سلمان؛ فرزند اسلام
سلمان؛ فرزند اسلام
در زمان زندگی رسول خدا(ص) عمر از سلمان پرسید: «تو کیستی؟ (حسب و نسبت چیست؟)»
سلمان گفت: «من سلمان بن عبدالله(فرزند بنده ی خدا) هستم. گمراه بودم؛ خداوند به وسیله ی محمد(ص) هدایتم کرد. تهی دست بودم؛ خداوند به دست او بی نیازم کرد. برده بودم؛ خداوند به وسیله ی محمد(ص) آزادم کرد. این است حسب و نسب من».
همچنین مالک از بیهقی، و عبدالرزاق از قتاده روایت کرده است: «بین سعد بن ابی وقاص و سلمان کدورت و اختلافی بود. هنگامی که آن دو در مجلسی حضور داشتند، سعد به یکی از حاضران گفت: “نسب خود را بازگو” و او نسب خود را بیان کرد. به دیگری نیز چنین گفت و او نیز نسب خود را بیان کرد تا به سلمان نوبت رسید. به سلمان گفت: “ای سلمان، نسب خود را بیان کن". سلمان گفت: “من برای خود جز اسلام پدری نمی شناسم. من سلمان فرزند اسلامم"».
مالک از ابوهریره روایت کرده است:
درحالی که قریش در مجلس رسول خدا(ص) گرد آمده بودند، سلمان فارسی به جمع آنان وارد شد. یکی از قریشیان به او گفت: «حسب و نسب تو چیست و چگونه جرئت کردی به مجمع قریش درآیی؟»
سلمان به او نگاه کرد. سپس چشمانش را پایین انداخت و گریه کرد. آن گاه به وی گفت: «از حسب و نسبم پرسیدی. از نطفه ای نجس آفریده شدم و امروز باید اندیشه کنم و عبرت بگیرم، و فردا مرداری بدبو خواهم بود. پس آن هنگام که نامه های اعمال باز شوند، ترازوها نصب گردند، مردم برای صدور حکم، فراخوانده شوند و اعمال من در ترازوی سنجش قرار گیرد، اگر زیاد آورم، شریف و گرامی خواهم بود و اگر کم آورم، خوار و پست خواهم بود. این است حسب و نسب من و همگان». آن گا ه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «سلمان راست گفت. هر کس می خواهد به مردی بنگرد که دلش نورانی شده، به سلمان بنگرد».