بزرگ ترین جهاد از نظر منطق اسلام
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ؛
آن کس که در راه خدا جهاد کند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن کس نیست که توانایى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نکند!.
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 474.
شرح حدیث:
بزرگ ترین جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سرکش، مخصوصاً در محیط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتیجه بخش خواهد بود که با اخلاص و اتّحاد و نیّت پاک و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گیرد و این ها جز با پرورش اخلاقى کافى و جهاد با نفس ممکن نیست.
به همین دلیل حضرت على (علیه السلام)مى فرمایند: «آن ها که در میدانِ جهادِ با هوا و هوس پیروز مى گردند و در محیط هاى آلوده دامان خود را پاک نگه مى دارند، کمتر از مجاهدان شهید در راه خدا نیستند!» بلکه در ادامه این حدیث در نهج البلاغه مى خوانیم که این گونه افراد در ردیف فرشتگان آسمانى هستند!(1).
سرّ این اهمیّت فوق العاده، و تأکیدهاى فراوان رهبران دینى بر مبارزه با هواى نفس، تا آن جا که آن را «جهاد اکبر» نامیده اند، این است که منشأ بسیارى از گناهان یا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شیطانى است و از آن جا که خطر این دشمن انسانیّت زیاد و محدوده عملیاتى اش گسترده و از نظر زمان و مکان محدودیتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ویژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم ردیف شهیدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!.
پی نوشت:
1. یکصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
نهایت بذل و بخشش
امام علی علیه السلام فرمودند:
غایَةُ الْجُودِ اَنْ تُعْطى مِنْ نَفْسِکَ الَْمجْهُودَ؛
نهایت (و قلّه رفیع) جود و بخشش آن است که در حدّ توان، به دیگران بذل و بخشش نمایى».
ارشاد مفید، صفحه 158 (به نقل از میزان الحکمة، باب 633، حدیث 2977).
شرح حدیث:
در عالم هستى همه موجودات طبیعتاً بخشنده هستند و از آنچه دارند در اختیار دیگران مى گذارند; از جمله این موجودات مى توان به خورشید عالم افروز اشاره کرد. خورشید دائماً در حال بخشش «نور» «حرارت» و «انرژى» به جهان هستى است. بر اثر این بذل و بخشش، روزانه سیصد هزار میلیون تُن از وزن خورشید کاسته مى شود! ولى این موجود پربرکت، همچون شمع مى سوزد تا محفل موجودات منظومه شمسى را روشن سازد.
انسان که گل سرسبد موجودات جهان هستى است، و تمام جهان هستى براى خدمت به او خلق شده اند، و مقامى بالاتر از فرشتگان و ملائک دارد، و خلیفه و نماینده خداوند در زمین است، نیز باید هماهنگ با این قانون کلّى، دیگران را از امکاناتى که دارد محروم نسازد و وصله اى ناهمرنگ با موجودات بخشنده جهان هستى نباشد. آیا شایسته است آدمى که همه چیز از خداوند مى خواهد و امیدوار است خداوند حاجت هاى او را برآورده کند، و آنچه را مى خواهد به او ببخشد، خود بُخل ورزد و حاضر نباشد حاجت کسى را برآورده سازد؟
روایت فوق به همه سفارش مى کند که هماهنگ با نظام هستى حرکت کنند و آنچه در توان دارند در کمک به دیگران مضایقه نکنند. جود و بخشش آثار مهمّى در دنیا و آخرت دارد و آثار معنوى آن به قدرى گسترده است که حتّى ممکن است انسان هاى بى ایمانِ بخشنده را نیز از آتش نجات دهد!
از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل شده است که به «عُدَى»، فرزند «حاتم طایى» فرمود:
«دُفِعَ عَنْ اَبیکَ الْعَذابُ الشَّدیدُ لِسَخاءِ نَفْسِه؛ عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد!»(1).
مباحث مربوط به جود و بخشش دامنه دار است(2)، در این جا به همین مقدار قناعت مى کنیم، به امید آن که ما نیز همچون سایر موجودات جهان هستى، دیگران را در امکانات خویش سهیم کنیم.
پی نوشت:
1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 354.
