کجا هستند عمارها ؟!
پلان اول:
مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهدیه بگیرم.
کیان: این کار را نکنید امیر
مختار: برای چه؟
کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد]
.
.
.
.
پلان دو:
عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد….
علی علیه اسلام تنها شده….
در میان لشکریان قدم میزند….اشک میریزد و ندا میدهد:«أین_عمار؟……أین عمار؟»
عمار کجاست؟
عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد…..تا وقتی عمار بود، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست….
اما حالا….
.
.
.
.
پلان سه:
چند سال قبل حضرت_آقا حمله دشمن را اعلام میکنند….
حمله فرهنگی…
ناتو فرهنگی…
شبیخون فرهنگی….
همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم…..
.
.
کار به جایی میرسد که ندای«أین عمار» اش به #آسمان میرود….اما باز هم فقط نگاه میکنیم
.
حالا خودش یک تنه به میدان میآید…..
حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد….
برجام دو و سه و چهار……..
دنیای گفتمان……
همه را رد میکند….
ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشنگری میکند
اما حواسمان نیست
حواسمان نیست که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده…..تنها شده…. خودش یک تنه به جنگ میرود…..
کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند روزه ی حضرت آقا، کمی گریه میکردیم که به خاطر بی حالی و بی عرضگی ما و تنها شدن #رهبر، دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد….
.
..
…
.
فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
.
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر امان نامه گرفتیم همه
.
بسیجیان و محبان ولایت نگاه و چشم امید رهبری به شماست… این عمار..؟؟
عباس،الگوی بصیرت و وفا...
تو آمدی و روشنی روز و شب شدی از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی
در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت الگوی بندگی و وقار و ادب شدی
-
امام صادق عليه السلام
عموى ما، عبّاس، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسين عليه السلامجهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد.
عمدة الطّالب، ص 356
امام سجّاد عليه السلام:
رحمت خدا بر عبّاس! ايثار كرد و كوشيد و جان فداى برادرش كرد .
الخصال، ج 1، ص 68
امام سجّاد عليه السلام:
عبّاس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك مى برند.
بحار الأنوار، ج 22، ص 274
مقام معظم رهبری :
درکلمات ائمه را جع به حضرت عباس بر دو نکته تاکید شده است (یکی بصیرت ، یکی وفا )
ارزش حضرت اباالفضل به جهاد ، فداکاری، اخلاص و معرفتش به امام زمانش است
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود...
تقدیم به همسران جانبازان
صبر شما همسران جانبازان در خدمت به جانباز و تحمل رنج و سختی اینکار یک جهاد و حماسه واقعی ست
این ثروت عظیم معنوی را برای خود حفظ کنید (مقام معظم رهبری )
***
تقدیم به همسران جانبازان
به آنان که پروانه وار گرد شمع وجود جانبازان می چرخند و آن را از گرباد حوادث محافظت می کنند
به قلبهای صبور همسران جانبازان که در راه مجاهدت و ایثارلحظه ای از پا ننشسته اند
به همسران و همسفران مردان عشق
اسوه ی ایثار
اسوه ی ایثار
سالگرد میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام ، روز جانباز نامگذاری شده است. عباس علیهالسلام بزرگ جانباز تاریخ انسانیت است که صحنه کربلا را تجلیگاه ایثار و جانبازی نمود. فداکاریهای برادر رشید امام حسین علیهالسلام در تاریخ بشر مانندی ندارد. دست حیدرآسای عباس علیهالسلام شعر زیبای عشق و ایثار در راه ولایت را با خون سرخ بر زمین تفتیده، کربلا نگاشت، و راه و رسم عاشقی و شیوه جانبازی را به جهانیان آموخت.
امام جانبازان
هر ورق از دفتر زندگی امیرالمؤمنین علیهالسلام جلوهای از امامت و ولایت است. علی علیهالسلام در عرصه ایمان امام مؤمنان، در جبهههای نبرد امام مجاهدان، در عبادت امام عابدان، در زهد و تقوا امام متّقیان، در عشق به محبوب سیّدالعشاق، و در همه ابعاد دینی و اجتماعی پیشوای اهل ایمان است.
او امام جانبازان نیز هست. هرگز از مرگ نهراسید و همواره مشتاق شهادت بود و بلاهای کوچک و بزرگ را به جان میخرید. «لَیلَةالمَبیت» یکی از صحنههای درخشان جانبازی اوست. امیرالمؤمنین علیهالسلام بارها جان رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را از خطر تهدید بتپرستان نجات داد و اسلام را حیات دوباره بخشید. این گوشهای از جانبازیهای علی علیهالسلام در راه اسلام و یاری پیامبر بود.
جانبازی در قرآن
در لیلة المبیت پس از اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در بستر پیامبر خوابید و بزرگترین خطر را به جان خرید تا پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، با سلامت کامل بتواند به مدینه هجرت کند و حکومت مقتدر اسلامی را در آنجا ایجاد نماید، درباره این فداکاری و جانبازی علی علیهالسلام این آیه شریفه نازل شد: «و از گروه مردم کسی هست که از جان خویش در راه تحصیل رضایت خداوند میگذرد و خداوند بر بندگان خود مهربان است».
جانبازان در کلام روح خدا
حضرت امام خمینی رحمهالله بارها با کلام الهی خود جانبازان و ایثارگران را مورد تفقّد قرار داده، آنها را مایه سرافرازی ملت ایران خواندهاند. ایشان، با آن مقام والای الهی خود را در برابر جانبازان کوچک شمرده، میفرماید: «وقتی امثال شما قدرتمندان روحی را میبینم با این روحیه بزرگ و با این عظمت روح، خجالت میکشم که خودم را یک انسان متعهد بدانم. زبان و پیام ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نمودهاند». و در جای دیگر میفرماید: «به اسلام بزرگ برای داشتن این جانبازان در راهِ حق، که برای اسلام و میهن اسلامی خود از همه چیز خویش میگذرند تبریک تقدیم میکنم».
رهبر جانبازان
یکی از جانبازان بزرگ انقلاب اسلامی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتاللّه خامنهای، میباشند. ایشان در تاریخ ششم تیرماه 1360، هنگامی که در مسجد ابوذر تهران سخنرانی میکردند، بر اثر بمبی که منافقین کوردل کار گذاشته بودند به شدّت مجروح گردید و پس از معالجه در بیمارستان همچنان از ناحیه دست راست دچار مشکل هستند. امام خمینی رحمهالله در پیامی به مناسبت سوءقصد به جان ایشان مرقوم فرمودند: «من، به شما خامنهای عزیز تبریک میگویم که در جبهههای نبرد، با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی، به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی، سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم».
جانبازان در کلام رهبر
مقام معظم رهبری در ضمن سخنانی میفرمایند:
«جانبازان، سوابق درخشان خود در میدان جنگ و نیز مُهر و نشانی را که از جنگ تحمیلی بر جسم خود به یادگار دارند، هرگز نباید از تاریخ پرشکوه دفاع مقدّس ملّت ایران منقطع کنند؛ بلکه آن را به مانند ثروتی عظیم برای خود نگهدارند. جانبازان، یادگار آزمایشهای بزرگ ملی محسوب میشوند و ملّت ایران باید برای همیشه به آنان به عنوان الگوهای مقاومت ارج نهند و آنان را گرامی بدارند».
عمّارهای انقلاب
جانبازان از وادی شهادت بازگشتهاند، اما نه به اختیار خود که با تقدیر خدا و مشیّت الهی در دنیا مسکن گزیدهاند. جانبازان تلخی ماندن را با شیرینی ادای تکلیف جبران کردهاند. آنان ماندهاند تا به ما در راه ماندگان، راه رستگاری بیاموزند. حضور جانبازان در جامعه ما به اندازه انقلاب قیمت دارد. وجود آنان در جامعه همچون وجود عمّار یاسر در سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام است. عمار، جانباز جنگهای رسول خدا بود و رنج ماندن را بر خود هموار میکرد تا شبهه و نفاق را در میان امت و از اردوی علی علیهالسلام بزداید. عمارهای انقلاب یعنی جانبازان نیز ماندهاند تا پرچم امام را برافراشته نگاه دارند. آنان ماندهاند تا بگویند کدام راه، راه اصیل انقلاب است.
روح جانبازی بزرگترین سدّ راه دشمنان
یکی از دلایل بارزی که برای مقابله خصمانه جهان استکبار با اصول اسلام میتوان برشمرد، پی بردن آنها به نقش و جایگاه ویژه این اصول در ایجاد روح ایثار و جانبازی است؛ چرا که اگر روح حاکم بر جامعه روح ایثار و جانبازی باشد هیچ روزنه نفوذی برای سلطه و منفعتجویی آنان باقی نخواهد ماند. جهان استکبار که این حقیقت را به روشنی دریافته است، تنها راه رسیدن به اهداف خود را در از بین بردن این روح و فرهنگ میبیند و اگر در سَمت و سوی حملات مختلف دشمن دقّت شود به خوبی پیداست که آنها حملات خود را متوجّه این هدف نمودهاند.
بهترین الگو برای جوانان
جوانان و نوجوانان جامعه ما برای رشد و تعالی خویش، و برای دفاع از انقلاب اسلامی و ارزشهای آن و برای استقامت در راه رسیدن به اهداف اسلامی خویش نیازمند الگوی مناسب هستند. رهبر معظم انقلاب حضرت آیتاللّه العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی) در اینباره میفرمایند:
«جانبازان قدرتهای بسیاری را که خداوند متعال در روح و جسم انسان به ودیعه نهاده است به کار گرفتند و در میدان علم، مدیریت و ورزش، و نیز در بسیاری از مسایل دین و دنیا شگفتی آفریدند. بنابراین جوانان ایران در هر عرصه و رشتهای که وارد میشوند باید از جانبازان درس بگیرند و آنان را الگو و سرمشق خود قرار دهند».
مجاهدان نمونه
جانبازان، این آیههای ایثار که مایه افتخار جامعه اسلامی ما هستند، پا روی خواهشهای نفسانی گذاشتند و به دنیا پشت کردند و در میدان جهاد اکبر پیروز شدند. آنان برای یاری اسلام و انقلاب به جبهههای نبرد شتافتند و در مقابل دشمنان دین و استکبار جهانی مقاومت نمودند، و از میدان جهاد اصغر نیز سربلند بیرون آمدند. آنان همراه شهدا بودند و جان خود را در طبق اخلاص نهادند. اما تقدیر این بود که شهدا مهمان خدا شوند و جانبازان در این جهان و در ظلّ کرامتهای الهی باقی بمانند تا حجتی بر مردم باشند و به آنان درس مقاومت بیاموزند.
سرمایه جانبازان
بزرگترین سرمایه جانبازان، به تعبیر حضرت آیتاللّه جوادی آملی، «قلب شکسته» است. قلب شکسته سرمایهای است که هرکسی نمیتواند آن را به راحتی به دست آورد. مگر آن کس که مانند جانبازان موانع و حجابها را از پیش رو برداشته و ارتباط وی با دنیا ضعیف شده و مهر دنیا از دلش بیرون رفته باشد. آری دل شکسته جانبازان سرمایه حشر با ابرار و پرواز با اهل ملکوت است.
یادگار دوست
جانباز شدن حادثه و اتفاق ناگواری نیست، تصادف نیست. حضرت دوست جانبازان را اینگونه پسندیده و عاشقان خویش را بدین آرایه مزیّن ساخته است. جانبازی حاصل تلاش برای کسب رضای الهی و مجاهدت در راه اوست و این نشان افتخار و موهبتی آسمانی و ملکوتی است که مخصوص عاشقان و شیفتگان کوی محبوب است. زبان حال هریک از جانبازان این است که:
از دوست به یادگار دردی دارم
کآن درد به صد هزار درمان ندهم
همسران نمونه
همانگونه که جانبازان و ایثارگران در میهن اسلامی، تکریم میشوند شایسته است که از همسران آنان نیز که در بالاترین مرتبههای ایثار و فداکاری قرار دارند، تجلیل گردد. آنان پروانگان پاکبازی هستند که بیادعا برگرد شمع وجود جانبازان در طوافند. به پشتوانه دلسوزیها و مراقبتهای آنان است که جانبازان مسئولیت سنگین خویش را در جامعه به خوبی انجام میدهند. همسران جانبازان برای بانوان مسلمان و باایمانِ کشورمان سرمشق هستند. شناخت آنها عظمتهای روحی و معنوی را در جامعه گسترش میدهد و لغزشها و آلودهشدن به معیارهای مادی را کم مینماید.
حضور در صحنه
هشت سال دفاع مقدس دوران آزمایش بزرگ الهی بود و آنها که در آن میدان جانفشانی کردند، افتخار دنیا و آخرت را کسب نمودند. اما جانبازان دلاور، هیچگاه مسئولیت خود را تمام شده تلقّی نمیکنند و تا لحظه وصال به جهاد و کوشش مشغولند. آنان در دوران حماسهبینی دشمن را به خاک مالیدند و جامعه را نیز از نظر فکری متحول نمودند و جوانان را به سمت ارزشهای معنوی و الهی سوق دادند؛ و امروز که دشمن تمام قدرت خود را برای سرکوبی اعتقادات و ارزشها مصروف داشته است، جانبازان در صحنه حضور یافتهاند تا مشعل فروزان ارزشهای الهی را مشتعلتر نمایند و راهنمای جامعه و جوانان به سوی سعادت باشند.
رسالت جانبازان
جانبازان و ایثارگران پشتوانه بزرگ جامعه و انقلاب اسلامی ما هستند. آنان اگرچه پایشان را از دست دادهاند، اما ایستادهاند تا نام، یاد و فرهنگ شهیدان را زنده نگه دارند؛ و اگرچه ممکن است دستی در بدن نداشته باشند، ولی همچنان علمداران این انقلابند. آنان شور و نشاط حسینی را در جامعه برپا داشتهاند، و همچنان در صحنه باقی ماندهاند تا ولایت تنها نماند و علی زمان مظلوم واقع نشود. آنان ماندهاند تا مصیبتهای صدر اسلام تکرار نشود و ذهن مردم از عطر ولایت تهی نگردد. آری، آنان همچنان ماندهاند تا رسالت بزرگ خویش را که زمینهسازی برای ظهور حضرت ولی عصر، ارواحنافداه، میباشد به پایان رسانند.
پیشتازان عرصه فرهنگ
جانبازان تنها در میدانهای نبرد پیشتاز نبودهاند. امروز در تمام صحنهها جانبازان و ایثارگران عزیز با قدرت به فعّالیّت مشغولند و حتّی در بعضی عرصهها از دیگران نیز گوی سبقت ربودهاند. آنان در عرصههای فرهنگی، در مقابل شبیخون دشمن صفهای مستحکمی هستند و آثار عمیق و شگرفی در جامعه برجای نهادهاند. به جرأت میتوان گفت که آثار فرهنگی ـ هنری جانبازان به نحوی باورنکردنی تحوّل فرهنگی ایجاد میکند و به سادگی جان مخاطب را متأثر میسازد. آنان هم در جبههها درخشیدند و حماسه آفریدند و هم در عرصه هنر و فرهنگ.
وظیفه جامعه در قبال جانبازان
جانبازان و ایثارگران دین بزرگی بر گردن جامعه ما دارند. آنان از مال و جان خویش گذشتند و تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهادند. حال مهمترین وظیفه جامعه در قبال جانبازان احترام و گرامی داشتن دستاوردهای ایثار ایشان است. جمهوری اسلامی، نظام ولایت فقیه، استقلال، آزادی و حاکمیت دین دستاوردهای ایثار آنان است و جامعه باید این محورهای اصلی و اساسی را حفظ کند و استمرار بخشد. وظیفه دیگر جامعه توجّه به شخصیّت سراسر ایثار ایشان است و این توجّه در واقع اعتنا و احترام به پشتوانههای آزادگی و استقلال خویش است.
از جانبازی تا شهادت
از جانبازی تا شهادت هیچ فاصلهای نیست و به تعبیر حضرت امام خمینی رحمهالله جانبازان شهیدان زنده انقلابند. جانباز همزاد شهادت است. جانباز همان شهیدی است که بقایای پیکرش در عالم خاک جا مانده است. چه بزرگوارند شهدای زنده انقلاب. این نعمت الهی و این حیات بهشتی بر جانبازان عزیز مبارک و جاودانه باد.
منتظران وصل
خدا جانبازان را در عالم خاک باقی گذاشته است تا باب شهادت بسته نشود. تا روزی که «گروه تفحّص شهدای آن دنیا» این شهیدان جامانده در عالم خاک را بیابند و بر محمل بال ملائک به عرش ببرند. جانبازان این دنیا مفقودان آن دنیایند که روزی پیدا خواهند شد و به یاران شهیدشان خواهند پیوست. این منتظران وصل هر روز در انتظار فراخوانی از آسمانند تا بالهای شکسته خویش را بگشایند و در فضای عالم قدس به پرواز درآیند. این شهیدان زنده مسافران عرشند و اسیران فرش. به خاطر آنان است که شهیدان یک بار دیگر از افلاک تا خاک سفر میکنند و آن شهیدانِ زندهای را که آسمانی شدهاند، لباس شهادت میپوشانند. به راستی که این لباس برازنده آنان است.
جانبازان در کلام سید شهیدان اهل قلم
عشق منشأ قدرت آنانی است که از مرگ نمیترسند و از نیستیِ مادّیِ وجود خود هرگز بیمی به دل راه نمیدهند. در این میان آنان که جان در راه عشق به خدا باختهاند، از همه قدرتمندترند. سرّ این که حضرت امام رحمهالله جانبازان را با صفت قدرتمند توصیف کردهاند، در همینجاست؛ در وجود جانبازان، عشق، بر ترس غلبه یافته است و این از بالاترین قدرتهاست؛ چون جانبازی، خود، شرط عشق است و برای سوختن باید مصداق پروانه بود، شهدا و جانبازان در همه راه باهم شریکند. هردو را عشق و نور، پروانهسان از خود بیخود میکند تا آنجا که دل از جان شیرین برمیکنند و آماده قربانی شدن در راه خدا میشوند و همین آمادگی برای مرگ در راه خدا، که ملازم است با قطع همه تعلّقات دنیوی، بالاترین مرتبهای است که روح انسان به آن دست مییابد.
رسم جانبازی
چون هوای حضرت جانان کنند
طیّ راه عاشقی آسان کنند
گر بُود هفتاد وادی پیش پای
پای کوبان عزم آن میدان کنند
رسم جانبازی به راه دلبران
تا چه باشد سرسپاران آن کنند
یک ره از حرز ولا جوشن خرند
یک ره از جنس وفا خَفتان کنند
سر به کف گیرند در ناورد عشق
جان فدای آن امید جان کنند
هرزمان خواهند جانی تا مگر
در منای یار خود قربان کنند
پرشکسته جان به کف تا کوی عشق
ره شناسان رهروی زین سان کنند
به مناسبت چهارم شعبان سالروز ولادت ابوالفضل العباس (ع) عباس(ع)
به مناسبت چهارم شعبان سالروز ولادت ابوالفضل العباس (ع) عباس(ع)
در تاريخ، افرادي را مي توان يافت كه به جهت عملي به عنوان الگو مطرح شده و بر سر زبان ها افتاده اند. همواره از صبر ايوب و يعقوب و علم بوعلي سخناني شنيده ايد. در ميان ما شيعيان به ويژه در مساله برادري، ابوالفضل عباس(ع) به عنوان سرمشق ياد مي شود. آن بزرگوار يكي از شهيدان واقعه عاشوراست. با اين همه به جهت ويژگي خاصي كه در ايشان سراغ داريم در واقعه عاشورا به عنوان دومين شخصيت برتر پس از امام حسين(ع) مطرح شده است. برادري اي كه ما از آن حضرت مي شناسيم اختصاص به ابعاد برادري خوني ندارد بلكه فراتر از آن به حوزه برادري ايماني باز مي گردد. براي تحليل درست شخصيت و برجستگي هاي ايشان ناچار به بازخواني ويژگي هاي برادري در مفهوم قرآني آن هستيم كه حضرت عباس به عنوان نمونه عيني و عملي آن بيان شده است و ما در مقاله حاضر به اين موضوع پرداخته ايم.
برادري در مفهوم قرآني
اخوت و برادري در زبان و ادبيات عربي به معناي اشتراك در والدين است. البته براي صحت مصداقي وابستگي به يكي از پدر و يا مادر كفايت مي كند. از اين رو از برادري پدري و يا مادري سخن به ميان مي آيد. اين واژه در زبان عربي در معنايي ديگر كه به نظر مي رسد مجازي باشد نيز به كار رفته است و آن دوستي و مصاحبت است (لسان العرب و نيز الميزان ج 19 ص 211)
به سخن ديگر معناي اصلي و حقيقي اخوت و اخ در زبان عربي شراكت در ولادت است كه به شيرخوارگي (برادري رضاعي) نيز تعميم داده شده است. همچنين به جهت خصوصيات طبيعي در ميان دو برادر كه همواره مصاحب هم مي باشند و نخستين دوستان و ياوران يك ديگر به شمار مي آيند، به مفاهيم ديگري چون برادري قبيله اي، مشاركت در كار و صنعت، دين و دوستي به صورت مجاز و استعاره سرايت داده شده است. (مفردات راغب ص 68 و نيز الوجوه و النظاير ج 1 ص 89)
البته برخي بر اين باورند كه معناي اصلي واژه اخ و اخوت، قوت و نيرو است كه در آن مفهوم الفت و عطوفت و دوستي نيز اخذ شده است و اين معاني را با خود انتقال مي دهد. (المعجم في فقه لغه القران ج 1 ص 681)
در كاربردهاي قرآني اين واژه، مي توان مواردي را يافت كه به معناي برادري نسبي و رضاعي و نيز ديني به كار رفته است.
در برخي از آيات، اخوت به معناي همراهي و هم گرايي آمده است نظير آياتي كه به مساله هم گرايي منافقان با كافران اشاره مي كند. (آل عمران آيه 156 و حشر آيه 11)
يكي از مهم ترين اشارات قرآن اشاره به برادري ايماني است. از نظر قرآن، كارآمدترين راه براي ايجاد امتي برتر و دست يابي به جامعه، نمونه قرآني، برادري ايماني است كه موجب مي شود تا مومنان در كنار هم در راستاي هدفي واحد گام بردارند و با جلوگيري از تفرقه و ايجاد اتحاد ديني، كيان جامعه را از شر فتنه ها و آشوب هاي دروني و يورش هاي دشمنان حفظ كنند.
مسلمانان برادر يكديگرند
در بحارالانوار روايت شده است كه مسلمانان در برابر هم ديگر مانند ساختماني هستند كه تمام اجزاي آن هم ديگر را نگه مي دارد (بحارالانوار ج 58 ص 150) و از پيامبر (ص) نيز نقل شده است مومنان برادرند وخون بهاي آنان يكسان و برابر است و همانند دست واحدي هستند كه در برابر دشمن قرار مي گيرند. (كافي ج 1 ص 403)
اين برادري به گونه اي قوي و نيرومند است كه گاه برادران ايماني را در برابر برادران خوني و قبيله اي قرار مي دهد. چنان كه در جنگ بدر و احد اين گونه بود كه برادر در مقابل برادر و پسر در برابر پدر صف بندي كردند و به جنگ با يك ديگر پرداختند.
قرآن نيز محور اصلي ارتباط امت را برادري ايماني مي شمارد و از ارتباط با افراد بي ايمان حتي پدر و برادر نسبي و خوني بازمي دارد. (توبه آيه 24)
حقوق برادري ديني
برادري ايماني آن چنان در آموزه هاي اسلامي قوي و نيرومند است كه قرآن دستور مي دهد اگر مسلماني مسلمان ديگري را به قتل رساند بهتر آن است كه اولياي دم به سبب علقه ايماني و برادري ديني و ايماني از خون قاتل درگذرند و وي را عفو كنند. (بقره آيه 178)
بر اين اساس مومنان در بينش و نگرش قرآني از برادري ايماني برخوردار مي باشند كه از علقه و رابطه خوني و سببي قوي تر است. (حجرات آيه 10) اين برادري مبتني بر ايمان و الفتي است كه خداوند در دل هايشان انداخته است. (انفال آيه 63) كه با صرف تمام سرمايه هاي زميني دست يافتني نيست(همان)
از مهم ترين حقوقي كه برادر ديني بر برادر ايماني خود دارد ياري رساندن در مشكلات و سختي ها است. (بقره آيه 220) به گونه اي كه پيامبر (ص) برادران ايماني را همانند اعضاي يك پيكر مي داند كه اگر عضوي به درد آيد ديگر عضوها را قرار نمي ماند و اگر يكي تب كند همه اعضا تب مي كنند. رنج يكي رنج همگي و آسايش يكي آسايش همگي به شمار مي آيد. (بحارالانوار ج 58 ص 150) از اين رو او هميشه در فكر برادر ايماني است (همان ج 21 ص 57) و مي كوشد تا گرفتاري هايش را برطرف سازد. (وسايل الشيعه ج 16 ص 336) و شكم او را سير كند و نگذارد تا گرسنه سر به بالين گذارد. (كافي ج 2 ص 668)
هم چنين مي كوشد تا درگيري ها و مشاجرات ميان او با ديگر برادران ديني را برطرف سازد. (حجرات آيه 10) و در جنگ ميان ايشان صلح برقرار كند. (حجرات آيه 9) و در صورتي كه حقي از برادري سلب شد و متجاوز كوتاه نيامد به مقاتله او برود و حق برادر ديني خويش را باز پس گيرد. در حق برادر ديني اش كوتاهي نكند و از كارهاي زيان آور پرهيز نمايد. (حجرات آيات 9 تا 12)
اين ها نمونه هايي از حقوق برادري ايماني است كه در قرآن بدان پرداخته شده است. برخي از جزئيات اين كليات نيز در روايات به ويژه روايت حقوق امام سجاد (ع) به تفصيل آمده است كه اين مقام جاي ذكر آن ها نيست.
آثار برادري ايماني
از آثار برادري ايماني كه قرآن بر مي شمارد مي توان به اجتناب از غيبت (حجرات آيه 12) و استغفار و طلب مغفرت در حق وي در هنگام دعا (حشر آيه 10) اصلاح ميان مومنان هنگام مشاجره و اختلاف (حجرات آيه 10) رعايت حقوق ايشان به طور كامل (توبه آيه 11) حسن معاشرت (بقره آيه 220) و گذشت و عفو (بقره آيه 178) اشاره كرد.
ابوالفضل عباس (ع) مظهر برادري
با نگاهي كوتاه به زندگاني پرفراز و برجسته ابوالفضل عباس (ع) مي توان وي را به عنوان اسوه كامل و مظهر تمام برادري دانست. از اين روست كه در نزد مردمان، به عنوان الگوي برادري شناخته شده است.
آن حضرت از همان آغاز كودكي در حق برادران خويش همه نوع حقوقي را كه قرآن و روايات برشمرده اند به بهترين وجه به جا مي آورد. در روايتي است كه اميرمومنان (ع) حضرت عباس را در خردسالي با كوزه اي آب ديد در حالي كه آب از كوزه سرازير شده و بر بدنش مي ريخت. حضرت از وي پرسيد: براي چه كسي آب مي بري؟ گفت: اين آب را براي ابي عبدالله (ع) مي برم. آن حضرت (ع) دمي گريست و گفت: شما در كربلا همين كار را براي فرزندم انجام مي دهي در حالي كه تشنه است و با تشنگي جان مي دهد و به شهادت مي رسد. (نقل به مضمون از الخصائص العباسيه)
عباس (ع) در تمامي جنگ ها در كنار پدر و برادران خويش بود و مردانه ازامام حسن (ع) دفاع مي كرد.
ولادت عباس
وي در سال 26 هجري قمري از مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي كه كنيه اش (ام البنين) بود، زاده شد.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود كه اميرالمؤمنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.
اميرالمؤمنين(ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد. عباس(ع) از برادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادات قلبي ام البنين(س) به خاندان پيامبر(ص) آن اندازه زياد بود كه امام حسين(ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ به طوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند: فرمود: مرا از حال حسين(ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين(ع) به او داده شد، فرمود: رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هرچه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين(ع).
دست پرورده علي(ع)
در روزهاي كودكي عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايي و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهي و رفتار آسماني اش بر وي تأثير مي نهاد. او از دانش و بينش علي(ع) بهره مي برد. حضرت درباره تكامل و پويايي فرزندش فرمود: ان ولدي العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در كودكي علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مي گيرد، از من معارف فرا گرفت.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اي پاك و مبارك براي ايام نوجواني و جواني عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگي باشد. گاه كه علي(ع) با نگاه بصيرت آميز خود آينده عباس را نظاره مي كرد، با لبخندي رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جاري مي كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مي پرسيد، مي فرمود: دستان عباس در راه ياري حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت فرزندش در نزد خداوند چنين خبر مي داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابي طالب در بهشت پرواز كند.
فرزند پاكدل علي(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اي از وي جدا نشد و آنگاه كه در سال 37 هجري قمري جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، اما در جنگ مشاركت جانانه اي كرد.
مقام عباس در نزد اباعبدالله(ع)
در مقام و منزلت ايشان در نزد برادران معصوم خويش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) همين بس كه در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين(ع) حاضر شد و در رأس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين(ع) به حضرت عباس (ع) فرمود: برادر جان، جانم به فدايت! سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سؤال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.
در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس(ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذبالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس(ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.
روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس(ع) از اسب بر روي زمين افتاد، امام حسين(ع) فرمودند: «الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس(ع) و نقش او در پشتيباني از امام حسين(ع) است.
امام سجاد(ع) و حضرت عباس(ع)
امام زمان(ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس(ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمؤمنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له، الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.
