حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


مثل پروانه
کوچه غرق غزل ما شده تا برگردی
نازنین! خانه مهیا شده تا برگردی
مثل پروانه بزن چرخ و بیا خانه من
در دلم پنجره ای وا شده تا برگردی
به تمنای وصالت همه گل ها خندان
غنچه ها نیز شکوفا شده تا برگردی
انبساطی است در اجزای فلک با عشقت
قطره اشک چو دریا شده تا برگردی
چهره ماه تو از هیچ نظر غایب نیست
چشم من غرق تماشا شده تا برگردی
نوبت سلسله حضرت ابراهیمی است
کعبه عشق مصلا شده تا برگردی
خون گل ریخته در خاک ز آزار خزان
کربلا خاک مسیحا شده تا برگردی
در هوای گل رخسار تو چون صبح بهار
فرش گلزار دل افزا شده تا برگردی
نظم و نظام
نظم و نظام و قدرت کشور ز لشکر است
لشکر درون کشور چون جان به پیکر است
هر مشکلی ز زر و سیم آسان شود ولیک
لشکر ز هر چه ز زر و سیم برتر است
ملکی که نیست بهره ور از ارتش و سپاه
چون کشتی شکسته ز سکان و لنگر است
ایران همیشه مرکز گردان نامدار
بوده است و روزگار بر این گفته داور است
امروز نیز ارتش ایران ز هر جهت
آماده دفاع مقدس ز کشور است
نیروی بازوان ز انرژی یا علی است
شمشیر پهلوان وطن، تیغ حیدر است
يک حق دروني
از سردار شهيد علي چيت سازيان – که در قله ي بلندي از تقوا و معنويت زندگي مي کرد – خاطراتي جالب و ارزنده اي نقل شده است. برخي از آن ها از کرامت هاي او حکايت مي کند. نمونه هايي که در سال 66 اتفاق افتاده گوياي اين مدعاست:
*-در حال کندن سنگر و آماده شدن براي دفع پاتک دشمن بالاي قله بوديم که علي آقا رسيد. گفت: کسي نيست از ما پذيرايي کند.
فوري چند تا کمپوت باز کرديم و روي يک سنگر روباز دور علي آقا حلقه زديم. همين که هسته ي آلبالو را در دهانش مي چرخاند، گوش هايش را تيز کرد. خمپاره اي زوزه کشيد و خورد به سينه ي کوه.
علي آقا گفت: يک حسي به من مي گويد که عراقي ها نمي توانند ببينند ما با هم کمپوت مي خوريم.
آخرين نفر که داخل سنگر اجتماعي شد، خمپاره به جايي که ما نشسته بوديم، اصابت کرد. (1)
*-علي آقا با تيم شناسايي از ميان شيار کوه “برده هوش “بالا مي آمد.
با ديدن آن ها گفتم: بچه ها، علي آقا دارد از گشت مي آيد: بساط چاي را آماده کنيد.
کنار سنگر رسيد و سلام کرد. چاي تعارف کرديم برنداشت. گفت: همه داخل سنگر و بعداً چاي.
همه داخل سنگر اجتماعي روي قله رفتيم. خمپاره زوزه کشيد و دقيقاً همان جا منفجر شد که يک دقيقه پيش چاي تعارف مي کرديم.
چاي را سر کشيد و گفت: وقتش نرسيده بود.
*- اوايل سال 66 بود که علي آقا بچه هاي اطلاعات و عمليات را جمع کرد و گفت: بيايد هم قسم بشويم که از حالا تا دو سال در جبهه بمانيم، فقط دو سال.
همه متحير شديم. قبلاً مي گفت جنگ زمان و مکان نمي شناسد. ما وقف جبهه ايم… يک سال بعد خودش شهيد شد و دو سال بعد جنگ تمام شد. همه فهميدند علي آقا براي چه پيمان دو ساله گرفته بود.
شهید خرازی در نگاه بزرگان
شهید خرازی از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا :
او (حسین خرازی) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزی خدا و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.
