کاروان سوگوار
کاروان سوگوار
خورشید بر سر خاک، آتش میریزد.
کاروان خیمههای سوخته، در چهلمین روز خزان بازگشتهاند.
قرار است به دنبال لالههای پرپر شده بگردند؛ به دنبال ردپایی از مظلومیت در خاک خفته.
گدازههای آتش، در جام حسرت میسوزند و فرات، عطش خاک را در خود حل کرده است؛ با موجهایی که از داغ آن حماسه، سر به ساحل میزنند.
کاروان آمده است تا خشم تازیانهها را بر بدنهای کوچک، مویه کند؛ آمده است تا قصه دربهدریاش را همدوش باد، در گوش زمان نجوا کند ؛ آمده است تا در رد پای سنگ، آینههای شکسته را جستوجو کند.
غربت کاروان ، باران میشود بر خاک و بار دیگر شعله میکشد تمام خاطرههای جگر سوخته از زمین.
خورشید ، سر به تاریکی گذاشته است و غم ، زانو زده در برابر کاروان و:
«افتاده عکس ماه لبِ گودی و زنی در جستوجوی یوسف زیبای بیکفن»
چهل روز اندوه
چهل روز اندوه
درد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.
چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزهها، نیمه جان، پا بر زمین زدند. به یاد آن روز که طنین «هل من ناصر» کسی، کائنات را میلرزاند.
این بار، تو باید قیام کنی
چشمهایت را باز کن؛ اینجا کربلاست.
آمدهای تا داغ نفسگیر آن ظهر را، با اشکهایت، مویه کنی.
چشمهایت، بغض فروخورده خاک را به فرات میسپارند.
نگاه کن، نخلهای کمر خمیده، استقامتت را تحسین میکنند.
آتش از خاک میجوشد و صحرا هنوز بوی خون میدهد!
فرات، تنها شاهد این ماجراست؛ مگر میشود مشکها را فراموش کند؛ یا لبهای تشنهای را که با حنجره سوخت باد، آب را فریاد میزدند؟!
غم بر تارک دلت میوزد و هوای اسارتی را نفس میکشی که چهل سال، شکستهترت کرده است.
شانههای صبرت را بگستران؛ چیزی از خاکستر خیمهها نمانده؛ باد، همه را به تاراج برده است.
آمدهای تا بعد از چهل روز، بوی برادرت را نفس بکشی؛ تا محکمتر و استوارتر از پیش، در شام بایستی.
برو؛ وقت آن است که خطبههایت را با تمام وجود فریاد بزنی.
دیگر نوبت آن است که عَلَمهای افتاده را برافرازی. بلند شو؛ اینبار تو باید قیام کنی!
کاروان اربعین
کاروان اربعین
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آوردهام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آوردهام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
قصه عشق
قصه عشق
آنچه درسوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سرخوشید بر آن نیزه خونین میگفت
که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید
آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بیباک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند
سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت
(نصراللّه مردانی)
بوی کربلا
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمیداند
که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه میگوید
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف جامیلبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد…
(عبدالعلی نگارنده)
نام جابر بر ضریح امام حسین(علیه السلام)
نام جابر بر ضریح امام حسین(علیه السلام)
جالب توجه اینکه در بالای ضریح مقدس امام حسین(علیه السلام)که به وسیله شیعیان از هندوستان تهیه شده و 5/5 متر دراز و 5/4 متر پهنا دارد، با آب طلای خالص آیه نور و پس از آن، این حدیث نبوی نگاشته شده است: «یا جابر زر قبر الحسین فان زیارته تعدلمئه حجه و ان قبر الحسین بن علی ترعه من ترع الجنه … و انکربلا ارض الجنه» ای جابر ، قبر حسین(علیه السلام)را زیارت کن; زیرا پاداش زیارت قبر حسین(علیه السلام)با پاداش انجام دادن صد حج (مستحبی) برابر است; و در حقیقت قبر حسین بن علی(علیه السلام)گلزاری از گلزارهای بهشت است… و زمین کربلا ، زمین بهشت به شمار میآید. جابر به سفارش پیامبر(صلی الله علیه واله)عمل کرد و به عنوان نخستین زائر، در موقعیتیدشوار، این سنت عظیم را بنیان نهاد.
