حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


فرشتگان سما ائتلاف می کردند
به گرد بستر نرگس طواف می کردند
به زیر سایه ی محراب سبز گهواره
پیمبران خدا اعتکاف می کردند
و رودهای بهشتی به اشک شوق ظهور
زلال آبی خود را مضاف می کردند
تمام دوزخیان را ملائکه ز عذاب
به یمن خنده ی مهدی معاف می کردند
قمررخان سماوات تیغ مژگان را
به محض دیدن پلکش غلاف می کردند
پریوشان به کنار ضریح چشمانش
به زشت بودن خود اعتراف می کردند
مقربان الهی برای دیدن او
خریدهای کلان کلاف می کردند
چقدر مردم عاشق کبوتر دل را
روانه سمت حوالی قاف می کردند
سحر در اوج نگاهش، هزار اختر را
منجمان فرج اکتشاف می کردند

عظمت وجودى و ابعاد مختلف شخصيت حضرت صاحبالامر(عج) باعث شده كه در طول هزار و اندى سال كه از غيبت كبرى مىگذرد، هر گروه از مردم بسته به گرايشهاى خاص اعتقادى، اجتماعى و فرهنگى كه داشتهاند، از ديدگاهى خاص به تحليل شخصيت و تعيين جايگاه آن حضرت در عالم هستى بپردازند و هر گروه تنها درك و تصور خود از اين موضوع را تصور درست و مطابق با واقع از شخصيت آن يگانه هستى تلقّى كنند.
در اين ميان جمعى از اصحاب سير و سلوك و رهروان طريق عرفان و معنا با طرح موضوع خليفهاللَّه و انسان كامل و پرداختن به نقش حجت الهى در عالم هستى، تنها به جنبه فرا طبيعى آن وجود مقدس توجه كرده و از ساير جنبهها غفلت ورزيدند.
گروهى ديگر از اصحاب شريعت توجه خود را تنها معطوف به جنبه طبيعى آن وجود مقدس ساخته و ضمن مطرح كردن نقشى كه آن حضرت به عنوان امام و پيشواى مردم به عهده دارند هيچگونه مسئوليتى را در زمان غيبت متوجه مردم نديدند و تنها تكليف مردم را اين دانستند كه براى فرج آن حضرت دعا كنند تا خود بيايند و امور مردم را اصلاح كنند.
عدهاى هم ضمن توجّه به جنبه فراطبيعى و طبيعى وجود مقدس حضرت مهدي(عج) تمام همّ و غمّ خود را متوجّه ملاقات با آن حضرت ساخته و تنها وظيفه خود را اين دانستند كه با توسل به آن حضرت به شرف ملاقات با آن ذات اقدس نائل شوند.
اما در اين ميان گروهى با در نظر گرفتن همه ابعادى كه بدانها اشاره شد، به طرح معناى درست انتظار پرداخته و درصدد تعيين وظيفه و نقش مردم در دوران غيبت برآمدند. در اين ديدگاه، هم مسئله خلافت الهى انسان كامل مطرح است، هم به جايگاه و نقش مردم در قبال آن حضرت توجّه شده و هم وظيفهاى كه مردم در دعا براى حفظ آن وجود مقدّس و تعجيل در ظهورش دارند از نظر دور داشته نشده است.
شايد بتوان امام خمينى(ره) را به عنوان درخشانترين چهره از گروه اخير ذكر كرد. امام راحل با طرح انديشه تشكيل حكومت اسلامى در عصر غيبت و تلاش خستگىناپذير در راه تحقق اين انديشه، به “انتظار ” معنا و مفهوم تازهاى بخشيد و تعريفى نو از رسالت و تكليف شيعيان در برابر حجت خدا ارائه داد.
براى روشنتر شدن ديدگاه حضرت امام در اين زمينه، به برخى از مهمترين شاخصههاى اين ديدگاه اشاره مىكنيم :
امام خميني (ره) و انديشه انتظار
الف) ارائه برداشتى متفاوت از مفهوم حجت :
ايشان با ارائه مفهومى عميق و بديع از “حجت بودنِ امام معصوم ” اعلام مىدارند كه چون خداوند در روز قيامت به سبب وجود امام زمان و پدران بزرگوارش(عليهم السلام) بر بندگان احتجاج و نسبت به عمل براساس سيره، رفتار و گفتار اين بزرگواران از مردم بازخواست مىكند، بر آنان لازم است كه همه تلاش خود را براى تحقق سيرت امامان معصوم(عليهم السلام) درجامعه به كار بندند و در اين زمينه هيچ عذر و بهانهاى از آنها پذيرفته نمىشود.
حضرت امام در كتاب البيع خود به هنگام بررسى ادله ولايت فقيه، ضمن برشمردن توقيع شريف حضرت صاحبالامر(عج) كه در آن آمده است: “… و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فاَرجِعُوا فِيها إلى رُواهِ حَدِيثِنا فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وَ أنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَيهِم.(1)
… و اما در رويدادهايى كه براى شما پيش مىآيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ چرا كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ايشان هستم. “
مىفرمايد:
مقصود از حجت خدا بودنِ امام معصوم اين نيست كه فقط بيانكننده احكام است؛ زيرا گفته بزرگانى چون زراره و محمد بن مسلم نيز حجت است و هيچكس حق مردود دانستن و عمل نكردن به روايات ايشان را ندارد و اين امر بر همگان آشكار است. بلكه منظور از حجت بودن امام زمان و پدران بزرگوارش، صلواتاللَّه عليهم اجمعين، اين است كه خداوند تعالى به سبب وجود ايشان و سيره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگىشان، بر بندگان احتجاج مىكند. از جمله شئون امامان، عدالت آنان در همه زمينههاى حكومت است. به عنوان مثال، وجود اميرالمؤمنين(ع) براى تمام فرمانداران و حاكمان ستمپيشه حجت است؛ زيرا خداوند به واسطه سيرت آن بزرگوار، باب عذر و بهانه را بر همه آنان در تعدى از حدود الهى و تجاوز به اموال مسلمانان و سرپيچى از قوانين اسلامى بسته است. همين گونهاند سايرحجتهاى خداوند، به ويژه حضرت ولى عصر(عج) كه عدل را در ميان مردم مىگستراند و زمين را از قسط پر مىكند و بر اساس نظامى عادلانه بر مردم حكم مىراند.(2)
براساس همين نگاه به حجت خدا بود كه ايشان خطاب به مسئولان جمهورى اسلامى ايران مىفرمودند:
ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براى اينكه اگر چنانچه موفق شديم انشاءاللَّه به زيارت ايشان، طورى باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاههايى كه الان به كار گرفته شدهاند در كشور ما بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براى ملاقات حضرت مهدى، سلاماللَّهعليه.(3)
ب) دگرگون ساختن مفهوم انتظار :
امام خمينى مفهومى را كه در طول قرون و اعصار از “انتظار ” در اذهان بسيارى از شيعيان نقش بسته بود دگرگون ساخت و با همه ديدگاههايى كه انتظار را برابر با سكون، ركود و تن دادن به وضع موجود معرفى مىكردند به مقابله جدى پرداخت:
“بعضىها انتظار فرج را به اين مىدانند كه در مسجد، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهند […] يك دسته ديگرى بودند كه انتظار فرج را مىگفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اينكه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد، به اين چيزها كار نداشته باشيم، ما تكليفهاى خودمان را عمل مىكنيم، براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند انشاءاللَّه درست مىكنند […] يك دستهاى مىگفتند كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد ما بايد نهى از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مىخواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود […] يك دستهاى از اين بالاتر بودند و مىگفتند بايد دامن زد به گناهان، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از ظلم و جور شود و حضرت، عليه السلام تشريف بياورند […] يك دسته ديگر بودند كه مىگفتند هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است.(4)
ايشان ضمن ردّ همه ديدگاههاى يادشده ديدگاه خود در باب انتظار فرج را اينگونه بيان مىكند:
همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور انشاءاللَّه تهيه شود.(5)
همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمىشود، بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست. ما بايد ملاحظه وظيفه فعلى شرعى - الهى خودمان را بكنيم و باكى از هيچ امرى از امور نداشته باشيم.(6)
ج) تلاش براى تحقق عدالت در عصر غيبت :
حضرت امام، تلاش براى تحقق عدالت و جلوگيرى از ظلم در عصر غيبت را يك تكليف الهى دانسته و همه مسلمانان را دعوت مىكردند كه تا سر حد توان خود اين تكليف الهى را به انجام رسانند:
“ما اگر دستمان مىرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعى ماست منتها ما نمىتوانيم، اينكه هست اين است كه حضرت عالم را پر مىكنند از عدالت، نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد. “(7)
“البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمىتوانيم بكنيم. اگر مىتوانستيم مىكرديم اما چون نمىتوانيم بكنيم ايشان بايد بيابند. “(8)
د) زمينهسازى براى ظهور منجى موعود :
رهبر فقيد انقلاب اسلامى معتقد بود كه بايد با گسترش اسلام راستين در جهان و مبارزه با سلطه جهانخواران، راه را براى ظهور منجى موعود هموار ساخت:
“ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاى اسلامى مىشكنيم و با صدور انقلابمان، كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدى است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا راه را براى ظهور منجى و مصلح كل و امامت مطلقه حق امام زمان، ارواحنا فداه، هموار مىكنيم. “(9)
هـ) حركت در جهت تحقق حكومت جهانى اسلام :
امام راحل به جدّ بر اين باور بود كه انقلاب اسلامى ايران، نقطه شروع انقلاب جهانى حضرت مهدى(ع) است و از اين رو پيوسته به مسئولان نظام توصيه مىكردند كه هرگز از آرمان عظيم انقلاب اسلامى كه تشكيل حكومت جهانى اسلام است غافل نشوند:
“مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت - ارواحنا فداه - است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظهاى مسئولين را از وظيفهاى كه برعهده دارند منصرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى تمام سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند. “(10)
در سالهاى اخير گروهى از فرزندان انقلاب اسلامى و وفاداران به آرمانهاى امام خمينى تلاش كردند كه با الهام از انديشههاى اين پير فرزانه، ابعاد و زواياى ديگرى از انديشه انتظار شيعى را تبيين كنند. اين گروه با درك عميق از موقعيت كنونى انقلاب اسلامى در جهان، نيازهاى فرهنگى جامعه اسلامى ايران و شرايط سياسى، فرهنگى و اقتصادى حاكم بر جهان معاصر، تبليغ و ترويج باور مهدوى و فرهنگ انتظار را سر لوحه فعاليتهاى خود قرار داده و پرداختن به امور زير را در عصر حاضر ضرورى مىدانند:
1. شناسايى و نقد بنيادين وجوه مختلف فرهنگ و تمدن مغرب زمين، به عنوان فرهنگ و مدنيتى كه در تقابل جدى با آرمان “حقيقت مدار “، “معنويتگرا ” و “عدالت محور ” مهدوى قرار دارد؛ زيرا انسانهاى عصر غيبت تنها زمانى مىتوانند به ريسمان ولايت مهدوى چنگ زنند و به تمام معنا در سلك منتظران موعود قرار گيرند كه باطل زمان خويش را بهدرستى بشناسند و با تمام وجود از آن بيزارى جويند.