درود بر او و بر همه همسنگرانش که خود نامش حسین بود و لشگرش نیز همنام مولایش امام حسین)علیه السلام)
شهید خرازی از منظر حجتالاسلام والمسلمین محمدی عراقی:
درود بر او که صادقانه در میدان خونبار جهاد فی سبیلالله قدم نهاد و سرافراز و پرافتخار در خیل اولیای خاص الهی راه کمال پیمود و با عزت و افتخار به سوی ملکوت اعلی و سراپرده قرب الی الله عروج نمود. «طوبی لَهُم و حُسنُ مَآب.»
آری، شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. او با چهره محبوبش و سیمای نورانیش حکایت از جهشی جدید و تقربی نوین برفراز قلل بلند عزت و کرامت به مقام عندالرب شتافت.
شهید خرازی از منظر سردار صفوی فرمانده سابق سپاه :
ما برادر عزیزی را از دست دادهایم و چه مشکل است دنیا را تحمل کردن بعد از رفتن این عزیزان، خدایا! حسین خرازی ما را در آخرت نزد صدیقین قرار بده و یاد او را به دل ما پایدار ساز.
نحوه ی شهادت :
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هیچگاه احساس کمبود نمی کرد و برای تامین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی مینمود.
در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد پشت جبهه انتقال یابد. در عملیات کربلای 5، زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپارهای در نزدیکیاش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفندماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید؛ سردار دلاوری که همواره در عملیات پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی میرفت.
او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبههایها بود و وقتی به خط مقدم می رسید، گویی جان دوبارهای می یافت؛ شاد می شد و چهرهاش آثار این نشاط را نمایان می ساخت.
شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفتهاش آنچنان از زلال مکتب حیاتبخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاستبازی و جاهطلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی یافت.
در عملیات کربلای 5، زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپارهای در نزدیکیاش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد
این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفههای سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
آثارباقی مانده از شهید :
همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم، که شهدا راهشان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
… ما لشکر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم، جز این نباید کلامی و دعایی داشته باشیم که «الّلهُمَّ اجعل مَحیایَ، مَحیا محمدّ و آلِ محمد و مَماتی، مَماتَ محمّد وَ آلِ محمد.
اخلاق شهید خرازی :
او با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت میکرد. روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.
حساسیت فوقالعادهای نسبت به مصرف بیتالمال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میکرد و میگفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه میکنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر ندهید. آنچه می گفت عامل آن بود. به همین جهت گفتارش به دل مینشست.
حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.
نیمههای شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می کشید.
او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی میکرد.
شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمیشد.
شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمیشد.
او معتقد بود؛ هرسرنوشتی که برایمان رقم میخوردو هرچه که به سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
دقت فوقالعادهای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان میآورد که: سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
دائماً به فرماندهان ردههای تابعه سفارش میکرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.
همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی پیرایگی از ویژگیهای او بود.
شهید خرازی در دوران دفاع مقدس :
با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یکسال خدمت صادقانه در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد؛ منصوب گشت.
خطی که 9 ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچههای رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.
درعملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقیها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.
شهید خرازی در آزادسازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپههای رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندطریقالقدس بود که تیپ امام حسین(ع) متشکل از رزمندگان اصفهان تشکیل شد. چیزی نگذشت که این یگان به لشگرارتقاء یافت و حاج حسین درمقام فرماندهی آن رشادتهای بی نظیری خلق کرد. در عملیات فتحالمبین دشمن را در جاده عینخوش با همان تدبیر فرماندهیاش حدود 15 کیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود. یگان او در عملیات بیتالمقدس جزو اولین لشگرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر نیز سهم به سزایی داشت.
درعملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود. دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه …
از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشگر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.
در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود. دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.
از بیمارستان یزد – همانجایی که بستری بود – به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم.
در عملیات والفجر 8، لشگر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگانهای عمل کننده، لشکر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.
درعملیات کربلای 5 در جلسهای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این، یکی از آن عملیات عاشقانه است و از حسابهای مادی خارج است.
لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم ؛ از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت ؛ شکست سختی به عراقی ها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمنگان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.
هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بیاعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در صبح آن فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.
شهید خرازی، بعد از پیروزی انقلاب :
از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظهای آرام نداشت.
دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئهای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینة آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرماندة قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قویترین گردان آن زمان محسوب میشد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.
شهید خرازی ، قبل از انقلاب:
سال 1336 ه ش در یکی از محلههای مستضعفنشین شهر شهیدپرور«اصفهان» بنام کوی«کلم»، در خانوادهای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچهها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛میرفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذانگو و مکبر مسجد شد.
در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عدهای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار در (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام میخواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.
در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خلیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی فعالیتهای انقلابی وبا تشکلهای انقلابی محل درتماس بودند.
در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خلیل عظیم امت اسلامی پیوستند.
مجادله و مباهله بين مسيحيان و پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله )
نويسنده:یدالله حاجیزاده
مباهله در لغت به معني ملاعنه و نفرين متقابل ميباشد.[1] و در اصطلاح به اين معناست كه «دو تن يا دو گروه بر عليه يكديگر دعاي بد كنند. پس هر کدام ظالم باشد حق تعالي وي را رسوا گرداند و نقمت و عذاب خود را بر وي فرستد و ذريه او را مستأصل كند و هلاك گرداند».[2]
در حديثي از رسول خدا (صلياللهعليهوآله) روايت شده كه حضرت فرمود: «خداوند عزوجل به من خبر داده كه پس از مباهله عذاب بر گروه باطل نازل ميشود و حق را از باطل مشخص ميسازد».[3]
از رواياتي كه درمنابع اسلامي نقل شده است، استفاده ميشود که مباهله اختصاص به زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ندارد و در تمامی زمان¬ها قابل اجرا است. در حديثي از امام صادق (عليهالسّلام) نقل شده كه ايشان فرمود: اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذيرفتند، آنها را به مباهله دعوت كنيد.[4]
داستان مباهله پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) با مسيحيان نجران:[5]
اين داستان در برخي از منابع تاريخي و بسياري از منابع تفسيري شيعه و اهل سنت ذكر شده است. در سالهاي پاياني حيات رسول اكرم (صلياللهعليهوآله) آوازه اسلام به تمامي نقاط دنياي آن روز رسيده بود رسول گرامي اسلام با ارسال نامه به سران كشورها و مناطق مختلف، سعي داشت دين اسلام را گسترش دهد. يكي از نامههايي كه رسول مكرم اسلام به مناطق مختلف و سران كشورها نوشت، نامهاي است كه در سال دهم هجري[6] براي نصاراي نجران ارسال كرد. در اين نامه آمده است:
«… من شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا و از سرپرستي بندگان به سرپرستي خدا دعوت ميكنم. اگر امتناع كرديد، بايد جزيه بپردازيد و گرنه شما را به جنگ بخوانم»[7]
برخي قائلند آيه 64 سوره آلعمران نيز بخشي از اين نامه ميباشد.[8] در اين آيه خداوند متعال ميفرمايد:
«بگو اي اهل كتاب بيائيد به سخني كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را شريك او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را، غير از خداوند يگانه به خدايي نپذيرند. هرگاه (از اين دعوت) سر برتابند، بگوئيد گواه باشيد كه ما مسلمانيم».[9]
مسيحيان نجران پس از دريافت نامه به مشورت پرداختند و تصميم گرفتند؛ هيئتي از بزرگانشان را به مدينه اعزام كنند تا با رسول خدا (صلياللهعليهوآله) وارد مذاكره و بحث شوند. ابن هشام مينويسد:
«هيأتي از نصاري نجران مركب از 60 نفر براي ديدار پيامبر و مذاكره با آن حضرت وارد مدينه شدند. در ميان ايشان، 14 نفر و در ميان 14 نفر، 3 نفر بودند كه سمت رياست و بزرگي بر سايرين داشتند. و مورد احترام مسيحيان آن زمان بودند. يكي ملقب بود به «عاقب» كه در آن زمان نامش «عبدالمسيح» بود. ديگري ملقب بود به «سيد» و نام او «ايهم» بود. و سومي «اسقف» بود و نامش «ابو حارثه بن علقمه»[10]
ابن سعد در باب نحوه ورود اين هيأت به مدينه و برخورد پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) با آنها مينويسد:
«مسيحيان در حالي كه جامههاي نقش دار و گران قيمت و حرير يمني پوشيده بودند، وارد مسجد شدند و به سوي مشرق نماز گزاردند. پيامبر (صلياللهعليهوآله) به مسلمانان فرمود: آزادشان بگذاريد. سپس آنها با همان لباسها نزد پيامبر آمدند. پيامبر آنان را نپذيرفت … روز بعد در جامه رهبانان آمدند و سلام كردند. پيامبر جواب داد و ايشان را به اسلام دعوت نمود. آنها نپذيرفتند و گفتگو و بحث بسياري شد».[11]
مسيحيان در حقانيت دين خود با رسول خدا (صلياللهعليهوآله) به مجادله نشستند.[12] مسيحيان نجران ميگفتند: عيسي (عليهالسّلام) خداست و گروهي او را پسر خدا ميدانستند و دسته سوم، قائل به تثليث «يعني به سه خدا قائل بودند؛ پدر، پسر ، روح القدس»[13] ابن هشام مينويسد:
«مسيحيان به پيامبر (صلياللهعليهوآله) گفتند: اگر عيسي (عليهالسّلام) پسر خدا نيست پس پدرش كيست؟… آيات قرآني نازل شد و خلقت او را همانند خلقت آدم ابوالبشر معرفي كرد».[14]
مجادله و بحث بين مسيحيان نجران و پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) ادامه يافت. پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) با ادلهاي روشن و براهيني قاطع گفتارهاي باطل آنان را رد ميكرد و به سؤالات آنها پاسخ ميگفت. اما مسيحيان همچنان حق را انكار ميكردند و بر عقايد باطل خويش اصرار ميورزيدند. در اين هنگام آيه 61 سوره آل عمران نازل شد[15] و مسيحيان نجران به مباهله دعوت شدند. در اين آيه آمده است:
«فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» (آلعمران/61)
«هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت ميكنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت ميكنيم، شما زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت ميكنيم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله ميكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار ميدهيم».
زمان وقوع اين مباهله را 24 ذی الحجه الحرام[16]، سال دهم هجري[17] ذكر شده است. و مكان مباهله، جايي است كه اكنون به عنوان «مسجد الاجابه» در شهر مدينه و در نزديكي بقيع مشهور است.[18] مسيحيان نجران پس از آنكه با پيشنهاد مباهله مواجه شدند، ابتدا با آغوش باز پذيرفتند. يكي از آنها گفت:
«اي ابوالقاسم انصاف دادي، زيرا مباهله آيتي است كه ميان ما و شما را فيصله ميدهد».[19]
و وعده كردند كه مباهله را روز بعد انجام دهند»[20]
روز مباهله:
با فرا رسيدن روز مباهله رسول گرامي اسلام در حالي كه دست امام حسن و امام حسين (عليهماالسّلام) را در دست داشت، به همراه حضرت علي (عليهالسّلام) و فاطمه زهرا (س) به محل مباهله آمدند.[21] سران نجران از مشاهده اين صحنه به وحشت افتادند. يكي از آنها به همراهان خود گفت: به خدا سوگند من چهرههايي را ميبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهي را جابجا كند، چنين خواهد كرد.[22] يكي از ايشان به ابوحارثه گفت: براي مباهله نزديك برو. او گفت: من همانا مردي استوار و جدي براي مباهله ميبينم و به راستي بيم دارم كه راستگو باشد و اگر راستگو باشد يك سال نگذرد كه يك نفر مسيحي در دنيا نماند».[23]
مسيحيان از مباهله منصرف شدند و موافقت كردند كه با رسول خدا (صلياللهعليهوآله) صلح كنند و جزيه بپردازند.[24] صلحنامهاي نوشته شد و مقرر گرديد مسيحيان همه ساله تعداد 2000 جامه به عنوان جزيه بپردازند و در اين صورت مسيحيان نجران و وابستگان ايشان در پناه خدا و رسولش اهل ذمه خواهند بود، جان و آئين و اموال و زمينهاي ايشان محفوظ خواهد بود.[25] سپس مسيحيان از پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) خواستند تا با آنان حاكمي فرستد تا ميان ايشان حكومت (داوري) كند. پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) «ابو عبيده جراح» را فرستاد.[26] چندي بعد “عاقب و سيد” به مدينه آمدند و اسلام آوردند.[27]
دستور الهي مباهله به منظور روشن شدن حقيقت، و آشكار شدن گروه حق و باطل از طرف خداوند متعال تشريع شده است. مباهله ميان مسيحيان نجران و رسول اكرم (صلياللهعليهوآله)، حقانيّت دين اسلام را آشكار ساخت. مسيحيان نجران چون به اين حقانيت پي بردند، حاضر به مباهله نشدند. علاوه بر اين با نزول آيه مباهله بار ديگر يكي از فضائل اهل بيت (عليهمالسّلام) از زبان قرآن بيان شد و جايگاه عالي خاندان عصمت و طهارت به بشريت معرفي شد.
پی نوشت :
[1]- ابن منظور؛ لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408، ج11، ص 72.
[2]- بلاذري، احمد بن يحيي؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره، 1337، چاپ اوّل، ص 95، پاورقي به قلم مترجم به نقل از ابن هشام.
[3]- مفید محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد، بيجا، دارالمفيد، بيتا، ج1، ص 167.
[4]- مکارم سیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب ااسلامیه، بی تا، ج2، ص 447.
[5]- نجران بلده كوچكي است ميان عدن و حضر موت در ناحيه كوهستاني، كوفي، احمد بن اعثم؛ الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 1036.
[6]- الفتوح، ص 1036.
[7]- يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1371، چاپ ششم، ج1، ص 452.
[8]- احمدي ميانجي، علي؛ مكاتيب الرسول، قم، دارالحديث، 1419، چاپ اوّل، ج2، ص 497.
[9]- قرآن كريم، سوره آل عمران،آيه 64.
[10]- حميري، ابن هشام؛ سيرة رسول الله (ص)، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، كتابچي، 1375، چاپ پنجم، ج1، ص 380.
[11]- واقدي، محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374، ج1، ص 346.
[12]- ابن خلدون، عبدالرحمان؛ پيشين، ص 461.
[13]- حميري، ابن هشام، پيشين، ج1، ص 382.
[14]- همان، ص 383.
[15]- سيوطي، جلال الدين؛ الدر المنشور، بيجا، دارالعرفه، چاپ اوّل، 1365، ج2، ص 38.
[16]- كوفي، احمد بن اعثم؛ پيشين، ص 1036 - احمدي ميانجي، علي؛ پيشين، ج2، ص 497.
[17]- طوسي، محمدحسن؛ مصباح المجتهد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعه، 1411، چاپ اوّل، ص 764.
[18]- لنكراني، فاضل؛ مناسك حج، قم، مهر، 1373، چاپ سوم، ص 242.
[19]- ثمالي، ابوحمزه، تفسير ابي حمزه ثمالي، قم، الهادي، چاپ اوّل، 1420، ص 134.
[20]- خرگوشي، واعظ، شرف النبي، تهران، بابك، 1361، ص 144.
[21]- المقريزي، احمد بن علي؛ امتاع الاسماع، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420، ج2، ص 95.
[22]- همان.
[23]- يعقوبي، ابن واضح، پيشين، ص 451.
[24]- محمد بن محمد بن نعمان، پيشين، ص 168.
[25]- واقدي، محمدبن سعد؛ پيشين، ص 346.
[26]- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ پيشين، ص 461 و حميري، ابن هشام؛ پيشين، ص 381.
[27]- همان.
منبع:پژوهشکده باقر العلوم