امام زين العابدين(ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب(ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود: هيچ روزي بر رسول خدا(ع) سخت تر از روز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعداز آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت تر از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفربن ابي طالب كشته شد. سپس امام زين العابدين(ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين(ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين(ع) ايستادند و مي پنداشتند كه از امت اسلام هستند و هريك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين(ع) به نزد پروردگار تقرب بجويند. آنان كار را تا به آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم و جور و دشمني به شهادت رساندند. آنگاه امام زين العابدين(ع) فرمود: خداوند حضرت عباس(ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض، دوبال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب(ع) هم دوبال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس(ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.
با توجه به رواياتي كه از ائمه عليهم السلام در شأن حضرت عباس(ع) رسيده و در آن به ايثار و فداكاري او در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود.
ايثار، خصلت اهل بيت
حضرت عباس(ع) فرزند كسي است كه آيه (و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله، بقره-207) در شانش نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، درباره ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه امير مومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي(ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي كند و غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.
علي(ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سؤال مطرح مي شود كه مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس(ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت(ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام(ص) كه فرمود: (ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.
در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا(ع) در روايت هاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس(ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.
ميلاد فرزند شجاعت
ميلاد فرزند شجاعت
سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت. حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اكرم) ازدواج كرده بود. امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.
براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري، مظلومانه ميزيستند. وقتي علي(ع) به فكر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را كه در علم نسب شناسي وارد بود و قبايل و تيره هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب ميشناخت طلبيد. از عقيل خواست كه: برايم همسري پيدا كن شايسته و از قبيله اي كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تكسوار و رشيد.
پس از مدّتي، عقيل زني از طايفة كلاب را خدمت اميرالمؤمنين(ع) معرفي كرد كه آن ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياكانش همه از دليرمردان بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة كلابيّه مي گفتند و بعدها به «امّ البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري كه به دنيا آورد و عبّاس يكي از آنان بود.
عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آري گفت. حضرت علي(ع) با آن زن شريف ازدواج كرد. فاطمة كلابيّه سراسر نجابت و پاكي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانة علي(ع) شد، حسن و حسين (عليهماالسلام) بيمار بودند. او آنان را پرستاري كرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد.
گويند: وقتي او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنيد تا ياد غمهاي مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.
ثمرة ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثة كربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني كه در اين بخش از او و خوبيها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمرة اين ازدواج پر بركت و بزرگترين پسر امّ البنين بود.
فاطمة كلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و كمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاك، احترام ويژه اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است. او براي حسن، حسين، زينب و امّ كلثوم، يادگاران عزيز حضرت زهرا (س)، مادري ميكرد و خود را خدمتكار آنان ميدانست. وفايش نيز به اميرالمؤمنين (ع) شديد بود. پس از شهادت علي(ع) به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، شوهر ديگري اختيار نكرد، با آن كه مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ايمان والاي امّ البنين و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بيشتر از فرزندان خود، دوست ميداشت. وقتي حادثة كربلا پيش آمد، پيگير خبرهايي بود كه از كوفه و كربلا ميرسيد. هركس خبر از شهادت فرزندانش ميداد، او ابتدا از حال حسين(ع) جويا ميشد و برايش مهمتر بود.
عبّاس بن علي(ع) فرزند چنين بانوي حق شناس و بامعرفتي بود و پدري چون علي بن ابي طالب(ع) داشت و دست تقدير نيز براي او آينده اي آميخته به عطر وفا و گوهر ايمان و پاكي رقم زده بود.
ولادت نخستين فرزند امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه بود. تولّد عباس، خانة علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت ميديدند در كربلايي كه در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علي، فداي حسينِ فاطمه خواهد گشت.
وقتي به دنيا آمد حضرت علي(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهي قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي كوچك او را بالا ميزد و بر بازوان او بوسه ميزد و اشك ميريخت. روزي مادرش امّ البنين كه شاهد اين صحنه بود، سبب گرية امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه كمك و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است.
با تولّد عبّاس، خانة علي(ع) آميخته اي از غم و شادي شد: شادي براي اين مولود خجسته، و غم و اشك براي آينده اي كه براي اين فرزند و دستان او در كربلا خواهد بود.
عبّاس در خانة علي(ع) و در دامان مادرِ با ايمان و وفادارش و در كنار حسن و حسين (عليهماالسلام) رشد كرد و از اين دودمان پاك و عترتِ رسول، درسهاي بزرگ انسانيت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربيت خاصّ امام علي(ع) بي شك، در شكل دادن به شخصيت فكري و روحي بارز و برجستهء اين نوجوان، سهم عمده اي داشت و درك بالاي او ريشه در همين تربيتهاي والا داشت.
روزي حضرت امير(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زينب (س) هم حضور داشت. امام به اين كودك عزيز گفت: بگو يك. عبّاس گفت: يك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداري كرد و گفت: شرم ميكنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده ام دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد.
استعداد ذاتي و تربيت خانوادگي او سبب شد كه در كمالات اخلاقي و معنوي، پا به پاي رشد جسمي و نيرومندي عضلاني، پيش برود و جواني كامل، ممتاز و شايسته گردد. نه تنها در قامت رشيد بود، بلكه در خِرد، برتر و درجلوه هاي انساني هم رشيد بود. او ميدانست كه براي چه روزي عظيم، ذخيره شده است تا در ياري حجّت خدا جان نثاري كند. او براي عاشورا به دنيا آمده بود.
اين حقيقت، موردتوجّه علي(ع) بود، آنگاه كه ميخواست با امّ البنين ازدواج كند. وقتي هم كه حضرت امير در بستر شهادت افتاده بود، اين «راز خون» را به ياد عبّاس آورد و در گوش او زمزمه كرد.
شب 21 رمضان سال 41 هجري بود. علي(ع) در آخرين ساعات عمر خويش،عبّاس را به آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و به اين نوجوان دلسوخته، كه شاهد خاموش شدن شمع وجود علي بود، فرمود: پسرم، به زودي در روز عاشورا، چشمانم به وسيلة تو روشن ميگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعة فرات وارد شدي، مبادا آب بنوشي در حالي كه برادرت حسين(ع) تشنه است.
اين نخستين درس عاشورا بود كه در شب شهادت علي(ع) آموخت و تا عاشورا پيوسته در گوش داشت.
شايد در همان لحظات آخر عمر علي(ع) كه فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آينده بودند، حضرت به فراخور هر يك، توصيه هايي داشته است. بعيد نيست كه دست عبّاس را در دست حسين(ع) گذاشته باشد و عبّاس را سفارش كرده باشد كه: عباسم، جان تو و جان حسينم در كربلا! مبادا از او جدا شوي و تنهايش گذاري!
عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاك و عنايتهاي ويژة علي(ع) و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پيامبر را يكجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد اهل بيت هم وجهه و موقعيّت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين كه زينب كبري پس از عاشورا و بازگشت به مدينه به خانة او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين مادرِ داغدار تسليت گفت و پيوسته به خانة او رفت و آمد ميكرد و شريك غمهايش بود، نشانِ احترام و جايگاه شايستة او در نظر اهلبيت بود.
فصل جواني
از روزي كه عبّاس، چشم به جهان گشوده بود اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين را در كنار خود ديده بود و از ساية مهر و عطوفت آنان و از چشمة دانش و فضيلتشان برخوردار و سيراب شده بود.
