کسى که به خدا و روز جزا ایمان دارد، در مکانى که «ریبه» است توقف نکند
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَومِ الاْخِرِ فَلا یَقُومُ مَکانَ رَیْبَة؛
.
اصول کافى، جلد 2، صفحه 378، کتاب الایمان و الکفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حدیث 10.
شرح حدیث:
واژه «ریبه» دو معنى دارد:
الف) شک و تردید و اتهام؛ یعنی شخص مومن به جایی که مورد اتهام قرار می گیرد نمی رود، و لهذا بزرگان وپرهیزکاران به چنین مکان هایی پا نمی گذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوء ظن دیگران قرار گرفت، همان گونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شده اند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند.(1)
ب) معنى دیگر ریبه همان چیزى است که در بحث نکاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند که نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جایز است؛ نخست این که به «قصد لذّت» انجام نشود و دیگر این که «ریبه» نباشد؛ یعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق این معنى شخص مؤمن نباید در مجلسى برود که خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود.
روایات فراوانى داریم که ما را از شرکت در مجلس گناه نهى مى کند(2)و این مطلب چند دلیل عقلى و منطقى دارد:
1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأیید آن گناه است و جُرم این کار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فامیل و روحانیّون سنگین تر است!
2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شکسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، که شرکت در آن براى مؤمنین یک مشکل شده است. مؤمنین نباید در چنین مجالسى شرکت کنند و صریحاً علّت آن را بیان نمایند، بگویند: «ما به شما علاقه داریم، ولى خدا را بیش تر دوست داریم. مسؤولیّت شرعى ما فوق علاقه ماست».
3ـ این کار سبب دلگرمى و تشویق گناهکاران مى شود، وقتى یک انسان گناهکار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا کنند تا یکصد نفر، خیلى تفاوت مى کند. خواننده و نوازنده گناهکار وقتى دور خود را شلوغ ببیند تشویق مى شود. در حدیثى که پیرامون آیه شریفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانیم: «همین که به یک خواننده أحْسَن بگویى قول زور محسوب مى شود»(3). بنابراین تشویق گناهکار و مجلس گناه، چه با شرکت و چه تشویق لفظى، جایز نیست.
4ـ وسوسه هاى شیطان کم کم دامن شخصِ شرکت کننده را نیز مى گیرد، چه تضمینى وجود دارد که انسان در مجالس آلوده شرکت کند و آلوده نشود؟ مبتلایان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شرکت مى کردند، ولى تدریجاً مبتلى و معتاد گشتند!.
پی نوشت:
1. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91.
2. برخى از این روایات را در میزان الحکمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرمایید.
ببینیم بر چه مرکبی سوار شده ایم
امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلا وَ اِنَّ الْخَطایا خَیْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ؛
آگاه باشید که خطاها و گناهان همانند مرکب هاى چموش و نافرمانى است که لجامى ندارند و سوار خود را به زمین مى زنند و آن ها را به درون جهنّم مى فرستند، ولى تقوى مرکبى رام و راهوار است، که لجامش به دست صاحبش مى باشد و سوار خویش را به سر منزل مقصود مى رساند و به بهشت وارد مى کند.
نهج البلاغه، خطبه 16.
شرح حدیث:
تشبیه فوق براى بیان عاقبت تقوى و بى تقوایى، بهترین تشبیهى است که مى توان بیان کرد. حقیقتاً بى تقوایى همانند اسب افسارگسیخته اى مى باشد که اختیار را از سوارش سلب مى کند؛ زیرا یک گناه منشأ چندین گناه دیگر مى شود و تا آن جا پیش مى رود که جایى براى گناهکار جز جهنّم باقى نمى ماند!
داستان جوانى که در عالَم رؤیا شیطان را خواب مى بیند که از او مى خواهد یکى از سه کار را انجام دهد: «یا پدرش را بکشد، یا خواهرش را کتک بزند، و یا شراب بنوشد» شاهد خوبى براى این ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مى نماید، تا خود را از قتل پدر و ایذاء خواهر حفظ کند، امّا هنگامى که جام شراب را سر مى کشد، عقلش زایل مى شود و از حالت طبیعى خارج مى گردد. سپس، هم پدر را به قتل مى رساند و هم سر و سینه خواهرش را مى شکند!(1)
حقیقتاً گناهان این گونه اند، گناه همانند باتلاقى است که گناهکار را به تدریج در کام خود فرو مى برد، تا آن جا که ناگهان خود را غرق در باتلاق مى بیند و دیگر نمى تواند کارى انجام دهد، مگر این که لطف الهى شاملش گردد.