2. مشروح این مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد 2، صفحه 385 به بعد، مطالعه فرمایید.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
تقوى قلعه اى محکم و نیرومند است
امام علی علیه السلام فرمودند:
اِعْلَمُوا عِبادَ الله، اِنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزیز، وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْن ذَلیل، … اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا، وَ بِالْیَقینِ تُدْرَکُ الْغایَةُ الْقُصوى؛
اى بندگان خدا! بدانید که تقوى قلعه اى محکم و نیرومند است، امّا بدکارى و گناه حصارى است سست و بى دفاع … آگاه باشید که با تقوى مى توان ریشه گناهان را برید و با یقین به برترین درجه مقصود نائل شد.
نهج البلاغه، خطبه 157.
شرح حدیث:
انسان در این دنیا مورد هجوم انواع آفات و بلاهاست، هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحى. خداوند متعال یک نوع ابزار دفاعى در جسم انسان قرار داده که میکروب ها را دفع مى کند و اگر این نیروى دفاعى نبود انسان عمر چندانى نمى کرد. بیمارى ایدز، که متأسّفانه ارمغان عصر ماست، نیروى دفاعى جسم انسان را از بین مى برد و گلبول هاى سفید را نابود مى سازد.
خداوند در مسایل روحى و اخلاقى نیز یک نیروى دفاعى آفریده که جلوى بیمارى ها را مى گیرد و آن تقوى است; آدم بى تقوى مانند مبتلایان به ایدز مى باشد! از روایت فوق، علاوه بر تشبیه زیبایى، که شرح آن گذشت، دو نکته دیگر روشن مى شود:
نخست معلوم مى گردد که تقوى همان نیروى دفاعى درونى است. تقوى همان عدالت است، و عدالت همان تقوى است، تقوى اگر به مراحل بالا برسد همان عصمت است.
نکته دوم این که بهترین راه مبارزه با تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام، تقوى است. ما براى حفظ سلامت جسم نمى توانیم تمام جامعه را از میکروب ها پاک کنیم، امّا مى توانیم نیروى دفاعى بدن را تقویت کنیم. در مورد روح نیز چنین است که هر چند نمى توان تمام جامعه را از همه صفات رذیله و تهاجم ضد ارزشى دشمن پاک کرد، امّا مى توان تقوى را در درون تقویت نمود. و با نیروى تقوى با آن مقابله کرد.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
قابلیّت ها را چگونه افزایش دهیم؟
امام علی علیه السلام فرمودند:
اِنَّما مَثَلى بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، یَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها؛
مَثَل من در بین شما، مثل چراغ پر نورى در تاریکى است، تنها کسانى از آن بهره مى برند که در شعاع نور آن باشند.
نهج البلاغه، خطبه 187.
شرح حدیث:
در کلمات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و ائمّه طاهرین (علیهم السلام) تعبیراتى دیده مى شود که گاه ناآگاهان تصوّر مى کنند که این سخنان خودستایى و تعریف از خویشتن است. در حالى که بین خودستایى و معرّفى کردن خویش تفاوت روشنى وجود دارد.
گاه شما شخصى را کاملا مى شناسید، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستایش از خود مى پردازد، این کار خودستایى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسید و او خود را معرّفى مى کند، رشته تخصّصى اش را بیان مى کند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. این، خودستایى نیست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومین (علیهم السلام)نقل شده از قبیل قسم دوم است; نه اوّل.
حضرت على (علیه السلام) علاوه بر روایت فوق در موارد دیگرى نیز به معرّفى خود پرداخته است(1); مثلا در روایتى مى خوانیم که آن حضرت خطاب به کمیل بن زیاد، در حالى که به سینه اش اشاره مى کرد، فرمود:
«اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ در سینه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لایقى مى یافتم به آن ها تعلیم مى دادم»(2).
یا در روایت دیگرى مى فرماید: «اَیُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ؛ اى مردم! پیش از این که مرا از دست بدهید آنچه مى خواهید از من بپرسید که من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم»(3).
و بالاخره در روایت فوق مى فرماید: «من در میان شما به منزله چراغ پر نورى هستم که در تاریکى مى درخشد، و کسانى مى توانند از نور این چراغ استفاده کنند که وارد فضاى این چراغ شوند».
این روایت اشاره به نکته مهمّى دارد، که در روایات دیگر و برخى از آیات قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته و آن نکته این است:
ترقّى و تکامل همواره بر دو پایه استوار است: 1ـ فاعلیّت فاعل. 2ـ قابلیّت قابل.
اگر بهترین امکانات پیشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا کسانى از آن استفاده کنند که قابلیّت ندارند هیچ فایده اى ندارد، از خورشید نورانى تر سراغ نداریم، امّا شخص نابینا نمى تواند از خورشید استفاده کند، چون قابلیّت ندارد. اگر بهترین آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لایق و باران هاى پى در پى، در زمین شوره زار هدایت کنیم، بهره اى نمى گیریم; چون زمین شوره زار قابلیّت بهره بردارى ندارد.
اشخاص زیادى تا پایان عمر در کنار انبیاء بودند، ولى کافر مردند; چون قابلیّت دریافت نور هدایت را نداشتند. در اوّلین آیه سوره بقره مى خوانیم که قرآن مجید هدایت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; یعنى براى کسانى که قابلیّت هدایت را دارند هدایت گر است.
در ضمن قابلیّت ها متفاوت است و هرکس به اندازه قابلیّت خود از فیض خدایى استفاده مى کند. قرآن مجید نیز مى فرماید:
(اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها)؛ «هر درّه اى به اندازه ظرفیّت خود آب ذخیره مى کند»(4).
سؤال: قابلیّت ها را چگونه افزایش دهیم؟
پاسخ: قابلیّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى دیگر اکتسابى. قسم اوّل قابل افزایش نیست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر یاد خداوند، کنار زدن حجاب ها، شرکت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفید، انتخاب دوست مناسب، محیط خوب و مانند آن افزایش داد.
پی نوشت:
1. کتاب هایى در این زمینه نوشته شده است. از جمله مى توان به کتاب «على (علیه السلام) از دیدگاه على بن ابیطالب (علیه السلام)» اشاره کرد.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147.
3. نهج البلاغه، خطبه 189.
4. سوره رعد، آیه 17.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
خداوند یک دنیا را در یک انسان جمع کرده است
امام علی علیه السلام فرمودند:
اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیعِ حُمَقاءِ الدُّنْیا وَ مَجانینِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیعِ ضُعَفاءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِه اَقْوِیاءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمیع جُبَناءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِه شَجْعاناً؛
خداوند به من آن قدر عقل داده که اگر بین تمام بى عقل هاى دنیا تقسیم کنند، همه آن ها عاقل مى شوند؛ و آن قدر به من نیرو و توان داده که اگر بین تمام ضعیفان دنیا تقسیم کنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده که اگر بین تمام ترسوهاى دنیا تقسیم کنند، همه آن ها شجاع مى شوند!.
مشروح وقایع مربوط به جنگ اُحد را در کتاب «فروغ ابدیّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرمایید.
شرح حدیث:
هنگامى که دشمنان اسلام در ماجراى «لیلة المبیت»(2) به خانه پیامبر (صلى الله علیه وآله) هجوم بردند و حضرت على (علیه السلام) را در رختخواب پیامبر (صلى الله علیه وآله)یافتند، عدّه اى گفتند: «على را بکشیم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «این جوان بیچاره را رها کنید، محمّد او را فریب داده است!» على (علیه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بیان فرمود، تا آن ها بدانند با چه کسى رو به رو هستند و آنچه مى گویند سراسر اشتباه است.
با توجّه به این که حضرت على (علیه السلام) خودستایى نمى کند و اهل گزافه و مبالغه گویى هم نمى باشد، مى فهمیم که وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه یک جهان; یعنى خداوند یک دنیا را در یک انسان جمع کرده است.
مطلب دیگر این که على (علیه السلام) در سخت ترین لحظات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناک در طول عمر پر برکت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) کم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسید و على در تمام این سه مورد نقش حیاتى داشت. 1ـ لیلة المبیت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق.
پس از پایان یافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسید، عرض کرد: «هنگامى که گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخیدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. که شانزده ضربه آن سنگین بود، به گونه اى که چهار بار نقش بر زمین شدم، هر بار که زمین مى خوردم شخص والایى مى آمد و زیر بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى کرد و مى گفت: از پیامبر (صلى الله علیه وآله)دفاع کن! یا رسول الله این شخص که بود؟».
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرییل امین، امین وحى خداوند بود!»(2).
در جنگ خندق، که داستان مبارزه على (علیه السلام) و عمر بن عبدود بسیار مشهور است، پیامبر (صلى الله علیه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا که هیچ کس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود که با شکست «عمرو»، یعنى بزرگ ترین قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (علیه السلام)در سخت ترین لحظات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را ترک نکرد و یار و یاور او بود.
ما به این على (علیه السلام)، که امام اوّل ما شیعیان است، افتخار مى کنیم. امّا آیا فقط افتخار، به فضایل آن حضرت کافى است، و هیچ وظیفه اى در قبال آن نداریم؟ حقیقت این است که فضایل آن حضرت براى ما ایجاد مسؤولیّت مى کند و ما باید از صفات والاى او بهره بگیریم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خویش پیاده کنیم.
پی نوشت:
1. جزییّات مربوط به جنگ خندق، که نام دیگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابدیّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرمایید.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
علم و دانش خود را تبدیل به جهل و نادانى نکنید!
امام علی علیه السلام فرمودند:
لا تَجْعَلوُا عِلْمَکُمْ جَهْلاً، وَ یَقینَکُمْ شَکًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا؛
علم و دانش خود را تبدیل به جهل و نادانى نکنید! و یقین خویش را مبدّل به شک و تردید ننمایید! هنگامى که به چیزى علم پیدا کردید طبق آن عمل کنید، و زمانى که یقین یافتید اقدام نمایید.
نهج البلاغه، کلمات قصار. شماره 274.
شرح حدیث:
در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; یکى از آن ها ادراک است که آن را علم نامیده اند، و یکى دیگر از آن ها باورهاست.
سؤال: فرق بین «علم» و «باور» چیست؟
پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذیرد و چه نپذیرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چیزى علم پیدا کرد و دل و جانش نیز آن آگاهى را پذیرفت و در برابر آن تسلیم شد، به آن «باور» مى گویند. خداوند در آیه 14 سوره نمل به این مطلب اشاره دارد، مى فرماید:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آیات الهى را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند».
فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (علیه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست که «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى این مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسلیم نبود.
حضرت على (علیه السلام)در روایت فوق علم و یقین را بر اساس آثار آن ها مورد ارزیابى قرار مى دهد. بدین جهت علمى که به آن عمل نمى شود را جهل، و یقینى که موجب اقدام نمى گردد را شک و تردید معرّفى مى کند; زیرا کسى که، مثلا، مدّعى است یقین به قیامت دارد، ولى هیچ اثرى در اعمال او دیده نمى شود، در حقیقت قیامت را باور نکرده است! بنابراین از دیدگاه فرهنگ اسلامى همه چیز زمانى ارزش پیدا مى کند که در عمل تحقّق پیدا کند و مورد عمل قرار مى گیرد و چیزى که عینیّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد.
سؤال: چرا به علم و یقین عمل نمى شود؟
پاسخ: در پاسخ به این سؤال به دو عامل مى توان اشاره کرد:
1ـ ضعف علم و یقین از عوامل عمل نکردن به آن چیزى است که نسبت به آن علم داریم. اگر حقیقتاً بدانیم که خوردن مال یتیم مانند خوردن آتش است،(1) هرگز اقدام به خوردن آن نمى کنیم. پس تزلزل پایه هاى ایمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند که ایمان در عمل نمایان نشود.
2ـ گاه هوى و هوس هاى سرکش مانع از عمل کردن به علم و یقین مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سیلاب هاى قوى سدّ محکم علم و یقین را در هم مى شکنند و براى جلوگیرى از چنین ضایعاتى باید پایه هاى ایمان و یقین محکم تر گردد، تا بدان جا که هیچ سیلابى قادر بر شکستن سدّ ایمان و یقین نباشد.
پی نوشت:
1. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را دیدم که آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئیل پرسیدم: آن ها کیانند؟ جبرئیل گفت: «آن ها کسانى هستند که اموال یتیمان را به ظلم خورده اند!» (میزان الحکمه، باب 4238، حدیث 22590).
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
مراقب عقلمان باشیم که اسیر هوس هایمان نشود
امام علی علیه السلام فرمودند:
وَ کَمْ مِنْ عَقْل اَسیر تَحْتَ هَوى اَمیر؛
چه بسیار هوى و هوس هایى که عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسیر کرده است.
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 211.
شرح حدیث:
در وجود هر انسانى دو نیرو وجود دارد:
1ـ نیروى عقل، که باید بر تمام اعضاء و نیروها و احساسات انسان امیر باشد.
2ـ تمایلات و شهوات نفسانى، که باید ابزار اجرایى عقل باشند و تحت فرمان او.
اگر هر یک از این دو نیرو در جاى خود به کار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقیقتاً خلیفه خداوند مى شود. امّا اگر برعکس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختیار آن قرار گرفت و اسیر تمایلات شهوانى شد، چنین انسانى از مسیر حق منحرف مى گردد و این انحراف ممکن است آن قدر زیاد شود و چنین انسانى به قدرى از صراط مستقیم دور گردد، که مانند چهارپایان بلکه پست تر از آن ها شود!(1)
آرى اگر عقل، که به منزله پدر پر تجربه اى در یک خانواده است، اسیر تمایلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنین خانواده اى از هیچ خطرى در امان نخواهد بود!.
بنابراین اگر مى خواهیم مورد نظر خداوند باشیم، باید عقل را در خانواده، جامعه، کلّ کشور، و بلکه سراسر دنیا حاکم کنیم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماییم. در این صورت بدون شک جهان، که در شرایط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبدیل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق یکدیگر، به صورت مسالمت آمیز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند.
پی نوشت:
1. در آیه 179 سوره اعراف و آیه 44 سوره فرقان به این مطلب اشاره شده است.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
آیا «ایمان» داراى طعم خاصّى است، که چشیدنى باشد؟
امام علی علیه السلام فرمودند:
لا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقیقَةِ الاْیمانِ، حَتّى یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعاشِ؛
هیچ انسانى طعم ایمان را نمى چشد، مگر این که داراى سه خصلت باشد: 1ـ آگاهى در دین، 2ـ صبر در برابر مصیبت ها، 3ـ اندازه گیرى در مخارج.
بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.
شرح حدیث:
آیا «ایمان» داراى طعم خاصّى است، که چشیدنى باشد؟
پاسخ این سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس کامل نسبت به چیزى را بیان کنند تعبیر به چشیدن مى کنند. و منظور از چشیدن طعم ایمان، درک آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمینان در سایه ایمان است، آن آرامش و نورانیّت و روحانیّت و حالت خاصّى که با هیچ زبانى قابل توصیف نیست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانیّتى که نمى توان آن را توصیف کرد، هر تعبیرى از آن نارساست، و حقیقتاً درک شدنى و وصف ناشدنى است!
حال باید دید که چه رابطه اى میان این سه خصلت و طعم ایمان وجود دارد.
الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ»; تا انسان آگاهى و معرفت کامل نسبت به مسایل مختلف دین پیدا نکند، چگونه مى تواند اعتقاد محکم و التزام عملى نسبت به احکام دینى پیدا کند، و تا وقتى که ایمان و عمل شایسته اى حاصل نشود چشیدن طعم ایمان امکان پذیر نخواهد بود.
ب) دومین خصلتى که بدون آن طعم ایمان چشیده نمى شود، صبر و شکیبایى در برابر مشکلات است. بسیارند کسانى که در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه کائنات بدبین مى شوند و در دل یا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنین انسان هایى چگونه مى توانند طعم ایمان را بچشند؟ در حالى که مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد که مؤمن حقیقى آن را درک مى کند، مصیبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه کفّاره گناهان و خطاها و معصیت هاى اوست. و فلسفه هاى دیگرى که این جا جاى شرح آن نیست(1). همین قدر باید بدانیم که هیچ حادثه اى در این عالم بى علّت و تصادفى نیست.