2. شناخت و نقد جدى مناسبات فرهنگى، سياسى و اقتصادى حاكم بر جوامع اسلامى؛ مناسباتى كه عمدتاً به تقليد از الگوهاى توسعه غربى و تحتتأثير انديشههاى عصر مدرنيته در اين جوامع شكل گرفته است؛ چرا كه اين جوامع بدون شناخت جدى از وضع موجود خود نمىتوانند به راهكارهاى مبتنى بر آموزههاى دينى براى خروج از فتنههاى فراگير عصر غيبت دست يابند.
3. تلاش در جهت تدوين استراتژى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى جوامع اسلامى در عصر غيبت و تا رسيدن به عصر طلايى ظهور، براساس انديشه مهدوى و فرهنگ انتظار.
4. بازشناسى وجوه مختلف اعتقادى، تاريخى، فرهنگى و اجتماعى انديشه مهدوى و فرهنگ انتظار با بهرهگيرى از منابع متقن و مستدل و استفاده از همه توان مراكز علمى حوزوى و دانشگاهى در زمينه مباحث، كلامى، فلسفى، عرفانى، اخلاقى، علوم اجتماعى و سياسى و… .
5. تلاش در جهت پالايش انديشه ناب مهدوى از هرگونه شائبه جعل و تحريف و زدودن اين انديشه از زنگارهاى جهل و خرافه، سخنان سست و بىاساس و هرگونه ديدگاه انحرافىِ مبتنى بر افراط يا تفريط.
6. پاسخگويى عالمانه و متناسب با نيازهاى روز به شبهات، پرسشها و ابهامهاى موجود در زمينه منجىگرايى شيعى.
7. احيا و گسترش فرهنگ انتظار و تلاش براى شناساندن نقش سازنده اين فرهنگ در پايدارى و پويايى جوامع اسلامى.
8. تبيين وظايف و تكاليف مردم در برابر حجت خدا و امام عصر(عج)، نهادينه ساختن اين وظايف و تكاليف در فرد و اجتماع و آمادهساختن جامعه اسلامى براى استقبال از واقعه مبارك ظهور.
9. مقابله جدى با كليه جريانهاى سياسى ـ فرهنگى كه در قالب كتاب، نشريه، فيلم، نرمافزارهاى رايانهاى، پايگاههاى اطلاعرسانى جهانى (اينترنت) و… به تقابل با انديشه موعودگرايى شيعى مىپردازند.
10. بررسى و نقد كليه ديدگاههايى كه از سوى متفكران غرب در زمينه جهان آينده و آينده جهان مطرح شده است.
بىترديد اگر نكات ياد شده سرلوحه فعاليت مراكز، مؤسسات و نهادهاى فعال در حوزه مهدويت و همه كسانى كه در پى تبليغ و ترويج مباحث مهدوى در كشور هستند، قرار گيرد، مىتوان اميدوار بود كه جامعه شيعى ايران به مدد انديشه سازنده و تحولآفرين انتظار از فتنهها و آشوبهاى عصر غيبت به سلامت به درآيد و زمينهساز ظهور مصلح موعود گردد. (انشاءاللّه)
پي نوشت ها:
1) صدوق، محمدبن على بن حسين، كمال الدين و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الإسلامى، بىتا، ج2، ص483، ح4.
2) امام خمينى، كتاب البيع، نجف، مطبقه الآداب، 1349ق. ج2، ص475-474؛ همو، شئون و اختيارات ولىفقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع)، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1365، ص46.
3) صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى)، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1369، ج12، ص208-209.
4) همان، ج19، ص196-197.
5) همان، ج7، ص255.
6) همان، ج19، ص154.
7) همان، ص198.
8) همان، ج20، ص197.
9) همان.
10) همان، ج21، ص108.
بحث از ظهور پر بركت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، با استناد به آيات قرآنى، به مقدمهاى كوتاه نياز دارد.
اگر ما خواسته باشيم اين مسأله را از صريح آيات به دست آوريم، شايد خواستهاى بى مورد باشد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از روز اول اين تذكر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراى ظهر است و بطن؛
« ما من القرآن آية الا و لها ظهر و بطن(21)».
اين حديث از متواترات است، يعنى كتب حديثى اهل سنت و شيعه اتفاق دارند اين حديث از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله صادر شده است.
سِرّ مطلب اين است كه قرآن كريم داراى دو جهت است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد.
مطلب اول
اول اينكه آيات و سورههاى قرآن در مناسبتهاى مختلف و به عنوان علاج حادثه يا واقعهاى نازل شده است. اين موجب مىشود دلالت آيه نوعى وابستگى پيدا بكند با آن شأن نزول. اگر اينطور شد، دلالت هميشگى قرآن كه پيامى جاودانى باشد، مقدارى زير سؤال مىرود. لذا پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: عنايت شما فقط به اين اسباب نزول نباشد. در پس پرده يك معناى عامى وجود دارد كه جنبه شمولى دارد و براى هميشه است. لذا ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال مىكند اين كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده است: « ما فى القرآن آية الاولها ظهر و بطن(22)»، يعنى چه؟ امام عليه السلام مىفرمايد: « ظهره تنزيله و بطنه تأويله(23)»؛ يعنى ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتى است كه با رعايت و عنايت به شأن نزولها روشن مىشود كه تقريباً مىتوان نوعى مقطعى بودن و محدوديت از آن فهميد؛ ولى قرآن به اين اكتفا نكرده است.
مطلب دوم
قرآن جنبه دوم هم دارد كه جنبه جاويد است، جاويد بودن قرآن به ظهر آن نيست آنچه بقاى قرآن را ضمانت كرده است تا پيامى هميشگى باشد، بطن قرآن است.
بطن قرآن چيست؟
درباره بطن بحثهاى بسيار شده است كه مقصود از بطن چيست؟ بطن معنايش خيلى ساده است؛ يعنى اينطور نيست كه نتوان به آن پى برد. بطن آيات در اختيار ائمهعليهم السلام است و آنها از بطن آيات آگاهى دارند؛ اما راه رسيدن به آن را به ما ياد دادهاند. بطن آيات قرآن آن مفاهيمى است كه جنبه شمولى داشته و از قيودى كه آيه را فرا گرفته جدا شده باشد.
ضابطه تفسير و تأويل
همان گونه كه تفسير ضابطه دارد، تأويل هم ضابطه دارد. ضابطه اين است كه آن خصوصيات و ويژگىهايى كه آيه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسيم» از آيه جدا كنيم؛ سپس آنچه از دلالت آيه به دست آمد، آن بطن آيه است؛ مثلاً در آيه « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ؛(24) مخاطب آيه مشركين است و مورد سؤال مسأله نبوت. آيا بشر مىتواند پيغمبر بشود يا نه؟ كسانى كه بايد از آنها اين سؤال بشود علماى اهل كتاب به ويژه يهود هستند كه در يثرب و حجاز ساكن بودند.
عربها بسيارى از مسائل مربوط به معارف را از اينها سؤال مىكردند و عقيده داشتند اينها دانشمندند.
آيه بنابر اين عقيده مشركين مىگويد كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پيامبرى او ترديد داريد از يهود و از اهل كتاب بپرسيد كه پيغمبران آنها چه كسانى هستند و بودند. آنها به شما خواهند گفت. اين ظاهر آيه است. پس آيه بر حسب ظهر به مشركين و مسأله نبوت و رجوع مشركين به اهل كتاب مقيد مىشود.
اما ما طبق قانون «سبرو تقسيم» ويژگىهاى آيه را بررسى مىكنيم تا مشخص شود كدام يك از اين ويژگىها در هدف آيه دخالت دارد و كدام يك ندارد. آنهايى كه دخالت ندارند حذفشان مىكنيم؛ براى مثال آيا خطاب به مشركين خصوصيتى دارد؛ يعنى مشرك بودن در مخاطب بودن به اين آيه خصوصيتى دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آيه به مشركين اين سخن را بگويد جهل آنها است نه شرك آنها. پس مشرك بودن در هدف آيه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آنها است.
مسئله نبوت
مورد سؤال در آيه، مسأله نبوت است. آيا بشر مىتواند پيامبر باشد يا نه؟ آيا اين مسأله در مدلول آيه خصوصيتى دارد يا اينكه در مورد شك در هر مسألهاى از معارف دينى است چه معارف چه فروع احكام و چه مسائل مربوط به شؤون دين؟ (مسأله نبوت يا غير آن)، پس خصوص مسأله شك در مسأله نبوت هيچ خصوصيتى در هدف آيه ندارد و لغو مىشود.
بعد كسانى كه بايد از آنها سؤال بشود چه كسانى بودند؟ اهل كتاب و يهود بودند. آيا سؤال از يهوديان و اهل كتاب خصوصيتى دارد و در هدف آيه مهم است يا دانا بودن نسبت به مشركين نادان مد نظر است؟
نتيجتاً به دست مىآيد كه دانا بودن آنها مدخليت در هدف آيه دارد نه اهل كتاب يا يهودى بودن.
پس وقتى اين ويژگىها را بررسى كرديم و اين موارد را كنار گذاشتيم، بطن آيه به دست مىآيد.
بطن آيه چيست؟ بطن آيه اين است: آن كه به مسائل دينى فروعاً و اصولاً جاهل است، بايد به دانايان رجوع كند. پس استخراج بطن آيه مشكل نيست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دليل جواز تقليد عامى از مجتهد پرسش شود، همين آيه را مىخوانند:
«…فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون(25)».
ايراد و جواب
اينكه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: ما اهل ذكر هستيم؛ يعنى اساساً آنچه هدف آيه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستيم و بايد همه جهال به ما رجوع كنند. اين كه تفسير صافى مىگويد، طبق فرمايش امام صادق عليه السلام اين آيه اصلاً خطاب به مشركين نيست و خطاب به مسلمين است، درست نيست. يكى از اشكالاتى كه به تفسير صافى وارد است، همين است كه مسأله تأويل و بطن با مسأله تنزيل و تفسير خلط شده است.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه بطن آيه را مىگويد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از ابتدا اشاره فرموده است كه آنچه بقاى قرآن و شمولى بودن و جاويد بودن آن را ضمانت مىكند، جنبه بطن آن است؛ يعنى همان مفاهيم كلى كه قابل تطبيق در هر زمان و هر مكان است؛ و فقط به شأن نزولها كه آيه را وابسته مىكند، اعتبار نيست.
بررسى آيات ظهور
با اين مقدمه، به بررسى آياتى كه دلالت بر ظهور منجى عالم حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) دارد مىپردازيم.