گناه نه تنها آخرت انسان، بلکه دنیاى آدمى را نیز خراب مى کند. بنابراین، گناه نه مرکب مناسبى نه براى جهان آخرت و نه براى دنیا مى باشد. بدین جهت به ما دستور داده شده که هر روز نفس خود را محاسبه کنیم، تا اگر خداى ناکرده بر این مرکب چموش سوار شده ایم، قبل از این که سرعت گیرد و از کنترل خارج شود خود را نجات دهیم.
بارالها! ما ضعیف هستیم و راه طولانى و پرسنگلاخى در پیش داریم که جز با لطف و امداد و عنایت تو پیمودنى نیست، پروردگارا خودت ما را در طىّ این مسیر رهبر باش!.
پی نوشت:
1. شیطان دشمن دیرینه انسان، صفحه 190.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
همیشه مهیای مرگ باشیم
امام علی علیه السلام فرمودند:
اِسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اَظَلَّکُمْ، وَ کُونُوا قَوْماً صیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْیا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا؛
همواره مهیّاى مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است، و همانند قومى باشید که آن ها را بانگ زده اند و بیدار شده اند و دانستند که دنیا سراى جاویدان نیست، بدین جهت آن را با جهان آخرت مبادله کردند.
نهج البلاغه خطبه 64.
شرح حدیث:
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این سه جمله پرمعنى پایان زندگى بشر را ترسیم نموده، و ضمن بیان حقیقت و ماهیّت دنیا و در کمین بودن خطر بزرگى به نام «مرگ»، هشدارهایى براى بیدارى و هدایت انسان ها مى دهد.
تعبیر به «فَقَدْ اَظَلَّکُمْ» در جایى گفته مى شود که وقوع حادثه اى بسیار نزدیک باشد و فاصله تا انجام آن بسیار کم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سایه انداخته و شما در سایه آن در حال استراحت هستید، یعنى فاصله شما با آن درخت بسیار کم است. در مورد این جمله سه سؤال مطرح است:
سؤال اوّل: این سایه کنایه از چیست؟
پاسخ: مى تواند اشاره به امور زیادى باشد; از جمله حوادثى که در زندگى انسان رخ مى دهد؛ بیمارى هاى گوناگون، مرگ هاى ناگهانى، سکته ها، زلزله ها، تصادفات و مانند آن.
سؤال دوم: حال که مرگ اینقدر نزدیک است و باید آماده بود، آمادگى به چه حاصل مى شود؟
پاسخ: باید با توبه، خودسازى، أداى دیون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، کمک به مردم، همواره به یاد خدا بودن، و امورى همانند آن، خود را آماده مرگ کنیم.
سؤال سوم: مخاطب کلام حضرت چه کسانى هستند؟
پاسخ: آنچه از جمله «فَقَدْ اَظَلَّکُمْ» استفاده مى شود این است که مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سایه اش را بر سر همه مردم انداخته است.
شاید کثرت مرگ هاى ناگهانى در این عصر و زمان از یک نظر از ألطاف الهى باشد! بدین معنى که چون اسباب هوى و هوس نسبت به گذشته بسیار فراوان گشته و انسان ها از مرگ غافل شده اند، مرگ هاى ناگهانى آن ها را از این غفلت هوشیار مى سازد.
«وَ کُونُوا قَوْماً صیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» این جمله اشاره به جمعیّت و کاروانى است که شب هنگام به خواب رفته اند، ناگهان رییس کاروان بانک بیدار باش مى زند و فرمان حرکت صادر مى کند، کاروانیان از خواب برمى خیزند، به اطراف خویش مى نگرند، آن جا را منزلگاه سفر مى یابند، نه جاى ماندن! دنیا و انسان ها بسان این کاروان و منزلگاه آن است.
چه کسى بر کاروان هاى انسانى صیحه مى زند؟ حضرت فرمود: «کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; اگر واعظ و موعظه کننده مى خواهید، مرگ بهترین موعظه کننده است»(1). مرگ با زبان بى زبانى چه مى گوید؟ مرگ خاموشى است، امّا یک دنیا خروش دارد! بنابراین مرگ و میرها، قبرستان ها، بیمارى ها، حوادث مختلف، همه این امور، بانک بیدار باش و فرمان حرکت را سر مى دهند، امّا افسوس که گوش شنوایى نیست!
«وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْیا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا» حال که از خواب غفلت بیدار شدید و فهمیدید که دنیا بسان مسافرخانه است و جاى ماندن نیست، دنیاى خود را به آخرت تبدیل کنید. دیگر توقّف نکنید و با تهیّه زاد و توشه کافى به همراه کاروان به حرکت ادامه دهید.
آنچه قطعى و روشن است و هیچ شک و شبهه اى در آن نیست، این که همه ما را همراه این کاروان مى ببرند و سرانجام همه کاروانیان بدون شک مرگ است. پس چه خوب که از خواب غفلت برخیزیم و زاد و توشه مناسبى براى این سفر تهیّه کنیم.
پی نوشت:
1. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132. این روایت در بحار الانوار، جلد 64، صفحه 29، و جلد 71، صفحه 264، و جلد 73، صفحه 342، و جلد 77، صفحه 137، و 388 نیز آمده است.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
مشورت با غلامان و احترام به آن ها
مشورت با غلامان و احترام به آن ها
حسن بن جهم مي گويد: در محضر امام رضا (ع) بوديم، سخن از امام کاظم(ع) به ميان آمد، امام رضا (ع) فرمود: با اين که عقل هاي مردم قابل مقايسه ي منطقي با عقل پدرم (امام کاظم) نبود، گاهي با غلامان سياه خود در امور مختلف، مشورت مي کرد و به رأي و فکر آن ها احترام مي گذاشت.
شخصي به پدرم گفت: آيا با غلامان سياه مشورت مي کني؟!
در پاسخ فرمود: «ان الله تبارک و تعالي ربما فتح علي لسانه؛ همانا خداوند متعال چه بسا راه حل مشکلي را بر زبان همان غلام سياه بگشايد.»
ایمان و عمل
امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلاْیمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفیقانِ لایَفْتَرِقانِ؛
ایمان و عمل همزاد یکدیگر و دو قلو هستند و همچون دو رفیقى هستند که از یکدیگر جدا نمى شوند.
غرر الحکم، جلد 2، صفحه 136، حدیث 2094؛ شبیه این روایت از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)نیز نقل شده است. به میزان الحکمه، جلد اوّل، صفحه 306 (باب 262، حدیث 1289) مراجعه کنید. روایات دیگرى به همین مضمون در مأخذ مذکور خواهید یافت.
شرح حدیث:
بحث هاى فراوانى پیرامون رابطه ایمان و عمل در روایات اسلامى مطرح شده است، مى دانیم تعلیمات اسلام را معمولا به دو قسم اصول و فروع دین تقسیم مى کنند؛ یعنى دین شبیه به درختى است که ریشه ها و شاخه هایى دارد. اصول دین همان ریشه هاى درخت هستند که آب و موادّ غذایى را از زمین مى گیرند و به شاخه ها مى رسانند، اگر ریشه ها بخشکد شاخه ها هم مى خشکد. و فروع دین همان شاخه هاست و روشن است که درخت بدون شاخه نیز درخت نیست و دوامى نخواهد داشت. میوه درخت دین مقامات معنوى، اخلاق و قرب الى الله است. صفات و ویژگى هاى انسانى، میوه هاى این درخت است. این درخت با این سه بخش، مفید است و بدون آن بى اثر، یعنى هر سه بخش آن ضرورى است.
شاید مسأله اصول و فروع دین را از همین درختى که ذکر شد و به صورت یک مثال بسیار زیبا در قرآن مجید آمده گرفته باشند.
دشمن اگر در گذشته به سراغ شاخه هاى این درخت مى رفت و آن ها را قلع و قمع مى کرد، اکنون ریشه این درخت پربار را هدف قرار داده است، و عجیب این که با تمام قدرت و تجهیزات به جنگ دین آمده و خطرناک ترین سلاح او در این نبرد، استفاده از خود دین است! با تفسیرهاى غلط و نابه جایى که از دین مى کند مى خواهد ریشه دین را بزند. در این جاست که همه مسلمان ها باید بسیار هوشیار و بیدار باشند و از ملامت هیچ ملامت کننده اى نهراسند.
با توجّه به این مقدّمه معناى حدیث فوق روشن مى شود که ایمان و عمل نیز بسان این درخت مورد نیاز هستند و اگر از هم جدا شوند ثمره اى نخواهند داشت. تعبیر به «توأمان» مفهوم خاصّى دارد؛ یعنى از هم تفکیک ناپذیر هستند. بنابراین معنى ندارد که انسان ایمان داشته باشد؛ ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ایمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، باید در آن ایمان شک و تردید کرد! شاید به همین جهت است که در قرآن مجید معمولا هر جا که سخن از ایمان به میان مى آید به دنبال آن مسأله عمل صالح نیز مطرح مى شود.
شخصى، که رابطه ایمان و عمل را نمى دانست، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و از آن حضرت پرسید: «اَلا تُخْبِرُنى عَنِ الاْیمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، اَمْ قَوْلٌ بِلا عَمَل؟؛ آیا ایمان ترکیبى از عقیده و عمل است، یا تنها عقیده است و اعمال جزء ایمان محسوب نمى شود؟».
امام در جواب فرمود: «اَلاْیمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ(1)؛ ایمان تمامش عمل است» نه این که شاخه اى از آن عمل باشد.
پی نوشت:
1. سفینة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
قبل از تعلیم دیگران، معلّم خویش باش
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَیْهِ اَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِه، وَ لْیَکُنْ تَأْدیبُهُ بِسیرَتِه قَبْلَ تَأْدیبِه بِلِسانِه؛
کسانى که خود را پیشواى مردم قرار مى دهند باید قبل از آن که به مردم آموزش بدهند خود را آموزش دهند، و باید مردم را با اعمالشان به رعایت آداب الهى دعوت کنند، پیش از آن که با زبانشان دعوت نمایند.
بحارالانوار، جلد 2، صفحه 56.
شرح حدیث:
کسانى که در مقام رهبرى و هدایت و مدیریّت هستند، خواه در یک مجموعه بزرگ مثل یک کشور باشند، و یا مجموعه اى کوچک مثل یک خانواده، چنین اشخاصى تمایل دارند افراد تحت نظر آن ها به سخنانشان گوش فرا دهند و دستورهاى آن ها را پذیرا گردند. در علم روانشناسى و روانکاوى در مورد راه نفوذ در مردم بحث هاى فراوانى مطرح شده است؛ ولى بیش تر جنبه مصنوعى و ساختگى دارد. امّا در تعالیم اسلامى، دستورات جالبى در این زمینه مى بینیم که هماهنگ با طبیعت و فطرت انسانى است.
از جمله روایت فوق اشاره اى به همین مطلب دارد؛ حضرت در قسمت اوّل حدیث مى فرماید: «قبل از تعلیم دیگران، معلّم خویش باش». یعنى از خودسازى شروع کنید تا در دگرسازى توفیق یابید؛ طبیبى که خود بیمار است و به علاج خود نمى پردازد، اگر به سراغ طبابت براى دیگران برود موفّق نخواهد بود و مصداق ضرب المثل مشهور «طبیب یداوى الناس و هو علیل»(1) خواهد بود.
سپس آن حضرت در قسمت دوم روایت مى فرماید: «قبل از دعوت دیگران به هر عمل، خود عامل به آن باشید!» یعنى از تأدیب عملى استفاده کنید، همان گونه که پیشوایان بزرگ دین چنین بودند. نصیحت عالم بى عمل به سخریّه و مسخره کردن شباهت بیش ترى دارد! بدین جهت در روایات براى عالم بى عمل تشبیه هاى جالبى آمده است(2).
پی نوشت:
1. ضرب المثل فوق یک مصرع از شعر شاعر معروف «کمیت بن زید بن خنیس» است، بیت مورد اشاره طبق آنچه در تفسیر قمى، جلد اوّل، صفحه 46 آمده، چنین است:
«و غیر تقى یأمر الناس بالتقى *** طبیب یداوى الناس و هو علیل»
انسان بى تقوایى که، مردم را به پرهیزکارى فرامى خواند، همانند طبیب بیمارى است که در صدد معالجه بیماران برمى آید! شرح حال این شاعر پرتوان و باارزش را در الغدیر، جلد 2، صفحه 196، مطالعه فرمایید.
2. به برخى از این روایات در میزان الحکمة، باب 3628 اشاره شده است.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
دو چیز قابل تحمّل نیست!
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَنِ اسْتَحْکَمَتْ لى فیهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَیْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دین، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّینِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ … وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَیاةِ؛
کسى که یکى از صفات برجسته خیر در وجود او ریشه دار شود، چنین شخصى را تحمّل مى کنم و اگر ضعف ها و کاستى هایى در قسمت هاى دیگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چیز قابل تحمّل نیست، یکى فقدان عقل و دیگرى فقدان دین، زیرا بدون دین امنیّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بین رفتن زندگى مى گردد!.
اصول کافى، جلد 1، صفحه 31، (کتاب العقل و الجهل، حدیث 30).
شرح حدیث:
این جمله امیرالمؤمنین (علیه السلام) جمله بسیار پرمحتوایى است و اشاره به خطراتى دارد که ممکن است در هر جامعه اى رخ دهد. در دنیاى امروز ما با دو خطر روبرو هستیم:
نخست این که عقل به معناى واقعى آن در خطر است! هر چند عقل به معناى شیطنت، و عقل به معناى جذب و جلب منافع مادّى در خطر نیست. و دلیل این خطر هم این است که هوى و هوس روى عقل انسان را مى گیرد و حجابى بر آن مى افکند. یکى از موانع شناخت هوى و هوس است. هواپرستان به صورت هاى مختلف هوى پرستى را ترویج مى کنند، حتّى بازیچه بچه ها را به گونه اى مى سازند که آن ها را به هوى پرستى راهنمایى مى کند!
دیگر این که دین هم در خطر است، چون هواپرستان دین را مانع راه خویش مى دانند و با تمام قدرت با آن مى جنگند و با ضعیف شدن نقش دین در جوامع امروزى، شاهد ناامنى هاى فراوانى در بخش هاى مختلف جامعه هستیم; ناامنى اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، نظامى، اقتصادى از مصادیق بارز این ناامنى هاست. هر چند دین و عقل از سوى حکمرانان جهان فعلى مورد بى مهرى، بلکه هجوم قرار گرفته است. ولى اقبال و رویکرد مردم به این دو عطیّه الهى روز به روز بیش تر مى شود؛ مخصوصاً نسبت به دین اسلام که پاسخ گوى نیازهاى بشر در تمام زمان هاست.
بنابراین، با توجّه به حملاتى که از یک سو به دین و عقل مى شود (به گونه اى که سعى در محو این دو پایه اصلى حیات مى گردد) و با توجّه به عطش مردم دنیا نسبت به دین اسلام از سوى دیگر، مسؤولیّت دانشمندان و مفسّران دین و قرآن صد چندان مى شود.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟
امام علی علیه السلام فرمودند:
لَیْسَ مَنِ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها کَمَنْ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها؛
کسى که خویشتن را مى خرد و آزاد مى کند، همانند شخصى که خود را مى فروشد و هلاک مى کند نیست.
بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
شرح حدیث:
حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) مردم را به دو گروه تقسیم کرده اند:
1ـ کسانى که نفس خویش را مى خرند و آزاد مى کنند.
2ـ کسانى که خود را مى فروشند و اسیر مى کنند.
براى روشن تر شدن مضمون حدیث فوق، لازم است توضیحى کوتاه پیرامون خریدن و آزاد کردن داده شود. نفس انسان در این روایت به غلامى تشبیه شده که در گرو ملکیّت دیگرى است، و انسان آزاده کسى است که نفس خویش را بخرد و آزاد کند. و به تعبیر دیگر انسان اسیر است؛ گاه اسیر شهوات، گاه اسیر پُست و مقام، گاه اسیر زن و فرزند، و گاه اسیر خیالات و اوهام. باید خویش را از این اسارت ها آزاد کند؛ نه آن که خود را در مقابل این امور بفروشد و در اسارت آن ها نگه دارد.
