حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


. اصل عفو و صفح
قرآن کریم می فرماید: (وإن تَعفُوا و تَصفَحوا و تَغفِرُوا فَإنَّ اللهَ غَفورٌ رحیمٌ)
«اگر (آنان را) عفو کرده، چشم پوشی کنید و ببخشید. پس خدا هم (در حق شما) آمرزنده و مهربان است.»
درنتیجه ی عمل به این اصل نه تنها نباید ناراحتی ها، آزردگی ها و حتی دشمنی ها را در دل نگه داشت، بلکه باید آنها را بخشید و نادیده گرفت. با وجود این خصلت در زندگی اختلافات به حداقل رسیده و رحمت و عطوفت بر فضای خانواده حاکم می شود.
اصل تقسیم کار
یکی از اصول مدیریت خانه و خانواده، تقسیم عادلانه و منصفانه کارها بین همه ی اعضاء می باشد، به گونه ای که هر کس به نوبه ی خود سهمی از وظایف خانه را بر عهده گیرد، چنانچه پیامبر (ص) در تقسیم کارهای خانه، کارهای بیرون از منزل را بر عهده ی حضرت علی (ع) و کارهای درون خانه را بر عهده ی حضرت زهرا (س) گذاشتند
اصل لذت جویی و تمتّع
خداوند متعال در انسانها غریزه و میل جنسی قرار داده و محدوده پاسخگویی به این نیاز طبیعی را تنها حریم ازدواج، مقرر فرموده است. در نظام تربیتی اسلام، یکی از اهداف ازدواج و تشکیل خانواده، ارضای مشروع غرائز و درک لذتهای حلال می باشد که بجاست کانون یک خانواده برای زن و شوهر در این خصوص محیطی پاسخگو باشد. بدیهی است در صورت ارضای صحیح غرائز در حریم زناشویی خانه، جامعه از آفات و روابط نامشروع تا حدّ بسیاری مصون می ماند، چنانچه علت بسیاری از ناهنجاری های جنسی اجتماع، عدم تشکیل خانواده و یا عدم ارضای کافی در چارچوب ازدواج می باشد.
اصل عدالت محوری
خانه و خانواده هم می تواند به کشوری کوچک که درگیر جنگ های داخلی است تبدیل شده و عرصه ی ظلم و حق کشی گردد و هم می تواند مدینه ی فاضله ای شود که عدالت در سرتاسر آن حاکم است. انتخاب هر یک از این دو تصویر، بر عهده ی اعضای خانواه است. اما پیشه کردن عدالت در ارتباطات، برخوردها و مسائل زندگی از عوامل پایداری یک خانواده محسوب می شود.
اصل محبت ورزی
* قال علی (ع): (أنفَعُ الکُنُوزِ مَحبَّهُ القُلُوبِ.)(2)
«پر سودترین گنج ها (به دست آوردن) محبت دلهاست.»
خانه آشیانه ی کوچک عشق و میدان بزرگ تبادل عواطف و احساسات و بانک مهرورزی است، لذا همه ی اعضاء یک خانه باید در این بانک سرمایه گذاری های بلند مدت داشته باشد تا بتوانند همواره از حساب جاری خود محبت های خالصانه را دریافت و پرداخت کنند.
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم
شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم
هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم
شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را
می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد
چه سالها که درین دشت ، خوشه چین ماندم
که دست خالی شوقم به خرمنش برسد
بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب!
نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد
خدای من دل چشم انتظار من تا چند
به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم
شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم
هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم
شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را
می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم