسته عامل وحدت و همبستگي بود و بارها در موقعيت هاي گوناگون موجب برطرف شدن اختلافات ميان قبايل مختلف و يا صفوف مسلمانان مي شد.
2 - برقراري قسط و عدل
از ديگر اهداف بعثت رسولان الهي به ويژه رسول اكرم(ص)، فراهم كردن شرايط براي قيام مردم به عدل و داد است. بدين منظور پيامبران(ع) با تجهيز شدن به دلايل روشن، كتاب هاي آسماني و ميزان سنجش حق از باطل، مأموريت يافته اند تا در راستاي برقراري قسط و عدل در جامعه تلاش نمايند. قرآن در اين باره مي فرمايد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛ (حديد. 25) ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب ]آسماني[ و ميزان ]شناسايي حق و قوانين عادلانه[ نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.»
مراد از بينات، معجزات و دلايل عقلي است كه پيامبران(ع) از آنها بهره مند بوده اند و منظور از ميزان - كه به معني وسيله وزن كردن و سنجش است - مصداق معنوي آن، يعني قوانين و مقررات الهي و يا دين و آيين است كه معيار سنجش خوبي ها و بدي ها، و ارزش از ضد ارزش ها است.
در خصوص، پيامبر خاتم(ص) نيز قرآن كريم پس از بيان مأموريت آن حضرت براي ايجاد وحدت در بين انسان ها و استقامت و پايداري در اين راه، مسئوليت برقراري عدالت در جامعه را به ايشان نسبت مي دهد و مي فرمايد: «قل آمنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بينكم؛ (شوري. 15) بگو ]اي پيامبر![ به هر كتابي كه خداوند نازل كرده، ايمان آورده ام و مأمورم در ميان شما به عدالت رفتار كنم.»
عدالت آرزوي ديرينه بشر است كه همواره در طول تاريخ در جستجوي آن بوده و اگر هرچه تلاش نموده، كمتر به آن رسيده، علتش جز اين نيست كه از اهداف بعثت انبياي الهي(ع) فاصله گرفته است و براستي كه امروزه تنها در سايه سار بعثت رسول اكرم(ص) و عمل به دستورات هدايت بخش قرآن و عترت - اين يادگاران جاويد پيامبر(ص) - است كه مي توان به قسط و عدل واقعي نايل گرديد.
3 - پيراستن جان ها از پليدي ها
به حق، برانگيخته شدن پيامبري درس نخوانده و از ميان توده مردم برخاسته، (رسول امي) نعمت بسيار بزرگي از سوي پروردگار است كه سزاوار منت گذاري خداست؛ پيامبري كه موظف به تلاوت آيات روح افزاي الهي به منظور تطهير نفوس مردم از پليدي هاي شركت و عقايد باطل و خوي هاي پست حيواني و رشد و نمو آنان به اخلاق فاضله و تربيت در فضاي ملكات انساني مي باشد؛ چنان كه آن حضرت خود فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من مبعوث شدم تا اخلاق كريمانه را به اتمام و اكمال برسانم.»
قرآن كريم در يك آيه مي فرمايد: «هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم…؛ (جمعه. 2) او (خدا) كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از (جنس) خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنان را پاكيزه كند…»
و در آيه اي ديگر از آن جهت كه تنها مومنان، تحت تاثير آيات وحي راه طهارت و تزكيه نفس را مي پيمايند و به فضايل اخلاقي زينت مي يابند، منت گذاري خدا را متوجه مومنان مي داند و مي فرمايد: «لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم…؛ (آل عمران. 164) خداوند بر مومنان منت نهاد هنگامي كه در ميان آنها پيامبري از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك گرداند.»
بنابراين از اهداف مهم ديگري كه قرآن كريم براي مبعث رسول خاتم(ص) برشمرده، تزكيه و تربيت مردم براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي متعالي انساني و در نتيجه تنظيم روابط نيك با خالق و مخلوق در جامعه اسلامي است.
4- آموزش قرآن و حكمت
قرآن مجيد در ادامه دو آيه فوق، هدف ديگر از بعثت رسول اكرم(ص) را پس از تلاوت آيات الهي و تزكيه و تربيت نفوس، تعليم كتاب و حكمت به مردم معرفي مي كند. و يعلمهم الكتاب و الحكمه.
چنان كه گفته اند، «كتاب» اشاره به قرآن و تعليمات آسماني آن دارد و «حكمت» اشاره به فلسفه و اسرار معارف قرآن و به فرموده علامه طباطبايي: «تعليم كتاب و حكمت شامل تمامي معارف اصولي و فروعي دين مي گردد.»
اما اينكه در راستاي تبيين اهداف بعثت، در سه آيه از قرآن (همچون دو آيه مذكور) تزكيه قبل از تعليم كتاب و حكمت ذكر شده و در يك آيه، بعد از آنها بيان گرديده (بقره129. ) نشان دهنده اين حقيقت است كه اين دو امر تاثير متقابل در يكديگر دارند و همان طور كه تربيت صحيح اخلاقي، زاييده علم حقيقي است، علم حقيقي هم نتيجه تربيت صحيح اخلاقي مي باشد.
بدين ترتيب، پيامبر اكرم(ص) از بين توده مردم به امر مقدس رسالت برانگيخته شد تا با تلاوت آيات الهي، مردمي را كه به صراحت «و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» (آل عمران164. ) در ضلات و گمراهي آشكار به سر مي بردند و گرفتار سيه روزي و بدبختي، جهل و ناداني و آلودگي هاي گوناگون معنوي بودند، به بركت تعليم كتاب و حكمت، تربيت نمايد و به سوي كمال انساني سوق دهد؛ چنان كه در مدت كوتاه رسالت خويش، انسان هاي بزرگي همچون علي(ع)، فاطمه(س)، سلمان، مقداد، ابوذر و مانند آنان را تربيت كرد و تحول عظيمي در جامعه آن روز حجاز ايجاد كرد و زمينه گسترش تعاليم حيات بخش و معارف هدايتگر دين خود را براي هميشه توسط اهل بيت(ع) خويش به سراسر دنيا فراهم ساخت.
5. عبادت و بندگي
اگر مقصود از آفرينش جن و انس به بيان آيه شريفه «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (ذاريات56. )، عبادت پروردگار عالميان است، هدف نهايي از بعثت پيامبران الهي، به ويژه خاتم رسولان(ص) نيز جز رساندن بشر به جايگاه والاي عبوديت موحدانه و نجات او از پرستش طاغوت نخواهد بود:
«ولقد بعثنا في كل امه رسولا ان اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت؛ (نحل36. ) ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد.»
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «همانا خداوند، محمد(ص) را به حق مبعوث كرد تا مردم را از پرستش بندگان خدا ]نجات بخشد و با خود[ به سوي پرستش خدا ببرد.»
چه اينكه پرستش خدا متوقف بر پذيرش توحيد و يكتايي پروردگار و ولايت او بر همه موجودات هستي است كه موجب خروج انسان از ظلمت شرك و كفر و ناداني و رذايل اخلاقي، و عروج به نور كمال انساني مي باشد؛ در حالي كه عبادت طاغوت (شيطان و هرچه در مقابل حق است) باعث سقوط آدمي به قعر ظلمات گمراهي و مايه گرفتاري در عذاب الهي است:
«خداوند ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمت ها به سوي نور بيرون مي برد؛ ]اما[ كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوت است كه آنها را از نور به سوي ظلمت ها بيرون مي برد. آنها اهل آتش اند و هميشه در آن خواهند بود.»
آري، به فرموده رهبر معظم انقلاب: «پيام مبعث را مي شود در قرآن در بخش هاي برجسته اي جستجو كرد… يكي پيام خروج از ظلمت و ورود به نور ]است[… انسان ها را از ظلمات جهل، ظلمات عادات زشت، خلقيات بد، فتنه هاي ميان افراد بشر، خرافاتي كه بر ذهن هاي انسان ها حاكم مي شود، پنجه مي اندازد و آنها را از راه مستقيم منحرف مي كند. از ظلمات ظلم و طغيان خارج مي كند و به نوري كه مقابل آن است، هدايت و دلالت مي كند نوري كه در واقع همان حقيقت توحيد و عبوديت موحدانه است و همه ارزش ها و فضيلت ها در پرتو آن قرار مي گيرد و به عنوان ثمره والاي بعثت پيامبر(ص) يگانه راه رهايي انسان از اسارت شيطان و هواي نفس مي باشد.
6. اتمام حجت
رحمت واسعه خداوند اقتضا مي كند كه حكم عقل را به سبب بعثت رسولان خود به حكم نقل تأييد و تقويت كند و حجت و راهنماي باطني (عقل) را با حجت و راهنماي ظاهري (رسالت) همراه سازد و بدين ترتيب، راه سعادت و خوشبختي را فراروي بندگانش بگستراند كه: «انا هديناه السبيل اما شاكر او اما كفورا؛ (انسان. 3) ما راه را به انسان نشان داديم كه يا شكرگذار است و يا ناسپاس.»
و اين گونه است كه با برخورداري بشر از نعمت رسالت و هدايت، حجت الهي بر او تمام مي شود و جاي هيچ گونه عذر و بهانه اي براي مجرمان و گنهكاران باقي نمي ماند؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا؛ (اسراء. 51)
و ما هرگز ] شخص يا قومي را[ مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري را مبعوث كرده باشيم.»
و حضرت علي(ع) درباره رسول خدا (ص) مي فرمايد: «گواهي مي دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده خداست. او را فرستاد تا فرمان خدا را اجرا كند و بر مردم حجت را تمام نمايد و آنها را در برابر اعمال ناروا بترساند.»
و اين چنين است كه بشر امروزي نيز در برابر مظاهر فريبنده و جاذبه هاي دروغين دنيايي، به واسطه گرفتاري در غل و زنجير هوا و هوس معذور نخواهد بود و نسبت به قهر و انتقام الهي هيچ گونه حجت و دليلي نخواهد داشت.
سخن آخر
بعثت پيامبر اكرم (ص) به عنوان سر سلسله قافله انبيا (ص) عالي ترين موهبتي است كه پروردگار عالميان به بشر ارزاني داشته تا از رهاورد آن، جان ها از پليدي هاي شرك و گناه زدوده شود و با ترتيب نقوس درپرتو تعليم كتاب آسماني و اسرار و معارف ديني، قسط و عدل درجامعه انساني حكمفرما گردد و اختلافات كه سر منشأ جز جهل و ناداني و دنيا دوستي و خودخواهي ندارد، برطرف شود و آدمي به عروج بر فراز آسمان عبوديت و كمال نايل گردد و بدين ترتيب حجت بر همه افراد بشر از مؤمن وكافر تمام شود.
بعثت از دیدگاه امام خمینی (ره)
بعثت از دیدگاه امام خمینی (ره)
بزرگترین حادثه عالم
زمان ها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعضی، زمان یک موجود ساری متحرک است و متعین و هیچ فرقی ما بین قطعه ای با قطعه ای دیگر نیست. شرافت زمان ها یا نحوست زمان ها به واسطه قضایائی است که در آنها واقع می شود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثه ای است که در آن زمان واقع می شود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم(ص) در سرتاسر دهر ” من الازل الی الابد” روزی شریفتر از آن نیست، برای اینکه حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده است . حوادث بسیار بزرگی در دنیا اتفاق افتاده است. بعثت انبیا بزرگ، انبیاء اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه ای بزرگتر از بعثت او هم نیست. بعثتی که بعثت رسول ختمی است و بزرگترین شخصیت های عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی، و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف، و همچو روزی ما دیگر درازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت.
تزکیه نفوس
اول آیه ای که به رسول اکرم (ص) به حسب روایات و تواریخ وارد شده است ، آیه ” اقرا باسم ربک” است و این آیه اولین آیه ای است که به حسب نقل، جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از اول به قرائت و به تعلم دعوت شده است ” اقرا باسم ربک الذی خلق” و در همین سوره است که ” ان الانسان لیطغی ان راه استغنی” این سوره اولین مورد وحی (است) و دراولین نزول وحی این آیه دراین سوره وارد شده است که ” کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی” معلوم می شود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در راس اموراست. و برای طاغوت زدائی باید تعلیم کتاب و حکمت و تعلم کتاب و حکمت کرد و تزکیه کرد. انسان اینطوری است، وضع روحی همه انسان ها اینطور است که تا یک استغنائی پیدا می کند طغیان می کنند.
(آدمی) استغنای مالی که پیدا می کند به حسب همان مقدار طغیان پیدا می کند، استغنای علمی که پیدا می کند به همان مقدار طغیان می کند، مقام که پیدا می کند به مقدار طغیان می کند، مقام که پیدا می کند به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان می کند. فرعون را که خدای تبارک وتعالی می گوید طاغی است ، برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزه الهی در او نبود و این مقام او را به طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهائی که مربوط به دنیاست آنها را بدون تزکیه نفس پیدا می کنند، اینها هر چه پیدا بکنند طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که موجب گرفتاری های انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا .
انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و ما خودمان را تزکیه کنیم، نفوس خودمان را صفا دهیم و نفوس خودمان را ازاین ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد ، دنیا یک نوری می شود نظیر نور قرآن و جلوه نور حق.
تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست ریشه اش همان طغیانی است که در نفس هست ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمی شود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز می شود، تجاوز که شد اختلاف حاصل می شود و این فرق نمی کند. از آن مرتبه نازلش طغیان است تا آن مرتبه عالی آن. از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل می شود ، ریشه اش همین طغیان است تا مرتبه بالاتر و هر چه بالاتر برود طغیان زیادتر می شود. فرعونی که طغیان کرد و” انا ربکم الاعلی” گفت، این انگیزه در همه است فقط در فرعون نیست . اگر انسان را سر خود بگذارند” انا ربکم الاعلی” خواهد گفت:
انگیزه بعثت این است که این نفوس سرکش را این نفوس طاغی و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری نجات دهد و تزکیه کند نفوس را.
همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطه تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر چنانچه تزکیه بشوند طغیان پیش نمی آید. کسی که تزکیه کرد خود را هیچ گاه خودش را مستغنی نمی داند ” ان الانسان لیطغی ان راه استغنی” وقتی که خودش را می بیند و برای خودش مقام قائل است وبرای خودش عظمت قائل است این خودبینی اسباب طغیان است.
اختلافاتی که بین هم بشر هست، اختلافاتی که بر سر دنیا بین همه بشر هست این اختلافات ریشه اش طغیانی است که در نفس هاست و گرفتاریی است که انسان در گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانیه. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود ، این اختلافات برداشته می شود.
تحول عرفانی در جهان
مساله مبعث و ماهیت آن و برکاتش چیزی نیست که بتوان با زبان های الکن ما از آن ذکری کرد و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی آن زیاد است که گمان ندارم حتی بتوان حول آن صحبتی کرد.
مساله بعثت یک تحول علمی- عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه های خشک یونانی را که به دست یونانی ها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، مبدل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود…
اگر کسی سیر کند در فلسفه های قبل ازاسلام و فلسفه های بعد از اسلام و خصوصاً قرن های آخر و عرفای قبل از اسلام و آن کسانی که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلی داشتند، و عرفای بعد از اسلام که به تعلم اسلام در این امر وارد شده اند، می فهمد که چه تحولی بعد (از آن ) حاصل شده است. در صورتی که عرفای بزرگ اسلام هم راجل هستند در کشف حقایق قرآن. لسان قرآن که از برکات بعثت، از برکات بزرگ بعثت رسول خداست، لسانی است که سهل و ممتنع است. بسیاری شاید گمان کنند که قرآن را می توانند بهفمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیاری از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان می کنند که قرآن را می توانند بفهمند، برای اینکه آن بعدی که برای آنها جلوه کرده است و آن بعدی که درپس این ابعاد است ، برای آنها معلوم نشده است. قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب ، نازل نشده بود از آنجا ، و با آن جلوه نزولی اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدس نبوی ولی اعظم با مبدأ فیض به آن اندازه ای که قبل اتصال بود، قرآن را نازلتاً و منزلتاً کسب کرد. در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جاری شد.
قرآنی که الان در دست ماست ، نازله هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است و همین نازله هفتم آنچنان تحولی در عرفان اسلامی، درعرفان جهانی بوجود آورد که اهل معرفت شمه ای از آن را می دانند و همه ابعاد آن و جمیع ابعاد آن برای بشر( هنوز) معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود. و این از برکات بعثت است اینقدری که معرفت برای اهل معرفت حاصل شده است. این ازنازله کتاب خداست به وسیله نزول بر قلب رسول الله که آن هم از اسرار بزرگ است. کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند ، یا اینکه از او الهام گرفته اند کسی آنرا نمی تواند بفهمد و لهذا هر وقت خواستند معرفی هم بکنند با زبان ما عامی ها معرفی کردند، چنانچه خدای تبارک و تعالی با زبان آن بشرعامی خودش را با شتر معرفی می کند، با آسمان معرفی می کند، با زمین معرفی می کند، با خلق امثال اینها، برای این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطالبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان می توانسته اداکند قرآن ادا کرده است و هیچ کتاب معرفتی ادا نکرده است، آنهایی که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.
اگر قرآن نبود باب معرفت الله بسته بود الی الابد، و آن فلسفه یونانی یک باب دیگری است که در محل خودش بسیار ارجمند است برای اینکه با استدلال ثابت می کند، نه معرفت حاصل می شود، وجود خدای تبارک و تعالی از باب دلیل اثبات می شود و معرفت غیر اثبات وجود است و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه های متعارف و طریقه های بلکه گاهی نازل تر از آن و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که آن را… در هیچ کتابی نمی یابید، حتی در کتب عرفانی اسلامی که متحول شده است و با عرفان قبل از اسلام بسیار فرق دارد. و تعبیرات قرآنی غیر از آنی است که آنها دارند.
یک نحوه دیگری هست، یک لطایف دیگری در قرآن هست و اینها همه از برکات بعثت است و برکات بعثت آن مقداری که در معنویات هست ، در مادیات ظاهر نشده است، لکن آن مقداری هم که در مادیات ظاهر شده است ، قبل از اسلام نبوده است. اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است.
رفع ظلم
بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نورعمل بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است. فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفریق نداشته باشند.
ختم نبوت
انبیاء سلف هم کشف داشتند و هم بسط، اما نه بطوراطلاق بلکه فی الجمله. اگر چه در این معنی مختلف بودند؛ چنانچه اولوالعزم ها، کشف و بسط حقایق را بیشتر داشتند و وجود نازنین احمدی(ص) که کشف تام و بسط تمام و تام داشت، خاتم شد و خاتم پیامبران گردید؛ یعنی به آن نحوی که ممکن است حقیقت کشف شود، برای حضرت محمد(ص) کشف بود و به آن قدری که ممکن است حقایق بسط شود برای حضرت بسط نمود. لذا دیگر ممکن نیست کشف و بسط ، اَتـَم ازاین باشد تا نبوت دیگری حاصل آید.
بعثت ، حرکت عظيم براي نجات انسانها
بعثت ، حرکت عظيم براي نجات انسانها
مقام معظم رهبری می فرمایند :
واقعه ي عظيم بعثت، با وجود گذشت قرنهاي متوالي و اظهار نظر متفکران و انديشمندان عالم، همچنان شايسته و درخور تدقيق و تامل از جوانب مختلف است. بعثت نبي اکرم(ص) يک حرکت عظيم در تاريخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذيب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصايبي بود که بشر در همه ي دوران با آن روبه رو بوده و هنوز هم هست. همه ي اديان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقيمي به سمت اهداف عاليه ايجاد مي کنند؛ ولي آيين مقدس اسلام اين خصوصيت را دارد که يک نسخه ي هميشگي است. براي همه ي ادوار زندگي بشر، اين نسخه کار ساز است.
اسلام، يک نسخه ي شفابخش براي همه ي ادوار
وقتي ما در قرآن کريم مي خوانيم که «هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتوا عليهم اياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب والحکمه».( 1 ) اين به آن معنا نيست که با آمدن دين خاتم و رسول خاتم، همه ي نفوس بشر تزکيه خواهند شد، يا تزکيه شده اند؛ اين به آن معنا نيست که بشريت بعد از طلوع قرآن، ديگر روي ظلم و تبعيض و شقاوت و نارساييهاي مسير خود به سمت تکامل را نخواهد ديد. اگر مي گوييم که پيامبر و دين اسلام براي استقرار عدل و نجات مستضعفان و شکستن بتهاي جاندار و بي جان، قدم به عرصه ي وجود گذاشتند، بدان معنا نيست که بعد از طلوع اين خورشيد پر فروغ، ديگر مردم ظلمي نخواهند داشت؛ طاغوتي نخواهند داشت و بتي بر زندگي بشريت حکمراني نخواهد کرد. واقعيت هم نشان مي دهد که بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتي در محيط اسلامي- البته با گذشت چند ده سال- بتهايي پيدا شدند، طواغيتي پيدا شدند، ظلمهايي به بشريت شد ، و همان ناکاميهايي که همواره بشر با آن دست به گريبان بود، باز هم براي بشريت به وجود آمد.
پس، معناي اين که غايت و هدف بعثت، نجات انسان است ، چيز ديگري است؛ معنايش اين است که آنچه پيامبر و اسلام به مردم دادند، يک نسخه ي شفابخش براي همه ي ادوار است؛ نسخه يي است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعيض؛ در مقابل پايمال شدن ضعفا به دست اقويا؛ در مقابل همه ي دردهايي که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها ناليده است. مثل همه ي نسخه هاي ديگر، اگر عمل شد، نتيجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، يا بد فهميده شد، يا جرأت و گستاخي اقدام به آن وجود نداشت، کان لم يکن خواهد بود. بهترين اطبا اگر صحيحترين نسخه ها را به شما بهدند، اما شما نتوانيد آن را بخوانيد، يا بد بخوانيد، يا عمل نکنيد و در نتيجه متروک بماند، چه تاثيري به حال بيماري خواهد داشت، وچه عيبي برآن طبيب حاذق است؟
نقش مسلمانان صدر اسلام در ماندگاري دين و ايمان
قرنها گذشت، مسلمانان قرآن را فراموش کردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگيها محو شد؛ يا بد فهميدند، يا عمداً تحريف کردند؛ يا فهميدند ، اما جرات و شجاعت اقدام نداشتند؛ يا اقدام هم کردند، محصولي هم به دست آمد، اما براي دفاع و نگهداري از آن محصول، فداکاري نکردند. اگر در صدر اسلام هم کلام پيامبر را نمي فهميدند، يا جرأت نمي کردند به آن اقدام کنند ومي ترسيدند - همچنان که به بعضي از اين گونه افراد در قرآن اشاره شده است: «يقولون ان بيوتنا عوره و ما هي بعوره ان يريدون الا فرارا»(2) - يا آنچه را که به دست آمد، اگر براي آن فداکاري نمي کردند، نمي ماند.
اميرالمومنين(ع) صريحاً بيان مي کند: «و لعمري لوکنا ناتي ما اتيتم ما قام للدين عمود ولا اخضر للايمان عود»؛ (3) يعني اگر در صدر اول در کنار پيامبر، ما هم مثل شما- آن کساني که مخاطبان آن بزرگوار بودند- عمل مي کرديم، يک شاخه ي ايمان سبز نمي شد و يک عمود دين برپا داشته نمي شد. پس، اين چيزها لازم است.
جهالت بشر در هر زماني متصور است
اين نسخه در مقابل چيست؟ در مقابل جهالت بشر. اين جهالت بشر، آن چيزي نيست که نقطه ي مقابلش اختراعات و اکتشافات است؛ بلکه اگر بشر به دانشهاي مختلفي دست پيدا کند، اما روابط صحيح انساني را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احکام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقه ي بشر باشد، اين بشر جاهل است. اگر بشريت به پيشرفتهايي مادي هم برسد، اما بناي زندگي، بناي ظالمانه يي باشد؛ زورگويي بر زندگي مردم حاکم باشد؛ قدرتهاي قوي، ضعفا را پايمال کنند؛ در دنيا نور معرفت و انسانيت نباشد؛ در دنيا فريب رايج باشد، باز هم همان جاهليت است؛ اينهاست آن بلاهايي که بشر را دچار بدبختي و تيره روزي مي کند.
در نهج البلاغه، کلمات و جملات بسيار گويايي در شرايط ظهور اسلام و بعثت پيامبر وجود دارد؛ از جمله: « والدّنيا کاسفه النّور ظاهره الغرور» ، (4) يا در يک جاي ديگر: « في فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها و قامت علي سنابکها».(5) هر وقت مردم را دچار فتنه کردند، انسانيت را غرق در مشکلات و مسائل اولي خود کردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاکم بود، از سوي قدرتهاي بزرگ نسبت به ضعفا زورگويي بود، برادرکشي بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزي است که همان نسخه را بايد عمل کرد؛ کهنه نمي شود.
نسخه ي اسلام که در بعثت آمده، هميشگي است
اين که هر وقت در دنيا يک حرکت اسلامي ديده مي شود، عهده يي شروع به نوشتن مي کنند که اسلام کهنه شد، روز اين حرفها گذشته است. اين ، يا ناشي از ندانستن حقيقت و محتواي دين اسلام است، يا ناشي از غرض ورزي است. سيزده سال است که به خاطر کوبيدن انقلاب اسلامي وجمهوري اسلامي، ايادي استکبار عليه اسلام دارند مطلب مي نويسند و مي گويند؛ راجع به همين که اينها کهنه پرستي است مربوط به گذشته است! نه، اينها متعلق به گذشته نيست؛ اينها درمان دردهاي مزمن بشر است. تا هر وقت اين دردها هست، اين نسخه به اعتبار خود باقي است. امروز هم به مناسبت اين که مردم در شمال آفريقا و درکشور الجزاير حرکت اسلامي کرده اند و گرايش اسلامي نشان داده اند، باز دوباره همان قلمها شروع کرده اند و همان حرفها و همان مطالب را مي گويند؛ نه، اين حرفها بيجاست. بعثت، هميشگي است. نسخه ي اسلام که در بعثت آمده، هميشگي است.
اسلام و انبعاث به بعثت نبي اکرم، علاج مشکلات مسلمين
اکثر بلياتي که آن روز دست جهالت و عصبيت بر زندگي مردم در جزيره العرب حاکم کرده بود، امروز بر زندگي ملتهاي اسلامي حاکم است. فقر و بي سوادي و عقب ماندگي علمي و استبداد داخلي و سطله ي قدرتهاي استکباري و اختلافات داخلي درکشورهاي اسلامي هست .امروز بيش از يک ميليارد مسلمان در دنيا زندگي مي کنند که مي توانند در حوادث عالم و مسائل عمده ي جهان، يک نظر وحرف تعيين کننده داشته باشند؛ اما با اين تشتت، با اين گرفتاريهاي داخلي، با اين مشکلات اوّلي انسانها و ملتها دست به گريبانند و اين کميت عظيم- که بينشان دانشمندان و علما و شخصيتهاي برجسته هم هستند- يک چيز بي خاصيت شده است! چرا؟ اين دردها را چه چيزي مي تواند علاج کند؟ اسلام و انبعاث به بعث نبيّ اکرم(ص) (6)
پی نوشت ها :
1. جمعه: 2.
2. احزاب :13.
3. نهج البلاغه، خطبه ي 56
4. نهج البلاغه، خطبه ي 89.
5. نهج البلاغه ، خطبه ي 2.
6 . حديث ولايت، ج9، صص 237
نفوذ سياسي امام در دستگاه خلافت
نفوذ سياسي امام در دستگاه خلافت
در ميان نزديک ترين افراد دستگاه هارون، شيعيان وجود داشتند. حق و حقيقت، خودش يک جاذبه اي دارد که نمي شود از آن غافل شد. «علي بن يقطين» وزير هارون و شخص دوم مملکت است، ولي شيعه است و در جهت اهداف امام موسي بن جعفر (ع) حرکت مي کند، اما ظاهرش با هارون است.
در ميان افراد فعال در دستگاه هارون اشخاصي بودند که آن چنان مجذوب و شيفته ي امام بودند که حد نداشت، ولي هيچ گاه جرأت نمي کردند با امام تماس بگيرند. بعضي از اين افراد و گروه ها عبارت اند از:
برامکه: گروهي از مورخان به اشتباه معتقدند که «برامکه» از امام هفتم سعايت مي کردند و در قتل آن حضرت دست داشتند. با دقت در کتاب هاي تاريخي معتبر، اشتباه آنان معلوم مي گردد و حقيقت، در شيعه بودن خاندان برامکه و دوستي آنان با امام جلوه گر است. شايد يکي از علل نابودي برامکه و قتل عام آنان، روابط ايشان با خاندان علوي بود.
همسر هارون: همسر خليفه ي ستم گر، زني پاک دامن و دوست دار علي (ع) و خاندان علوي بود و خود را موظف به ياري امام موسي بن جعفر (ع) مي دانست و گاهي سکه هاي زرين فراواني را به طور مخفيانه براي امام ارسال مي داشت و حتي يکي دو مرتبه هم هارون او را سرزنش کرد، اما وي تقيه و انکار نمود.
وزير و مشاور خليفه: حکومت عباسي از روابط مردم با خاندان امامت و عصمت جلوگيري مي کرد و تماس با فرزند بزرگوار اسلام و کسب فيض از آن منبع نور در پيش گاه خليفه، جرمي نابخشودني محسوب مي گرديد، اما از آن جا که حق هميشه پيروز است، مشاور دستگاه حاکم از ارادت مندان امام هفتم است.
مقام والاي علي بن يقطين، يار مخلص امام کاظم (ع) بر کسي پوشيده نيست. او همان کسي است که حضرت موسي بن جعفر (ع) در شأنش فرمود: «يا علي: ان لله تعالي اولياء مع اولياء الظلمه، ليدفع بهم عن اوليائه و انت فيهم يا علي؛ همانا خداوند را دوستاني است که با ظالمان طرح دوستي مي ريزند تا بدين وسيله بتوانند از اولياي خدا دفع ظلم کنند و تو از جمله ي آنان هستي.»
بديهي است که وجود اين اشخص در درباره و تحف و هدايايي را که براي امام ارسال مي داشتند در کار تبليغات و مبارزات شيعيان بسيار مؤثر بود.
پاسداري از سنگر امامت و گسترش زمينه ي قيام همگاني
پاسداري از سنگر امامت و گسترش زمينه ي قيام همگاني
امام کاظم (ع) با وجود فعاليت هاي علمي و تربيت شاگردان و دانشمندان بسيار، مانند ساير ائمه ي بزرگوار به فعاليت هاي سياسي نيز مشغول بودند و با حکام جور مبارزه مي کردند؛ از جمله:
1- رسيدگي و نظارت مستقيم بر نيروهاي طرف دار خود و هم آهنگ ساختن آنان در موضع گيري منفي در برابر حکومت عباسي.
2- امام (ع) به طرف داران خود دستور مي داد تا هرگونه معامله و رابطه اي را در هر سطحي با حکومت عباسي قطع کنند.
3- مبارزه با تجمل پرستي خلفا: اخلاق و سيره ي امام کاظم (ع) در مبارزه با تجمل پرستي خلفاي بني اميه و بني عباس و وابستگان، آنان شنيدني است. حاکمان و واليان اين دو طايفه، ماليات و خراجي را که از مردم مي گرفتند به جاي مصرف در عمران و آبادي کشور و رفاه مردم، صرف عياشي و بناي کاخ هاي مجلل و اشرافي مي نمودند.
در روايات تاريخي آورده اند که: هارون، کاخ مجللي در بغداد ساخت و براي نشان دادن عظمت و شکوه ظاهري خود، موسي بن جعفر (ع) را بدان جا برد و در حالي که مست قدرت بود با لحني آميخته با تکبر پرسيد: اين قصر چگونه است؟ فرمود: خانه ي فاسقان است؛ همان کساني که خداوند درباره شان فرموده است: «به زودي کساني را که در روي زمين به ناحق تکبر مي ورزند از ايمان به آيات خود منصرف مي سازيم، (به طوري که) اگر هر آيه و نشانه اي را ببينند به آن ايمان نمي آورند و اگر راه هدايت را ببينند آن را راه خود انتخاب نمي کنند و اگر طريق گمراهي را ببينند آن را برمي گزينند. (همه ي اين ها) براي اين است که آيات ما را تکذيب کردند و از آن غافل بودند.»
- هارون که از پاسخ امام (ع) سخت ناراحت شده بود با التهاب پرسيد: پس اين خانه از آن کيست؟
- امام فرمود: اين خانه پس از زماني از آن شيعيان ماست ولي (در شرايط فعلي) مايه ي فتنه و آزمايش ديگران است.
- هارون: (اگر از آن شيعيان است) پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمي ستاند؟
- امام: در حال عمران و آبادي از صاحبش گرفته شد و تا آباد نگردد آن را پس نمي گيرد.
4- عبادت: هر انساني که خدا را به خوبي بشناسد عبادتش بيشتر و کامل تر مي شود. به همين دليل عبادت امام کاظم (ع) يکي از ويژگي هاي مهم آن حضرت به شمار مي رود و سلاحي کارساز در برابر خدعه هاي هارون بود. در زيارت نامه ي آن بزرگوار چنين مي خوانيم: «درود بر موسي بن جعفر(ع)، آن که شب را تا سحرگاه با عبادت و استغفار پياپي زنده مي داشت، هم پيمان سجده و گريه هاي سرشار و مناجات بسيار و ناله و زاري پيوسته بود.»
هنگامي که به دستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدت ها بود از تو مي خواستم مرا براي عبادت خويش فراغت دهي، اينک خواسته ام را برآوردي، پس تو را بر اين امر سپاس مي گويم.»
سيره ي امام کاظم (علیه السلام)
سيره ي امام
امام کاظم (ع) هرگز در برابر طاغوت ها سر خم نکرد و تسليم آن ها نشد، بلکه درست در مقابل آن ها گام برمي داشت و به دليل تحمل و مقاومت و ترش رويي و گرفته خاطر بودن از کارهاي ناشايست آن ها به او کاظم مي گفتند؛ چنان که اميرمؤمنان علي (ع) فرمود: پايين ترين درجه ي نهي از منکر آن است که انسان به چهره ي خشم آلود با گنه کاران برخورد کند.
موضع گيري امام کاظم (ع) در برابر طاغوت ها به قدري قاطع و جدي بود که آن حضرت يکي از شاگردانش به نام «زياد بن سلمه» را از همکاري با دستگاه طاغوت نهي کرد. او گفت: من عيال مند و آبرومندم و نيازم باعث شده که در دستگاه آن ها کارم کنم تا مخارج زندگي خويش را تأمين نمايم. امام به او فرمود: هر گاه من از بالاي ساختمان بر زمين سقوط کنم و قطعه قطعه شوم، برايم بهتر است از اين که عهده دار کاري از کارهاي آن ها گردم يا بر فرش يکي از آن ها گام بگذارم.
سيره ي امام کاظم (ع) نشان مي دهد آن جا که بحث دفاع از دين مطرح است امام تا مرز شهادت پيش مي رود و ذره اي سياسي کاري و تساهل و سازش در جود مبارکش پيدا نمي شود. امام، از دو سلاح تقيه و زندان براي دفاع از دين استفاده مي کند و در جاهايي که دستش باز باشد به ترويج و اقامه ي احکام دين مي پردازد. آن چه به نام مدارا و تساهل در زندگي امام کاظم (ع) رخ داده، به زندگي شخصي و گذشت و ايثار آن حضرت مربوط است. نمونه هاي زير گوشه اي از برخورد امام کاظم (ع) در جهت عزت و صلابت ديني، اقامه ي عدل و برپايي حدود الهي است.
1-صلابت در اجراي حدود
يکي از ويژگي هاي مهم حکومت اسلامي، اجراي حدود الهي بدون هيچ ملاحظه و مسامحه است. اگر در حکومتي حدود الهي براي توده ي مردم که دستشان به جايي نمي رسد به شديدترين وجه جاري شود ولي وقتي که نوبت به دانه درشت ها مي رسد، هزار و يک حيله براي تخفيف مجازات آنان به کار رود، آن نظام از اسلام دور شده است. امام کاظم (ع) درباره ي اجراي حدود مي فرمايد: منفعت اقامه ي حد براي خداوند در روي زمين از بارش چهل روز براي باران بيشتر است. و اين که در قرآن آمده است: «يحيي الارض بعد موتها؛ خداوند زمين مرده را زنده مي کند»، منظور زنده کردن به وسيله ي قطرات باران نيست، بلکه منظور اين است که خداوند مرداني را در روي زمين برمي گزيند تا عدالت را برپا دارند و با اقامه ي عدل، زمين را زنده کنند.
اسحاق بن عمار مي گويد: «از امام موسي بن جعفر (ع) در مورد چگونگي و کيفيت اجراي حد بر شخص زناکار پرسيدم، فرمود: شديدترين نوع تازيانه بر او زده شود.»
2- ممنوعيت بازي با مقدسات
امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد: «اگر کسي نزد حاکم فاسقي برود و براي اين که دنيايش آباد شود، آياتي از قرآن را برايش بخواند، براي هر حرفي که از دهانش خارج مي شود، ده بار لعنت مي شود.»
محورهاي فعاليت امام
محورهاي فعاليت امام
اوضاع سياسي و اجتماعي عصر امام در چند محور قابل بررسي است که به مواردي اشاره مي کنيم:
محور نخستين: برنامه ريزي فکري و آگاهي بخشي در زمينه ي مسائل اعتقادي و چاره گري در روبرو شدن با عقايد منحرف و انگيزه ها و واپس گرايي هاي شعوبي و نژاد پرستي و عقايد مختلف ديني.
از خطرناک ترين اين تبليغات زهرآگين، تبليغ افکار الحادي و کفرآميز بود که قلب و دل نوجوانان را نشانه گرفته بود. موضع امام موسي (ع) در برابر اين تبليغات، آن بود که با دلايل استوار در برابر آن بايستد و با پوچي و بي مايگي آن به معارضه برخيزد و دوري آن را از منطق و واقعيت توضيح دهد و عيوب آن را باز گويد تا آن جا که گروهي انبوه از پيروان آن عقايد پوچ به اشتباه خود فساد خط مشي اتخاذي خويش اعتراف کردند و به اين دليل جنبش امام درخشندگي يافت و قدرت علمي آن حضرت منتشر گرديد. چندان که گروهي بزرگ از مسلمانان از آن پيروي کردند و آن را پذيرفتند و اين امر بر مسئولان حکومت گران آمد. از اين رو آنان را تحت فشار و شکنجه قرار دادند و در زمينه هاي عقيدتي آنان را از گفت وگو باز داشتند، تا جايي که امام موسي (ع) ناچار شد به هشام (يکي از اصحاب خود) فرستاده اي گسيل دارد و او را هشدار دهد تا به علت خطرهاي موجود، از سخن گفتن خودداري کند و هشام تا مرگ مهدي، از سخن گفتن خودداري کرد.
گروهي کثير از بزرگان، دانشمندان و راويان حديث از کساني که در دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) تحصيل مي کردند، هنگام اقامت او در يثرب، پيرامون امام موسي (ع) گرد آمدند و ايشان با توانايي و تسلط بسيار بر فقه اسلامي، آرا و عقايد خردمندانه در فقه اسلامي ابراز کردند.
بسياري از احکام اسلامي به امام کاظم (ع) منسوب است که در باب حديث و فقه، تدوين شده است و دانشمندان و راويان حديث همواره با آن افاضات علمي، همدم شده بودند و احاديث و گفت و گوها و فتواهاي او را ثبت مي نمودند.
سيد بن طاووس چنين روايت کرده است که ياران و نزديکان امام (ع) در مجلس او حاضر مي شدند و لوح هايي در آستين ها داشتند. هرگاه او کلمه اي مي گفت يا در موردي فتوا مي داد، به ثبت آن مبادرت مي کردند.
محور دوم: نظارت مستقيم بر پايگاه هاي مردمي و طرف داران و پيروان خود و هم آهنگي با آن ها و در پيش گرفتن مواضع سلبي و منفي در برابر حکومت، به منظور ناتوان کردن حکومت از نظر سياسي و بريدن از آن و حرام کردن تماس با آن و به محاکم دادگستري دولتي دعوي نبردن و شکايت نکردن، به منظور آماده کردن وسايل سقوط حکومت و نابود کردن آن از نظر سياسي.
چيزي که امام (ع) را دلير ساخت تا چنين موضع استواري داشته باشد، آن دگرگوني آشکار و گستردگي و انتشار پايگاه هاي مردمي ايشان بود. اين مطلب با جنبش امام (ع) و فعاليت هاي منفي او نسبت به حکومت منحرف عباسيان و فرا خواندن او در حرام دانستن ياري کردن حکومت در هر زمينه اي، هم آهنگ شده بود. موضع منفي امام در گفت و گو با يکي از اصحاب (صفوان) آشکار مي گردد:
-اي صفوان! همه چيز تو پسنديده است جز يک چيز.
-فدايت شوم، آن چيست؟
-کرايه دادن شترهايت به اين ستم کار؛ يعني هارون.
-به خدا سوگند، آن ها را از جهت تکبر و خودخواهي و يا شکار و سرگرمي کرايه نداده ام، بلکه براي اين راه (مکه) کرايه داده ام و خود همراهي با شتران را برعهده نمي گيرم بلکه غلامانم را با آنان مي فرستم.
-پس امام او را گفت: اي صفوان! آيا کرايه ات برعهده ي آنان است؟
-آري، فدايت گردم.
-آيا دوست مي داري زنده بمانند تا کرايه ي تو را بپردازند؟
-آري.
-پس فرمود: هر کس بقاي آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.
امام علي (ع) علي بن يقطين، يکي از بزرگ ترين ياران خويش را از اين فرمان استثنا کرد و اجازه داد تا منصب وزارت در روزگار هارون عهده دار شود و پيش از او، منصب زمام داري را در ايام مهدي بپذيرد. او نزد امام موسي (ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند، اما امام (ع) او را از اين کار باز داشت و گفت: چنين مکن، ما به تو آموخته شده ايم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار مي کنند. شايد به ياري خدا بتواني شکسته اي را درمان کني و دست بينوايي را بگيري يا به دست تو مخالفان خدا درهم شکنند. اي علي! هر کس مؤمني را شاد سازد، اول خداي را، دوم پيامبر و در مرحله ي سوم ما را شاد کرده است.
محور سوم: بيدار کردن وجدان انقلابي امت از راه تشويق آنان براي شورش و مبارزه: علويان، شورش و مبارزه را به کار گرفتند تا وجدان و اراده ي اسلامي را از سقوط در برابر حکام منحرف، نگاه دارند. در اين ميان پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نيز از متعهدان اين راه و روش پشتيباني مي کردند.
فاجعه خونین سرزمین فخ :
فاجعه خونین سرزمین فخ :
فشارهای عباسیان، بنی هاشم را به ستوه آورد و آنها را به مقاومت در برابر آنها واداشت. در اثر همین بیدادگریها، کم کم نطفهی یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) به نام «حسین صاحب فخ» مستقرگردید.
البته موعد این نهضت فصل و موسم حج بود که هنوز فرا نرسیده بود ولی سخت گیریهای طاقت فرسای فرماندار وقت مدینه باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعله ور شود.
یکی دیگر از کارهای ناشایست این بود که در زمانی «حسین صاحب فخ» و «یحیی بن عبدالله» را به دلیل پشت سر حرف زدن (غیبت) یکی از رجال بنی هاشم به شدت مؤاخذه نمود همین امر مثل جرقه ای که به انبار باروتی برسد و باعث انفجار شدید شود، موجب انفجار خشم و انزجار شیعیان گردید و نهضت آن را به جلو و باعث آتش خشمی در مدینه شعله ور گردید.
در زمانی که حسین قیام کرد تعدادی از هاشمیان و برخی از مردم مدینه با او هم پیمان شدند و با مأمورین هادی به جنگ پر داخت و بعد از شکست و عقب رانی پیروان هادی به سوی مکه روان شدند تا مکه را به عنوان پایگاه خود قرار دهند. هادی لشگری را به سوی آنان فرستاد و دو گروه در سرزمینی به نام فخ به هم برخورد کردند و جنگ سختی میان آن دو درگرفت.
عدم پیروزی نهضت فخ حادثه بسیار سختی بود که دل پیروان و شیعیان و خاندان عصمت و طهارت را به درد آورد این فاجعه به توری دلخراش بود که سالها بعد امام جواد (ع) میفرمود : «پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبود.»