ج) «وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ایمان با برنامه ریزى صحیح در امر معاش و زندگى، از این نظر است که شخصى که برنامه صحیح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشکلات و گناه و گاه اسراف و زیاده روى مى شود، روشن است که انسانى که مبتلا به چنین مشکلاتى مى گردد، که منتهى به معصیت مى شود، نمى تواند طعم ایمان را بچشد.
نتیجه این که طعم ایمان در سایه معرفت دینى، شکیبایى در تحمّل مشکلات، و برنامه ریزى صحیح در امر زندگى حاصل مى شود.
پی نوشت:
1. مشروح این مطلب را در «پنجاه درس اصول عقاید»، صفحه 93 مطالعه فرمایید.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
مبتلایان به عشق سوزان بخوانند...
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَنْ عَشِقَ شَیْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحیحَة، وَ یَسْمَعُ بِاُذُن غَیْرِ سَمیعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ؛
هر کس به چیزى (دیوانه وار) عشق بورزد، چشمانش را ضعیف مى کند، و قلبش را بیمار مى سازد، سپس با چشمى معیوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زیرا) خواسته هاى دل، عقلش را از کار انداخته، و دنیا قلبش را میرانده است.
نهج البلاغه، خطبه 109.
شرح حدیث:
این جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن این که: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خویش راه صحیح را طى کند که شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحیح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختیار همگان قرار داده است.
(وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، که عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(1).
ولى گاهى این ابزار تبدیل به موانع و حجاب هایى براى شناخت مى شود که در این صورت نتیجه معکوس مى دهد.
موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسیر پیام قرآن، جلد اوّل، آورده ایم(2). یکى از موانع شناخت عشق سوزان به مسایل غیر واقعى است که در حدیث فوق به آن اشاره شده است. این مطلب را هر کس در زندگى شخصى خود تجربه کرده است. گاه دیده ایم که مبتلایان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترک عبادت را عبادت مى پندارند! این مسأله مخصوصاً در جریانات حزبى و سیاسى خیلى روشن و آشکار است.
بنابراین بر ما لازم است که با الهام از این فرمایش نورانى حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)تعادل را در همه مسایل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات کنیم تا دستخوش عوارض سوء آن نشویم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخیم مانع شناخت حقایق نشود.
پی نوشت:
1. سوره نحل، آیه 78.
2. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسیر پیام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.
آگاه باشید!!!
امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلا وَ اِنَّ لِکُلِّ مَأْمُوم اِماماً، یَقْتَدى بِه وَ یَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه؛
آگاه باشید! هر مأمومى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد.
نهج البلاغه، نامه 45.
شرح حدیث:
الگوگیرى در طبیعت هر انسانى وجود دارد. بدین جهت اگر الگوهاى صحیح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پیروى مى کنند. لذا خداوند متعال در آیه 164 سوره آل عمران بر مؤمنین منّت مى گذارد که پیامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ این مطلب همان الگو پذیرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگیرد.
روایت فوق نیز اشاره به همین مطلب دارد. در این روایت دو مطلب به چشم مى خورد:
نخست این که مردم در اعمالشان شباهت به امام خویش داشته باشند.
دیگر این که در مسایل علمى از نور علم و هدایت او استفاده کنند.
بنابراین هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذیرى سالم و والا توصیه شده است و اساساً یکى از أسرار این که مردم همواره باید امامى داشته باشند و زمین هیچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(1) همین مسأله لزوم الگوگیرى است. و این جاست که یکى از میدان هاى وسوسه شیطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شیطان صفتان ارائه مى شود.
با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و میل طبیعى مردم به الگوگیرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شیطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحیح و احیاء و ترویج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. این نکته روشن است که معرّفى الگوها و تبلیغ از آن ها در جامعه نیازِ ضرورى جامعه است، نه این که الگوها نیازى به این معرّفى ها داشته باشند(2).
پی نوشت:
1. امام على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بیّناته؛ خداوندا! آرى، هرگز زمین از کسى که به حجّت الهى قیام کند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشکار باشد، و یا ترسان و پنهان، تا دلایل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147).
2. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در کتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرمایید.
منبع: ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام، مؤلّف: حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى.