مردم داری به سبک آیت الله
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
الخَلقُ عِيالُ الله تعالي - فَأحَبُّ الخَلقِ إلَي الله مَن نَفَعَ عِيالَ الله- أو أدخَلَ عَلي أهلِ بيتٍ سروراً وَ مَشيٌ مَعَ أخٍ مُسلِمٍ في حاجَتَهِ أحَبُّ إلَي اللهِ تعالي مِنِ اعتِکافِ شَهرَينِ فِي المَسجِد الحَرام؛
همه ي خلق عيال (خانواده و نيازمند) خدا هستند، پس محبوب ترين خلق به درگاه خدا کسي است که به عيال خدا سودي رساند يا خانواده اي را خوشحال کند يا در پي برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که اين نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجدالحرام محبوب تر است.
یکی از خادمان آیت الله حائری (رضوان الله علیه )میگوید؛
یک شب زمستانی که برف زیادی هم آمده بود در خانه به صدا درآمد، من در را باز کردم زنی بود، گفت من مریض دارم، زغال ندارم، دوا ندارم، گفتم این وقت شب در این سرما و برف که دوا و زغال پیدا نمیشود در را بسته و به اتاق آمدم، حاج شیخ صدایم زد و فرمود، شیخ علی با چه کسی صحبت میکردی؟
جریان را گفتم فرمود؛ اگر فردای قیامت خدا از تو سوال کندکه شیخ علی تو در خانه گرم و در کنار کرسی نشسته بودی و زنی نیازمند، در خانه آمد و تو جوابش کردی چه میگویی؟ اگر از من هم سوال کند من هم نمیتوانم جواب بدهم.
سپس ادامه داد: خانه پیرزن را میشناسی؟ گفتم بله، گفت بلند شو برویم عرض کردم آقا وضع شما برای رفتن در این هوا مناسب نیست، فرمود آهسته آهسته میرویم، رفتیم و به خانه که رسیدیم مشاهده کردیم که پیرزن در اتاقی سرد و در کنار بیماری نشسته است، حاج شیخ گفت؛ برو از قول من به طبیب بگو بیاید، مقداری هم زغال بیاور، طبیب آمد و نسخهای نوشت و من هم دارویش را تهیه کردم، پس از چند ساعت که رفتیم حاج شیخ به من فرمود شیخ علی، روزانه چقدر نان و گوشت برای من تهیه میکنی؟
جواب دادم، آنگاه فرمود از امروز نان را دو قسمت میکنی، یک قسمت را به این خانه میآوری و گوشت را هم نصف میکنی، نصفش را برای من و نصف دیگر را برای اهل این خانه میآوری.
انسان باید نحوه دعا کردن را هم از اولیاء خدا بیاموزد
انسان باید نحوه دعا کردن را هم از اولیاء خدا بیاموزد
شرح حدیثی از امام رضا (ع) توسط آیت الله حاج مجتبی تهرانی (ره)
رَأَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام رَجُلًا يَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الصَّبْرَ قَالَ فَضَرَبَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام عَلَى كَتِفِهِ قَالَ سَأَلْتَ الْبَلَاءَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَافِيَةَ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِفَإِنَّ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ خَيْرٌ مِنَ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاء
روایت از امام رضا صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: روزی زین العابدین صلوات الله علیه در مسجد الحرام در حال عبادت بودند که دیدند شخصی در حالی که طواف کعبه میکند بلند میگوید: اللهم انی اسئلک الصبر. دارد فضرب بکتفه. امام زین العابدین علیه السلام با دست مبارک زدند به شانه همین شخصی که طواف میکرد. در ادامه روایت دارد. قال : سئلت البلاء. با این دعا از خدا تقاضای بلا می کنی.
ما سه نوع صبر داریم: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت و صبر بر مصیبت. درخواست صبر، یعنی بلاهایی که سمت من می آید، تحملش را داشته باشم. معلوم می شود به سراغ خط بلا و مصیبت رفتهای و در آن خط داری کار می کنی و میخواهی پاد زهرش را بهدست بیاوری که کمتر تحت فشار باشی. حضرت به او فرمودند: سئلت البلاء. تو از خدا بلا می خواهی که می گویی: اللهم انی اسئلک الصبر.
به جای این دعا بگو: اللهم انی اسئلک العافیۀ و الشکر علی العافیۀ. خدایا من از تو عافیت میخواهم. دقیقا ضد بلاء است این دعا و حتی توفیق شکر گذاری را هم درخواست میکنی. هم عافیت بده، هم توفیق شکرگزاری که به خاطر این عافیتی که به من دادی شکر هم بکنم. حضرت به آن شخص میفرمایند این را از خدا بخواه.
روایت مفصل است. در ذیلش حضرت این جمله را فرمودند: فإن الشکر علی العافیۀ خیر من الصبر علی البلاء. سپاسگزاری از عافیتی که خدا داده، بهتر است از صبری که نسبت به بلاء داده است. زیرا در مورد بلا چاره نداری. بلاء آمده، چکار می خواهی بکنی؟ صبردر بلا ارزش زیادی ندارد. به همان مقداری که جزع و فزع نکنی ارزش دارد. اما جایی که خدا به تو عافیت داده، شکرش با اختیار خود تو است و فشاری هم بر تو نیست. ارزش این شکر، از ارزش آن صبر خیلی بیشتر است. لذا حضرت به او فرمودند: فإن الشکر علی العافیۀ خیر من الصبر علی البلاء.
انسان باید نحوه دعا کردن را هم از اولیاء خدا بیاموزد. ما نمی فهمیم که چگونه دعا کنیم. اولیاء خدا ما را از نظر ایمان، ارزیابی می کنند، بعد به ما یاد میدهند چگونه دعا کنیم. حضرت به آن شخص فرمودند: تو کجا و صبر بر بلا کجا! برو از خدا عافیت بخواه. بعد هم بر آن عافیتی که به تو داده است شکر کن که این شکر موجب افزونی عافیت هم می شود.
توصیه های اخلاقی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی درباره حیا
توصیه های اخلاقی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی درباره حیا
«حیا» آن ودیعه ی الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می کند، منفعل و منکسر می شود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می شود.
حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی«حیاء من الملائکه» میباشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.
در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیا من الله» را در روابط گوناگون مطرح میفرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.
1. خدا می بیند!
یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح میکنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش میآید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را میبینند و اعمالش را ثبت و ضبط میکنند، نیز حیا میکند. دسته اول روایات، «حیا من الله» را در همین رابطه مطرح میکنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که میکنی باید از خدا شرمت بیاید.
از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!
حالا من به عنوان نمونه چند روایت میخوانم که بعضیهایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زینالعابدین علیه السلام است که میفرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. اینطور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن میتوانی از عذابی که وعده کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک» از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.
تو مرا نمیبینی ولی من!
در آیه شریفه هم میفرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى» در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا میفرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» شماها نمیبینید ولی ما به او نزدیکتر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمیبینی ولی من که میبینم که چه کار داری میکنی.
گریه شدید محبوبترین بنده خدا
در سوره یونس در آیهای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» هیچ کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را میبینیم. کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم میبینیم. من نمیخواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونیات را میگیرد و هم اعمال بیرونیات را میگیرد. من بعد میرسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر میگیرد و هم علن او را میگیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا میبیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را میگیرد.
در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسول الله صلّی الله علیه و آله اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا» پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وقتی به قرائت این آیه میرسید، به شدت گریه میکرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبههای اعتقادی دارد و هم ریشههای ایمانی و درونی دارد.
2. خدا سِرّ و عَلَنت را میبیند!
یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره میکند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم علیهالسلام است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همانطور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی کنید، در برابر خدا هم همین طور باشید.
«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا
یک دستهای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دستهبندی کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسانها فرق میگذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده میکنم و سطح مطلب را پایین میآورم؛ مثلاً ما از بعضیها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمیبینیم.
مثلاً می گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـنعوذ باللهـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمیکنم. اینها همهاش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.
امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم میافتد و او را میبینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد میکنیم، چشممان در چشمش میافتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت میکشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاهمان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و … امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق میکند و انسان از او شرم میکند. ما میان این دو نفر فرق میگذاریم.
نحوه حیاء از خداوند
در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـنعوذ باللهـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم اینگونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو میشویم، خودمان را جمع و جور میکنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!
حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر میشود. آدم از او شرم میکند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که دارد؛ «قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان میکند. ایشان میفرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایهای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت میکشی!
گاهی انسان همسایهای دارد که ـنعوذ باللهـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایستهای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش میافتد، انسان چگونه از او حیاء میکند!؟
حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همانطور که از همسایه شایستهات خجالت میکشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمیدهی، از خدا هم خجالت بکش! البته اینطور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همینطور گام به گام پیش میروم.
بالاترین نوع حیا
دستهای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان میکنند که آنها را بعداً میگویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـانشاءاللهـ خواهم داشت. یک تقسیمبندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از حضرت علی علیهالسلام هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله» با فضیلتترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می گویم.
اثر حیای از خداوند
یک دسته از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان میکند. روایت از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح میخواهد که من بعداً توضیح میدهم. من الآن خواستم فقط دستهبندی روایات را بگویم.
حق حیاء از خداوند
اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم میآیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء» این روایت از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟
در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است که به ابیذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: « أکلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابیذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء» در همه این روایتها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟
من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آنطور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش میرویم.
خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!
یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچگاه از من جدا نمیشود. او نزدیکی به من است که نزدیکتر از او نیست. بزرگی است که بزرگتر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلعتر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.
بعداً انشاءالله میرسم که در یک تقسیمبندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّه متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت میدانند.
حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتیها
حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء اینطور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.
خود ما همینطوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید اینطور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین میشود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.
انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمیکند!
از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیهاش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود میکنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت میکنم اینها را گفتم.
تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین میگوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش میگوییم درجاتی دارد و… بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.
این که روایات متعدّده می فرماید: از خدا خجالت بکشید آنطور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یکطور خجالت کشیدن است. آنطور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.
عزت مومن به ما ل و ریاست نیست
عزت مومن به ما ل و ریاست نیست
شرح حدیثی از امام علی (ع) توسط آیت الله حاج مجتبی تهرانی (ره)
رُوِيَ عَن عَليٍّ عَليه السّلام قال:
اَلمُؤمِنُ دَأبُهُ زِهادَتُهُ وَ هَمُّهُ دِيانَتُهُ وَ عِزُّهُ قناعَتُهُ وَ جِدُّهُ لِآخِرَتِهِ ، قَد كَثُرَت حَسَناتُهُ وَ عَلَت دَرَجاتُهُ (1)
ما در باب اوصاف مؤمن روايات متعدده داريم که اوصاف متعددهاي هم براي مؤمن نقل ميكنند که انسان با توجّه به اين اوصاف خودش ميتواند تشخيص بدهد كه مؤمن هست يا نيست. در اين روايت كه از اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است حضرت چند صفت را براي مؤمن ميفرمايند.
المؤمن دأبُهُ زِهادَتُه؛ دأب يعني خو، عادت. به تعبير ما فرق بين خو و عادت و غير آن، اين است كه بطور بسيار آسان يك روش را، كاري را كه آدم ميكند، فشاري هم برايش ندارد. ميفرمايد مومن دأب و روش و خو و عادتش يك عادت اين طوري است كه زاهدانه است. يك آدمي نيست كه از نظر دلبستگياش به دنيا، طوري باشدكه اگر مثلاً فرض كنيد چيزي از امور دنيايي از دستش برود، فشاري رويش و بيايد ناراحت بشود. يا اگر دنبالش باشد به آن نرسد. توجه كنيد از نظر دروني. از نظر ظاهري هم چون لوازم وجودي اش بقول ما اين است كه با يك روش سادهاي زندگي را مي گذراند و هيچ ناراحت هم نميشود. عمده اين است. مسأله دروني است دأب كه ميفرمايند خيلي معمولي است. ناراحت هم نيست اصلا و ابدا . دأبش اين است. خود ما هم اين اصطلاح را بكار مي گيريم، فلاني دأبش اين است. يعني معمولي است برايش. المؤمن دأبُهُ زِهادَتُه. مؤمن اين طوري است اصلاً. بدون فشار، بدون ناراحتي.
و هَمُّهَ دِيانَتُه؛ آنچه كه مشغوليّت ذهن برايش ميآورد امور دنيايي نيست. همّ و غمِ او آخرتش است. نكند آنجا سابيده شود. اگر اينجا سابيده شود توجّه نمیکند. فهميدي؟ آنجا سابيده نشود. و هَمُّهَ دِيانَتُه. دنبال این است که يك وقت نكند ضربه دینی به او بخورد. از دنیایش سابیده بشود مهم نیست از دینش سابیده نشود. نکند يك واجبي را ترك كند، نكند يك وقت دستش آلوده به گناهي شود. همّ وغمّ او دينش است .
و عِزُّهُ قِناعَتُه؛ مؤمن از آنهايي نيست كه خيال كند عزّت با مال و رياست به دست ميآيد. خصوصاً امور مالي. نه! او عزّت را در قناعت ميبيند. اين را عزّت ميبيند. يعني به آنچه كه خدا داده است راضي است. به حسب ظاهر ، معمول، طبق موازين شرعي كارش را ميكند، آنچه را كه خدا روزي او كرده قسمت او كرده، به همان ميسازد. عزت را در ثروت نميبيند.
و جِدُّهُ لآخِرَتِه؛ حضرت از نظر خارجي وارد ميشود. كوشش او يعني تلاش بيروني اش براي آخرتش است. آنها همه دروني بود، هر سه تايي كه حضرت فرمود دأب و همّ وعزّت همه دروني بود . حالا آمد بيروني . كوشش بيروني اش براي آخرتش است.
بعد مي فرمايد قدكَثُرََت حَسَناتُه؛ چون كوشش او روي آخرتش است لذا ضريب حسناتش مي رود بالا. نتيجه اش اين است ديگر. بسيار خوب. حالا حسنات رفت بالا چي ميشود؟
و عَلَت دَرَجَاتُه؛ وقتي حسنات رفت بالا خودش هم ميرود بالا. چقدر زيبا اميرالمؤمنين علیه السلام ميفرمايد. حسنات رفت بالا زياد شد، آن زياد ميشود و اين بالا ميرود. كثرت در آن بكار برده. حسناتش كه زياد شد او درجاتش بالا مي رود . اينجا مرتبه اي بلند پيدا ميکند. توجه كنيد . اگر بخواهد علوّ درجات پيدا كند ميفهمد با كثرت حسنات است.
پ.ن: غرر الحكم ص 90 حديث 1542
منبع : www.mojtabatehrani.ir
معرفی یک استاد خصوصی برای سیر و سلوک عرفانی!
چقدر خوب است آدم، استادی داشته باشد که دردهای او را تشخیص بدهد و بگوید: باید فلان کار را انجام دهی تا مشکلت حل شود. استاد گاهی نه تنها راهنمایی میکند، بلکه به آدم کمک میکند تا مشکلش برطرف شود. شاید داستانهای زیادی شنیده باشید از کسانی که به دنبال سیر و سلوک الی الله بودهاند و اگر استاد خوبی نصیبشان شده، چگونه آن استاد در مراحل مختلف دستشان را گرفته و برای عبور از موانع کمکشان کرده است.
اما همۀ ما استادی به نام نماز داریم؛ نماز استاد رساندن انسان به خداست. نماز زنده است، شعور دارد، متحرک است، فعال است، بصیر است، آگاه است. نماز مثل یک عادت شخصی یا یک مراسم عمومی نیست. نماز یک فعالیت مردة بیروح نیست، که خاصیتی برای ما نداشته باشد. نماز هر کسی متناسب با خود او برایش کار میکند. اگر من حب مقام دارم، نماز من، حب مقام مرا برطرف میکند. اگر حبّ مال دارم، حبّ مال مرا برطرف میکند. اگر حبّ شهوت دارم، حبّ شهوت مرا برطرف میکند. اگر تکبر دارم، تکبرم را زائل میکند. اگر محبت به خدا ندارم، محبت به خدا میآورد. نماز هر کسی میداند با او چکار کند تا اصلاح شود.
شما فکر میکنید، بزرگان و عرفای ما که به جایی رسیدند با چه چیزی رسیدند؟
با همین نماز! نماز، خودش به تنهایی استاد انسان است. مثلاً هر بار بعد از خواندن نماز، وقتی که میخواهی سریع از سر سجاده بلند شوی و به سراغ کارهایت بروی، اگر به خودت بگویی: «بگذار تعقیبات نماز را هم بخوانم» و بعد کمی تأمل کنی و بنشینی تعقیبات نماز را بخوانی، همین باعث میشود یکی از بدیهای روح تو از بین برود.
سوال: پس دیگر استاد نمیخواهیم؟
پس اینکه گفتهاند: «طی این مرحله بی همرهی خضر مکن، ظلمات است بترس از خطر تنهایی» چه میشود؟
جواب: اگر برایت لازم بود، حتماً خداوند کسی را سر راهت قرار خواهد داد. برای اول راه، همین آگاهیهای عمومی که اکثر شما دارید کافی است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: که «شما به عمل به آنچه میدانید محتاجترید تا به دانستن آنچه که نمیدانید.»
استاد پناهیان
چند دقیقه برای خدا!
خداوند ما را بزرگ آفریده است و برای ما نقشه دارد . پس بیا در شبانه روز یه ربع , ده دقیقه برای خدا خلوت کن .
نیمه شب نماز هم نمی خواهی بخوانی نخوان , ولی بشین و جسم و روح و هستی خود را بگذار در مقابل خدا.
خدایا دنیا خیلی شلوغ است خودت میدانی عالمی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است , می خواهم ده دقیقه بشینم خستگیم در برود.
شب و روز به کار مشغولم , یا نماز می خوانم یا راه می روم یا برای فردا خیالات میکنم. همه وقت به کار مشغولم….
حتی در خواب هم کار میکنم. چند دقیقه اجازه بده در محضر تو بشینم.
این را با خودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است در همین چند دقیقه خلوت کار چند هزار ساله را انجام بدهید .
میرزا اسماعیل دولابی (ره)