هنوز هم سپاه فیل را نشانه رفته است
در قد و قامت حَلّت بفِناها فانی
عاشق خط مقدّم حسن تهرانی
الذینَ بَذلوا مُهجَتهم آنانند
که رسیدند به پاکوبی و دست افشانی
ما که سهلیم، ز ما خوبتران جا ماندند
آه آه از غم بی نانی و بی ایمانی
عارفان طفل دبستان جنونند همه
بنشین تا بنشینند به ابجد خوانی
روی قبرش بنویسید که عاشق بوده است
عاشق سوختن شیطنت و شیطانی
نوبت “وصل” دعا کن که به ما هم برسد
یار تو دیرپسند و صف ما طولانی
**
هنوز هم سپاه فیل را نشانه رفته است
گمان نکن پرنده ات به آشیانه رفته است
ز صعدۀ یمن بگیر تا دمشق و الخلیل
وما رمیتَ إذ رمَیت تا کجا نرفته است
سپاه زینب اینک استوار و ذوالفقار پوش؛
گذشت آنکه کاروان به تازیانه رفته است
گزینه های روی میز را به رخ کشیدهاند
شنیدهای شتر به خواب پنبه دانه رفته است؟
فاِنّما یُجاهدُ لِنفسهِ، خوشا کسی
که عاشقانه آمده است و عاشقانه رفته است
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصـرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
تا که جا هست،چرا گرد و غبارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرداست
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سالها در پی کار دل ما راه افتاد
یادمان رفت ولی درپی کارش باشیم
ما چراخوب ترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم
اگــر آمــد خبــر رفتـن مــا را بدهیــد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
احترام به پدر و مادر در گلستان سعدی
احترام به پدر و مادر
سعدی در حکایتی مردم را به احترام و خدمت به پدر و مادر فرا میخواند و از این که روزی از روی نادانی بر سرِ مادر خود فریاد کشیده است اظهار شرم میکند و میگوید:
وقتی به جهلِ جوانی، بانگ بر مادر زدم. دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی میکنی.
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
رمز برتری عالم بر عابد از نگاه سعدی
رمز برتری عالم بر عابد از نگاه سعدی
از منظر سعدی، تفاوت عالم و عابد در آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالِم دل در هوای دیگران؛ عابد بر آن اندیشه است که تنها، «گلیم خویش از موج به در برد»، ولی عالِم میکوشد که «بگیرد غریق را»:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالِم چه فرق بود؟
تا اختیار نمودی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
و از نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله در این باره روایت است:
آن گاه که عالِم و عابد در روز رستاخیز محشور میشوند، به عابد گفته میشود: به بهشت درآی و به برکت عبادت خود، از نعمتهای بهشت بهرهمند شو! ولی به عالِم میگویند: اینجا بایست و هر کس را که میخواهی شفاعت کن! و هیچکس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آنکه شفاعت تو پذیرفته میشود و بدین ترتیب، عالِم در جایگاه پیمبران میایستد.
حکایت
از مرحوم آیتالله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانهای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آنجا تشریف دارد، وارد شدم و سلام کردم و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگانی از علما و زُهّاد در کنار ایشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزدیکتر از سایرین به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، سید جواد طباطبایی ـ برادر کوچکتر علامه سید مهدی بحرالعلوم ـ نشسته است».
به فکر فرورفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالِمتر از سید جوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز، نصیب سید جواد شده است. در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت، از همه کوشاتر بوده است».
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نکتهای قرآنی
عنایت قرآن کریم بر توجه به دیگران، به حدی است که انفاق و گرهگشایی از کار دیگران را از شرایط مهم بهرهجستن از روح هدایتگری قرآن میداند. چنان که خداوند در آیههای 2 و 3 سوره بقره میفرماید:
آن کتاب [قرآن]که تردیدی در آن راه ندارد، مایه هدایت پرهیزکاران است.[پرهیزکاران]کسانی هستند که به غیب [یعنی آنچه از حس، پوشیده است]ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از مواهبی که روزیشان دادیم، انفاق میکنند.
بنابر این آیات خداوند، آنهایی را هدایت میکند و کسانی را از شهد شیرین حقایق خود مینوشاند که در کنار ایمان به غیب و بهپاداشتن نماز، اهل انفاق و در اندیشه احسان و خدمت به دیگران نیز باشند.