دیدار با امام سجاد(علیه السلام) و همراهان آن حضرت
دیدار با امام سجاد(علیه السلام) و همراهان آن حضرت
آیا جابر در روز اربعین کاروان اهل بیت(علیهم السلام) را نیز زیارت کرد؟ در این باره، چهار نظر وجود دارد: 1- امام سجاد(علیه السلام)و همراهانش در همان اربعین اول (20 صفر سال61) از شام به کربلا آمد و در همان روز با جابر ملاقات کردند. 2- این ملاقات، در اربعین دوم همان سال یا در اربعین سال بعد(سال 62 هجری) تحقق یافت. 3- جابر و همراهان در اربعین اول سال 61 هجری به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)توفیق یافتند، ولی ملاقات اهل بیت (علیهم السلام) بعد از خروج از کوفه ، در مسیر خود به شام نخست به کربلا آمدند ، به زیارت پرداختند و سپس به شام رفتند; آنها در این روز که مصادف با اربعین بود با جابر و همراهانش ملاقات کردند. به نظر میرسد که نظر سوم و چهارم از بقیه مناسبتر است.
نخستین زائر کوی حسینی(علیه السلام)
نخستین زائر کوی حسینی(علیه السلام)
آنچه بر شهرت جابر افزود و نام او را جهانی و جاودانه ساخت، این بود که در روز اربعین سال 61 هجری ، به عنوان «نخستین زیارتکننده مرقد شریف امام حسین(ع)، به کربلا آمد و به زیارت پرداخت.» پیوند مقدس و مخلصانه با امام حسین(علیه السلام)به وی رنگحسینی داد و او در کنار امام حسین(علیه السلام)بر قله رفیع جهان و زمانقرار گرفت; زیرا زیارت او زیارتی معمولی نبود، بلکه زیارتیسیاسی و انقلابی و پایهگذار شکستن زرق و برق طاغوت زمان(یزید) و طاغوتهای دیگر بود. این زیارت چون پتکی بر سر یزیدیان و بردگان زر و زور فرود آمد. گویا خداوند میخواست تا جابر در پرتو نور حسینی در همه جا حضور یابد و شیوهاش، الگوییبرای مسلمانان راستین گردد.
چگونگی زیارت جاب
«عطیه عوفی» میگروید: من با جابر بن عبد الله انصاری به زیارت قبر حسین(علیه السلام)رفتم. وقتی به کربلا رسیدیم ، جابر نزدیک شط فرات رفت، غسل کرد. قطیفهای به کمر بست و قطیفهای دیگر بر دوش افکند. سپس کیسهایکه همراهش بود، گشود و از آن آرد «سعد» (ریشه خوشبوی کوفی) برون آورد و خود را خوشبو کرد. سپس به طرف مرقد شریف امامحسین(علیه السلام)حرکت کرد; در حالی که مشغول ذکر خدا بود، خود را نزدیک قبور رساند و گفت: مرا به قبر حسین(علیه السلام)برسان تا آن را لمس کنم. دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامی که دستش به خاک مرقد حسین(علیه السلام)رسید، از شدت اندوه بیهوش شد و به روی قبر افتاد. من بر وی آب پاشیدم. وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یاحسین! یاحسین! یاحسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه» آیا دوست جواب دوستش را نمیدهد؟! بعد گفت: چگونه جواب دهی که خون از رگهای گلویت بر سینه و شانهات فرو ریخته و میان سر و بدنت جداییافتاده است! من گواهی میدهم تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مؤمنان و اسوه تقوا و پرهیزکاری و زاده هادیان و رهبران، و پنجمین تن از اصحاب کساء ، فرزند بزرگترین نقبا (علی-علیه السلام-) و فرزند سرور زنانی. چرا چنین نباشی که دست سید المرسلین تو را پروراند، در دامن پرهیزکاری بودی ، با اسلام از شیر بازگرفتهشدی و در زندگی و هنگام مرگ پاک بودی. قلب مؤمنان، از فراقت سوخت. آنها شک ندارند که تو زندهای، سلام و خشنودی خدا بر تو باد. گواهی میدهم داستان تو مانند جریانشهادت حضرت یحیی بن زکریا بود. (که طاغوت زمان سر از پیکرش جدا کرد.) عطیه عوفی میگوید: سپس جابر ، به اطراف قبر امامحسین(علیه السلام)متوجه شد و سایر شهیدان کربلا را چنین زیارت کرد: «درود و سلام بر شما ارواحی که در محور قبر امام حسین(علیه السلام)جایگزیدید. و شتر خود را در آستان او خوابانیدید. گواهی میدهم شما نماز را به پا داشتید و زکات را ادا کردید و امر به معروفو نهی از منکر انجام دادید و با منحرفان و ملحدان جنگیدید. شما خدا را عبادت کردید تا مرگتان فرا رسید. سوگند به خداییکه محمد(صلی الله علیه واله)را به راستی فرستاد، ما با شما در آنچه بدان واردشدید، شریک بودیم. عطیه عوفی میگوید: از او پرسیدم: ما چگونه در جهاد و پیکار آنها (شهیدان کربلا) شرکت داریم؟ مادر فراز و نشیب همراه آنها نبودیم و شمشیر نکشیدیم; ولی اینشهیدان جانبازی کردند ، به گونهای که سرهایشان از بدنشان جداشد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه گشتند؟! جابر در پاسخگفت: ای عطیه، از حبیب خود رسول خدا(صلی الله علیه واله)شنیدم که میگفت: هر کس قومی را دوستبدارد، با آنها محشور میشود و هر کس عمل قومی را دوست بدارد، در آن عمل با آنها شریک است. سوگند به خداوندی که محمد(صلی الله علیه واله)را به راستی فرستاد، نیت من و اصحابم همان نیت امامحسین(علیه السلام)و اصحاب اوست; نیتی که بر اساس آن به شهادت رسیدند.
اي عطيه : مرا به سوي خانههاي کوفه ببر. چون پارهاي راه رفتيم گفت: اي عطيه! گمان ندارم که پس از اين سفر تو را ببينم، آيا ميخواهي که تو را وصيّتي کنم؟ دوست بدار دوستدار آل محمد(ص) را تا هنگامي که دوستشان ميدارد و دشمن بدار دشمن آل محمد(ص) تا هنگامي که دشمنشان ميدارد؛ هر چند روزهدار و نمازگزار باشد. با دوستدار محمّد و آل محمّد(ص) مهرباني کن، چرا که اگر بر اثر گناه فراوان يک گامش بلغزد ، با محبّت آنان گام ديگرش ثابت ميماند (و جبران ميگردد). دوستدار آنان به بهشت و دشمنانشان به دوزخ باز ميگردند.
در اين نقل چند نکته جاي تأمل دارد:
1 . عظمت معرفت جابر؛ و اين به خاطر معرفت بالايي بود که نسبت به منزلت اهل بيت محمد(ص) داشت.
2 . داشتن موضع مهم؛ آنجا که جابر، دشمنان امام حسين(ع) را در زمره ملحدان به شمار آورد.
3 . ادب جابر نسبت به ابا عبد الله(ع) ؛ و اين نتيجه کمال معرفت وي بود. از اين رو ميبينيم که نخست غسل ميکند و سپس بدنش را با مشک خوشبو ميسازد، آن گاه در هر گامي خدا را ياد ميکند. پس از لمس قبر بيهوش ميشود و سپس سه بار فرياد يا حسين سر ميدهد. نيز فرازهاي زيارتش نشانگر ميزان معرفتي که نسبت به رسول خدا(ص) و جانشين و نوهاش دارد.
سید بن طاووس نیز از این زیارت آورده است که : آن گاه روي قبر خم شد و گونهها را به آن ساييد و چهار رکعت نماز گزارد. سپس بر سر قبر علي بن الحسين(ع) آمد و گفت: سلام بر تو اي مولاي من و پسر مولاي من! خداوند قاتل تو را بکشد! خداوند آن را که بر تو ستم کرد بکشد! من با دوستي شما بهخداوند نزديکي ميجويم و از دشمنانتان نزد خداوند بيزاري ميجويم. سپس آن را بوسيد و دورکعت نماز به جاي آورد و رو به قبور شهيدان کرد و گفت:
سلام بر ارواح اقامت گزيده در کنار قبر ابا عبد الله(ع). سلام بر شما اي شيعيان خدا و شيعيان رسول او و شيعيان اميرمؤمنان و حسن و حسين! سلام بر شما اي پاکيزگان. سلام بر شما اي هدايتگران. سلام بر شما اي نيکان! سلام بر شما و بر فرشتگاني که پيرامون قبرهايتان ميچرخند. اميدوارم خداوند ما و شما را در جايگاه رحمتش در زير عرش جاي دهد.
سپس کنار قبر عباس فرزند اميرمؤمنان(ع) آمد و ايستاد و گفت: سلام بر تو اي ابا القاسم! سلام بر تو اي عباس بن علي! سلام بر تو اي پسر امير مؤمنان، گواهي ميدهم که تو نصيحت فراوانکردي و امانت را ادا کردي و با دشمن خود و دشمن برادرت جهاد کردي. درود خداوند برروح پاکت و خداوند به تو پاداش بهترين برادر را عنايت فرمايد.
پس دو رکعت نماز گزارد و به درگاه خداوند دعا کرد و رفت.
عطیه کوفی
مرحوم آيتي مينويسد:
«جابر بيستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد كربلا شد و سنت زيارت اربعين امام به دست او تأسيس گرديد».[آیتی، محمد ابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، 1372ه.ش، هشتم ص 231]
فردي كه به همراه جابر در اين روز به كربلا آمده «عطيه بن سعد بن جناده عوفي كوفي» است. آيتي، در خصوصي شخصيت وي مينويسد:
« بسيار شده است كه از روي ناداني و بياطلاعي وي را غلام جابر گفتهاند، در حالي كه او يكي از بزرگترين دانشمندان و مفسران اسلامي است. وي از بزرگان تابعين و از شاگردان عبدالله بن عباس ميباشد. و تفسيري در پنج مجلّد بر قرآن مجيد نوشته و از راويان حديث محسوب ميشود».
یاور امام زمان(علیه السلام)
یاور امام زمان(علیه السلام)
بعضی از دانشمندان و سیره نویسان، تاویل معنای آیه (ان الذیفرض علیک القرآن لرادک الی معاد) را به رجعت جابر با امام زمان حضرت مهدی(علیه السلام)مربوط میدانند. شاید رسول خدا(صلی الله علیه واله)یا یکی از امامان(علیهم السلام) با خواندن آیه فوق به جابر بشارت داد که ، هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)زنده میشوی; از یاران نزدیک و مخلصآن حضرت خواهی بود و در تثبیت و گسترش حکومت جهانی آن حضرتنقش بسزایی بر عهده خواهی داشت.
لوح سبز
لوح سبز
اعتماد بسیار پیامبر به جابر او را میان اهل بیت نیز امین ومحرم راز ساخته بود. به گونهای که فاطمه و علی(ع)جابر را ازخود میدانستند و گاه او را از اسرار این خاندان، آگاهمیساختند.
جابر پس از آگاهی از تولد امام حسین(ع) ، راهی منزلفاطمه (ع) شد تا این میلاد را به دختر رسول خدا تبریک و تهنیتگوید. او پس از ورود ، ولادت دومین فرزند را به حضرت زهرا (س) تبریک گفت. جابر، جریان ملاقات را چنین شرح میدهد:
«در آن حال، در دستان فاطمه(س) لوح سبزی را دیدم، گمان بردم که آن زمرد است ، نگاهم به نوشته سفید بر روی آن افتاد ، مکتوبیکه به نور خورشید شباهت داشت! به حضرت فاطمه گفتم:
پدر و مادرم فدای شما ای دختر رسول خدا! این لوح چیست؟!
این لوحی است که پروردگار به رسول و فرستادهاش اهدا کردهاست ، در آن نام پدرم ، نام همسرم، نام دو پسرم و اسامی اوصیا وجانشینان فرزندم میباشد. آن را پدرم به من عطا کرده، تا بدانخشنود گردم. آنگاه حضرت فاطمه لوح را به من داد تا بدان بنگرم.
پس از دریافت لوح و نگاه به نوشته زیبای آن، مکتوبات آن رایادداشت کردم….»
جابر بن عبدالله، در عصر امام باقر(ع)، و در پاسخ به پرسشامام، ماجرای دیدار لوح را به حضرت فرمود و آن نوشته را نیزنشان امام داد.