چهارده سال از عمر عبّاس در كنار علي(ع) گذشت، دوراني كه علي(ع) با دشمنان درگير بود. گفته اند عبّاس در برخي از آن جنگها شركت داشت، در حالي كه نوجواني در حدود دوازده ساله بود، رشيد و پرشور و قهرمان كه در همان سنّ و سال حريف قهرمانان و جنگاوران بود. علي(ع) به او اجازة پيكار نميداد، به امام حسن و امام حسين هم چندان ميدانِ شجاعت نمايي نميداد. اينان ذخيره هاي خدا براي روزهاي آيندة اسلام بودند و عبّاس ميبايست جان و توان و شجاعتش را براي كربلاي حسين نگه دارد و علمدار سپاه سيدالشهدا باشد.
برخي جلوه هايي از دلاوري اين نوجوان را در جبهة صفّين نگاشته اند. اگر اين نقل درست باشد، ميزان رزم آوري او را در سنين نوجواني و دوازده سالگي نشان ميدهد.
مگر برادرزاده اش حضرت قاسم سيزده ساله نبود كه آن حماسه را در ركاب عمويش آفريد و تحسين همگان را برانگيخت؟ مگر پدرش علي بن ابي طالب(ع) در جواني با قهرمانان نام آور عرب، همچون «مرحب» در جنگ خيبر و «عمروبن عبدودّ» در جنگ خندق درگير نشد و آنان را به هلاكت نرساند؟ مگر عباس، برادر امام حسن و امام حسين ومحمد حنفيّه و زينب و كلثوم نبود؟ مگر نياكانش ازناحية مادر در قبيلة «كلاب» همه از سلحشوران و تكسواران عرصه هاي رزم وشجاعت و شمشيرزني و نيزه افكني نبودند؟ عباس، محلّ تلاقي دو رگ و ريشة شجاعت بود، هم از سوي پدر كه علي(ع) بود و هم از طرف مادر. و امّا آن حماسه آفريني در سنّ نوجواني:
در يكي از روزهاي نبرد صفّين، نوجواني از سپاه علي(ع) بيرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه هاي شجاعت و هيبت و قدرت هويدا بود. از سپاه شام كسي جرأت نكرد به ميدان آيد. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاويه يكي از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه دليرمردي برابر با هزاران نفر بود صدا كرد و گفت: به جنگ اين جوان برو. آن شخص گفت: اي امير، مردم مرا با ده هزار نفر برابر ميدانند، چگونه فرمان ميدهي كه به جنگ اين نوجوان بروم؟ معاويه گفت: پس چه كنيم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، يكي از آنان را ميفرستم تا او را بكشد. گفت: باشد. يكي از پسرانش را فرستاد، به دست اين جوان كشته شد. ديگري را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش يك به يك به نبرد اين شير سپاه علي(ع) آمدند و او همه را از دم تيغ گذراند.
خود ابن شعثاء به ميدان آمد، در حالي كه ميگفت: اي جوان، همهء پسرانم را كشتي، به خدا پدر و مادرت را به عزايت خواهم نشاند. حمله كرد و نبرد آغاز شد و ضرباتي ميان آنان ردّ و بدل گشت. با يك ضربت كاري جوان، ابن شعثاء به خاك افتاد و به پسرانش پيوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. اميرالمؤمنين او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش كنار زد و پيشاني او را بوسه زد. ديدند كه او قمر بني هاشم عباس بن علي(ع) است.
نيز آورده اند در جنگ صفين، در مقطعي كه سپاه معاويه بر آب مسلّط شد و تشنگي، ياران علي(ع) را تهديد ميكرد، فرماني كه حضرت به ياران خود داد و جمعي را در ركاب حسين(ع) براي گشودن شريعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علي هم در كنار برادرش و يار و همرزم او حضور داشته است.
اينها گذشت و سال چهلم هجري رسيد و فاجعهء خونين محراب كوفه اتّفاق افتاد. وقتي علي(ع) به شهادت رسيد، عباس بن علي چهارده ساله بود و غمگينانه شاهد دفن شبانه و پنهاني اميرالمؤمنين(ع) بود. بي شك اين اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختي آزرد. امّا پس از پدر، تكيه گاهي چون حسنين (عليهماالسلام) داشت و در ساية عزّت و شوكت آنان بود. هرگز توصيه اي را كه پدرش در شب 21 رمضان درآستانة شهادت به عباس داشت از ياد نبرد. از او خواست كه در عاشورا و كربلا حسين را تنها نگذارد. ميدانست كه روزهاي تلخي در پيش دارد و بايد كمر همّت و شجاعت ببندد و قرباني بزرگ مناي عشق دركربلا شود تا به ابديّت برسد.
ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهايي كه برادرش امام حسن مجتبي(ع) به امامت رسيد، حيله گريهاي معاويه، آن حضرت را به صلح تحميلي وا داشت. ستمهاي امويان اوج گرفته بود. حجربن عدي و يارانش شهيد شدند؛ عمروبن حمق خزاعي شهيد شد، سختگيري به آل علي ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطباي وابسته به دربارِ معاويه، پدرش علي(ع) را ناسزا ميگفتند. عباس بن علي شاهد اين روزهاي جانگزاي بود تا آن كه امام حسن به شهادت رسيد. وقتي امام مجتبي، مسموم و شهيد شد، عباس بن علي 24 سال داشت. باز هم غمي ديگر برجانش نشست.
پس از آن كه امام مجتبي(ع) بني هاشم را در سوگ شهادت خويش، گريان نهاد و به ملكوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار ديگر تجربة رحلت رسول خدا و فاطمة زهرا وعلي مرتضي را تكرار كردند و غمهايشان تجديد شد. خانة امام مجتبي پر از شيون و اشك شد. عباس بن علي نيز ازجمله كساني بود كه با گريه و اندوه براي برادرش مرثيه خواند و خاك عزا بر سر و روي خود افكند و از جان صيحه كشيد.
امّا چاره اي نبود، ميبايست اين كوه غم را تحمل كند و دل به قضاي الهي بسپارد و خود را براي روزهاي تلختري آماده سازد. امام حسن مجتبي(ع) را غسل دادند و كفن كردند. عبّاس در مراسم غسل پيكر مطهّر امام حسن(ع) با برادران ديگرش (امام حسين و محمد حنفيّه) همكاري و همراهي داشت و شاهد غمبارترين وتلخترين صحنهء مظلوميّت اهلبيت بود. آنگاه كه تابوت امام مجتبي(ع) را وارد حرم پيامبر(ص) كردند تا تجديد ديداري با آن حضرت كنند، مروانيان پنداشتند كه ميخواهند آن جا دفن كنند و جلوگيري كردند و تابوت امام حسن(ع) را تيرباران نمودند.در اين صحنه ها بود كه خشم جوانان غيرتمند بني هاشم برانگيخته شد و اگر سيد الشهدا(ع) آنان را به خويشتنداري و صبر دعوت نكرده بود، دستهايي كه به قبضه هاي شمشير رفته بود زمين را از خون دشمنانِ بدخواه سيراب ميكرد. عباس رشيد نيز در جمع جوانان هاشمي، جرعه جرعه غصه ميخورد و بنابه تكليف، صبر ميكرد. ميخواست كه شمشير بركشد و حمله كند، امّا حسين بن علي نگذاشت و او را به بردباري و خويشتنداري دعوت كرد و وصيّت امام مجتبي(ع) را يادآور شد كه گفته بود خوني ريخته نشود.
اين سالها نيز گذشت. عباس بن علي(ع) زير ساية برادر بزرگوارش سيدالشهدا(ع) و در كنار جوانان ديگري از عترت پيامبر خدا ميزيست و شاهد فراز و نشيبهاي روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر در سنّ هجده سالگي در اوائل امامت امام مجتبي با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج كرده بود. ابن عباس راوي حديث و مفسّر قرآن و شاگرد لايق و برجستة علي(ع) بود. شخصيّت معنوي و فكري اين بانو نيز در خانة اين مفسّر امّت شكل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از اين ازدواج دو فرزند به نامهاي «عبيدالله» و «فضل» پديد آمد كه هر دو بعدها از عالمان بزرگ دين و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نيز كساني بودند كه در شمار راويان احاديث و عالمان دين در عصر امامان ديگر بودند و اين نور علوي كه در وجود عباس تجلّي داشت، در نسلهاي بعد نيز تداوم يافت و پاسداراني براي دين خدا تقديم كرد كه همه از عالمان و عابدان و فصيحان و اديبان بودند.
آن حضرت، در مدينه و در جمع بني هاشم ميزيست و زمان همچنان ميگذشت تا آن كه سال شصت هجري رسيد و حادثة كربلا و نقش عظيمي كه وي در آن حماسه آفريد. با اين بخش از زندگي الهام بخش او در آينده آشنا خواهيم شد.
عباس درهمة دوران حيات، همراه برادرش حسين(ع) بود و فصل جواني اش در خدمت آن امام گذشت. ميان جوانان بني هاشم شكوه و عزّتي داشت و آنان برگرد شمع وجود عباس، حلقه اي از عشق و وفا به وجود آورده بودند و اين جمعِ حدوداً سي نفري، در خدمت و ركاب امام حسن و امام حسين همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شكوه اين جوانان، به ويژه از صولت و غيرت و حميّت عباس سخن بود.
آن روز هم كه پس از مرگ معاويه، حاكم مدينه ميخواست درخواست و نامة يزيد را دربارة بيعت با امام حسين(ع) مطرح كند و ديداري ميان وليد و امام در دارالاماره انجام گرفت، سي نفر از جوانان هاشمي به فرماندهي عباس بن علي(ع) با شمشيرهاي برهنه، آماده و گوش به فرمان، بيرون خانة وليد و پشت در ايستاده بودند و منتظر اشارة امام بودند كه اگر نيازي شد به درون آيند و مانع بروز حادثه اي شوند. كساني هم كه از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا حركت كردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.
اينها، گوشه هايي از رخدادهاي زندگي عباس در دوران جواني بود تا آن كه حماسة عاشورا پيش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسين زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاكان بر او باد.
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران شعبان
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران شعبان
از عبادتهایی که در ماه شریف شعبان فراوان به آن سفارش شده، روزه است. روزه در این ماه می تواند روزه قضای سالهای گذشته خود انسان یا به نیابت، روزه قضای یکی از عزیزان و بستگانی باشد که از دنیا رفته است یا روزه ای مستحبی باشد که فرد برای رسیدن به اجر الهی آن را می گیرد. در هر صورت، روزه در این ماه از سفارش و ثواب کم نظیری برخوردار است و به هر کدام از این نیتها که باشد آن پاداش ویژه را خواهد داشت. آنچه در ادامه می آید احادیثی است گهربار در مورد ارزش و پاداش روزه ماه شعبان که از کهن ترین منابع روایی استخراج و با دقت خاصی به فارسی روان، ترجمه گردیده است.
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران پنج شنبه
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: تَتَزَیَّنُ السَّمَاوَاتُ فِی كُلِّ خَمِیسٍ مِنْ شَعْبَانَ در هر پنج شنبه ماه شعبان آسمانها را تزیین می کنند. ملائکه عرضه می دارند: پروردگارا! روزه داران امروز را ببخش و بیامرز و دعای آنها را اجابت کن. (وسائلالشیعة 8/104)
در ادامه فرمودند: هر کس تنها یک روز از این ماه را روزه بگیرد حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ؛ خداوند بدن او را بر آتش جهنم حرام می کند.(همان، 10/493)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، شفیع روزه دار شعبان
امام رضا علیه السلام فرمودند: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُكْثِرُ الصِّیَامَ فِی شَعْبَانَ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماه شعبان بسیار روزه می گرفت و اگر همسران آن حضرت روزه قضایی(1) از ماه رمضان گذشته داشتند آن را تا ماه شعبان به تاخیر می انداختند تا مبادا نیاز حضرت را رد کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتب می فرمودند: شعبان ماه من است و برترین ماههای خدا بعد از ماه رمضان است؛ پس هر کس یک روز از آن را روزه بگیرد من در قیامت شفیع او خواهم بود. (فضائلالأشهرالثلاثة، ص 55، ح33)
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند: مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ شَعْبَانَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس سه روز از شعبان را روزه بگیرد بهشت بر او واجب شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت شفیع او خواهد بود. (فضائلالأشهرالثلاثة ص 61 ح42)
باز در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ؛ شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه خداست. هر کس روزی از ماه مرا روزه بگیرد من در قیامت شفیع او خواهم بود و هر کس دو روز آن را روزه بگیرد گناهان گذشته او بخشیده می شود و اگر کسی سه روز آن را روزه گرفت به او گفته می شود اعمال خودت را از سر گیر. (الأمالیللصدوق، ص 19، مجلس6، ح 1)
روزه شعبان، روزه پیامبران و پیروان آنها
امام باقر علیه السلام فرمودند: إِنَّ صَوْمَ شَعْبَانَ صَوْمُ النَّبِیِّینَ وَ صَوْمُ أَتْبَاعِ النَّبِیِّینَ؛ روزه شعبان، روزه پیامبران و پیروان آنهاست. پس هر کس در ماه شعبان روزه بگیرد پس به این ندای رسول خدا صلی الله علیه و آله لبیک گفته که فرمودند: خداوند رحمت کند کسی را که مرا در ماهم یاری کند. (المقنعة ص 37)
چهل حاجتی که از روزه دار دوشنبه و پنج شنبه برآورده می شود
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مَنْ صَامَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسِ مِنْ شَعْبَانَ؛ هر کس روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد؛ بیست حاجت دنیایی و بیست نیاز آخرتی او برآوره می شود. (إقبالالأعمال ص68)
رحمت، آمرزش و لطف ویژه الهی بر روزه داران شعبان
امام رضا علیه السلام فرمودند: مَنْ صَامَ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ وَجَبَتْ لَهُ الرَّحْمَةُ هر کس روز اول شعبان را روزه بگیرد رحمت الهی برایش حتمی می شود و هر کس دو روز از ماه شعبان را روزه بگیرد، به طور قطع در روز قیامت، رحمت، آمرزش و کرم الهی شامل حال او خواهد شد.(فضائلالأشهرالثلاثة، ص 5، ح31)
رو به راه شدن وضع معیشتی و محفوظ ماندن از شر دشمنان به برکت روزه شعبان
امام صادق علیه السلام فرمودند: صِیَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ روزه شعبان، اندوخته ایست برای روز قیامت. اگر بنده ای در ماه شعبان زیاد روزه بگیرد به طور قطع خداوند متعال وضع معیشتی او را رو به راه کرده و او را از شر دشمنانش حفظ می کند. آنگاه فرمودند: کمترین پاداشی که نصیب روزه دار یک روزه شعبان می شود این است که بهشت بر او واجب می شود. (الأمالیللصدوق، ص16، مجلس5، ح1)
توصیه جدی امام صادق علیه السلام به شیعیان در مورد روزه شعبان
زید شَحّام می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا کسی از نیاکان شما در ماه شعبان روزه می گرفت؟ فرمودند: نَعَمْ كَانَ آبَائِی یَصُومُونَهُ وَ أَنَا أَصُومُهُ وَ آمُرُ شِیعَتِی بِصَوْمِهِ بله؛ در این ماه هم پدران من روزه می گرفتند هم من روزه می گیرم و هم به شیعیانم توصیه می کنم که از روزه این ماه غفلت نکنند. هر کس از شما شیعیان روزه های ماه شعبان خود را به ماه رمضان ختم کند قطعا خدا دو بهشت به او می دهد و هر شب به هنگام افطار فرشته ای از عرش او را ندا می دهد که تو پاک شدی؛ بهشت گوارای تو باد و تو را همین بس که رسول خدا صلی الله علیه و آله را بعد رحلتش شادمان کردی. (المقنعة، ص37)
روزه شعبان، داروی وسوسه های درونی و آشفتگی های روحی
امام صادق علیه السلام فرمود امیرالمومنین علیه السلام در جلسه ای با اصحابش برای آبادی دین و دنیای مومن چهارصد نکته به آنها آموختند که یکی از آن نکات این است صَوْمُ شَعْبَانَ یَذْهَبُ بِوَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ بَلَابِلِ الْقَلْبِ؛ روزه ماه شعبان وسوسه های درونی و پریشانی خاطر و آشفتگی های قلبی را از بین می برد.(الخصال 2/611)
پي نوشت ها :
1.کسی که روزه قضا بر عهده اوست نمی تواند روزه مستحبی بگیرد.
2.تعبیر «دو بهشت»، تعبیری است که در سوره الرحمن آیات 46 آمده است: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است. در اینکه این دو بهشت چه هستند مفسران قرآن کریم سخنها گفته اند اما نظری را که علامه طباطبایی ره آن را می پسندد این نظر است که: یك بهشت را به خاطر استحقاقى كه شخص بهشتی دارد به او مىدهند، و یك بهشت دیگر را فقط به عنوان تفضل ارزانیش مىدارند. (المیزان، 19/109)
صلوات شعبانیه
ماه شعبان و صلوات شعبانیه !
کسی که از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بکوشد که از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیهالسلام است که میفرماید: «از زمانی که ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را که برای روزه این ماه ندا میکرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.»
یکی از اعمال این ماه عزیز خواندن صلواتی است که به صلوات شعبانیه معروف میباشد.
محتوای صلوات شعبانیه
این صلوات شامل برکات ماه و کارهایی که باید برای رسیدن به این برکات انجام دهیم میباشد.
این دعا با صلواتهایی شروع میشود که توجه به شئون نبی اکرم صلی الله علیه و آ له و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد؛
«وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».
یکی از اعمال این ماه هم کثرت صلوات است. باطن صلوات تعظیم در برابر نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و شئون ایشان است که این تعظیم طریق سجده در مقابل خدای متعال میباشد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترکها»
انسان سالک میبایست در این دنیا حالت غریق داشته باشد که در روایات هم تأکید شده است در غیر این صورت انسان مبتلای به شرک میشود.
حالت غریق چگونه حالتی است؟
حالت غریق یعنی کسی که در اوج نیاز، از همه تکیه گاهها منقطع گردیده است. این توجه مقدمه درک حضور خداوند و رسیدن به مقام اخلاص است: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» (عنکبوت:65)
انسان تا مضطر نشود و حالت غریق پیدا نکند، متکی به خدا نمیشود و تا متکی نشود در سلوک خود به نتیجه نمیرسد؛ یعنی حتی به ریاضات و عقل و عبادات خود نباید تکیه کند. وقتی این حالت در انسان شکل گرفت کشتی نجات او اهل بیت علیهم السلام خواهند بود.
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است
شرط نجات چیست؟
شرط نجات، رسیدن به حالت غریق است چرا که تا احساس نیاز نکند و خود را مستغنی نداند این دستگیری اتفاق نمیافتد. عبور از همه فتنهها و ابتلائات نیز با تکیه بر این تکیه گاه ممکن است.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین و ملجإ الهاربین و عصمة المعتصمین»
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْف؛ (الکهف:16) انسان وقتی از بتها کناره گرفت و احساس غربت به او دست داد و جز خدا را نخواست، به کهف حصین پناه میآورد.»
اینکه سر حضرت سیدالشهدا (علیهم السلام) بر سر نیزه این آیه را میخواندند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا (الکهف:9) اشاره به این حقیقت دارد که واقعاً اصحاب کهف آیات عجیب خداوند نبوده اند بلکه اصحاب سیدالشهدا آیات عجیب بودهاند که در این فتنه به کهف حصین یعنی سیدالشهدا پناه آوردهاند.
غیاث المضطر المستکین: غوثی که خداوند برای دستگیری مضطرین قرار داده است ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. این اضطرار و اعتزال از مراحل متکامل سیر و سلوک معنوی انسان مؤمن است که ترکیبی از خوف و عجز است. این حالت را باید در همه احوال زندگی داشته باشیم چرا که حقیقتاً فقیر هستیم. کسی که ملتفت به این فقر مستمر خودش نیست دنبال پناهگاهی هم نیست.
ملجاء الهاربین: اگر برای انسان هرب حاصل شد از شیطان و اهوای نفس خود به این ملجاء میرسد.
عصمه المعتصمین: انسان باید در همه امور خود اهل اعتصام و توکل باشد حتی در خودسازی و سلوک خود.
مشکل اساسی نرسیدن به اضطرار واقعی است!
بنابراین مشکل ما در این است که به حالت اضطرار و هارب و مستکین و معتصمین نرسیدهایم که اگر برسیم معصومین (علیهم السلام) را به عنوان کهف و غیاث و ملجاء و عصمت خواهیم یافت.
باطن ماه شعبان را درک کنیم!
این صلواتها مقدمه این نکته پایانی صلواتها است: «هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله صلی الله علیه واله و سلم یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعاً لک فی اکرامه و اعزامه الی محل همامه»
ماه شعبان و صلوات شعبانیه !
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است.
رضوان چه مقامی است!
رضوان؛ مقامی فوق همه مقامات بهشت است : «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (التوبة:72) و باید دانست که این مقام رضوان بدون شفاعت و دستگیری اهل بیت (علیهم السلام) بدست نمیآید : «بکم یسلک الی الرضوان»
چه کنیم تا به رحمت و رضوان این ماه برسیم؟
«اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه و نیل شفاعت لدیه»
ما باید تمسک کنیم به سنت حضرت و مُستَن به این سنت بشویم که در سایه این تمسک به شفاعت حضرت برسیم و این استنان به سنت باعث میشود که خود را در معرض رحمت این ماه قرار دهیم.
چه شفاعتی را در خواست میکنیم!؟
«اللهم اجعله لی شفیعاً مشفعا» شفیعی است که شفاعتش مقبول است، «وطریقاً الیک مهیئا و اجعلنی له مُتبعا حتی القاک یوم القیامة راضیاً و عن ذنوبی قاضیاً قد اوجبت لی منک رحمةً و الرضوان».
طریق و واسطه همه عالم نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است و تبعیت، لازمه این سیر و سلوک است.
یوم القیامه راضیاً: اشاره به همان مقام رضوان است.
عن ذنوبی قاضیاًو … : مقام شفاعت حضرت که به وسیله آن به رحمت و رضوانی که محفوف به این ماه است میرسیم.
«و انزلتنی دار القرار و محل الا خیار»
اخیار دستهای هستند که به صورت مستقیم برخوردار از نور حضرات هستند؛ انتم نور الا خیار.
آمده است که در هر روز شعبان در وقت زوال [وقت ظهر شرعی] و در شب نیمه آن این صلوات را که از حضرت زینالعابدین علیهالسلام روایت شده خوانده شود .