آيه اوّل
«وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ * و نمكن لهم فى الارض…»(26)
اين آيه درباره بنى اسرائيل و در قصه حضرت موسىعليه السلام و فرعون است. پس اين آيه، از لحاظ تنزيل و از لحاظ ظهر، به داستان بنىاسرائيل در زمان حضرت موسىعليه السلام و فرعون مربوط است.
يك اصل
اما در اين آيه يك اصلى مطرح شده است و آن اين كه ، اراده ازلى الاهى بر اين تعلق گرفته كه مستكبرين ريشه كن شوند و مستضعفين و عباداللَّه الصالحين ، وارثين ارض و حاكمين در زمين باشند؛ آن هم در پهناى زمين. آيه اين اصل را مطرح مىكند.
پس محتوا و مفهوم عام آيه به خصوصِ زمان حضرت موسىعليه السلام و بنى اسرائيل مربوط نيست. آنچه در آن زمان تحقق يافت، گوشه و جلوهاى از اين اراده ازلى الاهى بود كه بايد مستضعفين بر مستكبرين پيروز گردند و مستضعفين وارث زمين گردند. اما آيا آن اراده ازلى بهطور كامل تحقق يافت؟ نه.
اينجا خداوند بهطور حتم فرموده است « نُرِيدُ» اين اراده بايد تحقق پيدا كند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه واله) و همچنين در فتراتى از زمان كه از جمله عصر حاضر گوشه و نمودارى از اراده ازلى الاهى تحقق يافت؛ اما اين وعده الاهى حتماً بايد بهطور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گيرد. قطعاً اين اراده بايد تحقق پيدا كند و اين اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امكانپذير نيست.
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
در حديث مفضل بن عمر مىگويد:
«سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله نظر الى على و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و بكى و قال انتم المستضعفون بعدى، قال المفضل قلت ما معنى ذلك؟ قال عليه السلام، معناه انكم الائمة بعدى، اناللَّه عزوجل يقول «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قالعليه السلام و هذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.(27)»
اين اراده ازلى حق تعالى هميشه جريان دارد يعنى گهگاه نمود پيدا مىكند تا تحقق نهايى.
حضرت علىعليه السلام در نهج البلاغه مىفرمايد:
« لَتعْطِفَنَّ الدنيا علينا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلى وَلَدِها.»(28)
يعنى: اين دنيا كه امروزه از ما رو گردان است روزى به ما رو خواهد آورد همانند ناقهاى كه به فرزندش از روى علاقه، روى مىآورد.
آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ.»(29)
ابن ابىالحديد در شرح اين خطبه مىگويد:
« و الامامية تزعم ان ذلك وعد منه بالامام الغائب الذى يملك الارض فى آخر الزمان و اصحابنا يقولون انه و عد بامام يملك الارض و يستولى على الممالك.(30)»
ببينيد تا اين جا بين ما و علماى اهل سنت فرقى نيست در اينكه اين آيه حتماً به دست يكى از فرزندان حضرت زهراعليها السلام تحقق خواهد يافت و بهطور شمولى بر تمام زمين مستولى خواهد شد و همه مستكبران را نابود خواهد كرد و صالحين وارث زمين خواهند گرديد.
ابن ابىالحديد مىگويد ما هم قبول داريم شيعه هم قبول دارد. با اين تفاوت كه اهل سنت مىگويد ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد و اين كار را انجام خواهد داد؛
«…لا يلزم ان يكون موجودا بل يكفى فى صحة هذا الكلام ان يخلق فى آخر الوقت….(31)»
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدى(عجل الله تعالی فرجه) اختلاف نداريم و اينكه از وُلد امام حسينعليه السلام است، اين هم اتفاق نظر است.
تفاوت ديدگاه
نقطه فارق بين ما و اهل سنت اين است كه شيعه يك فلسفهاى دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فيض است. شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستى حجت حق بهطور حىّ و زنده در روى زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الاهى براى همه جهانيان باشد. اين اصل، پايه مكتب تشيع را تشكيل مىدهد.
امام حسينعليه السلام هفت زيارت مطلقه و هفت زيارت مخصوصه دارد. زيارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولويه و سند آن بسيار معتبر است و علامه امينى مقيد بود هر وقت به كربلا مشرف مىشد، همين زيارت را بخواند. ما مىدانيم تمام ادعيه و زيارات مكتب سيّار است؛ يعنى دانشگاهى است كه هميشه شيعه در اين دانشگاه تربيت مىشود.
اصول معارف، عقايد و زيربناى عقيده اسلامى ناب در همين زيارات و ادعيه به شيعه تعليم مىشود. اينها به صورت زيارت و به صورت دعا است؛ اما فى الواقع درس و تربيت است. در اين زيارت اين جمله را وقتى كه جلوى ضريح امام حسينعليه السلام مىايستيم مىخوانيم:
«اِرادةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اليكم و تَصدُرُ مِنْ بيُوتِكُمْ(32)…»؛ يعنى يگانه واسطه فيض بهطور مطلق و فراگير شما هستيد.
آيا شما كه مقابل ضريح امام حسينعليه السلام اين جمله را مىگوييد، توجه داريد؟ اين درسى است از عقايد شيعيان.
يا در زيارت رجبيه مىخوانيم:
«…انا سائلكم و آملكم فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض…(33)»
اين مطالب را ما در مقابل ضرايح ائمهعليهم السلام عرض مىكنيم. معنايش اين است كه ما عقيده خودمان را اظهار مىداريم. اين عقيده شيعه است. بنابر اين اصل و مبناى شيعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناى تشيع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فيض است.
آيه دوم
آيه ديگرى كه در اين زمينه است مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(34)
زبور همين مزامير داوودعليه السلام است كه هم نسخه عربى و هم نسخه فارسىاش كه چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همين عبارتى را كه قرآن كريم مىفرمايد: « و لقد كتبنا فى الزبور(35)» در زبور فعلى هست. اين آيه مىفرمايد ما در زبور داوودعليه السلام اين مطلب را نوشتيم. اين مثل همان آيه قبلى است؛ يعنى يكى از اساسىترين مسائلى است كه اراده ازلى حق به آن تعلق گرفته است كه «ان الارض يرثها.(36)» اين يرثها جنبه شمولى دارد؛ يعنى بهطور فراگير حاكمان زمين عباد صالحين خواهند بود. خوب اين در چه زمانى تحقق يافته. آيا اين وعده الاهى تنها وعده است؟ يا قطعيت دارد و بايد تحقق پيدا كند.
حالا من عبارت فارسى كه در زبور است، مىخوانم عربى آن را هم نوشتهام.
آيه شريفه مىفرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر(37)»؛ يعنى اول يكسرى موعظه كرديم. بعد از آن، اين مطلب را مطرح كرديم: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون.(38)» در مزامير داوودعليه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنين آمده است:
«نزد خداوند ساكت شو و منتظر او باش و در مكانش تأمل خواهى كرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراوانى سلامتى متلذذ.»
آيه سوم
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْوَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْم بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً…(39)»
اين آيه هم اشاره به همين جهت دارد.
درباره حضرت عيسى بن مريمعليه السلام و اينكه در آخرالزمان رجوع مىكند، اين آيه مىفرمايد:
«وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِى إِسْرآءِيلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.»(40)
ابن حجر هيثمى در كتاب صواعق المُحرِقه - اين كتاب رد بر شيعه نوشته شده «فى الرد على اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امامعليهم السلام عالى نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) به تفصيل سخن رانده است او مىگويد:
«قال مقاتلُ بن سليمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرين ان هذه الايه نَزَلَتْ فى المهدى(عجل الله تعالی فرجه).»
باز همين ابن حجر مىگويد:
«و ستاتى الاحاديث المصرحه بانه من اهل بيت النبوىعليهم السلام ففى الآية دلالة على البركة فى نسل فاطمة و علىعليهما السلام و اناللَّه لَيُخْرِجُ منهما سفيرا طيبا و اَن يَجْعَلَ نسلهما مفاتيح الحكمه و معادن الرحمة و سر ذلك انه اعاذها و ذريتها من الشيطان الرجيم و دعا لعلى بمثل ذلك.»(41)
بعد اين روايت را نقل مىكند.
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: «كيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامكم منكم.»(42)
حضرت عيسىعليه السلام نزول پيدا مىكند ولى امام از خود شما است.
و قوله تعالى: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة…»(43) اى من علائم الساعه حيث نزوله فى آخرالزمان.(44)
در اين زمينه، در حديث ديگرى از ترمذى در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
«لا يزال هذا الدين قائما (عزيزا) حتى يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش.(45)»
اين احاديث در صحيح مسلم هم هست و احمد و ديگران هم دارند.
حديث ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«يا علىُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ… (46)»
شيخ عبدالوهاب شعرانى عارف معروف از عرفاى برجسته جهان تسنن است. او كسى است كه در كتاب يواقيت و جواهر و ديگر كتبش تمام آراى شيخ اكبر شيخ محىالدين ابن عربى را مطرح كرده است. او در يواقيت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) مىگويد:
«ان المهدى(عج) من اولاد الامام الحسن العسكرىعليه السلام و مولده ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين و هو باق الى ان يجتمع بعيسى بن مريم فيكون عمره الى وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47)
شعرانى كه در سال 958 مىزيسته است بعد مىگويد:
«و عبارة شيخ محىالدين من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدى(عجل الله تعالی فرجه) و لكن لا يخرج حتى تمتلاء الارض ظلما و جورا فيملأها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد لطولاللَّه تعالى ذلك اليوم حتى يلى ذلك الخليفه من عترة رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من ولد فاطمهعليها السلام جده الحسين بن على بن ابيطالب و والده الحسن العسكرى ابن الامام على النقى ابن الامام محمد التقى ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام على زين العابدين ابن الامام الحسين ابن امام على بن ابيطالبعليهم السلام يواطىء اسمه اسم رسولاللَّهصلى الله عليه وآله يبايعُهُ المسلمون بين الركن و المقام.»(48)
نكته جالب
ابن عربى مطلبى دارد كه خيلى عجيب و ارزشمند است. ايشان مىگويد ما عصمت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله اثبات مىكنيم؛ چون پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله دربارهاش فرموده است كه خطا نمىكند، سهو نمىكند؛ ولى عصمت پيغمبر صلى الله عليه وآله را با دليل عقلى ثابت مىكنيم. مىگويد عصمت پيغمبرصلى الله عليه وآله با دليل عقلى ثابت مىشود، ولى اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه) به فرمايش پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله است. اين را من خودم در فتوحات ديدم. آن وقت اين نكته را براى شما مىگويم چون شما همه محقق هستيد، متوجه اين نكته بشويد. در ادامه شعرانى مىگويد:
اين مطالبى را كه از فتوحات نقل مىكنم از نسخه قونيه يكى از شهرهاى تركيه فعلى است؛ زيرا نسخه مصرى مجسوس فيها است.
شيخ عبدالوهاب شعرانى مىگويد، نسخه مصرى مجسوس فيها است؛ يعنى اعتبارى به آن نيست. متأسفانه اين چاپى كه الان در دست است، نسخه مصرى است. قطعاً نسخه قونيه در كتابخانههاى تركيه وجود دارد؛ و اين شهادتى است از بزرگترين شخصيتى كه شارح كلام شيخ محىالدين است كه در كلمات شيخ دست بردهاند.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
بحث از ظهور پر بركت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، با استناد به آيات قرآنى، به مقدمهاى كوتاه نياز دارد.
اگر ما خواسته باشيم اين مسأله را از صريح آيات به دست آوريم، شايد خواستهاى بى مورد باشد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از روز اول اين تذكر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراى ظهر است و بطن؛
« ما من القرآن آية الا و لها ظهر و بطن(21)».
اين حديث از متواترات است، يعنى كتب حديثى اهل سنت و شيعه اتفاق دارند اين حديث از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله صادر شده است.
سِرّ مطلب اين است كه قرآن كريم داراى دو جهت است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد.
مطلب اول
اول اينكه آيات و سورههاى قرآن در مناسبتهاى مختلف و به عنوان علاج حادثه يا واقعهاى نازل شده است. اين موجب مىشود دلالت آيه نوعى وابستگى پيدا بكند با آن شأن نزول. اگر اينطور شد، دلالت هميشگى قرآن كه پيامى جاودانى باشد، مقدارى زير سؤال مىرود. لذا پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: عنايت شما فقط به اين اسباب نزول نباشد. در پس پرده يك معناى عامى وجود دارد كه جنبه شمولى دارد و براى هميشه است. لذا ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال مىكند اين كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده است: « ما فى القرآن آية الاولها ظهر و بطن(22)»، يعنى چه؟ امام عليه السلام مىفرمايد: « ظهره تنزيله و بطنه تأويله(23)»؛ يعنى ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتى است كه با رعايت و عنايت به شأن نزولها روشن مىشود كه تقريباً مىتوان نوعى مقطعى بودن و محدوديت از آن فهميد؛ ولى قرآن به اين اكتفا نكرده است.
مطلب دوم
قرآن جنبه دوم هم دارد كه جنبه جاويد است، جاويد بودن قرآن به ظهر آن نيست آنچه بقاى قرآن را ضمانت كرده است تا پيامى هميشگى باشد، بطن قرآن است.
بطن قرآن چيست؟
درباره بطن بحثهاى بسيار شده است كه مقصود از بطن چيست؟ بطن معنايش خيلى ساده است؛ يعنى اينطور نيست كه نتوان به آن پى برد. بطن آيات در اختيار ائمهعليهم السلام است و آنها از بطن آيات آگاهى دارند؛ اما راه رسيدن به آن را به ما ياد دادهاند. بطن آيات قرآن آن مفاهيمى است كه جنبه شمولى داشته و از قيودى كه آيه را فرا گرفته جدا شده باشد.
ضابطه تفسير و تأويل
همان گونه كه تفسير ضابطه دارد، تأويل هم ضابطه دارد. ضابطه اين است كه آن خصوصيات و ويژگىهايى كه آيه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسيم» از آيه جدا كنيم؛ سپس آنچه از دلالت آيه به دست آمد، آن بطن آيه است؛ مثلاً در آيه « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ؛(24) مخاطب آيه مشركين است و مورد سؤال مسأله نبوت. آيا بشر مىتواند پيغمبر بشود يا نه؟ كسانى كه بايد از آنها اين سؤال بشود علماى اهل كتاب به ويژه يهود هستند كه در يثرب و حجاز ساكن بودند.
عربها بسيارى از مسائل مربوط به معارف را از اينها سؤال مىكردند و عقيده داشتند اينها دانشمندند.
آيه بنابر اين عقيده مشركين مىگويد كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پيامبرى او ترديد داريد از يهود و از اهل كتاب بپرسيد كه پيغمبران آنها چه كسانى هستند و بودند. آنها به شما خواهند گفت. اين ظاهر آيه است. پس آيه بر حسب ظهر به مشركين و مسأله نبوت و رجوع مشركين به اهل كتاب مقيد مىشود.
اما ما طبق قانون «سبرو تقسيم» ويژگىهاى آيه را بررسى مىكنيم تا مشخص شود كدام يك از اين ويژگىها در هدف آيه دخالت دارد و كدام يك ندارد. آنهايى كه دخالت ندارند حذفشان مىكنيم؛ براى مثال آيا خطاب به مشركين خصوصيتى دارد؛ يعنى مشرك بودن در مخاطب بودن به اين آيه خصوصيتى دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آيه به مشركين اين سخن را بگويد جهل آنها است نه شرك آنها. پس مشرك بودن در هدف آيه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آنها است.
مسئله نبوت
مورد سؤال در آيه، مسأله نبوت است. آيا بشر مىتواند پيامبر باشد يا نه؟ آيا اين مسأله در مدلول آيه خصوصيتى دارد يا اينكه در مورد شك در هر مسألهاى از معارف دينى است چه معارف چه فروع احكام و چه مسائل مربوط به شؤون دين؟ (مسأله نبوت يا غير آن)، پس خصوص مسأله شك در مسأله نبوت هيچ خصوصيتى در هدف آيه ندارد و لغو مىشود.
بعد كسانى كه بايد از آنها سؤال بشود چه كسانى بودند؟ اهل كتاب و يهود بودند. آيا سؤال از يهوديان و اهل كتاب خصوصيتى دارد و در هدف آيه مهم است يا دانا بودن نسبت به مشركين نادان مد نظر است؟
نتيجتاً به دست مىآيد كه دانا بودن آنها مدخليت در هدف آيه دارد نه اهل كتاب يا يهودى بودن.
پس وقتى اين ويژگىها را بررسى كرديم و اين موارد را كنار گذاشتيم، بطن آيه به دست مىآيد.
بطن آيه چيست؟ بطن آيه اين است: آن كه به مسائل دينى فروعاً و اصولاً جاهل است، بايد به دانايان رجوع كند. پس استخراج بطن آيه مشكل نيست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دليل جواز تقليد عامى از مجتهد پرسش شود، همين آيه را مىخوانند:
«…فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون(25)».
ايراد و جواب
اينكه امام صادق عليه السلام مىفرمايد: ما اهل ذكر هستيم؛ يعنى اساساً آنچه هدف آيه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستيم و بايد همه جهال به ما رجوع كنند. اين كه تفسير صافى مىگويد، طبق فرمايش امام صادق عليه السلام اين آيه اصلاً خطاب به مشركين نيست و خطاب به مسلمين است، درست نيست. يكى از اشكالاتى كه به تفسير صافى وارد است، همين است كه مسأله تأويل و بطن با مسأله تنزيل و تفسير خلط شده است.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه بطن آيه را مىگويد. اساساً پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله از ابتدا اشاره فرموده است كه آنچه بقاى قرآن و شمولى بودن و جاويد بودن آن را ضمانت مىكند، جنبه بطن آن است؛ يعنى همان مفاهيم كلى كه قابل تطبيق در هر زمان و هر مكان است؛ و فقط به شأن نزولها كه آيه را وابسته مىكند، اعتبار نيست.
بررسى آيات ظهور
با اين مقدمه، به بررسى آياتى كه دلالت بر ظهور منجى عالم حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) دارد مىپردازيم.
آيه اوّل
«وَنُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ * و نمكن لهم فى الارض…»(26)
اين آيه درباره بنى اسرائيل و در قصه حضرت موسىعليه السلام و فرعون است. پس اين آيه، از لحاظ تنزيل و از لحاظ ظهر، به داستان بنىاسرائيل در زمان حضرت موسىعليه السلام و فرعون مربوط است.
يك اصل
اما در اين آيه يك اصلى مطرح شده است و آن اين كه ، اراده ازلى الاهى بر اين تعلق گرفته كه مستكبرين ريشه كن شوند و مستضعفين و عباداللَّه الصالحين ، وارثين ارض و حاكمين در زمين باشند؛ آن هم در پهناى زمين. آيه اين اصل را مطرح مىكند.
پس محتوا و مفهوم عام آيه به خصوصِ زمان حضرت موسىعليه السلام و بنى اسرائيل مربوط نيست. آنچه در آن زمان تحقق يافت، گوشه و جلوهاى از اين اراده ازلى الاهى بود كه بايد مستضعفين بر مستكبرين پيروز گردند و مستضعفين وارث زمين گردند. اما آيا آن اراده ازلى بهطور كامل تحقق يافت؟ نه.
اينجا خداوند بهطور حتم فرموده است « نُرِيدُ» اين اراده بايد تحقق پيدا كند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه واله) و همچنين در فتراتى از زمان كه از جمله عصر حاضر گوشه و نمودارى از اراده ازلى الاهى تحقق يافت؛ اما اين وعده الاهى حتماً بايد بهطور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گيرد. قطعاً اين اراده بايد تحقق پيدا كند و اين اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امكانپذير نيست.
امام مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در قرآن كريم
در حديث مفضل بن عمر مىگويد:
«سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله نظر الى على و الحسن و الحسين (عليهم السلام) و بكى و قال انتم المستضعفون بعدى، قال المفضل قلت ما معنى ذلك؟ قال عليه السلام، معناه انكم الائمة بعدى، اناللَّه عزوجل يقول «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» قالعليه السلام و هذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.(27)»
اين اراده ازلى حق تعالى هميشه جريان دارد يعنى گهگاه نمود پيدا مىكند تا تحقق نهايى.
حضرت علىعليه السلام در نهج البلاغه مىفرمايد:
« لَتعْطِفَنَّ الدنيا علينا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلى وَلَدِها.»(28)
يعنى: اين دنيا كه امروزه از ما رو گردان است روزى به ما رو خواهد آورد همانند ناقهاى كه به فرزندش از روى علاقه، روى مىآورد.
آن وقت حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْورِثِينَ.»(29)
ابن ابىالحديد در شرح اين خطبه مىگويد:
« و الامامية تزعم ان ذلك وعد منه بالامام الغائب الذى يملك الارض فى آخر الزمان و اصحابنا يقولون انه و عد بامام يملك الارض و يستولى على الممالك.(30)»
ببينيد تا اين جا بين ما و علماى اهل سنت فرقى نيست در اينكه اين آيه حتماً به دست يكى از فرزندان حضرت زهراعليها السلام تحقق خواهد يافت و بهطور شمولى بر تمام زمين مستولى خواهد شد و همه مستكبران را نابود خواهد كرد و صالحين وارث زمين خواهند گرديد.
ابن ابىالحديد مىگويد ما هم قبول داريم شيعه هم قبول دارد. با اين تفاوت كه اهل سنت مىگويد ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد و اين كار را انجام خواهد داد؛
«…لا يلزم ان يكون موجودا بل يكفى فى صحة هذا الكلام ان يخلق فى آخر الوقت….(31)»
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدى(عجل الله تعالی فرجه) اختلاف نداريم و اينكه از وُلد امام حسينعليه السلام است، اين هم اتفاق نظر است.