سؤال: راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟
پاسخ: چنین انسان هایى یا ارزش متاع خویش را نشناخته اند و نمى دانند که ارزش و استعداد انسان آن قدر زیاد است که مى تواند فراتر از ملائکه آسمانى رود و پیشواى آن ها شود(1) و از آن بالاتر، خلیفه و نماینده خداوند بر روى زمین گردد، بنابراین کسى که خود را مى فروشد کسى است که نسبت به متاع خود شناخت کافى ندارد. کسى خود را مى فروشد که به ارزش والاى خود آگاه نیست. یا این که بى ارزش بودن ثمن و قیمتى که در برابر کالاى خویش مى گیرد را نمى داند؛ فى المثل شخصى که کرامت انسانى خویش را به هوى و هوس مى فروشد، یا ارزش و قیمت کرامت نفس را نمى داند و یا بى ارزشى هوى و هوس را درک نکرده است.
در روایتى از حضرت على (علیه السلام) مى خوانیم: «لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها؛ هیچ بهایى براى انسان جز بهشت (و رضاى حق) نیست. خود را به کمتر از آن نفروشید»(2). طبق این روایت، کالاى وجود انسان در این جهان پهناور تنها یک مشترى مناسب و یک قیمت همسان دارد و آن خداوند متعال است که بهشت و رضاى خویش را در برابر آن مى پردازد.
خلاصه این که هیچ یک از انسان ها خارج از این دو دسته نیستند، باید بنگریم که جز کدام یک هستیم.
پی نوشت:
1. ارزش انسان به قدرى زیاد است که جبرئیل امین، فرشته مقرّب پروردگار و امین وحى، مى گوید: «از زمانى که بر آدم سجده کردیم، هرگز بر انسان پیشى نگرفتیم!» (وسایل الشیعه، جلد 4، ابواب الاذان و الاقامة، باب 31، حدیث 5).
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 456.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
کلید گنج هاى روزى
امام علی علیه السلام فرمودند:
فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ کُنُوزُ الاَْرْزاقِ؛
اخلاق خوش کلید گنج هاى روزى است.
میزان الحکمة، باب 1114، حدیث 5077، (جلد سوم، صفحه 151).
شرح حدیث:
هنگامى که به بحث پیرامون صفت «حُسن خُلق» در تفسیر اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 135 رسیدیم، دامنه این بحث را بسیار گسترده یافتیم و على رغم مطالعات قبلى پیرامون این موضوع، تعبیراتى در قرآن و احادیث یافتیم که در کمتر مسأله اى دیده مى شود!
به عبارت ساده تر، حسن خلق، خوشرویى، ادب، برخورد مناسب با مردم، از اساسى ترین مسایل اسلام است. روایات زیاد با تعبیرات کم نظیر و تأکیدات فراوان نشان مى دهد که پیامبر (صلى الله علیه وآله)اهمیّت بسیار زیادى براى حُسن خُلق قایل بوده است. متأسّفانه در میان گروهى از مسلمانان یا به این مسأله اهمیّت داده نمى شود، یا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا که بعضى خیال مى کنند که آدم خوب باید عبوس، ترشرو، خشن، خشک و بداخلاق باشد! در حالى که این اشتباه بزرگى است.
در واقع آنچه در این روایت آمده یکى از فواید دنیوى اخلاق خوش است. تجربه نشان داده کسانى که اخلاق خوشى داشته اند، کار و زندگى آن ها هم رونق داشته است. چهل سال قبل آمارى از رونق کسب و کار برخى از کسبه دیدم که طبق آن آمار، کسبه خوش اخلاق 70% و کسبه بداخلاق 30% موفّق بودند; یعنى سهم خوش اخلافى 40% است! چرا که حسن خلق مردم را به سوى خود مى کشاند و اخلاق بد دافعه دارد.
همه مسلمانان مخصوصاً کسانى که با مردم برخورد بیش ترى دارند باید اخلاقى نیکو داشته باشند، که اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود، چنانکه در حدیث آمده است: «اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِى الاَْعْمارِ»(1).
سؤال: چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود؟
پاسخ: در مثال فوق مشترى زمانى از یک کاسب جنس مى خرد که به او اعتماد کند. اگر نسبت به کاسب مشکوک و بدبین باشد از او فرار مى کند. بنابراین کاسب باید اعتماد مشترى را جلب کند و یکى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است. مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد.
شخصى نقل مى کرد که براى معالجه به یکى از کشورهاى غربى رفته بودم، پس از پایان معالجه و پذیرایى بسیار شایسته، درخواست صورت حساب کردم، آن ها در کمال ادب و احترام گفتند: در این باره عجله نکنید، شما به سلامت به ایران بازگردید، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى کنیم و شما هزینه بیمارستان را سر فرصت به شماره حسابى که درون آن نامه است ارسال دارید!
در مقابل، بیمارستان هایى در کشور اسلامى ما وجود دارد که تا پول نگیرند، بیمار را اساساً پذیرش نمى کنند! این کجا و آن کجا؟
متأسّفانه آنچه را حضرت على (علیه السلام)نسبت به آن بیمناک بود ـ سبقت دیگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق یافته است!.
پی نوشت:
1. میزان الحکمة، باب 1114، حدیث 5077، (جلد سوم، صفحه 151).
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
کمک به مردم بخش مهمّى از ایمان است.
امام علی علیه السلام فرمودند:
نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ (غرر الحکم، جلد 6، صفحه 161، حدیث 9912) و قال فى روایة اخرى: رَأْسُ الاْیمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ؛(غرر الحکم، جلد 4، صفحه 52، حدیث 5253)
احسان و کمک به بندگان خدا، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است. و در روایت دیگرى فرمود: کمک به مردم بخش مهمّى از ایمان است.
شرح حدیث:
یکى از برکات حکومت اسلامى «جشن عاطفه ها»، «جشن نیکوکارى»، «طرح إکرام» و طرح هاى مشابه آن است، که مردم براى کمک به اقشار محروم جامعه بسیج مى شوند. بدون شک کمک به مردم از عبادت هاى مهمّ، بلکه یکى از مهم ترین عبادات است.
بدین جهت حضرت على (علیه السلام) در روایت اوّل این کار را بهترین زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نماید. اگر این روایت را در کنار آیه شریفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى)؛ «زاد و توشه برگیرید، که بهترین زاد و توشه تقوى است»(1) بگذاریم روشن مى شود که احسان زاییده تقوى، و تقوى زاییده احسان است. بنابراین انگیزه اصلى مردم از کمک ها، برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقیقت اسلام قوى ترین مشوّق احسان و نیکوکارى است.
در روایت دوم رابطه احسان و ایمان مطرح شده است، انسان ضعیف الایمان احسان نمى کند، ولى مؤمنان راستین اهل احسانند. جالب این که در این روایات تنها احسانِ به مسلمانان یا مؤمنان مطرح نشده است، بلکه در یکى احسان به بندگان خدا و در دیگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن این است که حتّى نیکى به فقراء و نیازمندانِ غیر مسلمان باعث فزونى تقوى و ایمان مى گردد، زیرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و کسى که بندگان خدا را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد. بدین جهت احسان به هر نیازمندى مشروع و پسندیده است.
آثار احسان و نیکوکارى
احسان دو رقم تأثیر دارد؛ تأثیرى در احسان کننده (مُحْسِنْ) دارد، و تأثیرى دیگر در احسان شونده. تأثیرى که این عمل در احسان کننده دارد، بسیار مهم تر از تأثیر آن در احسان شونده است. (برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدین جهت در بسیارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذیّت است). جالب این که قرآن مجید درباره زکات، که نوعى احسان است، تعبیر به «تُطَهِّرُهُمْ» و «تُزَکّیهِمْ»(2) دارد; یعنى احسان باعث «طهارت» و «تزکیه» احسان کننده مى شود، به رشد اخلاقى او کمک مى کند و باعث از بین رفتن صفات زشت و رذیله او مى گردد.
شاهد این مطلب روایتى است که مى گوید: «صدقه اى که به فقیر مى دهید قبل از این که به دست فقیر برسد، به دست خدا مى رسد!»(3)
آیه انفاق(4) هم به خوبى دلالت بر این مطلب دارد، که انفاق باعث رشد و نموّ انفاق کننده مى گردد.
نکته آخر این که احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد، بلکه باعث طهارت اجتماعى نیز مى گردد؛ زیرا یکى از عوامل مهمّ بسیارى از گناهان اجتماعى فقر است، و هنگامى که در سایه احسان فقر برچیده شود، جامعه نیز پاک مى گردد.
پی نوشت:
1. سوره بقره، آیه 197.
2. این دو جمله در آیه شریفه 103 سوره توبه آمده است.
3. صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 702، (به نقل از مثال هاى زیباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 109).
4. منظور از آیه انفاق، آیه 261 سوره بقره است.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.