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گِرهگشا میباش
(حافظ)
پیام متن:
1. دگر خواهی و دیگردوستی در سیره عالمان؛
2. بالابودن مقام عالمان نسبت به زاهدان.
سعدی و آدمیان بیبهره از خدمت
سعدی و آدمیان بیبهره از خدمت
به عقیده سعدی، بنیآدم اعضای یکدیگر و از یک گوهرند، ازاینرو دردمندی بر غم و اندوه دیگران امری طبیعیاست، زیرا آن گاه که عضوی از پیکر آدمی به درد میآید، برای عضوهای دیگر قراری نخواهد ماند.
و به تعبیر یکی از شاعران معاصر:
گیرم نشاط و شادی دنیا را
یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد
لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
طفلی درون کلبه تنگی سرد
با مادری گرسنه نمیلرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست
فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟
وان ناله را چگونه توان نشنید؟
سعدی، آنانی را که در وجودشان روحیه سودمندی به حال دیگران به چشم نمیخورد، با سنگ خارا برابر میداند و به اعتقاد وی، در آهن و سنگ منافعی است که در برخی از آدمیان خبری از آن نیست:
اگر نفع کس در نهاد تو نیست
چنین گوهر و سنگ خارا یکیاست
غلط گفتم ای یار شایسته خوی
که نفعست در آهن و سنگ و روی
چنین آدمی مرده به ننگ را
که بر وی فضیلت بود سنگ را
پیام متن:
1. خدمت به مردم، سیره بزرگان دین و دانش؛
2. خدمت به همنوع و برادران دینی، از دستورات دین مبین اسلام.
قطرهای از دریای پندهای سعدی
ثمرِ صبر
اگر بمانند کوه پایدار باشی و در برابر سیلِ حوادث سهمگین روزگاران، بسان کوه استوار بمانی، به شکوه و هیبت و عظمتی عظیم دست خواهی یافت.
اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
صورت یا سیرت
ای عزیز، برآن باش تا به سیرتی نیکو دستیابی؛ که راستی قامت را قدر و منزلتی نباشد، کافران و مُنکران خداوند نیز به ظاهر مانند ما باشند.
ره راست باید نه بالای راست
که کافر هم از روی صورت چو ماست
حفظ سِرّ
ای خردمند، راز دلِ خویش را همیشه نگاه دار و هیچگاه آن را فاش مساز؛ زیرا چون راز بر زبان آید و سِرّ فاش گردد، با هیچ بند و سلسلهای نمیتوان آن را به زندان دل بازگردانید.
دلت ای خردمند، زندان راز
چو گفتی نیاید به زنجیر، باز
رسم ناجوانمردی
بدی را به بدی پاسخ دادن آسان است و راه و رسم ناجوانمردان. اگر از فتوّت و مردانگی بهرهمندی، به آن که درباره تو بد کرد، احسان و محبّت نمای.
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی اَحْسِن اِلی مَن أَساء
پروین اعتصامی ، شاعره ای مردمی و اهل حکمت
شاعره ای که به گفته مقام معظم رهبری _ سعی شده چهره اش پوشانده شود _
شعرهای زیبا و حکمت آموز پروین اعتصامی در عین سادگی و همه فهمی ، سرشار از نکات اخلاقی و پندآموز و حاکی از رنجهاو محنتها و پستی و بلندیهای زندگی مردم است.
همه ما با اشعاری از پروین از قبیل اشک یتیم و موروسلیمان و … خاطراتی بسیار داریم.
پروین در اشعارش تجلی انسانیت و اخلاق و آرمانخواهی انسانی است.
آنجا که صحبت از حکمت است اورا حکیمیه ای بزرگ و هرجا صحبت از جامعه است اورا مصلحی امین می یابیم.
مهدی اخوان ثالث :
از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی مثلا همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن همه شعر و سخن که دارد، در دیوانی با پنجهزار بیت فقط یک یا دوجاست که از خودش حرف زده و «منِ شخصی و خصوصی» او از پسِ پشت شعرش خود مینماید و جلوه میکند.
روحش شاد و یادش گرامی
ماه آسمان ری
ماه آسمان ری
افق فضل و شرف را قمري پيدا شد
يا كه در طور ولايت شجري پيدا شد
باز از بحر ولايت گهري پيدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمري پيدا شد
درسماوات و زمين جشن عظيم است امشب
عيد ميلاد كريم ابن كريم است امشب
در رياض علوي سرو روان اين پسر است
نجل مولاي كريمان جهان اين پسر است
بهترين زاده ابناء جهان اين پسر است
فخر دين ، قبله دل ، كعبة جان ، اين پسر است
اوست سروي كه بود دامن هستي چمنش
صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش
اهل فضل و شرف و علم زعيمش خوانند
خيل عبّاد همه عبد عظيمش خوانند
صاحبان كرم و جود كريمش خوانند
آيت رحمت رحمان و رحيمش خوانند
اوست ماهي كه بر ابناء زمان مي تابد
نورش از ري به همه خلق جهان مي تابد
قامتش سرو و لبش كوثر و رويش ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است
حرمش كعبه آمال دل آگاه است
حَسني حُسنش بر خلق چراغ راه است
خاص و عامند ز هر سوي رهين كرمش
دل صد قافله سر گرم طواف حرمش
نعمت ساية اين دسته گل عترت را
بر شما داده خدا اين شرف و رفعت را
اهل ري قدر بدانيد چنين نعمت را
فيض همسايگي تربت آن حضرت را
بال جبرئيل زده سايه به بام و درتان
اين شما ، اين حرم زادة پيغمبرتان
يا حجاز است و بُوَد كعبه جاويدانش
جان من ، جان همه خلق جهان قربانش
ري سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش
دوست دارم كه شب و روز ز لطف وكرمش
پر زند مرغ دلم يكسره سوي حرمش
آيه وحي در اين خانه كتابت دارد
زير اين قبّه دعا كن كه اجابت دارد
زائر او به خدا فيض قرابت دارد
درو ديوار حرم نقش نجابت دارد
ماه صد انجمن اينجاست خدا مي داند
آفتاب حسن اينجاست خدا مي داند
خاك درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاك حرمت گر نگذاريم جفاست
اي گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
كرم و جود تو بر ما به عيان و به خفاست
«ما به اين در، نه پي حشمت وجاه آمده ايم»
«از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم»
حُسن پيداي حَسن سرّ نهان حسني
بلكه جانان همه خلق و تو جان حسني
تو به باغ دل ما سرو روان حسني
نخل طاها و گل عطر فشان حسني
ما به خاك حرمت روي نياز آورديم
حاجت خويش به درگاه تو بازآورديم
عصمت فاطمه و عزّت حيدر داري
تو مقام از سخن مدح فراتر داري
تو عطا و كرم آل پيمبر داري
ز حسين و ز حسن جلوه ديگر داري
جان به قربان تو اي سيّد پاكيزه سرشت
شهرري ازتو بهشت است بهشت است بهشت
به تو و عزّت آباء کرامت سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند
به جلال و به كمال و به مقامت سوگند
به نماز و به قعودت ، به قيامت سوگند
تو كه سايه به سر خلق دو عالم فكني
چه شود گر نگهي جانب «ميثم» فكني
غلامرضا سازگار(میثم)
آمد ربیع فصل شکفتن ، رها شدن
آمد ربيع، فصل شكفتن رها شدن
با رويش گـــل نبوي هم صدا شدن
فصل برون نمودن هر كينه از دل است
آري ربيع موسم باران رحمت است
پس از 2 ماه عزاداری و بار غم اهل بیت را بر دل و دیده کشیدن ، ربیع مژده گشایش و نوید وصل است از طرف خدای متعال، انشا…
ربیع بهار ماههاست به یمن قدوم مبارک بهار انسانیت ،حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) و این را به فال نیک گرفته و سجده شکر به جا می آوریم.
باامید روزی که روی ماه صاحب الزمان از پس پرده های غیبت حلول کند و مژده شیعیان به یکدیگر از ظهور آن حضرت باشد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم
دست من نیست، هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
“وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم”
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم… می میرم!
شعرهایم همگی درد فراق است… ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم