حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


اگر قمه زدن در عزاداری ائمه (علیهم السلام )موجب مرگ شخص شود ،آیا این عمل خودکشی محسوب می شود؟
ج:اگر این عمل عادتامنجر به فوت نمی شود حکم خودکشی را ندارد ولی اگر از همان ابتدا خوف خطر جانی برای او وجود داشته و در عین حال این کار را انجام داده و منجر به فوت وی شده است ،حکم خودکشی را دارد.
مشاهده توسط نویسنده وبلاگ در استفتائات مقام معظم رهبری ،ص458
آیا جایز است زنان با حفظ حجاب و پوشیدن لباس خاصی که بدن آنان را بپوشاند ،در دسته های سینه زنی و زنجیر زنی شرکت کنند؟
ج:شرکت زنان در دسته های سینه زنی و زنجیر زنی شایسته نیست.
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در استفتائات مقم معظم رهبری ،ص458


1)دعا کنار قبر آن حضرت مستجاب است .
2)حریم حرم حسینی علیه السلام از همه جا بیشتر است؛ پنجفرسخ در پنج فرسخ (وسائل الشیعه ،ج 14 ،ص 510)
3)نماز مسافر در حرم امام حسین (علیه السلام )کامل است.(وسائل الشیعه ،ج8 ،ص 535)
4)بقعه مبارکه ای که در آیات قرآن آمده است ،همان کربلااست (امام صادق علیه السلام تهذیباً الاحکام ،ج 6،ص 38)
1)شفا در خاک کربلا
2)استحباب خوردن خاک کربلا
3)مهر و تسبیح کربلا ثواب اعمال و عبادات را چند برابر می کند
4)استحباب برداشتن کام نوزاد با تربت امام حسین
1)پوشاندن حق دنیا داران اگر بتوانند ، حق را از دید عقول می پوشانند و کاری می کنند که اصلاًکسی از حق با خبر نشود .
« وَلا تَلبِسوا الحَقَّبِالباطِلِ و تَکتُمُوا الحَقَّ وَ أنتُم تَعلَمونَ»(بقره ،42)
حق را با باطل نپوشانید . از نظر ادبی «لَبَس،یلبِس »؛به معنای پوشاندن است.
پوشاندن حق ،عوض کردن راه است ، امّا تغییری که فرد ِ گمراه شده ،متوجّه آن نمی شود . از این نوع گمراهی نیز به « اضلال »تعبیر شده است .
*امّا باید دانست حق همگانی است و هیچ گاه قابل پوشش نیست . علی علیه السلام «الحَقَّ أَوسَعُ مِنَ الارضِ»(بحار،ج75،ص 31)
*باید دانست که حق اگر از نظر درونی شناسایی شود ،باطل شکن است؛یعنی هیچ باطلی نمی تواند در مقابل آن جلوه کند . علی علیه السلام « الحَقُّ سَیفٌ عَلَی أهلِ البَاطِلِ»(غرر الحکم ، ص 68)
باطل از نظر درونی ،با فطرت و عقل آدمی هم سو نیستو انسان آن را نمی پذیرد ؛امّا حق با عقل هم سو است ، پس حق شکستنی نیست . بلکه پوشاندنی است ؛ ولی باطل شکستنی است . بهترین ابزار برای فریب دادن انسانها ،هواهای نفسانیه ء آنها است . حبّ و بغض بر محور هواهای نفسانی ، حق را می پوشاند.
2)جلوه دادن باطل با این کار می توانند وقتی حق را پوشاندند ،با طل را جایگزین آن کنند ؛ به این «اغوا» می گویند . انسان از نظر فطرتش هدفمند است و هدفمند زندگی می کند . شیاطین وقتی حق را که هدف فطری است از انسان می گیرند ،باطل را جایگزین حقیقت می کنند تا فطرت آن را به جای حق بپذیرد .
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی،142
فقر اقتصادی و مادّی بدتر و خطرناک تر است یا فقر معنوی و فرهنگی ؟
رَسولُ الله «إنِّی مَاأخافُ عَلَی اُمَّتِی الفَقرَ وَلکِن أخافُ عَلَیهِم سُوءَ التَّدبیرِ»(عوالی اللالی ،ج،ص39) من از کج اندیشی امّتم می ترسم نه فقر آنها . چون منشاء کج اندیشی هم اضلال و اغوااست و اگر شعور از بین برود ،کسانی می آیند و حق را می پوشانند و باطل را می آرایند و به جای حق می نشانند.
حضرت به این دلیل تاکید می کنند که بحث فقر فرهنگی زمینه پیدایش بسیاری از بدبختیها است. در روش شیطانی ،مدام مسائل مادی مطرح می شود تا انسان را جذب کند.
پس عاملین به حق دو دسته هستند :
1)کسانی که زیر فشار هواهای نفسانیّه اند ولی با نفسمجاهده کرده و تن به خواسته های آن نمی دهند . از نظر عقلی حق را پإیرفته اند و قلبشان هم به طرف آن کشیده شده امّا جزء واردات تابهء قلبّیه آنها نشده است. راه حل آنان این است که صبر کنید!
2)کسانی که حق با قلب آنها پیوند خورده است و به حقیقت ایمان رسیده اند . ایمان هم یک پیوند قلبی است نه اعتقاد عقلی . مثل اولیای خدا.
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی، ص148
ابعاد بیرونی انسان ،یا گفتاری است و یا رفتاری که این ها با هم فرق دارند . برخی وقتی حق به نفعشان است سخن از حق می گویند ،امّااگر به نفع نباشد از آن روی گردان می شوند و طوری رفتار می کنند که انگار حق را نمی فهمند. *افرادی هستند که زباناً به حق اعتراف می کنند امّا به آن عمل نمی کنند . امام علی علیه السلام در روایتی سر فصل های حق را مطرح می کنند اوّل علم و شناخت حق ،بعد پیوند به حق و اعتراف به آن و در آخر هم عمل به حق «کن عالماًبالحق عاملاًبه ینجیک الله تعالی »(غررالحکم ،ص68)
اگر انسان بخواهد به حق عمل کند ، فشارها و سختیهای زیادی از درون ، متوجّه او می شود ، تا آنجا که با فضیلت ترین افراد شمرده می شود .
*عمل به حق باید از سر فرو آوردن به باطل ،محبوب تر باشد.
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی ،ص 146