الا یا اهل العالم
ندانم تا من مسکین کدامم ز محرومان و مقبولان چه نامم
در محضر مرحوم مجتهدی تهرانی (ره)
اگر ماشین خوب کار کند و جاده هم هموار باشد امکان به خواب رفتن انسان در آن بیشتر است( چرا که به راحتی رانندگی می کند) ولی اگر ماشین خراب باشد یا جاده ناهموار و دشوار باشد احتمال به خواب رفتن و غافل شدن انسان کمتر است، انسان در مسیر آخرت نیز اینگونه است.
گاهی سختی ها احتمال بیدار ماندن را بیشتر می کند، زمانی خداوند خیر بنده ای را می خواهد، سختی هایی را در زندگی اش قرار می دهد که متنبّه شود و به خواب نرود ولی اگر خیر کسی را نخواهد او را در ناز و نعمت قرار می دهد تا غفلت او را فرا بگیرد و خدا را فراموش کند.
امام صادق علیه السلام: اِنَ الله اِذا اَرادَ بِعبد شَراً فَاَذنَب ذَنبًا اَتبَعَه بِنقمَة و یَذکُرُهُ الاستغفارَ و اِذاَ اَرادَ بِعبد شَراً فَاَذنَبَ ذَنبًا اَتبَعَه بِنِعمَة لیُنسِیَه الاستغفارَ وَ یَتَمادی بها و هُو قَولُ الله عَزَ و جَل سَنَستَدرِ جُهُم مِن حَیثُ لایعلمونَ بالنَعَم عندَ المعصی (کافی /2/452).
هنگامی خدا خیر بنده ای را بخواهد و آن بنده گناهی را مرتکب شود خدا دنبالش او را کیفری دهد و استغفار را به یاد او اندازد و زمانی که برای بنده ای بدی خواهد و او گناهی بکند خدا دنبالش نعمتی به او دهد تا استغفار را از یاد او برد و به آن حال ادامه دهد و این است گفتار خدای عزوجل «به تدریج و آهستگی آنها را غافلگیر می کنیم از راهی که ندانند» (اعراف/182).
یکی را پای بشکستی و خواندی یکی را بال و پر دادی و راندی
ندانم تا من مسکین کدامم ز محرومان و مقبولان چه نامم
انقطاع از دنیا
انقطاع از دنیا
در ماههای آخر حیات دنیوی، این فیلسوف و حکیم متشرع، دیگر به امور دنیا توجهی نداشت و کاملاً از مادیات غافل بود و در عالم معنویت سیر می کرد، ذکر خدا بر لب داشت و گویی پیوسته در جهان دیگر بود.
در روزهای آخر حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود:
« من دیگر میل به چای ندارم و گفته ام سماور را در جهان آخرت روشن کنند، میل به غذا ندارم. »
و بعد از آن هم دیگر غذا میل نکرد، با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اطاق می نگریست. خاطرات آشنایان از علامه طبا طبایی(ره)
مقام ولیّ خدا
مقام ولیّ خدا
علامه طباطبائی فرمودند:
« روزی از خیابان عبور می کردم. بنایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزید از آن بالا به پایین افتاد.
در همین حال، کارگر او که پایین ساختمان بود، نگاهی به بنا کرد و گفت: « نیافت! » دیدم بنا از همان بالا آرام پایین آمد.
من به دنبال کارگر به راه افتادم تا ببینم او کیست که خود را به کارگری زده است؟!
بعد فهمیدم آن فرد، کسی است که هر روز به محضر مقدس ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجع الشریف ـ مشرف می شود. »
{ ظاهراً از ایشان ( کارگر) سوال کردند که شما چطور به این مقام رسیدی ایشان فرموده بودند به این مضمون که: یک عمر، ما حرف خدا را گوش کردیم، این دفعه خدا حرف ما را گوش کرد. }
مقام ولیّ خدا
علامه طباطبائی فرمودند:
« روزی از خیابان عبور می کردم. بنایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزید از آن بالا به پایین افتاد.
در همین حال، کارگر او که پایین ساختمان بود، نگاهی به بنا کرد و گفت: « نیافت! » دیدم بنا از همان بالا آرام پایین آمد.
من به دنبال کارگر به راه افتادم تا ببینم او کیست که خود را به کارگری زده است؟!
بعد فهمیدم آن فرد، کسی است که هر روز به محضر مقدس ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجع الشریف ـ مشرف می شود. »
{ ظاهراً از ایشان ( کارگر) سوال کردند که شما چطور به این مقام رسیدی ایشان فرموده بودند به این مضمون که: یک عمر، ما حرف خدا را گوش کردیم، این دفعه خدا حرف ما را گوش کرد. }
گنجینه و مخزن الهی
گنجینه و مخزن الهی
علامه طباطبائی فرمودند:
« من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی ( برادر آیت الله سید علی قاضی ) رفت و آمد می کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می کردم.
روزی خدمت ایشان بودم که همسرشان پشت در اتاقی که ما بودیم، آمد و از مرحوم سید احمد برای خرید نان، پول خواست. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. همسرشان از شنیدن این سخن ناراحت شد و با لحن قهرآمیزی گفت: این هم شد زندگی؟! و رفت.
من دیدم که حال استادم دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگ های ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید.
آیت الله سید احمد به من فرمود: به حیاط برو؛ زیر برگ های جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رفتم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم. »
« و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلا بقدر معلوم:
و چیزی نیست مگر آن که گنجینه ها و معادن آن نزد ماست، و فرو نمی فرستیمش مگر به اندازه معلوم ( و حساب شده ). سوره حجر/آیه 21 »
صبر بر فراق
صبر بر فراق
علامه طباطبائی از قول استادشان مرحوم آقای قاضی می فرمودند:
« من از باباطاهر تعجب می کنم که در شعرش چنین سروده:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
چه طور باباطاهر گفته است: اگر جانان، هجران را پسندد، من هم آن را می پسندم.؟!
چگونه انسان می تواند این را بپذیرد؟! عاشق بر هر چیز صبر می کند اما بر فراق، صبر نمی تواند کرد.
مولا علی علیه السلام در دعای کمیل می فرماید: مولا و آقای من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم؛ بر دوری تو چگونه شکیبا باشم؟! »
حجت الاسلام انصاریان - تجارت و خسارت
بقای ایمان
ﺁﯾـﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠـﺖ ﺭﺣﻤـﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ :
ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﺠﯿﻞ ﺩﺭ ﻓﺮﺝ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﺭﻭﺍﺣﻨﺎﻓﺪﺍﻩ
ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻘﺎﯼ ﺍﯾﻤـﺎﻥ ﻭ ﺛﺒﺎﺕ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺍﻧﮑـﺎﺭ
ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ .
ﮐﻮﻓﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
ﺁﻣﺪﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ” ﺗﻌﺠﯿﻞ” ﮐـﺮﺩﻧﺪ؛ ﺍﻣـﺎ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻭﻗﺘﺶ، ﺍﻣﺎﻡ ( ﻉ) ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ !
چرا سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید؟
سرّ این که سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تولّی داشته باشید و بر آنان صلوات و درود بفرستید و از دشمنانشان تبرّی بجویید، برای آن است که طرز فکر معاندان آنها منفور شود وگرنه هم اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعنت کنیم. نام و یاد آنها رخت بربسته است و قبرشان نیز زباله دانی بیش نیست، الان سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است. به گزارش ایسنا، آیت ا… جوادی آملی در کتاب ارزشمند «حماسه و عرفان» درباره فلسفه زیارت و عزاداری و علت سفارش به خواندن زیارت عاشورا در هر روز نکاتی را مطرح کرده است که در پی می آید.
فلسفه زیارت و عزاداری
سرّ این که سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تولّی داشته باشید و بر آنان صلوات و درود بفرستید و از دشمنانشان تبرّی بجویید، برای آن است که طرز فکر معاندان آنها منفور شود وگرنه هم اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعنت کنیم. نام و یاد آنها رخت بربسته است و قبرشان نیز زباله دانی بیش نیست، الان سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است. زن فرعون وقتی که به درگاه الهی دعا کرد، نگفت خدایا مرا فقط از فرعون نجات بده بلکه گفت: (ربّ ابْنِ لی عنْدک بیتاً فی الجَنّه ونجّنی من فرْعوْن وعمله ونجّنی من القوْم الظالمین) یعنی مرا از فرعون و فرعونیان، که طرفداران سنّت سیّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ برای همیشه باقی می ماند هر چند که اسم و عنوانش تغییر کند. بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه حیات و زندگی، به علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) عرض شد: این مقدس های خشک از بین رفتند. فرمود: «کلاّ والله إنّهم نُطَف فی أصْلاب الرجال ….»؛ اینها نطفه هایی هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداری از اینها از بین بروند، عده ای دیگر ظهورمی کنند تا این که سرانجامِ کار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.اکنون نیز، هم راه سالار شهیدان زنده است و هم مرام و مسلک اموی و مروانی و عباسی وجود دارد. این که سفارش فراوان به اشک ریختن و عزاداری کردن فرموده اند برای آن است که اشک بر شهید اشتیاق به شهادت را به همراه دارد، خوی حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا می گرداند. چون اشکْ رنگ کسی را می گیرد که برای او ریخته می شود و همین رنگ را به صاحب اشک نیز میدهد. از اینرو انسان حسینی منش، نه ستم می کند و نه ستم می پذیرد.
گریه بر امام حسین (ع)
براساس نقلی معروف از حضرت سکینه (علیها السلام) بالای بدن مطهّر امام حسین (علیه السلام)، ایشان به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثه تلخی پیش آمد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی»؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیه السلام) به خلافت می رسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت. بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثه تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آن که افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود، آن حضرت (علیه السلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه کنند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیه السلام) است و نتیجه دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه جان سوز کربلا هم بیاثر نباشد. وجود مبارک سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «أنا قتیل العبره»؛ یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه چشم خارج شود و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
آیت الله جوادی آملی