تفاوت ديدگاه
نقطه فارق بين ما و اهل سنت اين است كه شيعه يك فلسفهاى دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فيض است. شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستى حجت حق بهطور حىّ و زنده در روى زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الاهى براى همه جهانيان باشد. اين اصل، پايه مكتب تشيع را تشكيل مىدهد.
امام حسينعليه السلام هفت زيارت مطلقه و هفت زيارت مخصوصه دارد. زيارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولويه و سند آن بسيار معتبر است و علامه امينى مقيد بود هر وقت به كربلا مشرف مىشد، همين زيارت را بخواند. ما مىدانيم تمام ادعيه و زيارات مكتب سيّار است؛ يعنى دانشگاهى است كه هميشه شيعه در اين دانشگاه تربيت مىشود.
اصول معارف، عقايد و زيربناى عقيده اسلامى ناب در همين زيارات و ادعيه به شيعه تعليم مىشود. اينها به صورت زيارت و به صورت دعا است؛ اما فى الواقع درس و تربيت است. در اين زيارت اين جمله را وقتى كه جلوى ضريح امام حسينعليه السلام مىايستيم مىخوانيم:
«اِرادةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ اليكم و تَصدُرُ مِنْ بيُوتِكُمْ(32)…»؛ يعنى يگانه واسطه فيض بهطور مطلق و فراگير شما هستيد.
آيا شما كه مقابل ضريح امام حسينعليه السلام اين جمله را مىگوييد، توجه داريد؟ اين درسى است از عقايد شيعيان.
يا در زيارت رجبيه مىخوانيم:
«…انا سائلكم و آملكم فيما اليكم التفويض و عليكم التعويض…(33)»
اين مطالب را ما در مقابل ضرايح ائمهعليهم السلام عرض مىكنيم. معنايش اين است كه ما عقيده خودمان را اظهار مىداريم. اين عقيده شيعه است. بنابر اين اصل و مبناى شيعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناى تشيع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فيض است.
آيه دوم
آيه ديگرى كه در اين زمينه است مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(34)
زبور همين مزامير داوودعليه السلام است كه هم نسخه عربى و هم نسخه فارسىاش كه چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همين عبارتى را كه قرآن كريم مىفرمايد: « و لقد كتبنا فى الزبور(35)» در زبور فعلى هست. اين آيه مىفرمايد ما در زبور داوودعليه السلام اين مطلب را نوشتيم. اين مثل همان آيه قبلى است؛ يعنى يكى از اساسىترين مسائلى است كه اراده ازلى حق به آن تعلق گرفته است كه «ان الارض يرثها.(36)» اين يرثها جنبه شمولى دارد؛ يعنى بهطور فراگير حاكمان زمين عباد صالحين خواهند بود. خوب اين در چه زمانى تحقق يافته. آيا اين وعده الاهى تنها وعده است؟ يا قطعيت دارد و بايد تحقق پيدا كند.
حالا من عبارت فارسى كه در زبور است، مىخوانم عربى آن را هم نوشتهام.
آيه شريفه مىفرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر(37)»؛ يعنى اول يكسرى موعظه كرديم. بعد از آن، اين مطلب را مطرح كرديم: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون.(38)» در مزامير داوودعليه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنين آمده است:
«نزد خداوند ساكت شو و منتظر او باش و در مكانش تأمل خواهى كرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراوانى سلامتى متلذذ.»
آيه سوم
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْوَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْم بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً…(39)»
اين آيه هم اشاره به همين جهت دارد.
درباره حضرت عيسى بن مريمعليه السلام و اينكه در آخرالزمان رجوع مىكند، اين آيه مىفرمايد:
«وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِى إِسْرآءِيلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.»(40)
ابن حجر هيثمى در كتاب صواعق المُحرِقه - اين كتاب رد بر شيعه نوشته شده «فى الرد على اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امامعليهم السلام عالى نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) به تفصيل سخن رانده است او مىگويد:
«قال مقاتلُ بن سليمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرين ان هذه الايه نَزَلَتْ فى المهدى(عجل الله تعالی فرجه).»
باز همين ابن حجر مىگويد:
«و ستاتى الاحاديث المصرحه بانه من اهل بيت النبوىعليهم السلام ففى الآية دلالة على البركة فى نسل فاطمة و علىعليهما السلام و اناللَّه لَيُخْرِجُ منهما سفيرا طيبا و اَن يَجْعَلَ نسلهما مفاتيح الحكمه و معادن الرحمة و سر ذلك انه اعاذها و ذريتها من الشيطان الرجيم و دعا لعلى بمثل ذلك.»(41)
بعد اين روايت را نقل مىكند.
قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: «كيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامكم منكم.»(42)
حضرت عيسىعليه السلام نزول پيدا مىكند ولى امام از خود شما است.
و قوله تعالى: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة…»(43) اى من علائم الساعه حيث نزوله فى آخرالزمان.(44)
در اين زمينه، در حديث ديگرى از ترمذى در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
«لا يزال هذا الدين قائما (عزيزا) حتى يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش.(45)»
اين احاديث در صحيح مسلم هم هست و احمد و ديگران هم دارند.
حديث ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«يا علىُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ… (46)»
شيخ عبدالوهاب شعرانى عارف معروف از عرفاى برجسته جهان تسنن است. او كسى است كه در كتاب يواقيت و جواهر و ديگر كتبش تمام آراى شيخ اكبر شيخ محىالدين ابن عربى را مطرح كرده است. او در يواقيت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) مىگويد:
«ان المهدى(عج) من اولاد الامام الحسن العسكرىعليه السلام و مولده ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين و هو باق الى ان يجتمع بعيسى بن مريم فيكون عمره الى وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47)
شعرانى كه در سال 958 مىزيسته است بعد مىگويد:
«و عبارة شيخ محىالدين من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدى(عجل الله تعالی فرجه) و لكن لا يخرج حتى تمتلاء الارض ظلما و جورا فيملأها قسطا و عدلا و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد لطولاللَّه تعالى ذلك اليوم حتى يلى ذلك الخليفه من عترة رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من ولد فاطمهعليها السلام جده الحسين بن على بن ابيطالب و والده الحسن العسكرى ابن الامام على النقى ابن الامام محمد التقى ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام على زين العابدين ابن الامام الحسين ابن امام على بن ابيطالبعليهم السلام يواطىء اسمه اسم رسولاللَّهصلى الله عليه وآله يبايعُهُ المسلمون بين الركن و المقام.»(48)
نكته جالب
ابن عربى مطلبى دارد كه خيلى عجيب و ارزشمند است. ايشان مىگويد ما عصمت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله اثبات مىكنيم؛ چون پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله دربارهاش فرموده است كه خطا نمىكند، سهو نمىكند؛ ولى عصمت پيغمبر صلى الله عليه وآله را با دليل عقلى ثابت مىكنيم. مىگويد عصمت پيغمبرصلى الله عليه وآله با دليل عقلى ثابت مىشود، ولى اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه) به فرمايش پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله است. اين را من خودم در فتوحات ديدم. آن وقت اين نكته را براى شما مىگويم چون شما همه محقق هستيد، متوجه اين نكته بشويد. در ادامه شعرانى مىگويد:
اين مطالبى را كه از فتوحات نقل مىكنم از نسخه قونيه يكى از شهرهاى تركيه فعلى است؛ زيرا نسخه مصرى مجسوس فيها است.
شيخ عبدالوهاب شعرانى مىگويد، نسخه مصرى مجسوس فيها است؛ يعنى اعتبارى به آن نيست. متأسفانه اين چاپى كه الان در دست است، نسخه مصرى است. قطعاً نسخه قونيه در كتابخانههاى تركيه وجود دارد؛ و اين شهادتى است از بزرگترين شخصيتى كه شارح كلام شيخ محىالدين است كه در كلمات شيخ دست بردهاند.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
آموزش سه ذکر اساسی آثار مهم ذکرها!
قال على(علیهالسلام):
«یا كُمَیْلُ! قُلْ عِنْدَ كُلِّ شِدَّة «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» و قُلْ عِنْدَ كُلِّ نِعْمَة «اَلْحَمْدُلِلّهِ» تُزْدَدْ مِنْها، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَیْكَ «فَاسْتَغْفِرِ اللهَ» یُوَسَّعُ عَلَیْكَ فیها»؛ «اى كمیل: در مواجهه با هر مشكلى بگو: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» خداوند كفایت آن مشكل را مىكند و هرگاه نعمتى به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا سبب فزونى نعمت گردد، و هرگاه روزى تو به تأخیر افتاد، «استغفار كن» كه باعث گشایش روزى است!»(1)
شرح و تفسیر
از سوى معلمى بزرگ همچون حضرت على(علیهالسلام) براى شاگرد مستعدّى چون كمیل، سه ذكر بسیار عالى و مهم براى سه هدف بزرگ بیان شده است. آرى همه چیز در نزد معصومین (علیهمالسلام) هست؛ حتى اوراد و اذكار، و نیازى به دیگران نمىباشد. گفتن سه ذكر فوق، در سه زمان مخصوصى كه در روایت آمده است، آثار مهمى دارد؛ ولى آنچه كه مهم است توجه به این نكته كه: «ذكر، فقط لقلقه زبان نیست» بنابراین، اگر به مفهوم این ذكرهاى جالب، توجه نكنیم و پیام آنها را در جامعه پیاده نكنیم، آن آثار را نخواهد داشت.
معناى ذكر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است كه تمام قدرتها به دست خداست و حلاّل همه مشكلات اوست و هر چه هست از ناحیه اوست. اگر این معنى را باور كنیم و در نتیجه با تمام وجود به در خانه او برویم و ایمانمان به این مفاهیم قوى شود، یعنى حالتى شبیه حالت غریق در دریا پیدا كنیم، كه جز قدرت خداوند به هیچ چیز دیگر فكر نكنیم، خداوند در مشكلات ما را كفایت خواهد كرد.
معناى ذكر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است كه تمام قدرتها به دست خداست و حلاّل همه مشكلات اوست و هر چه هست از ناحیه اوست.
پیام ذكر «الحمدلله» این است كه با رسیدن به نعمتى مغرور نشویم و حقیقتاً نعمت را از جانب او بدانیم، از آن سوء استفاده نكنیم، بخل نورزیم، در این صورت نه تنها نعمت باقى مىماند، بلكه فزونى مىیابد.
و ذكر سوم(استغفرالله) نیز چنین است. معناى استغفار این است كه دیگر به سراغ گناه نرویم؛ زیرا یكى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه، گناهان است، جامعه گناهكار جامعه فقیرى نیز خواهد بود. (2) البتّه بروز این مشكلات به هنگام گناه، زنگ بیدارباشى است براى مؤمنان.
با این بینش، بروز مشكلات فوق، خود، نعمت است، بدین جهت خداوند كفار را به حال خود رها كرده و براى بیدارى آنها زنگ بیدارباش نمىزند، تا در گناهان خویش غرق شوند.
پینوشتها:
1. بحار الانوار، ج 74، ص 270.
2. براى آگاهى بیشتر از آثار گناهان در دنیا، به كتاب تحقیقى پیرامون نماز باران، ص 81 به بعد، مراجعه كنید.
برگرفته از کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على(علیهالسلام)، آیة الله مکارم شیرازی .
اوصاف نمازگزار
نماز هر چند که پرسش پروردگار جهانیان و رابطه ای میان خلق و خداست؛ ولی می بایست توجه داشت که پرستش در اسلام و آموزه های قرآنی، همواره به هدف ساختن انسان در چارچوب فلسفه آفرینش و اهداف خلقت انسان است. بنابراین، نگره قرآن به مسایل و موضوعات، نوعی تحلیل کارکردگرایانه است. به این معنا که هدف از هر عملی که از آن به عنوان عمل صالح یاد می شود، تاثیرات آن در ساخت و سازه خود انسان و جهان پیرامونی اوست. بر این اساس، نماز نیز می بایست تاثیرات مستقیمی بر شخص و غیر مستقیمی بر جهان داشته باشد. از این روست که بخشی از آموزه های قرآنی به آثار و کارکردهای نماز اختصاص یافته است که از آن جمله می توان به آرامش و آسایش برای شخص نمازگزار اشاره کرد که در آیات قرآنی بر آن تاکید شده است.
نماز به عنوان یک عمل صالح و کار نیک و پسندیده از سوی خداوند تشریع و وضع شده است. شخص نمازگزار می بایست با بهره گیری از این ابزار و وسیله خود را در مسیر شدن های کمالی قرار دهد و نخست رنگ خدایی و صبغه الهی گیرد و سپس در مقام متاله و خدایی شدن در آید و از آثار ربانیت بهره مند شود و ربانی گردد و مظهر ربوبیت الهی در کائنات شده و بر همه هستی خلافت از سوی خداوند نماید.
بر این اساس، نماز به عنوان مهم ترین و اصلی ترین و کوتاه ترین ابزار و راه شدن کمالی انسان مطرح شده است. پس می بایست آثار آن در شخصیت هر فردی به سرعت بروز و ظهور نماید و نشانه های تاثیرگذاری در رنگ خدایی یا خدایی شدن را به نمایش گذارد.
نمازگزار واقعی و حقیقی به معنای مومن واقعی است که حقیقت هستی را درک کرده و راه راست شدن های کمالی را یافته و می کوشد تا با بهره گیری از آموزه های عقلانی و وحیانی، خود را به کمال مطلق برساند و از نقص برهد و قوای خویش را فعلیت بخشد. از این روست که به نماز به عنوان مهم ترین، اصلی ترین و کوتاه ترین راه و ابزار می نگرد و دمی از کاربرد آن غافل نمی شود. این گونه است که دایم در نماز خواهد بود و بر به جا آوردن آن را به ویژه در اوقات آن ، مراقبت و مواظبت می کند. از این روست که خداوند نمازگرار واقعی و حقیقی را نمازگزاری دایم در نماز و اهل محافظت و مراقبت بر نماز معرفی می کند.(معارج، آیات ۲۲ و ۲۳ و ۳۴)
نمازگزار واقعی حقیقت آفرینش را درک کرده و به معاد و قیامت باورمند می باشد.(معارج، ایات ۲۲ و۲۶) از این روست که نسبت به خشم و غضب الهی به ویژه در قیامت و آخرت بیمناک و هراسان است و از دوزخ خشم الهی می هراسد و دل نگران می باشد.(معارج، آیات ۲۲ و ۲۷ ) و هیچ اطمینانی از ایمن خود تا زمان رهایی از دوزخ ندارد.(معارج ، آیات ۲۲ و ۲۷ و ۲۸)
البته این هراس همراه با امید به غفران و رحمت الهی است. از این روست که میان خوف و رجا به سر می برد و دل نگرانی او موجب یاس و نومیدی وی نمی شود؛ چرا که امید پاداش و عنایت الهی و ورود در بهشت رضوان خداوندی را دارد.(معارج، ایات ۲۲ و ۲۷ و ۳۵)
بر این اساس، می توان در نشانه های نمازگزار به خوف و رجای وی اشاره داشت. به این معنا که نمازگزار حقیقی انسانی با این خصوصیات اخلاقی است و این خوف و رجای خود را به اشکال مختلف در زندگی اش به نمایش می گذارد.
از دیگر نشانه ها و صفات اخلاقی نمازگزار می بایست به امانت داری وی اشاره کرد. خداوند در آیات ۲۲ و ۳۲ سوره معارج ، نمازگزار حقیقی را انسانی امین معرفی می کند. بنابراین، اگر بخواهیم تاثیر نماز را در کسی بیابیم می بایست توجه کنیم که این نمازگزار تا چه اندازه امین است. اگر کسی امین نباشد ولی نماز بخواند می بایست در نماز وی شک و تردید کرد.
نمازگزار به سبب همین امانت داری است که از سوی خداوند و جامعه تکریم می شود و مردم با او به بزرگواری برخورد می کنند؛ چنان که خداوند نیز در قیامت با او به کرامت برخورد می کند و تکریم می نماید.(معارج، ایات ۲۲ و ۳۲ و ۳۵)
هم چنین نمازگزار حقیقی، اهل انفاق است و ازآن هر چه خداوند روزی اش کرده،بخشی را به عنوان حق سائلان و محرومان قرار داده و به آنان می بخشد. پس دست هر کسی که به سوی او دراز می شود، می گیرد و دست رد بر سینه کسی نمی زند. در انفاق از حق سائل، نمی پرسد که دارا یا ندار است؛ راست گو یا دروغ گوست؛ نیازمند یا بی نیازست؟ بلکه همین که دست به سوی وی دراز می کند، از آن چه به عنوان حق دیگران کنار گذاشته به سائلان و محرومان نیازمند می دهد. پس سائل کسی که از انسان چیزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر کند، حال چه دارا باشد یا نباشد؛ ولى محروم به معناى کسى است که از رزق محروم است و کوشش او به جایى نمى رسد، هر چند که از شدت عفتى که دارد سؤ ال نمى کند.(المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه)
البته در اموال همه مردم، حقوقی برای دیگران از جمله سائلان و محرومان قرار داده شده است و این ها از حق الله و حق الناس است؛ ولی از آن جایی که تنها نمازگزار واقعی و حقیقی همواره به این حقوق عنایت دارد و آن را می پردازد، خداوند این گونه انفاق را نشانه ای از نمازگزار واقعی و حقیقی بر می شمارد. (معارج، آیات ۲۲ و ۲۴ و ۲۵)
از دیگر صفات و نشانه های نمازگزار حقیقی، صبر و شکیبایی اوست. خداوند در آیات ۱۹ و ۲۰ و ۲۲ سوره معارج در بیان دیگر صفت نمازگزار حقیقی می گوید که نمازگزار واقعی در برابر همه گونه ناملایمات و شرور و بدی های اهل صبر و شکیبایی است و به جزع و فزع نمی افتد. بنابراین، اگر کسی در برابر شرور و بدی ها، جزع کرد می بایست در نمازگزار بودن وی شک کرد؛ زیرا نمازش تاثیری در جان و دل و به جا نگذاشته است و با جزع کردن ها نشان می دهد که ایمانی به پروردگاری خداوند ندارد؛ چرا که اگر ایمان داشت، باور می داشت که هیچ جز بیرون از دایره مشیت و اراده الهی نیست و در برابر مشکلات و بدی ها و شرور می بایست به خدا پناه برد و از او مدد و یاری خواست.
نمازگزار حقیقی، اهل عفت و حیاست؛ چرا که نشانه دین داری و ایمان به آن، عفت و حیاست. اصولا کسی که حیا و عفت ندارد، می بایست او را از جرگه دو دسته انسان های عاقل و متدین بیرون راند؛ زیرا هر جا عقل باشد و انسان خردمندی کند، می بایست حیا و دین داری نماید. هم چنین هر کسی دین دار باشد، بی گمان عاقل و با حیا و عفت نیز می باشد. بر این اساس، این سه گانه را می بایست همواره در کنار هم یافت؛ چنان که در روایات بسیار معتبر که در همان آغاز کتاب عقل و جهل اصول کافی آمده است؛ هرگز این سه گانه عقل و حیا و دین از هم جدایی ندارند. پس هر جا عفت و حیا باشد، نشانه عقل و دین است و نشانه دین داری و عقل نیز پرستش خداوند به نماز است که بروز و ظهور اثر آن نیز حیا و عفت است.
به هر حال خداوند در آیات ۲۲ و ۲۹ تا ۳۱ سوره معارج ضمن گزارش از صفات و نشانه های نمازگزار واقعی، بیان می دارد که نمازگزار، انسان های پاکدامن و به دور از هر گونه الودگی و فحشاء به ویژه آلودگی های جنسی است.
نمازگزار واقعی در عمل اجتماعی هم چنان که اهل امانت داری است، اهل عهد و پیمان و وفادار به آن است. از این روست که خداوند در آیات ۲۲ و ۳۲ سوره معارج، نمازگزاران واقعی را پای بند به عهد و پیمان معرفی می کند. پس اگر شخصی وفادار به عهد و پیمان خویش نباشد، در نمازگزاری او شک می بایست کرد؛ زیرا تاثیر مستقیم نماز آن است که انسان در چارچوب عقل و خرد عمل کند و چون پیمان شکنی خلاف عقل و خرد است می بایست در نمازگزاری چنین شخصی شک کرد.
به هر حال، عقل و دین و حیا مقتضی وفاداری است و انسان بی وفا و عهد شکن، بی دین و بی عقل و بی حیاست و چنین شخصی نمی تواند اصولا نمازگزار باشد.
هم چنین نمازگزار انسانی مسئول است و هماره بر مسئولیت و نقش اجتماعی خود توجه دارد. از این روست که خداوند در آیات ۲۲ و ۳۲ سوره معارج، از صفات و نشانه های نمازگزار، به ادای مسئولیت اجتماعی از سوی نمازگزار اشاره می کند و می فرماید که نمازگزار حقیقی به حق و حقیقیت گواهی و شهادت می دهد و اگر بر حقیقتی آگاهی یافت می کوشد تا آن را بشناساند و به اجرا در آورد. بر همین اساس خداوند نمازگزار واقعی را اهل قیام به شهادت می داند، چرا که قیام به نماز مقتضی قیام به دیگر اصول بنیادین دین از جمله دفاع از حق و برپایی آن است که در اشکال مختلف از جمله شهادت و گواهی در جامعه و مانند آن است.
بنابراین، نمازگزار واقعی، اهل حق و مدافع از آن می باشد و هر جا حق باشد در برپایی آن مشارکت کرده و به دفاع از آن می پردازد و اجازه نمی دهد تا حقی پایمال شود و ظلم بر پا و اقامه گردد.
از آن چه بیان شد به خوبی روشن می شود که نماز می بایست تاثیرات شگرفی در حالات و مقامات انسان به جا گذارد و صفات نیک و پسندیده ای را در شخص آشکار و تقویت نماید به گونه ای که به صورت نشانه هایی در زندگی وی هویدا شود.
پس نشانه های خرد و دین داری و حیا را می بایست در زندگی نمازگزار واقعی ردگیری و شناسایی کرد و هر گاه بر خلاف آن دیده شد می بایست یا در نمازگزار بودن وی شک و تردید روا داشت ، یا در دوام نماز یا درستی آن شک نمود؛ چرا که اصولا نمازگزار می بایست اهل خرد واقعی و اولوالالباب باشد(رعد، ایات ۱۹ و ۲۲) و در زندگی اش جلوه های از بر و نیکی را به نمایش گذارد و به دیگران از جان و دل و تنها برای وجه الله ایثار نماید.( بقره ، ایه ۱۷۷ و نیز سوره انسان)
باشد با استفاده از این الگو و راهنمای شناسایی هم خود و دیگران را در این ترازو و میزان قرار دهیم و به سنجش و ارزیابی خود و دیگران بپردازیم و دریابیم تا چه اندازه در مسیر شدن های کمالی گام برداشته و توانسته ایم خدایی شویم.

متاسفانه افراد بسیاری این گونه مسائل را صرفاً به عنوان دستورالعمل های ارشادی و اخلاقی قلمداد می کنند، در حالی که این دستورات صد در صد کاربردی هستند وعلم روز نیز بر پایبندی به آن ها تاکید فراوان دارد و به کار بردن آن ها فواید جسمی وروحی زیادی برای انسان به ارمغان می آورد. به عنوان نمونه یکی از فواید فیزیولوژیک بیداری بین الطلوعین این است که هورمونی در بدن به نام هورمون رشد(سوماتوتوروپ) وجود دارد که بیشترین میزان ترشح آن حدود دو ساعت بعد از غروب آفتاب می باشد(زیرا بدن انسان یک فیزیولوژی خاصی دارد که با عالم هماهنگ می باشد) و در رویات آمده که همان ساعت بخوابید.
اینکه خواب کافی در زمان مناسب، باعث بلندی قد می شود، به این دلیل است که در اوایل شب، این هورمون ترشح می شود و اگر کسی سر شب بخوابد، رشد متناسب و متعادلی پیدا می کند.
اما یک سری از هورمون های استرس زا وجود دارند(البته در جای خود مفید می باشند) که به آن ها «کورتیکواستروئید» گفته می شود، مانند هورمون «کورتیزول». بیشترین میزان ترشح این هورمون ها دو ساعت قبل از طلوع آفتاب می باشد؛ یعنی دقیقا هنگام بین الطلوعین (از طلوع فجر تا طلوع آفتاب).
اینکه خواب بعد از اذان صبح، باعث ناراحتی و کسلی و پریشانی انسان می شود، ولی بیدار شدن در موقع اذان حالت شادابی می آورد، به خاطر ترشح این هورمون هاست. همچنین اگر زمانی که این هورمون ها حداکثر ترشح خود را دارند، انسان خواب باشد، احتمال سکته زیاد است. لذا به گفته متخصصان بیشترین آمار مرگ در خواب، در ساعات بین الطلوعین می باشد.
اگر همین مسئله یعنی نخوابیدن بین الطلوعین را یک پزشک به ما توصیه می کرد، با شوق و اطمینان بیشتری به آن عمل می کردیم، زیرا به کاربردی بودن آن معتقد بودیم، اما دستورات دینی را به عنوان مسائل صرفاً اخلاقی پنداشته و کمتر به آن ها توجه می کنیم.
حضرت امام سجاد (ع) به بیداری در بین الطلوعین اهتمام داشت و آن را تنها به یاد خدا می گذراند و هرگز با دیگران مشغول به صحبت نمی شد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۹۱، حدیث ۵۷ به نقل از السوائد)
فقیهان شیعه در بحث از آداب بیع به استناد احادیثی کراهت معامله و تجارت را در زمان بین الطلوعین یادآور شده و بین الطلوعین را زمان دعا وعبادت دانسته اند.(تهذیب، شیخ طوسی، ج ۷، ص ۸؛ نراقی، احمد، مستندالشیعه، ج ۱۴،ص ۲۵) وقوف در مشعر، در بین الطلوعین روز عیدقربان نیز از ارکان حج شمرده شده است. (مستند الشیعه، نراقی، نراقی، ج۱۲، ص۲۴۹)
«جاهلیت مدرن و راه رهایی از آن»
![]()
خداوند متعال در بخشی از آیه 33 سوره احزاب، خطاب به برخی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید «لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى»و همچون جاهلیت نخستین در بین مردم ظاهر نشوید. طبق نقل برخی مفسرین عبارت «جاهلیت الاولی» اشاره به جاهلیت عصر قبل از پیامبر اسلام دارد.
كمتر كسی را می توان یافت كه در مورد جاهلیت اعراب قبل از اسلام حرفی نشنیده باشد. مردم آن زمان، اداب و رسومی داشته اند كه در این آیه، به یكی از آنهاكه عبارت از «تبرج» است اشاره شده است. تبرج به این معناست كه زنان عصر جاهلیت،«حجاب درستی نداشتند و دنباله روسری های خود را به پشت سر می انداختند به طوری كه گلو و قسمتی از سینه و گردنبند و گوشواره های آنان نمایان بود.[1]» قران كریم در این آیه به زنها دستور می دهد كه مانند زنهای عصر جاهلیت رفتار نكنند.
با استفاده از تعبیر« جاهلیه الاولی» برخی از مفسرین، این نكته را بیان كرده اند كه این آیه یكی از پیشگوییهای اعجاب آمیز قران می باشد.چرا كه خبر از جاهلیت دیگری می دهد كه در آینده رخ خواهد داد. امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه می فرمایند: « سَتَكُونُ جَاهِلِيَّةٌ أُخْرَى [2]» جاهلیت دیگری نیر به زودی اتفاق خواهد افتاد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز در بیانی نورانی می فرمایند: «بعثت بين جاهليتين الأخراهما شر من أولاهما[3]»«من بین دو جاهلیّت كه دومین آن سختتر از اوّلی است، برانگیخته شدهام.»
امروزه ما شاهد جاهلیت نوع دوم می باشیم كه به جاهلیت «نوین و یا مدرن»معروف می باشد.به راستی جاهلیت مدرن چه نوع جاهلیتی می باشد؟ چه شاخصه هایی دارد؟ اداب و رسومش چه چیزهایی هستند؟ چه تفاوتی با جاهلیت اعراب قبل از اسلام دارد؟ چرا به جاهلیت نوین ویا مدرن معروف می باشد؟ و سوالات دیگری كه ذهن هر خواننده ای را به خود مشغول می سازد.
برخی از ویژگیهای جاهلیت الاولی:
هر چند بین جاهلیت قبل از اسلام و جاهلیت مدرن، ویژگیهای مشترك و بسیار زیادی وجود داردكه شرح و توضیح هر كدام از آنها، نیازمند نوشتاری جداگانه می باشد ولی شناخت اجمالی آنها، اهمیت ویژه ای دارد و آشنایی با آنها باعث می شود كه گرفتار ناهنجاری های جاهلیت مدرن نشویم.
بیشتر رفتارهایی كه در زمان جاهلیت قبل از اسلام بود، هم مخالف عقل و علم بود و هم مخالف احكام الهی بود و این خود یكی از شاخص هایی است كه طبق آن می توان بسیاری از مسائل را سنجید.
برای اشنایی از برخی ویژگیهای دوران جاهلیت قبل از اسلام به سخنان امیر المومنین علیه السلام اشاره می كنیم. ان حضرت در خطبۀ 95 نهج البلاغه این چنین می فرمایند: « بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ ص فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة[4]»خدا پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم را هنگامی مبعوث فرمود كه مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوا و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تكبر، به لغزش های فراوانشان كشانده بود، و نادانی های جاهلیت پست و خوارشان كرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند، و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حكمت و موعظه نیكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.
همچنین در خطبه دوم نهج البلاغه این چنین می فرمایند: «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْر وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْسُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَاوَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَاوَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَافَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَم[5]»
خداوند پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم را زمانی فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراكندهبود. راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجودنداشت. چراغ هدایت بی نور،وكوردلی همگان را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید. ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انكار شده، راه های آن ویران و جاده های آن كهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می كردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان، آشكار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سم های محكم خود نابودشان كرده و پا برجا ایستاده بود. اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در كنار بهترین خانه (كعبه) و بدترین همسایگان ( بت پرستان) زندگی می كردند. خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزمینی كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود
برخی ویژگیهای جاهلیت مدرن:
اعراب زمان جاهلی به دلیل نداشتن علم كافی و پایبند نبودن به دستورات دینی، گرفتار برخی اعتقادات و همچنین انجام دادن برخی كارهایی می شدند كه تا ابدیت همانند لكۀ ننگی بر پیشانیشان نقش بسته است.
اما انسانها، در جامعه امروزی با ادعای علم و دانش و پیشرفت های صنعتی و تكنولوژی و داشتن هزاران دانشگاه و مراكز معتبر علمی، روز به روز در منجلاب گناه و فساد و طغیان و بی بند و باری فرو می روند. هر چند بشریت امروزی، با زدن عینك علم و پیشرفت بر چشمان به ظاهر بینای خویش، روز به روز قله های علم و صنعت و تكنولوژی را فتح می كند و مغرورانه ادعاداردكه همه كاره می باشد ولی به خاطر روی برگرداندن از معنویات و دستورات الهی و فاصله گرفتن از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف كه حجت خداوند بر روی زمین می باشد،روز به روز گمراه تر می شود و در دره های هولناك جاهلیت مدرن سقوط می كند.
امیر المومنین علیه السلامدر حكمت 369 نهج البلاغه، گوشه هایی از اوضاع جاهلیت مدرن را این طور بیان می فرمایند: « يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى سُكَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِي الْخَطِيئَةُ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا[6]»روزگاری بر مردم خواهد آمد كه از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقینخواهدماند.مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان ، اما از هدایت ویران است.مسجد نشینان و سازندگان بناهای شكوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند كه كانون هر فتنه و جایگاه هرگونه خطاكاری اند. هركس از فتنه بر كنار است او را به فتنه بازگردانند و هركس كه از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها كشانند
همچنین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی طولانی برای سلمان فارسی، برخی از ویژگیهای جاهلیت مدرن را این طور بازگو می فرمایند: «اي سلمان! در آن موقعيّت كارهاي بد و ناپسند در بين مردم بصورت كارهاي شايسته و پسنديده در آيد و كارهاي پسنديده و نيكو، به صورت كارهاي نكوهيده و ناپسند جلوه كند. مردمان خيانت پيشه، مورد وثوق و امانت واقع شوند و به افراد امين و درستكار، نسبت خيانت داده شود و مرد دروغگو را تصديق كنند و به دروغهاي او مهر صحّت و درستي بنهند و مرد راستگو و درست را دروغگو شمارند و به گفتار او ترتيب اثر ندهند. … اي سلمان! در آن وقت مردها به مردها اكتفا ميكنند و زنها به زنها اكتفا مينمايند. … مردها خود را شبيه به زنان ميكنند، و زنان خود را شبيه به مردان مينمايند. و افرادي كه داراي رحم هستند و براي توليد مثل آفريده شدهاند كه منظور زنان ميباشند، سوار بر زينها ميشوند. پس بر آن زنان از امّت من لعنت خدا باد. … اي سلمان! در آن زمان پردۀ عصمت مردم پاره مي شود. محرّمات الهيّه به جاي آورده مي شود. حريم عفاف دريده مي گردد. معصيتهاي خدا رائج ميگردد.بدان و اشرار بر اخيار و خوبان تسلّط پيدا ميكنند و دروغ علناً رائج و در بين تودۀ مردم شايع مي شود. لجاج و خودسري و استكبار ظاهر مي گردد و نيازمندي و احتياج، همۀ تودهها را فرا مي گيرد. مردم به لباس خود بر يكديگر مباهات ميكنند. بارانهاي فراوان در غير فصل باران پيدا مي شود. اشتغال به لهو و لعب از قبيل بازي كردن با باطل و آلات موسيقي را امري پسنديده و نيكو ميشمرند. امر به معروف و نهي از منكر را گذشته از آنكه به جاي نميآورند، امر نكوهيده و ناپسند ميدانند.زمانه و وضعيّت محيط در آن زمان به قدري انحطاط پيدا ميكند كه مردمان مؤمن و با ايمان راستين، در آن زمان، در بین مردم از تمام افراد امّت پستتر و حقيرتر و ذليلتر خواهند بود. در بين زاهدان و عابدان و در بين علما و نزدیكانشان حسّ بدبيني و بدخواهي ظهور نموده و پيوسته در صدد عيبجوئي و ملامت از يكدگر بر ميآيند…[7]»
اگر اعراب زمان جاهلیت بر اساس دلایل پوچ و پیش پا افتاده، به جان هم می افتادند و در گیری های قبیلگی وخونریزی های انچنانی راه می انداختند، انسانهای عصر جاهلیت مدرن نیز از سر غرور تكبر به بهانه های واهی و از سر غرور و تكبر به جان هم می افتند و با استفاده از علم و دانش و صنعت نظامی، در یك لحظه، چندین هزار انسان بی گناه را به خاك و خون می كشند.
اگر در جاهلیت قبل از اسلام، تعصبات قومی و قبیلگی روسای قبایل، باعث می شد كه بسیاری از قبایل به جان هم بیفتند، در این عصر نیز كسانی كه دنیا را دهكده ای بیش نمی دانند و خود را رئیس آن دهكده و قبیله می دانند، با سیاست های غلط خود بیشتر كشورهای دنیا را به جان هم می اندازند و با ایجاد تفرقه و اختلاف بین مردم كشورهای مختلف، امنیت و آرامش را از جامعه بشری سلب نموده اند.
اگر در زمان جاهلیت قبل از اسلام، زنان روسری های خود را طوری روی سرشان می گذاشتند كه گردن و گردنبند و گوش و گوشواره هایشانپیدا بود، در این عصر نیز برخی با ادعای داشتن تمدن و فرهنگ، نه تنها با چادر و روسری سرو كاری ندارند بلكه با كمال افتخار، به برهنه بودن خود می بالند و فرهنگ برهنگی را ترویج می كنند.
اگر چشمانمان را باز كنیم و طور دیگر به این عصر نگاه كنیم، ابو جهل ها و ابولهب ها و ابو سفیانهای بسیار زیادی را می بینیم كه در مسابقۀ جهل و نادانی، از سردمداران جاهلیت قبل از اسلام نیز گوی سبقت را ربوده اند.
راه رهایی ازجاهلیت مدرنتمسك به اهل بیت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
تنها راه رهایی از جاهلیت مدرن و در امان ماندن از این چنین فتنۀ هولناكی كه امروزه گریبانگیر جامعه بشری شده است را می توان روی ِآوردن به سوی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان كرد. تا زمانی كه بشریت امروز از حجت خدا روی گردان باشد،روز به روز بر جهالتش افزوده می شود.
عدم شناخت و معرفت نسبت به امام معصوم یكی از مهمترین عوامل حصول جاهلیت می باشد. اگر كسی امام زمان خود را نشناسد و نتواند با امام زمان خویش پيوند و رابطه داشته باشد به جاهلیت مبتلا می شود و زندگی جاهلانه ای دارد. وقتی كه زندگی یك شخص جاهلانه شد، مرگ او نیز مرگجاهلي است. چرا كه ثمره و میوۀ زندگی جاهلانه،مرگ جاهلي می باشد. به همین خاطر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة[8]»كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگش مرگ جاهليت است»
اما اگر كسی پیوند معنوی با اهل بیت داشته باشد و در هر دورانی كه زندگی می كند،امام زمان خودش را به خوبی بشناسد و به این نكته اعتقاد داشته باشد كه آن حضرت بر تمامی اعمال و گفتارش اگاهی و احاطه دارد، از اعمال و رفتارهای جاهلانه گریزان می باشد.
پس هر كسی در هر دورانی زندگی می كند برای این كه از جاهلیت و زندگی جاهلانه رهایی پیدا كند، ناچار است كه به اهل بیت رجوع كند چنانكهحضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به صراحت خطاب به مهاجرین و انصار این چنین فرمودندكه: « فَلَا هِجْرَةَ إِلَّا إِلَيْنَا، وَ لَا نُصْرَةَ إِلَّا لَنَا، وَ لَا اتِّبَاعَ بِإِحْسَانٍ إِلَّا بِنَا، وَ مَنِ ارْتَدَّ عَنَّا فَإِلَى الْجَاهِلِيَّة[9]» هجرت جز به سوی ما نیست و نصرت و یاوری جز برای ما نیست و احسان جز درباره ما نیست و هر كس از ما روی بگرداند به جاهلیت باز گشته است.
همچنین انس ابن مالك می گوید: « نَظَرَ النَّبِيُّ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ يَا عَلِيُ مَنْ أَبْغَضَكَ أَمَاتَهُ اللَّهُ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[10]»رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلامنگاه كرد و فرمودند: «ای علی هر كس با كینه نسبت به تو بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.
با توجه به علم پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و آگاهی ایشان از آینده، نسبت به جاهلیتی كه در آینده به وجود می اید، خبر می دهد. جاهلیتی كه در دوران امامت فرزندش مهدی به وجود می آید و به مراتب سخت تر از جاهلیت قبل از بعثتش می باشد. جاهلیتی كه بسیاری از انسانها به آن مبتلا می شوند.لذا برای رهایی از این چنین بلای عظیمی،یك هشدار جدی داده اند كه این هشدار، راه كاری كلیدی برای در امان ماندن از جاهلیت مدرن می باشد كه عبارت است از پیوند با مقام ولایی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با این بیان كه: «مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[11]»هر كس قائم از فرزندان مرا انكار نماید، به مرگ جاهلیّت مرده است.» چه بسیار كسانی كه در این روزها منكر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند.بنا بر این یكی از مهمترین راه های رهایی از جاهلیت مدرن ،آشنایی بیشتر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خارج نشدن از دایرۀ ولایت آن حضرت می باشد.
اگر كسی از دایرۀ ولایت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خارج شود و امامت آن حضرت را نپذیرد،در بیابان مرگبارِ جاهلیت مدرن هلاك می شود. هر چند كه خود را دوستدار علم و دانش معرفی نماید و همواره به دنبال مباحث و مسائل علمی باشد و یا جزء علما و بزرگان دینی محسوب شود.
به همین خاطر در روایات داریم وقتی كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور می كندبرخی از عالمان دینی كه به واسطه عدم شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دچار جاهلیت مدرن شده اند، با استفاده از ایات قران كریم با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مجادله و مبارزه می كنند.امام صادق علیه السلامدر این زمنیه می فرمایند: « إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَى النَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِيدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ يَحْتَجُّ عَلَيْهِ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُرُّ[12]» همانا قائم ما با جاهلان بسیار سرسختتری نسبت به جاهلانی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دوران جاهلیّت با آنها برخورد داشت، رو به رو میشود و متحمّل رنج و سختی بیشتری خواهد شد.»گفتم: چگونه چنین چیزی ممكن است؟ فرمودند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی به پیامبری برانگیخته شد كه مردم سنگ، صخره و مجسّمههای چوبی را میپرستیدند، امّا قائم ما هنگامی قیام میكند كه همة مردم برای مقابله با او به تأویل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل میشوند.»
نتیجه گیری:
با توجه به بخشی از آیه 33 سوره احزاب، كه می فرماید «لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» و همچون جاهلیت نخستین در بین مردم ظاهر نشوید. برخی از مفسرین با استفاده از تعبیر« جاهلیه الاولی» این نكته را بیان كرده اند كه جاهلیتی در آینده رخ خواهد داد كه به مراتب سخت تر از جاهلیت قبل از اسلام می باشد. برای در امان ماندن از چنین جاهلیتی باید با مقام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اشنا شویم و خود را تحت ولایت ایشان قرار دهیم تا نجات پیدا كنیم.
فهرست منابع:
1- قران كریم.
2- شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.
3- مكارم شیرازی. ناصر و همكاران. تفسیر نمونه. تهران. دار الكتب الاسلامیه. چاپ بیستم. 1381ش
4- معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) الشيخ علي الكوراني العاملي ج1 ص44
5- قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي - قم، چاپ: سوم، 1404ق.ج2 ؛ ص305
6- كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
7- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
8- مفيد، محمد بن محمد، الأمالي (للمفيد) - قم، چاپ: اول، 1413ق.
9- مجلسىمحمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
10- ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعماني - تهران، چاپ: اول، 1397ق.

آمریکا «طاغوت اعظم» و «شیطان اکبر» است، امروز مهمترین وظیفه علما، روشنفکران و نخبگان، «روشنگری» و «جهاد تبیینی» در قبال فریبکاری های طواغیت است و امت اسلامی نیز باید فریب وعده های قدرتها را نخورد و از تهدیدهای آنها هم نهراسد.
ایمان و پایداری ملت ایران و ایستادگی آنان در مقابل زیاده خواهی های امریکا عامل اصلی اقتدار جمهوری اسلامی ایران است، علت هراس قدرتها از ملت ایران و انواع توطئه ها برضد این ملت، اقتدار بر مبنای اسلام، است و دشمن از «اسلام مقتدر» و «اسلام شجاع» میترسد.