به مناسبت چهارم شعبان سالروز ولادت ابوالفضل العباس (ع) عباس(ع)
به مناسبت چهارم شعبان سالروز ولادت ابوالفضل العباس (ع) عباس(ع)
در تاريخ، افرادي را مي توان يافت كه به جهت عملي به عنوان الگو مطرح شده و بر سر زبان ها افتاده اند. همواره از صبر ايوب و يعقوب و علم بوعلي سخناني شنيده ايد. در ميان ما شيعيان به ويژه در مساله برادري، ابوالفضل عباس(ع) به عنوان سرمشق ياد مي شود. آن بزرگوار يكي از شهيدان واقعه عاشوراست. با اين همه به جهت ويژگي خاصي كه در ايشان سراغ داريم در واقعه عاشورا به عنوان دومين شخصيت برتر پس از امام حسين(ع) مطرح شده است. برادري اي كه ما از آن حضرت مي شناسيم اختصاص به ابعاد برادري خوني ندارد بلكه فراتر از آن به حوزه برادري ايماني باز مي گردد. براي تحليل درست شخصيت و برجستگي هاي ايشان ناچار به بازخواني ويژگي هاي برادري در مفهوم قرآني آن هستيم كه حضرت عباس به عنوان نمونه عيني و عملي آن بيان شده است و ما در مقاله حاضر به اين موضوع پرداخته ايم.
برادري در مفهوم قرآني
اخوت و برادري در زبان و ادبيات عربي به معناي اشتراك در والدين است. البته براي صحت مصداقي وابستگي به يكي از پدر و يا مادر كفايت مي كند. از اين رو از برادري پدري و يا مادري سخن به ميان مي آيد. اين واژه در زبان عربي در معنايي ديگر كه به نظر مي رسد مجازي باشد نيز به كار رفته است و آن دوستي و مصاحبت است (لسان العرب و نيز الميزان ج 19 ص 211)
به سخن ديگر معناي اصلي و حقيقي اخوت و اخ در زبان عربي شراكت در ولادت است كه به شيرخوارگي (برادري رضاعي) نيز تعميم داده شده است. همچنين به جهت خصوصيات طبيعي در ميان دو برادر كه همواره مصاحب هم مي باشند و نخستين دوستان و ياوران يك ديگر به شمار مي آيند، به مفاهيم ديگري چون برادري قبيله اي، مشاركت در كار و صنعت، دين و دوستي به صورت مجاز و استعاره سرايت داده شده است. (مفردات راغب ص 68 و نيز الوجوه و النظاير ج 1 ص 89)
البته برخي بر اين باورند كه معناي اصلي واژه اخ و اخوت، قوت و نيرو است كه در آن مفهوم الفت و عطوفت و دوستي نيز اخذ شده است و اين معاني را با خود انتقال مي دهد. (المعجم في فقه لغه القران ج 1 ص 681)
در كاربردهاي قرآني اين واژه، مي توان مواردي را يافت كه به معناي برادري نسبي و رضاعي و نيز ديني به كار رفته است.
در برخي از آيات، اخوت به معناي همراهي و هم گرايي آمده است نظير آياتي كه به مساله هم گرايي منافقان با كافران اشاره مي كند. (آل عمران آيه 156 و حشر آيه 11)
يكي از مهم ترين اشارات قرآن اشاره به برادري ايماني است. از نظر قرآن، كارآمدترين راه براي ايجاد امتي برتر و دست يابي به جامعه، نمونه قرآني، برادري ايماني است كه موجب مي شود تا مومنان در كنار هم در راستاي هدفي واحد گام بردارند و با جلوگيري از تفرقه و ايجاد اتحاد ديني، كيان جامعه را از شر فتنه ها و آشوب هاي دروني و يورش هاي دشمنان حفظ كنند.
مسلمانان برادر يكديگرند
در بحارالانوار روايت شده است كه مسلمانان در برابر هم ديگر مانند ساختماني هستند كه تمام اجزاي آن هم ديگر را نگه مي دارد (بحارالانوار ج 58 ص 150) و از پيامبر (ص) نيز نقل شده است مومنان برادرند وخون بهاي آنان يكسان و برابر است و همانند دست واحدي هستند كه در برابر دشمن قرار مي گيرند. (كافي ج 1 ص 403)
اين برادري به گونه اي قوي و نيرومند است كه گاه برادران ايماني را در برابر برادران خوني و قبيله اي قرار مي دهد. چنان كه در جنگ بدر و احد اين گونه بود كه برادر در مقابل برادر و پسر در برابر پدر صف بندي كردند و به جنگ با يك ديگر پرداختند.
قرآن نيز محور اصلي ارتباط امت را برادري ايماني مي شمارد و از ارتباط با افراد بي ايمان حتي پدر و برادر نسبي و خوني بازمي دارد. (توبه آيه 24)
حقوق برادري ديني
برادري ايماني آن چنان در آموزه هاي اسلامي قوي و نيرومند است كه قرآن دستور مي دهد اگر مسلماني مسلمان ديگري را به قتل رساند بهتر آن است كه اولياي دم به سبب علقه ايماني و برادري ديني و ايماني از خون قاتل درگذرند و وي را عفو كنند. (بقره آيه 178)
بر اين اساس مومنان در بينش و نگرش قرآني از برادري ايماني برخوردار مي باشند كه از علقه و رابطه خوني و سببي قوي تر است. (حجرات آيه 10) اين برادري مبتني بر ايمان و الفتي است كه خداوند در دل هايشان انداخته است. (انفال آيه 63) كه با صرف تمام سرمايه هاي زميني دست يافتني نيست(همان)
از مهم ترين حقوقي كه برادر ديني بر برادر ايماني خود دارد ياري رساندن در مشكلات و سختي ها است. (بقره آيه 220) به گونه اي كه پيامبر (ص) برادران ايماني را همانند اعضاي يك پيكر مي داند كه اگر عضوي به درد آيد ديگر عضوها را قرار نمي ماند و اگر يكي تب كند همه اعضا تب مي كنند. رنج يكي رنج همگي و آسايش يكي آسايش همگي به شمار مي آيد. (بحارالانوار ج 58 ص 150) از اين رو او هميشه در فكر برادر ايماني است (همان ج 21 ص 57) و مي كوشد تا گرفتاري هايش را برطرف سازد. (وسايل الشيعه ج 16 ص 336) و شكم او را سير كند و نگذارد تا گرسنه سر به بالين گذارد. (كافي ج 2 ص 668)
هم چنين مي كوشد تا درگيري ها و مشاجرات ميان او با ديگر برادران ديني را برطرف سازد. (حجرات آيه 10) و در جنگ ميان ايشان صلح برقرار كند. (حجرات آيه 9) و در صورتي كه حقي از برادري سلب شد و متجاوز كوتاه نيامد به مقاتله او برود و حق برادر ديني خويش را باز پس گيرد. در حق برادر ديني اش كوتاهي نكند و از كارهاي زيان آور پرهيز نمايد. (حجرات آيات 9 تا 12)
اين ها نمونه هايي از حقوق برادري ايماني است كه در قرآن بدان پرداخته شده است. برخي از جزئيات اين كليات نيز در روايات به ويژه روايت حقوق امام سجاد (ع) به تفصيل آمده است كه اين مقام جاي ذكر آن ها نيست.
آثار برادري ايماني
از آثار برادري ايماني كه قرآن بر مي شمارد مي توان به اجتناب از غيبت (حجرات آيه 12) و استغفار و طلب مغفرت در حق وي در هنگام دعا (حشر آيه 10) اصلاح ميان مومنان هنگام مشاجره و اختلاف (حجرات آيه 10) رعايت حقوق ايشان به طور كامل (توبه آيه 11) حسن معاشرت (بقره آيه 220) و گذشت و عفو (بقره آيه 178) اشاره كرد.
ابوالفضل عباس (ع) مظهر برادري
با نگاهي كوتاه به زندگاني پرفراز و برجسته ابوالفضل عباس (ع) مي توان وي را به عنوان اسوه كامل و مظهر تمام برادري دانست. از اين روست كه در نزد مردمان، به عنوان الگوي برادري شناخته شده است.
آن حضرت از همان آغاز كودكي در حق برادران خويش همه نوع حقوقي را كه قرآن و روايات برشمرده اند به بهترين وجه به جا مي آورد. در روايتي است كه اميرمومنان (ع) حضرت عباس را در خردسالي با كوزه اي آب ديد در حالي كه آب از كوزه سرازير شده و بر بدنش مي ريخت. حضرت از وي پرسيد: براي چه كسي آب مي بري؟ گفت: اين آب را براي ابي عبدالله (ع) مي برم. آن حضرت (ع) دمي گريست و گفت: شما در كربلا همين كار را براي فرزندم انجام مي دهي در حالي كه تشنه است و با تشنگي جان مي دهد و به شهادت مي رسد. (نقل به مضمون از الخصائص العباسيه)
عباس (ع) در تمامي جنگ ها در كنار پدر و برادران خويش بود و مردانه ازامام حسن (ع) دفاع مي كرد.
ولادت عباس
وي در سال 26 هجري قمري از مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي كه كنيه اش (ام البنين) بود، زاده شد.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود كه اميرالمؤمنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.
اميرالمؤمنين(ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد. عباس(ع) از برادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادات قلبي ام البنين(س) به خاندان پيامبر(ص) آن اندازه زياد بود كه امام حسين(ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ به طوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند: فرمود: مرا از حال حسين(ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين(ع) به او داده شد، فرمود: رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هرچه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين(ع).
دست پرورده علي(ع)
در روزهاي كودكي عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايي و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهي و رفتار آسماني اش بر وي تأثير مي نهاد. او از دانش و بينش علي(ع) بهره مي برد. حضرت درباره تكامل و پويايي فرزندش فرمود: ان ولدي العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در كودكي علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مي گيرد، از من معارف فرا گرفت.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اي پاك و مبارك براي ايام نوجواني و جواني عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگي باشد. گاه كه علي(ع) با نگاه بصيرت آميز خود آينده عباس را نظاره مي كرد، با لبخندي رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جاري مي كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مي پرسيد، مي فرمود: دستان عباس در راه ياري حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت فرزندش در نزد خداوند چنين خبر مي داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابي طالب در بهشت پرواز كند.
فرزند پاكدل علي(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اي از وي جدا نشد و آنگاه كه در سال 37 هجري قمري جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، اما در جنگ مشاركت جانانه اي كرد.
مقام عباس در نزد اباعبدالله(ع)
در مقام و منزلت ايشان در نزد برادران معصوم خويش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) همين بس كه در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين(ع) حاضر شد و در رأس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين(ع) به حضرت عباس (ع) فرمود: برادر جان، جانم به فدايت! سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سؤال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.
در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس(ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذبالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس(ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.
روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس(ع) از اسب بر روي زمين افتاد، امام حسين(ع) فرمودند: «الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس(ع) و نقش او در پشتيباني از امام حسين(ع) است.
امام سجاد(ع) و حضرت عباس(ع)
امام زمان(ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس(ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمؤمنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له، الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.
امام زين العابدين(ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب(ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود: هيچ روزي بر رسول خدا(ع) سخت تر از روز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعداز آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت تر از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفربن ابي طالب كشته شد. سپس امام زين العابدين(ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين(ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين(ع) ايستادند و مي پنداشتند كه از امت اسلام هستند و هريك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين(ع) به نزد پروردگار تقرب بجويند. آنان كار را تا به آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم و جور و دشمني به شهادت رساندند. آنگاه امام زين العابدين(ع) فرمود: خداوند حضرت عباس(ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض، دوبال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب(ع) هم دوبال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس(ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.
با توجه به رواياتي كه از ائمه عليهم السلام در شأن حضرت عباس(ع) رسيده و در آن به ايثار و فداكاري او در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود.
ايثار، خصلت اهل بيت
حضرت عباس(ع) فرزند كسي است كه آيه (و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله، بقره-207) در شانش نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، درباره ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه امير مومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي(ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي كند و غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.
علي(ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سؤال مطرح مي شود كه مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس(ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت(ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام(ص) كه فرمود: (ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.
در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا(ع) در روايت هاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس(ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.
ميلاد فرزند شجاعت
ميلاد فرزند شجاعت
سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت. حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اكرم) ازدواج كرده بود. امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.
براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري، مظلومانه ميزيستند. وقتي علي(ع) به فكر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را كه در علم نسب شناسي وارد بود و قبايل و تيره هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب ميشناخت طلبيد. از عقيل خواست كه: برايم همسري پيدا كن شايسته و از قبيله اي كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تكسوار و رشيد.
پس از مدّتي، عقيل زني از طايفة كلاب را خدمت اميرالمؤمنين(ع) معرفي كرد كه آن ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياكانش همه از دليرمردان بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة كلابيّه مي گفتند و بعدها به «امّ البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري كه به دنيا آورد و عبّاس يكي از آنان بود.
عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آري گفت. حضرت علي(ع) با آن زن شريف ازدواج كرد. فاطمة كلابيّه سراسر نجابت و پاكي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانة علي(ع) شد، حسن و حسين (عليهماالسلام) بيمار بودند. او آنان را پرستاري كرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد.
گويند: وقتي او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنيد تا ياد غمهاي مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.
ثمرة ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثة كربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني كه در اين بخش از او و خوبيها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمرة اين ازدواج پر بركت و بزرگترين پسر امّ البنين بود.
فاطمة كلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و كمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاك، احترام ويژه اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است. او براي حسن، حسين، زينب و امّ كلثوم، يادگاران عزيز حضرت زهرا (س)، مادري ميكرد و خود را خدمتكار آنان ميدانست. وفايش نيز به اميرالمؤمنين (ع) شديد بود. پس از شهادت علي(ع) به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، شوهر ديگري اختيار نكرد، با آن كه مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ايمان والاي امّ البنين و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بيشتر از فرزندان خود، دوست ميداشت. وقتي حادثة كربلا پيش آمد، پيگير خبرهايي بود كه از كوفه و كربلا ميرسيد. هركس خبر از شهادت فرزندانش ميداد، او ابتدا از حال حسين(ع) جويا ميشد و برايش مهمتر بود.
عبّاس بن علي(ع) فرزند چنين بانوي حق شناس و بامعرفتي بود و پدري چون علي بن ابي طالب(ع) داشت و دست تقدير نيز براي او آينده اي آميخته به عطر وفا و گوهر ايمان و پاكي رقم زده بود.
ولادت نخستين فرزند امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه بود. تولّد عباس، خانة علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت ميديدند در كربلايي كه در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علي، فداي حسينِ فاطمه خواهد گشت.
وقتي به دنيا آمد حضرت علي(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهي قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي كوچك او را بالا ميزد و بر بازوان او بوسه ميزد و اشك ميريخت. روزي مادرش امّ البنين كه شاهد اين صحنه بود، سبب گرية امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه كمك و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است.
با تولّد عبّاس، خانة علي(ع) آميخته اي از غم و شادي شد: شادي براي اين مولود خجسته، و غم و اشك براي آينده اي كه براي اين فرزند و دستان او در كربلا خواهد بود.
عبّاس در خانة علي(ع) و در دامان مادرِ با ايمان و وفادارش و در كنار حسن و حسين (عليهماالسلام) رشد كرد و از اين دودمان پاك و عترتِ رسول، درسهاي بزرگ انسانيت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربيت خاصّ امام علي(ع) بي شك، در شكل دادن به شخصيت فكري و روحي بارز و برجستهء اين نوجوان، سهم عمده اي داشت و درك بالاي او ريشه در همين تربيتهاي والا داشت.
روزي حضرت امير(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زينب (س) هم حضور داشت. امام به اين كودك عزيز گفت: بگو يك. عبّاس گفت: يك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداري كرد و گفت: شرم ميكنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده ام دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد.
استعداد ذاتي و تربيت خانوادگي او سبب شد كه در كمالات اخلاقي و معنوي، پا به پاي رشد جسمي و نيرومندي عضلاني، پيش برود و جواني كامل، ممتاز و شايسته گردد. نه تنها در قامت رشيد بود، بلكه در خِرد، برتر و درجلوه هاي انساني هم رشيد بود. او ميدانست كه براي چه روزي عظيم، ذخيره شده است تا در ياري حجّت خدا جان نثاري كند. او براي عاشورا به دنيا آمده بود.
اين حقيقت، موردتوجّه علي(ع) بود، آنگاه كه ميخواست با امّ البنين ازدواج كند. وقتي هم كه حضرت امير در بستر شهادت افتاده بود، اين «راز خون» را به ياد عبّاس آورد و در گوش او زمزمه كرد.
شب 21 رمضان سال 41 هجري بود. علي(ع) در آخرين ساعات عمر خويش،عبّاس را به آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و به اين نوجوان دلسوخته، كه شاهد خاموش شدن شمع وجود علي بود، فرمود: پسرم، به زودي در روز عاشورا، چشمانم به وسيلة تو روشن ميگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعة فرات وارد شدي، مبادا آب بنوشي در حالي كه برادرت حسين(ع) تشنه است.
اين نخستين درس عاشورا بود كه در شب شهادت علي(ع) آموخت و تا عاشورا پيوسته در گوش داشت.
شايد در همان لحظات آخر عمر علي(ع) كه فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آينده بودند، حضرت به فراخور هر يك، توصيه هايي داشته است. بعيد نيست كه دست عبّاس را در دست حسين(ع) گذاشته باشد و عبّاس را سفارش كرده باشد كه: عباسم، جان تو و جان حسينم در كربلا! مبادا از او جدا شوي و تنهايش گذاري!
عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاك و عنايتهاي ويژة علي(ع) و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پيامبر را يكجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد اهل بيت هم وجهه و موقعيّت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين كه زينب كبري پس از عاشورا و بازگشت به مدينه به خانة او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين مادرِ داغدار تسليت گفت و پيوسته به خانة او رفت و آمد ميكرد و شريك غمهايش بود، نشانِ احترام و جايگاه شايستة او در نظر اهلبيت بود.
فصل جواني
از روزي كه عبّاس، چشم به جهان گشوده بود اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين را در كنار خود ديده بود و از ساية مهر و عطوفت آنان و از چشمة دانش و فضيلتشان برخوردار و سيراب شده بود.
چهارده سال از عمر عبّاس در كنار علي(ع) گذشت، دوراني كه علي(ع) با دشمنان درگير بود. گفته اند عبّاس در برخي از آن جنگها شركت داشت، در حالي كه نوجواني در حدود دوازده ساله بود، رشيد و پرشور و قهرمان كه در همان سنّ و سال حريف قهرمانان و جنگاوران بود. علي(ع) به او اجازة پيكار نميداد، به امام حسن و امام حسين هم چندان ميدانِ شجاعت نمايي نميداد. اينان ذخيره هاي خدا براي روزهاي آيندة اسلام بودند و عبّاس ميبايست جان و توان و شجاعتش را براي كربلاي حسين نگه دارد و علمدار سپاه سيدالشهدا باشد.
برخي جلوه هايي از دلاوري اين نوجوان را در جبهة صفّين نگاشته اند. اگر اين نقل درست باشد، ميزان رزم آوري او را در سنين نوجواني و دوازده سالگي نشان ميدهد.
مگر برادرزاده اش حضرت قاسم سيزده ساله نبود كه آن حماسه را در ركاب عمويش آفريد و تحسين همگان را برانگيخت؟ مگر پدرش علي بن ابي طالب(ع) در جواني با قهرمانان نام آور عرب، همچون «مرحب» در جنگ خيبر و «عمروبن عبدودّ» در جنگ خندق درگير نشد و آنان را به هلاكت نرساند؟ مگر عباس، برادر امام حسن و امام حسين ومحمد حنفيّه و زينب و كلثوم نبود؟ مگر نياكانش ازناحية مادر در قبيلة «كلاب» همه از سلحشوران و تكسواران عرصه هاي رزم وشجاعت و شمشيرزني و نيزه افكني نبودند؟ عباس، محلّ تلاقي دو رگ و ريشة شجاعت بود، هم از سوي پدر كه علي(ع) بود و هم از طرف مادر. و امّا آن حماسه آفريني در سنّ نوجواني:
در يكي از روزهاي نبرد صفّين، نوجواني از سپاه علي(ع) بيرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه هاي شجاعت و هيبت و قدرت هويدا بود. از سپاه شام كسي جرأت نكرد به ميدان آيد. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاويه يكي از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه دليرمردي برابر با هزاران نفر بود صدا كرد و گفت: به جنگ اين جوان برو. آن شخص گفت: اي امير، مردم مرا با ده هزار نفر برابر ميدانند، چگونه فرمان ميدهي كه به جنگ اين نوجوان بروم؟ معاويه گفت: پس چه كنيم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، يكي از آنان را ميفرستم تا او را بكشد. گفت: باشد. يكي از پسرانش را فرستاد، به دست اين جوان كشته شد. ديگري را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش يك به يك به نبرد اين شير سپاه علي(ع) آمدند و او همه را از دم تيغ گذراند.
خود ابن شعثاء به ميدان آمد، در حالي كه ميگفت: اي جوان، همهء پسرانم را كشتي، به خدا پدر و مادرت را به عزايت خواهم نشاند. حمله كرد و نبرد آغاز شد و ضرباتي ميان آنان ردّ و بدل گشت. با يك ضربت كاري جوان، ابن شعثاء به خاك افتاد و به پسرانش پيوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. اميرالمؤمنين او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش كنار زد و پيشاني او را بوسه زد. ديدند كه او قمر بني هاشم عباس بن علي(ع) است.
نيز آورده اند در جنگ صفين، در مقطعي كه سپاه معاويه بر آب مسلّط شد و تشنگي، ياران علي(ع) را تهديد ميكرد، فرماني كه حضرت به ياران خود داد و جمعي را در ركاب حسين(ع) براي گشودن شريعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علي هم در كنار برادرش و يار و همرزم او حضور داشته است.
اينها گذشت و سال چهلم هجري رسيد و فاجعهء خونين محراب كوفه اتّفاق افتاد. وقتي علي(ع) به شهادت رسيد، عباس بن علي چهارده ساله بود و غمگينانه شاهد دفن شبانه و پنهاني اميرالمؤمنين(ع) بود. بي شك اين اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختي آزرد. امّا پس از پدر، تكيه گاهي چون حسنين (عليهماالسلام) داشت و در ساية عزّت و شوكت آنان بود. هرگز توصيه اي را كه پدرش در شب 21 رمضان درآستانة شهادت به عباس داشت از ياد نبرد. از او خواست كه در عاشورا و كربلا حسين را تنها نگذارد. ميدانست كه روزهاي تلخي در پيش دارد و بايد كمر همّت و شجاعت ببندد و قرباني بزرگ مناي عشق دركربلا شود تا به ابديّت برسد.
ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهايي كه برادرش امام حسن مجتبي(ع) به امامت رسيد، حيله گريهاي معاويه، آن حضرت را به صلح تحميلي وا داشت. ستمهاي امويان اوج گرفته بود. حجربن عدي و يارانش شهيد شدند؛ عمروبن حمق خزاعي شهيد شد، سختگيري به آل علي ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطباي وابسته به دربارِ معاويه، پدرش علي(ع) را ناسزا ميگفتند. عباس بن علي شاهد اين روزهاي جانگزاي بود تا آن كه امام حسن به شهادت رسيد. وقتي امام مجتبي، مسموم و شهيد شد، عباس بن علي 24 سال داشت. باز هم غمي ديگر برجانش نشست.
پس از آن كه امام مجتبي(ع) بني هاشم را در سوگ شهادت خويش، گريان نهاد و به ملكوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار ديگر تجربة رحلت رسول خدا و فاطمة زهرا وعلي مرتضي را تكرار كردند و غمهايشان تجديد شد. خانة امام مجتبي پر از شيون و اشك شد. عباس بن علي نيز ازجمله كساني بود كه با گريه و اندوه براي برادرش مرثيه خواند و خاك عزا بر سر و روي خود افكند و از جان صيحه كشيد.
امّا چاره اي نبود، ميبايست اين كوه غم را تحمل كند و دل به قضاي الهي بسپارد و خود را براي روزهاي تلختري آماده سازد. امام حسن مجتبي(ع) را غسل دادند و كفن كردند. عبّاس در مراسم غسل پيكر مطهّر امام حسن(ع) با برادران ديگرش (امام حسين و محمد حنفيّه) همكاري و همراهي داشت و شاهد غمبارترين وتلخترين صحنهء مظلوميّت اهلبيت بود. آنگاه كه تابوت امام مجتبي(ع) را وارد حرم پيامبر(ص) كردند تا تجديد ديداري با آن حضرت كنند، مروانيان پنداشتند كه ميخواهند آن جا دفن كنند و جلوگيري كردند و تابوت امام حسن(ع) را تيرباران نمودند.در اين صحنه ها بود كه خشم جوانان غيرتمند بني هاشم برانگيخته شد و اگر سيد الشهدا(ع) آنان را به خويشتنداري و صبر دعوت نكرده بود، دستهايي كه به قبضه هاي شمشير رفته بود زمين را از خون دشمنانِ بدخواه سيراب ميكرد. عباس رشيد نيز در جمع جوانان هاشمي، جرعه جرعه غصه ميخورد و بنابه تكليف، صبر ميكرد. ميخواست كه شمشير بركشد و حمله كند، امّا حسين بن علي نگذاشت و او را به بردباري و خويشتنداري دعوت كرد و وصيّت امام مجتبي(ع) را يادآور شد كه گفته بود خوني ريخته نشود.
اين سالها نيز گذشت. عباس بن علي(ع) زير ساية برادر بزرگوارش سيدالشهدا(ع) و در كنار جوانان ديگري از عترت پيامبر خدا ميزيست و شاهد فراز و نشيبهاي روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر در سنّ هجده سالگي در اوائل امامت امام مجتبي با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج كرده بود. ابن عباس راوي حديث و مفسّر قرآن و شاگرد لايق و برجستة علي(ع) بود. شخصيّت معنوي و فكري اين بانو نيز در خانة اين مفسّر امّت شكل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از اين ازدواج دو فرزند به نامهاي «عبيدالله» و «فضل» پديد آمد كه هر دو بعدها از عالمان بزرگ دين و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نيز كساني بودند كه در شمار راويان احاديث و عالمان دين در عصر امامان ديگر بودند و اين نور علوي كه در وجود عباس تجلّي داشت، در نسلهاي بعد نيز تداوم يافت و پاسداراني براي دين خدا تقديم كرد كه همه از عالمان و عابدان و فصيحان و اديبان بودند.
آن حضرت، در مدينه و در جمع بني هاشم ميزيست و زمان همچنان ميگذشت تا آن كه سال شصت هجري رسيد و حادثة كربلا و نقش عظيمي كه وي در آن حماسه آفريد. با اين بخش از زندگي الهام بخش او در آينده آشنا خواهيم شد.
عباس درهمة دوران حيات، همراه برادرش حسين(ع) بود و فصل جواني اش در خدمت آن امام گذشت. ميان جوانان بني هاشم شكوه و عزّتي داشت و آنان برگرد شمع وجود عباس، حلقه اي از عشق و وفا به وجود آورده بودند و اين جمعِ حدوداً سي نفري، در خدمت و ركاب امام حسن و امام حسين همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شكوه اين جوانان، به ويژه از صولت و غيرت و حميّت عباس سخن بود.
آن روز هم كه پس از مرگ معاويه، حاكم مدينه ميخواست درخواست و نامة يزيد را دربارة بيعت با امام حسين(ع) مطرح كند و ديداري ميان وليد و امام در دارالاماره انجام گرفت، سي نفر از جوانان هاشمي به فرماندهي عباس بن علي(ع) با شمشيرهاي برهنه، آماده و گوش به فرمان، بيرون خانة وليد و پشت در ايستاده بودند و منتظر اشارة امام بودند كه اگر نيازي شد به درون آيند و مانع بروز حادثه اي شوند. كساني هم كه از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا حركت كردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.
اينها، گوشه هايي از رخدادهاي زندگي عباس در دوران جواني بود تا آن كه حماسة عاشورا پيش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسين زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاكان بر او باد.
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران شعبان
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران شعبان
از عبادتهایی که در ماه شریف شعبان فراوان به آن سفارش شده، روزه است. روزه در این ماه می تواند روزه قضای سالهای گذشته خود انسان یا به نیابت، روزه قضای یکی از عزیزان و بستگانی باشد که از دنیا رفته است یا روزه ای مستحبی باشد که فرد برای رسیدن به اجر الهی آن را می گیرد. در هر صورت، روزه در این ماه از سفارش و ثواب کم نظیری برخوردار است و به هر کدام از این نیتها که باشد آن پاداش ویژه را خواهد داشت. آنچه در ادامه می آید احادیثی است گهربار در مورد ارزش و پاداش روزه ماه شعبان که از کهن ترین منابع روایی استخراج و با دقت خاصی به فارسی روان، ترجمه گردیده است.
دعای ویژه ملائکه برای روزه داران پنج شنبه
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: تَتَزَیَّنُ السَّمَاوَاتُ فِی كُلِّ خَمِیسٍ مِنْ شَعْبَانَ در هر پنج شنبه ماه شعبان آسمانها را تزیین می کنند. ملائکه عرضه می دارند: پروردگارا! روزه داران امروز را ببخش و بیامرز و دعای آنها را اجابت کن. (وسائلالشیعة 8/104)
در ادامه فرمودند: هر کس تنها یک روز از این ماه را روزه بگیرد حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ؛ خداوند بدن او را بر آتش جهنم حرام می کند.(همان، 10/493)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، شفیع روزه دار شعبان
امام رضا علیه السلام فرمودند: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُكْثِرُ الصِّیَامَ فِی شَعْبَانَ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماه شعبان بسیار روزه می گرفت و اگر همسران آن حضرت روزه قضایی(1) از ماه رمضان گذشته داشتند آن را تا ماه شعبان به تاخیر می انداختند تا مبادا نیاز حضرت را رد کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتب می فرمودند: شعبان ماه من است و برترین ماههای خدا بعد از ماه رمضان است؛ پس هر کس یک روز از آن را روزه بگیرد من در قیامت شفیع او خواهم بود. (فضائلالأشهرالثلاثة، ص 55، ح33)
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند: مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ شَعْبَانَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس سه روز از شعبان را روزه بگیرد بهشت بر او واجب شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت شفیع او خواهد بود. (فضائلالأشهرالثلاثة ص 61 ح42)
باز در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ؛ شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه خداست. هر کس روزی از ماه مرا روزه بگیرد من در قیامت شفیع او خواهم بود و هر کس دو روز آن را روزه بگیرد گناهان گذشته او بخشیده می شود و اگر کسی سه روز آن را روزه گرفت به او گفته می شود اعمال خودت را از سر گیر. (الأمالیللصدوق، ص 19، مجلس6، ح 1)
روزه شعبان، روزه پیامبران و پیروان آنها
امام باقر علیه السلام فرمودند: إِنَّ صَوْمَ شَعْبَانَ صَوْمُ النَّبِیِّینَ وَ صَوْمُ أَتْبَاعِ النَّبِیِّینَ؛ روزه شعبان، روزه پیامبران و پیروان آنهاست. پس هر کس در ماه شعبان روزه بگیرد پس به این ندای رسول خدا صلی الله علیه و آله لبیک گفته که فرمودند: خداوند رحمت کند کسی را که مرا در ماهم یاری کند. (المقنعة ص 37)
چهل حاجتی که از روزه دار دوشنبه و پنج شنبه برآورده می شود
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مَنْ صَامَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسِ مِنْ شَعْبَانَ؛ هر کس روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد؛ بیست حاجت دنیایی و بیست نیاز آخرتی او برآوره می شود. (إقبالالأعمال ص68)
رحمت، آمرزش و لطف ویژه الهی بر روزه داران شعبان
امام رضا علیه السلام فرمودند: مَنْ صَامَ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ وَجَبَتْ لَهُ الرَّحْمَةُ هر کس روز اول شعبان را روزه بگیرد رحمت الهی برایش حتمی می شود و هر کس دو روز از ماه شعبان را روزه بگیرد، به طور قطع در روز قیامت، رحمت، آمرزش و کرم الهی شامل حال او خواهد شد.(فضائلالأشهرالثلاثة، ص 5، ح31)
رو به راه شدن وضع معیشتی و محفوظ ماندن از شر دشمنان به برکت روزه شعبان
امام صادق علیه السلام فرمودند: صِیَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ روزه شعبان، اندوخته ایست برای روز قیامت. اگر بنده ای در ماه شعبان زیاد روزه بگیرد به طور قطع خداوند متعال وضع معیشتی او را رو به راه کرده و او را از شر دشمنانش حفظ می کند. آنگاه فرمودند: کمترین پاداشی که نصیب روزه دار یک روزه شعبان می شود این است که بهشت بر او واجب می شود. (الأمالیللصدوق، ص16، مجلس5، ح1)
توصیه جدی امام صادق علیه السلام به شیعیان در مورد روزه شعبان
زید شَحّام می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا کسی از نیاکان شما در ماه شعبان روزه می گرفت؟ فرمودند: نَعَمْ كَانَ آبَائِی یَصُومُونَهُ وَ أَنَا أَصُومُهُ وَ آمُرُ شِیعَتِی بِصَوْمِهِ بله؛ در این ماه هم پدران من روزه می گرفتند هم من روزه می گیرم و هم به شیعیانم توصیه می کنم که از روزه این ماه غفلت نکنند. هر کس از شما شیعیان روزه های ماه شعبان خود را به ماه رمضان ختم کند قطعا خدا دو بهشت به او می دهد و هر شب به هنگام افطار فرشته ای از عرش او را ندا می دهد که تو پاک شدی؛ بهشت گوارای تو باد و تو را همین بس که رسول خدا صلی الله علیه و آله را بعد رحلتش شادمان کردی. (المقنعة، ص37)
روزه شعبان، داروی وسوسه های درونی و آشفتگی های روحی
امام صادق علیه السلام فرمود امیرالمومنین علیه السلام در جلسه ای با اصحابش برای آبادی دین و دنیای مومن چهارصد نکته به آنها آموختند که یکی از آن نکات این است صَوْمُ شَعْبَانَ یَذْهَبُ بِوَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ بَلَابِلِ الْقَلْبِ؛ روزه ماه شعبان وسوسه های درونی و پریشانی خاطر و آشفتگی های قلبی را از بین می برد.(الخصال 2/611)
پي نوشت ها :
1.کسی که روزه قضا بر عهده اوست نمی تواند روزه مستحبی بگیرد.
2.تعبیر «دو بهشت»، تعبیری است که در سوره الرحمن آیات 46 آمده است: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است. در اینکه این دو بهشت چه هستند مفسران قرآن کریم سخنها گفته اند اما نظری را که علامه طباطبایی ره آن را می پسندد این نظر است که: یك بهشت را به خاطر استحقاقى كه شخص بهشتی دارد به او مىدهند، و یك بهشت دیگر را فقط به عنوان تفضل ارزانیش مىدارند. (المیزان، 19/109)
صلوات شعبانیه
ماه شعبان و صلوات شعبانیه !
کسی که از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بکوشد که از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیهالسلام است که میفرماید: «از زمانی که ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را که برای روزه این ماه ندا میکرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.»
یکی از اعمال این ماه عزیز خواندن صلواتی است که به صلوات شعبانیه معروف میباشد.
محتوای صلوات شعبانیه
این صلوات شامل برکات ماه و کارهایی که باید برای رسیدن به این برکات انجام دهیم میباشد.
این دعا با صلواتهایی شروع میشود که توجه به شئون نبی اکرم صلی الله علیه و آ له و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد؛
«وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».
یکی از اعمال این ماه هم کثرت صلوات است. باطن صلوات تعظیم در برابر نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و شئون ایشان است که این تعظیم طریق سجده در مقابل خدای متعال میباشد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترکها»
انسان سالک میبایست در این دنیا حالت غریق داشته باشد که در روایات هم تأکید شده است در غیر این صورت انسان مبتلای به شرک میشود.
حالت غریق چگونه حالتی است؟
حالت غریق یعنی کسی که در اوج نیاز، از همه تکیه گاهها منقطع گردیده است. این توجه مقدمه درک حضور خداوند و رسیدن به مقام اخلاص است: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» (عنکبوت:65)
انسان تا مضطر نشود و حالت غریق پیدا نکند، متکی به خدا نمیشود و تا متکی نشود در سلوک خود به نتیجه نمیرسد؛ یعنی حتی به ریاضات و عقل و عبادات خود نباید تکیه کند. وقتی این حالت در انسان شکل گرفت کشتی نجات او اهل بیت علیهم السلام خواهند بود.
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است
شرط نجات چیست؟
شرط نجات، رسیدن به حالت غریق است چرا که تا احساس نیاز نکند و خود را مستغنی نداند این دستگیری اتفاق نمیافتد. عبور از همه فتنهها و ابتلائات نیز با تکیه بر این تکیه گاه ممکن است.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین و ملجإ الهاربین و عصمة المعتصمین»
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْف؛ (الکهف:16) انسان وقتی از بتها کناره گرفت و احساس غربت به او دست داد و جز خدا را نخواست، به کهف حصین پناه میآورد.»
اینکه سر حضرت سیدالشهدا (علیهم السلام) بر سر نیزه این آیه را میخواندند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا (الکهف:9) اشاره به این حقیقت دارد که واقعاً اصحاب کهف آیات عجیب خداوند نبوده اند بلکه اصحاب سیدالشهدا آیات عجیب بودهاند که در این فتنه به کهف حصین یعنی سیدالشهدا پناه آوردهاند.
غیاث المضطر المستکین: غوثی که خداوند برای دستگیری مضطرین قرار داده است ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. این اضطرار و اعتزال از مراحل متکامل سیر و سلوک معنوی انسان مؤمن است که ترکیبی از خوف و عجز است. این حالت را باید در همه احوال زندگی داشته باشیم چرا که حقیقتاً فقیر هستیم. کسی که ملتفت به این فقر مستمر خودش نیست دنبال پناهگاهی هم نیست.
ملجاء الهاربین: اگر برای انسان هرب حاصل شد از شیطان و اهوای نفس خود به این ملجاء میرسد.
عصمه المعتصمین: انسان باید در همه امور خود اهل اعتصام و توکل باشد حتی در خودسازی و سلوک خود.
مشکل اساسی نرسیدن به اضطرار واقعی است!
بنابراین مشکل ما در این است که به حالت اضطرار و هارب و مستکین و معتصمین نرسیدهایم که اگر برسیم معصومین (علیهم السلام) را به عنوان کهف و غیاث و ملجاء و عصمت خواهیم یافت.
باطن ماه شعبان را درک کنیم!
این صلواتها مقدمه این نکته پایانی صلواتها است: «هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله صلی الله علیه واله و سلم یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعاً لک فی اکرامه و اعزامه الی محل همامه»
ماه شعبان و صلوات شعبانیه !
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است.
رضوان چه مقامی است!
رضوان؛ مقامی فوق همه مقامات بهشت است : «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (التوبة:72) و باید دانست که این مقام رضوان بدون شفاعت و دستگیری اهل بیت (علیهم السلام) بدست نمیآید : «بکم یسلک الی الرضوان»
چه کنیم تا به رحمت و رضوان این ماه برسیم؟
«اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه و نیل شفاعت لدیه»
ما باید تمسک کنیم به سنت حضرت و مُستَن به این سنت بشویم که در سایه این تمسک به شفاعت حضرت برسیم و این استنان به سنت باعث میشود که خود را در معرض رحمت این ماه قرار دهیم.
چه شفاعتی را در خواست میکنیم!؟
«اللهم اجعله لی شفیعاً مشفعا» شفیعی است که شفاعتش مقبول است، «وطریقاً الیک مهیئا و اجعلنی له مُتبعا حتی القاک یوم القیامة راضیاً و عن ذنوبی قاضیاً قد اوجبت لی منک رحمةً و الرضوان».
طریق و واسطه همه عالم نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است و تبعیت، لازمه این سیر و سلوک است.
یوم القیامه راضیاً: اشاره به همان مقام رضوان است.
عن ذنوبی قاضیاًو … : مقام شفاعت حضرت که به وسیله آن به رحمت و رضوانی که محفوف به این ماه است میرسیم.
«و انزلتنی دار القرار و محل الا خیار»
اخیار دستهای هستند که به صورت مستقیم برخوردار از نور حضرات هستند؛ انتم نور الا خیار.
آمده است که در هر روز شعبان در وقت زوال [وقت ظهر شرعی] و در شب نیمه آن این صلوات را که از حضرت زینالعابدین علیهالسلام روایت شده خوانده شود .
معارف اسلامی ماه شعبان
بیانات آیت الله محمد ناصری
در فضیلت بعضی از اوقات بر بعضی دیگر، هیچ تردیدی نیست. تمامیِ ماه مبارک رمضان، لیلـة القدر، شب مبعث پیامبر(ص)، عید سعید غدیر و … در شمار این ایّام مبارک است.
امّا گذشته از شرافت ذاتیِ بعضی از ایّام، اهمیّت حاصل از بعضی از وقایع خاص نیز به شرافت آن ایّام می افزاید. ماه شعبان نیز در شمار شریف ترین ایّام سال قرار دارد که نه تنها خود شریف است، بلکه بستر ولادت ولیّ مطلق الهی، حضرت بقیةالله(ع) نیز هست. از این روست که در سخنان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) نیز به وفور به اهمیّت این ماه اشاره شده است.
بنابر آنچه در شماری از متون روایی وارد شده، پیامبر اکرم(ص) در یکی از سال ها، به هنگام آغاز این ماه خطبه ای خواندند و مردم را نسبت به شرافت این ماه آگاه فرمودند. قسمت هایی از این خطبه چنین است:
… شعبان ماه شریفی است و آن ماه من است. حاملان عرش آن را بزرگ می شمارند و حقّ آن را می شناسند. آن ماهی است که در آن همچون ماه رمضان، روزی بندگان زیاد می گردد و در آن بهشت آذین بسته می شود. و این ماه را شعبان نامیده اند زیرا در آن ارزاق مؤمنان تقسیم می شود و آن ماهی است که عمل در آن چند برابر می شود و کار نیکو هفتاد برابر ثمره می دهد.
بنابر آنچه در این خطبه وارد شده است:
1. شعبان ماه پیامبر اکرم(ص) است؛
2. فرشتگان احترام این ماه را کاملاٌ رعایت می کنند؛
3. ارزاق مردمان، به ویژه روزیِ معنویِ آنان در این ماه تقسیم می شود؛
4. در این ماه، فرشتگان بهشت را زینت می دهند، تا مؤمنان به آن وارد شوند؛
5. خداوند به فضل خود، حسنات مردم را در این ماه هفتاد برابر پاداش می دهد، و از گناهان آنان درمی گذرد.
بنابر آنچه در حدیثی دیگر آمده، این ماه ماهی است که:
در هر پنجشنبة ماه شعبان، آسمان ها زینت بسته می شود، پس فرشتگان به دعا می پردازند که پروردگارا! آن کس را که در این روز روزه بدارد، ببخشای، و دعایش را اجابت فرمای. پس هر کس که در این روز دو رکعت نماز گذارد و در هر رکعت آن یک مرتبه سورة حمد و یکصد مرتبه سورة توحید را بخواند و بعد از نماز نیز یکصد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند تمامی حاجت های دینی و دنیایی او را اجابت می فرماید.
اهمیّت شب نیمة شعبان
اکنون که اندکی به اهمیّت این ماه واقف شدیم، می افزاییم که در میان تمامی روزها و شب های این ماه، شب نیمة ماه که شب ولادت حضرت حجّت بن الحسن(ع) است؛ از شرافتی ویژه برخوردار است.
پیامبر اکرم(ص)، این چنین از اهمیّت این شب خبر میدهند:
من شب نیمه شعبان، خوابیده بودم که جبرائیل به نزدم آمد و گفت: ای محمّد! آیا در این شب می خوابی؟
گفتم: ای جبرائیل! مگر این شب چه شبی است؟
جبرائیل گفت: این شب، شب نیمة شعبان است. ای محمّد برخیز!. پس مرا از بستر خواب بلند نمود و آنگاه مرا به بقیع برد و گفت: سرت را بلند کن و به آسمان بنگر. این شبی است که در آن درب های آسمان و در رحمت الهی و رضایت او گشوده می گردد… ای محمد! هر کس این شب را تا صبح به تکبیر، تسبیح، تهلیل، دعا، نماز، قرائت قرآن، انجام مستحبّات و استغفار بگذراند، بهشت منزل و آرامش گاه او خواهد بود.
در حدیثی دیگر، چنین آمده است که پیامبر اکرم (ص) به هنگام حلول این ماه فرمودند:
شعبان ماه من است، خداوند رحمت فرماید آنکس را که مرا در ماهم یاری رساند.
هر چند اطاعت از دستورهای پیامبر اکرم(ص)، مصداق کامل کمک به ایشان در این ماه است، امّا می توان صلوات بر ایشان و اهل بیت مکرّم(ع) را نیز از مصادیق اعانت ایشان دانست. ازین روست که بسیاری از بزرگان به کثرت صلوات در این ماه سفارش می نموده اند.
بنابر آنچه در حدیثی دیگر آمده است:
خداوند به ذات مقدّس خود سوگند خورده است که هر کس را در این ماه به او پناه برده و از او درخواست کند، از رحمت خود محروم ننماید.
بنابر روایت کمیل یار با وفا و با معرفت امیرالمؤمنین(ع)، در جلسه ای یکی از یاران حضرت از ایشان دربارة آیة شریفة « فیها یفرق کلّ أمرٍ حکیم»6 سؤال کرد، ایشان نیز در تفسیر شب قدر که امور آدمیان در آن مقدّر می شود به بیان اهمیّت شب نیمة شعبان پرداختند و به خصوص برخواندن دعای حضرت خضر(ع) در این شب تأکید کردند.
پس از اتمام جلسه و آنگاه که کمیل به منزل خود بازگشت، باز به نزد حضرت مراجعه کرد تا دعای خضر را از ایشان فرا گیرد. حضرت نیز نخست او را امر به نوشتن کردند و آنگاه دعای معروف کمیل را برای او خواندند، و سرانجام او را به خواندن این دعا در شب نیمة شعبان سفارش فرمودند.7 دعای کمیل اگر چه بنا به سنّت معمول در شب های جمعه قرائت می شود، امّا ویژه این شب نیز است، هر چند خواندن آن در شب های دیگر نیز بسیار با فضیلت است.
از همین روست که شب نیمة شعبان، شب قدر است و یا دست کم، در فضیلت همچون شب های قدر معروف است. روایات متعدّدی از حضرت صادق(ع) و حضرت باقر(ع) نیز به این مطالب گواهی می دهد. از این روست که فضائل و نیز اعمال ویژة این شب بسیار بیشتر از فضائل و اعمال دیگر شب های مبارک سال، همچون شب ولادت پیامبر اکرم(ص)، شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، و نیز شب ولادت حضرت فاطمة زهرا(س) می باشد.
دستت اما حکایتی دارد...
«مثلِ شهید»
یکوقت در مورد جانبازها فکر میکردم، که به نظرم رسید گاهی فضیلت آنها از شهدا هم بیشتر است. جانباز کسی است که بعد از آنکه قسمتی از بدنش را در راه خدا داد و عضو یا اعضای شهیدی را با خودش همراه کرد و در بقیهی مدت زندگی و عمرش هم متقی و شکرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خدای متعال در مورد اینگونه از مجروحین جنگ در قرآن میفرماید: «الّذین استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم». کلمهی «عظیم» در پایان این آیهی شریفه، قابل تأمل است.
سخنرانی در مراسم بیعت گروه کثیری از جانبازان ۲۸/۰۴/۱۳۶۸
جانبازان عزیز باید قدر این موقعیت را - اگرچه با سختی مواجهند - بدانند. من میدانم که شما سختی میکشید. محرومیت از پا و دست و نخاع و چشم و سلامتی، برای شما که در دوران جوانی بسر میبرید و میتوانستید سالم باشید، سخت است. هیچ پاداش بزرگ و خوبی را بدون سختی به انسان نمیدهند. شما خیال نکنید که انسان بدون تحمل سختیها ممکن است به اجرهای عظیم برسد؛ خیر، چنین چیزی نیست؛ «افضل الاعمال احمزها» : با فضیلتترین کارها، سختترین و دشوارترین آنهاست. در مقابل این سختییی که تحمل میکنید، آن اجر عظیم را به شما میدهند.
سخنرانی در مراسم بیعت گروه کثیری از جانبازان ۲۸/۰۴/۱۳۶۸
شما، هم عضو شهیدی را با خود همراه دارید، و هم زندهاید و از تنعمات زندگی در حد زیادی برخوردار میشوید. وقتی انسان بین مرگ و زندگی قرار میگیرد، اگر به او بگویند زنده بمان، اما فلان عضو را نداشته باش و یا اینکه مرگ را انتخاب کن، میگوید زنده بمانم، آن عضو را هم بگیرید. زندگی شیرین است و هر انسانی آن را میخواهد. بنابراین، جانبازان ما، هم از نعمت زندگی برخوردارند، و هم عضو شهیدی را با خود همراه دارند، و هم - اگر تقوا و احسان را در عمل رعایت کنند - به آن اجر عظیم و باورنکردنی میرسند. قدر این نعمات را بدانید.
سخنرانی در مراسم بیعت گروه کثیری از جانبازان ۲۸/۰۴/۱۳۶۸
هم خانوادههای شهدای عزیزمان و هم خانوادههای اسرای عزیزمان و هم جانبازان عزیزمان و خانوادههای گرامیشان، قدر خودشان را بدانند و مطمئن باشند که عمل آنها امروز خیلی ارزش داشته و دارد و تأثیر زیادی برای عظمت اسلام داشته و خواهد داشت.
سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از جانبازان ۲۴/۰۸/۱۳۶۸
شهید و خانوادهاش و جانباز و خانوادهاش و اسیر و خانوادهاش، جزو برجستهترین انسانها و شریفترین و عزیزترین آنها هستند و باید همان گونه هم با آنها معامله شود. البته، معاملهی خدا و آنچه خدا با شما خواهد کرد، از همه بالاتر و با ارزشتر و ماندگارتر است.
سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از جانبازان ۲۴/۰۸/۱۳۶۸
برادران جانباز و آزادهیی را که ملاحظه میکنید، هر حادثهیی که برایشان اتفاق افتاده، و هر تجربهی مخلصانهیی که اینها یا خودشان نشان دادند یا در دیگری دیدند، به نظر من کافی است تا انسانهایی را هدایت کند. این حادثهها و تجربهها، ماها را واقعاً هدایت میکند.
بیانات در دیدار با هنرمندان «دفتر هنر و ادبیات مقاومت» حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی ۲۵/۰۴/۱۳۷۰
*
قرآن کریم دربارهی آن مجاهدانی که در جنگ زخمی هم شدند - که دیگر از این بالاتر چیست؟ انسان، هم به میدان جنگ برود و هم مجروح بشود؛ مثل این عزیزان جانباز ما - میفرماید: «الّذین استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح»؛ کسانی که به میدان جنگ و جهاد در راه خدا رفتند و مجروح و زخمی شدند، «للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم»؛ این اجر و پاداش بزرگ برای آنها میماند؛ در صورتی که تقوا و نیکوکاری را با خودشان همراه داشته باشند. والّا اگر کسی آن مجاهدت را بکند و آن ارزش معنوی را به دست بیاورد، اما خدای نکرده آن ارزش را برای خود حفظ نکند، این خسران است. چه چیزی میتواند آن ارزش را برای ما حفظ کند؟ تقوا. به همین خاطر است که در هر نماز جمعه و در هر سورهی قرآن، «تقوا» دایماً به ما تذکر داده میشود. در اول قرآن - همین آیاتی که در اینجا تلاوت شد - صحبت از تقواست: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین».
بیانات در دیدار با گروهی از فرزندان شاهد؛ فارغالتحصیلان مقاطع مختلف دانشگاهی ۰۸/۱۰/۱۳۷۰
این جوانان مؤمن و نستوه، این زنان و مردان، آنهایی که شهید شدند، آنهایی که جانباز شدند، آنهایی که زندانهای سخت دوران اسارت را تحمل کردند، آنهایی که فراق عزیزان را تحمل کردند، آنهایی که سختیهای میدان جنگ را تحمل کردند و امروز شما هزار نفر از اینها را تشییع میکنید. هر یک از اینها، یک نمونهی ممتاز و عالی هستند که جا دارد هر ملتی یک نفر از این شهدا را داشته باشد، او را تجلیل کند؛ او را بزرگ بدارد و الگو قرار دهد.
بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران ۱۲/۱۱/۱۳۷۵
جانبازان ما هنوز در میدان مقاومت و ایستادگی هستند …عزیزان جانباز بدانند که مبارزهی آنها ادامه دارد. جانبازان ما، در تمام دوران جانبازی در حال مجاهدتند. این فضیلت، مخصوص آنها و کسان و همسران و خانوادههایشان است، تا وقتی که انشاءالله سلامت و عافیت پیدا کنند.
بیانات در دیدار ایثارگران، در سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی ۲۹/۰۵/۱۳۷۶
*
جانبازان ماهم عمدتا از همین مجموعهی فداکار تشکیل شدهاند؛ و تا مرز شهادت هم پیش رفتند؛ منتها شهادت نصیبشان نشد و به زندگی برگشتند؛ لیکن با نقص جسمانی. اینها سلامت خودشان را فدای این راه کردند؛ بعد هم صبر پیشه نمودند. وقتی جانباز صبر میکند، وقتی پای خدا حساب میکند، وقتی یک جوان نیرومند زیبای برخوردار از محسنات طبیعی، با کوری یا از دست دادن پا، دست، کبد، سلامتی و محروم از بسیاری از خیراتی که انسان بر اثر سلامت جسمانی از آنها برخوردار میشود، در میان سایر مردم راه میرود، اما شاکر است، اما احساس سرافرازی و سربلندی میکند که در راه خدا کاری کرده؛ این قیمت و ارزشش از شهدای ما کمتر نیست و گاهی هم بیشتر است.
بیانات در دیدار گروه کثیری از پاسداران، جانبازان، دانشجویان و دانشآموزان ۱۱/۰۸/۱۳۷۹
*
شهدا کسانی هستند که از دیگران شجاعت و دلیری بیشتری نشان دادند؛ سینه را سپر کردند، از خطر نهراسیدند و به شهادت رسیدند؛ بعضی به بهشت الهی پر کشیدند، بعضی هم جانباز شدند؛ در واقع - همانطور که گفته میشود و تعبیر درستی است - اینها شهید زندهاند.
بیانات در دیدار خانوادههای شهدای نیروهای مسلح ۰۴/۰۷/۱۳۸۰
*
ما خیلی پیشرفت کردهایم؛ اما این پیشرفتها مرهون آن دفاعها و مجاهدتهاست. ملت ایران با همهی وجود مرهون تلاش و مجاهدت این ایثارگران است؛ چه ایثارگرانی که شهید شدند، چه ایثارگرانی که شهید دادند - مثل شماها - چه ایثارگرانی که جانباز شدند، چه ایثارگرانی که زندگی دشوار جانبازی را برای عزیزان خودشان تحمل کردند - پدران اینها، مادران اینها، همسران اینها - چه آنهایی که در بند دشمن جبار جرار اسیر شدند و پدر و مادرها لحظهلحظهی دوران اسارت را با خون دل تحمل کردند، و چه آنهایی که از اسارت برنگشتند و در همانجا شهید شدند؛ و چه آنهایی که به جبهههای جنگ رفتند و خطر را پذیرفتند و جان خودشان را کف دست گرفتند و همهی نیروی خودشان را صرف کردند، اما خدای متعال خواست اینها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند.
بیانات در دیدار خانوادههای شهدای کرمان ۱۲/۰۲/۱۳۸۴
مشاهده فیلم و عکسهای مبتذل چه حکمی دارد؟
مشاهده فیلم و عکسهای مبتذل چه حکمی دارد؟
مشاهده تصاویر و فیلمهای غیراخلاقی در صورتی که موجب تحریک شده و شهوتانگیز باشند، طبق نظر همه فقها و علمای دینی حرام است، اما اگر این کار به دستور پزشک انجام شود چه حکمی دارد؟ آیا میتوان این فیلمها را به قصد یادگیری اعمال زفاف نگاه کرد؟ اگر دیدن فیلمهای مبتذل هیچ اثر سوئی بر فرد نداشته باشد چطور؟ دیدن فیلمهایی با تصاویر زنان و مردان عریان یا نیمه عریان همراه با همسر مجاز است یا خیر؟ اینها پارهای از سؤالاتی هستند که ممکن است در خصوص حکم شرعی تماشای فیلمهای غیراخلاقی برای بسیاری از افراد ایجاد شود و ما در این گزارش بر اساس احکام و استفتائات مراجع عظام تقلید به آنها پاسخ میدهیم.
آیتالله خامنه ای
سؤال : نگاهکردن به تصویر زن نامحرم و بدون پوشش چه حکمی دارد؟ نگاهکردن بهصورت زن در تلویزیون چه حکمی دارد؟ آیا بین زن مسلمان و غیرمسلمان و بین پخش آن بهطور مستقیم و یا غیر مستقیم تفاوتی وجود دارد؟
جواب: نگاهکردن به تصوير زن نامحرم، حکم نگاهکردن به خود زن نامحرم را ندارد، بنا بر اين اگر نگاه از روى لذّت نبوده و خوف افتادن به گناه نباشد و تصوير هم متعلّق به زن مسلمانى که بيننده آن را مى شناسد نباشد، اشکال ندارد و بنا بر احتياط واجب نبايد به تصوير زن نامحرم که بهطور مستقيم از تلويزيون پخش مىشود، نگاه کرد ولى در پخش غيرمستقيم تلويزيونى اگر ريبه و خوف افتادن به گناه نباشد، نگاهکردن اشکال ندارد.
سؤال : آیا دیدن تصاویر زنان برهنه و نیمه برهنه در فیلمهای سینمایی و غیر آن، در صورتی که آنان را نشناسیم، جایز است؟
جواب: نگاه کردن به فيلمها و تصاوير، حکم نگاه کردن به اجنبى را ندارد و در صورتى که از روى شهوت و ريبه نباشد و مفسدهاى هم بر آن مترتب نشود، شرعاً اشکال ندارد ولى با توجه به اينکه ديدن تصوير برهنهاى که شهوت برانگيز است، غالباً از روى شهوت بوده و به همين دليل مقدمه ارتکاب گناه مى باشد، بنا بر اين ديدن آنها حرام است.
سؤال : بعضی از جوانان به تصاویر مستهجن نگاه می کنند و برای کار خود توجیهات ساختگی ارائه میدهند، حکم آن چیست؟ و اگر دیدن این تصاویر مقداری از شهوت انسان را تسکین دهد و در جلوگیری از ارتکاب حرام مؤثر باشد، چه حکمی دارد؟
جواب: اگر نگاهکردن به آن تصاوير به قصد ريبه باشد و يا انسان بداند که منجر به تحريک شهوت او مى شود و يا خوف ارتکاب گناه و مفسده باشد، در اينصورت نگاهکردن به آنها حرام است و اين که به خاطر آن انسان به حرام ديگرى نمى افتد، مجوّز ارتکاب فعلى که شرعاً حرام است، نمى باشد.
سؤال : آیا دیدن فیلمهای شهوتان گیز برای فرد متأهل جایز است؟
جواب: اگر ديدن آنها به قصد تحريک شهوت باشد و يا موجب تحريک آن شود، جايز نيست.
سؤال : دیدن فیلمهایی که راه صحیح نزدیکی با زن باردار را آموزش می دهند، برای مردان متأهل، با توجه به اینکه باعث به حرام افتادن آنان نمیشود، چه حکمی دارد؟
جواب: ديدن اين فيلمها که هميشه بانگاه شهوت برانگيز همراه است، جايز نيست.
سؤال : دیدن فیلمهای ویدئویی که گاهی تصاویر منحرف کنندهای دارند، به قصد نظارت و حذف بخشهای فاسد آنها برای ارائه به دیگران چه حکمی دارد؟
جواب: ديدن اين فيلمها اگر به منظور اصلاح فيلم و حذف تصاوير فاسد و گمراه کننده آنها باشد اشکال ندارد بشرط اينکه کسى که اقدام به اين کار مىکند مصون از افتادن به حرام باشد.
سؤال : آیا برای زن و شوهر دیدن فیلمهای ویدئویی جنسی در خانه، جایز است؟ آیا برای فرد مبتلا به قطع نخاع، دیدن این فیلمها به قصد تحریک شهوت و تمکن از نزدیکی با همسرش، جایز است؟
جواب: برانگيختن شهوت توسط فيلمهاى ويدئويى جنسى جايز نيست.
آیتالله مکارم شیرازی:
سؤال : نگاه کردن به تصاویر مستهجن در صورتى که هیچ اثر سوئى روى فرد نداشته باشد چه حکمى دارد البته از نظر فقهى مراد است نه از لحاظ اخلاقى؟
جواب: جایز نیست زیرا تصاویر مستهجن منشأ فساد است.
سؤال : آیا دیدن فیلمهای مستهجن برای زن وشوهر اشکال دارد ؟
جواب: جائز نیست و غالبا آثار نامطلوبی در آینده بر زندگی مشترک آنها می گذارد.
سؤال : من یک جوان متاهل هستم. چهار سال است ازدواج کرده ام. به خاطر مشکل عدم میل جنسی و به تبع آن بچه دار نشدن با پزشک صحبت کرده ام، به علت بیماری روده که دارم نمی توانم به راحتی هر دارویی را استفاده کنم.
می خواستم ببینم اگر به عکس و یا فیلم هایی که در آنها، کفار به صورت عریان هستند (در صورتی که یقین داشته باشم برای من مفسدهای ندارد و عکس هم عکس کفار باشد) آیا میتوانم به بدن یا آلت آنها نگاه کنم. پزشک من می گفت اگر این راه از نظر شرعی جایز باشد از راههایی است که به حل مشکل من کمک میکند.
جواب: در صورتیکه به تجویز پزشک حاذق متدین تنها راه درمان باشد به مقدار ضرورت مانعی ندارد.
سؤال : استفاده از نوارهاى تصویرى مبتذل و مستهجن توسّط زن و شوهر، جهت تهییج قوّه شهویّه، بدون این که مفاسد دیگرى بر آن مترتّب گردد چه حکمى دارد؟ آیا کسى که این گونه نوارها را به منظور فوق نگهدارى مىکند، قابل تعزیر است؟
جواب: اشکال دارد و قابل تعزیر است؛ ولى در مرحله اوّل در این گونه موارد در مقام تعزیر باید به اخطارهاى لفظى قناعت کرد.
سؤال : آیا نگاه به فیلم روابط جنسی حرام است؟ و اینکه این حکم از چه آیه یا حدیثی استخراج میشود؟
جواب: آری، نگاه به فیلمهای مبتذل و مفسدهدار حرام است. این کار نوعی اشاعه فحشاء است که در قرآن از آن نهی شده است.
سؤال : تعدادی از دوستان بنده به سایتهای آموزش مسائل جنسی خارجی مراجعه میکنند در این سایتهای خارجی عکس های عمل زناشویی دو فرد غیر هم جنس به صورت برهنه کامل قرار دارد بنده به آن ها میگویم دیدن آنها حرام است ولی برای بنده دلیل میآورند و میگویند در رساله و استفتائات خود اقای مکارمی که از آن تقلید میکنی نوشته است که:
1. دیدن زن نامحرم کافر به طور برهنه مادر زاد حرام نیست.
2. چون شما آن زن یا افراد را نمی شناسی پس حرام نیست.
3. چون برای ما منشا فسادی ندارد یعنی ما بعد از آن کاری نمی کنیم حرام نیست.
4. چون تصاویر آن زنان برهنه کافر را ما به طور غیر مستقیم می بینیم پس باز هم حرام نیست. بنده نیز همین چهار دلیل را در رساله و استفتائات آقای مکارم دیده ام. پیرامون این مطلب توضیح دهید.
جواب: ما در هیچ کجا ننوشتهایم که دیدن زنان برهنه کافر یا عکس آنها جایز است. آنچه نوشتهایم جایز است این است که اگر آنها سربرهنه باشند و منشاء فسادی نباشد نگاه بدون قصد لذت مانعی ندارد. ولی دیدن عکسهای مستهجن قطعا جایز نیست.
آیتالله سیستانی:
پرسش: آیا نگاه کردن به تصویر مبتذل حرام است؟
پاسخ: با شهوت و ترس وقوع در حرام، حرام است و بدون آن هم ـ بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
پرسش: آیا نگاه کردن به عکس زنهای مبتذل که خودشان راضی هستند دیگران عکسهای آنها را ببینند و در صورتیکه فرد از خودش مطمئن باشد که در حرام نمیافتد اشکال دارد؟ گناه کبیره است یا صغیره یا مکروه است یا هیچکدام ؟ لطفا اگر حدیث یا آیه ای در این خصوص داریم ذکر بفرمائید ؟
پاسخ: نگاه التذاذی به آن جایز نیست و همچنین است بنابر احتیاط واجب اگر نگاه غیر التذاذی میباشد چنانچه عکس بدن ریان یا نیمه عریان باشد.
پرسش: حکم شرعی برای تماشای فیلمهایی که دارای قطعات مبتذل میباشد چیست؟
پاسخ: نگاه کردن به شهوت و خوف وقوع در حرام ، حرام است و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر بدون شهوت و خوف وقوع در حرام باشد.
پرسش: حکم دیدن عکس زن خارجی نیمه عریان را بفرمائید ؟
پاسخ: نگاه التذاذی جایز نیست و بدون التذاذ هم بنابر احتیاط جایز نیست .
پرسش: آیا نگاه کردن به نقاشی های مبتذل منظور یادگیری نحوه جماع با همسر و تنوعات در مقاربتهای جنسی برای مردی که ازدواج کرده است و می خواهد تنوعی در جماع با همسرش در زمینه مقاربت جنسی داشته باشد ایراد دارد ؟
پاسخ: اگر بدون شهوت باشد بنابر احتیاط واجب جایز نیست .
پرسش: نگاه کردن به تصویر عورت مرد و زن نامحرم غیر مسلمان چه حکمی دارد اگر احتمال مفسده نرود؟
پاسخ: با شهوت جایز نیست بلکه بدون شهوت هم بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
آیتالله سبحانی:
سؤال : آيا نگاه كردن به بدن نامحرم كه در فيلمهاى تلويزيون و ماهواره و … نشان داده مىشود جايز است؟
جواب: نگاه موجب تلذذ و ريبه و نگاهى كه خوف فساد در آن هست حرام است.
- ديدن عكس زنان بدون حجاب غير مسلمان، بدون قصد لذّت در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد. و بنابر احتياط جاهايى را كه مثل ران و شكم معمولاً مى پوشانند به هيچ وجه نگاه نكند.
- نگاه كردن به فيلمهاى مبتذل، كه موجب فساد خود انسان يا خانواده اش مى شود، جايز نيست و بايد از نگاه كردن به آن خوددارى كرد.
آیتالله بهجت:
سؤال : آيا ديدن فيلم روابط جنسی كه بدن زنان هرزه عريان است، جايز است يا خير؟
جواب: چون موجب تهييج شهوت مىشود، جايز نيست.
سؤال : برخى از حرفه ها هم چون كارگردانى، نقد فيلم، كنترل سايتها و كنترل فيلمهاى وارداتى و… مستلزم ديدن فيلم هاى مستهجن است ـ كه مشتمل اعمال خلاف اخلاق است ـ ، در صورتى كه خوف ريبه و وقوع در فساد براى چنين كسانى نباشد، ديدن اين گونه فيلمها و درآمد حاصل از چنين شغلهايى چه حكمى دارد؟
جواب: از حيث حكم و شرط آن تفاوتى با ديگران ندارند و حرمت درآمد در صورتى است كه مزد در قبال كار حرام باشد، نه اين كه هم زمان با كار عقلايى حلال، نظر به ريبه هم مثلاً بنمايد كه موجب حرام بودن مزد نمىشود.
سؤال : نظر به بخش هاى مستهجن و وقيح فيلمها براى كسى كه آن ها را سانسور و اصلاح مىكند، چه حكمى دارد؟
جواب: سانسور كردن ضرورت نيست، چون مى توانند اصلاً آن را پخش نكنند.
سؤال : ديدن فيلم هاى سكسى در ماه رمضان چه حكمى دارد؟
جواب: مطلقاً حرام است و در ماه رمضان اگر سبب انزال منى شود، افطار به حرام به شمار مىآيد.
حضرت امام حسین (علیه السلام) در کلام مقام معظم رهبری
حضرت امام حسین (علیه السلام) در کلام مقام معظم رهبری
معنویت امام حسین علیه السلام
شخصيت درخشان و بزرگوار امام حسين عليهالسّلام دو وجهه دارد: يك وجهه، همان وجههى جهاد و شهادت و توفانى است كه در تاريخ به راه انداخته و همچنان هم اين توفان با همهى بركاتى كه دارد، برپا خواهد بود؛ كه شما با آن آشنا هستيد. يك بعد ديگر، بعد معنوى و عرفانى است كه بخصوص در دعاى عرفه به شكل عجيبى نمايان است. ما مثل دعاى عرفه كمتر دعايى را داريم كه سوز و گداز و نظم عجيب و توسّل به ذيل عنايت حضرت حق متعال بر فانى ديدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبى در آن باشد؛ دعاى خيلى عجيبى است.
دعاى ديگرى مربوط به روز عرفه در صحيفهى سجاديه هست، كه از فرزند اين بزرگوار است. من يك وقت اين دو دعا را با هم مقايسه مىكردم؛ اوّل دعاى امام حسين را مىخواندم، بعد دعاى صحيفهى سجّاديه را. مكرّر به نظر من اين طور رسيده است كه دعاى حضرت سجّاد، مثل شرح دعاى عرفه است. آن، متن است؛ اين، شرح است. آن، اصل است؛ اين، فرع است. دعاى عرفه، دعاى عجيبى است. شما عين همين روحيه را در خطابى كه حضرت در مجمع بزرگان زمان خود - بزرگان اسلام و بازماندگان تابعين و امثال اينها - در منى ايراد كردند، مشاهده مىكنيد. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر يا سال ديگرى است - من الان درست در ذهنم نيست - كه آن هم در تاريخ و در كتب حديث ثبت است.
به قضيهى عاشورا و كربلا برمىگرديم. مىبينيم اينجا هم با اينكه ميدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهى اوّل تا لحظهى آخرى كه نقل شده است كه حضرت صورت مباركش را روى خاكهاى گرم كربلا گذاشت و عرض كرد: «الهى رضاً بقضائك و تسليماً لأمرك»، با ذكر و تضرع و ياد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مكه كه فرمود: «من كان فينا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فليرحل معنا»، با دعا و توسل و وعدهى لقاى الهى و همان روحيهى دعاى عرفه شروع مىشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائكِ» لحظهى آخر. يعنى خود ماجراى عاشورا هم يك ماجراى عرفانى است. جنگ است، كشتن و كشته شدن است، حماسه است - و حماسههاى عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانى است - اما وقتى شما به بافت اصلى اين حادثهى حماسى نگاه مىكنيد، مىبينيد كه عرفان هست، معنويّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه ديگر شخصيت امام حسين عليهالسّلام هم بايد به عظمت اين وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گيرد. …
بيانات مقام معظم رهبری در ديدار با گروه كثيرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار 13/09/1376
سه صفت برجسته از ابعاد وجودی اباعبداللَّه عليهالسّلام
برجستگى وجود اباعبداللَّه عليهالسّلام داراى ابعاد است كه هر كدام از اين ابعاد هم بحث و توضيح و تبيين فراوانى به دنبال دارد؛ ولى اگر دو، سه صفت برجسته را در ميان همهى اين برجستگيها اسم بياوريم، يكى از آنها «اخلاص» است؛ يعنى رعايت كردن وظيفهى خدايى و دخالت ندادن منافع شخصى و گروهى و انگيزههاى مادّى در كار. صفت برجستهى ديگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حكم مىكرد كه اين شعله در صحراى كربلا خاموش خواهد شد. چطور اين را «فرزدقِ» شاعر مىديد؛ اما امام حسين عليهالسّلام نمىديد؟! نصيحت كنندگانى كه از كوفه مىآمدند، مىديدند؛ اما حسينبنعلى عليهالسّلام كه عين اللَّه بود، نمىديد و نمىفهميد؟! ظواهر همين بود؛ ولى اعتماد به خدا حكم مىكرد كه علىرغم اين ظواهر، يقين كند كه حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضيه هم اين است كه نيّت و هدف انسان تحقّق پيدا كند. اگر هدف تحقّق پيدا كرد، براى انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او كه مهم نيست.
يكى از بزرگان اهل سلوك و معرفت را ديدم در نامهاى نوشته است كه اگر فرض كنيم - به فرض محال - همهى كارهايى كه نبىّمكرّم اسلام صلّىاللَّهعليهوآلهوسلّم انجام داد و هدفِ او بود كه آنها را انجام دهد، انجام مىگرفت، منتها به نام يك كس ديگر، آيا در آن صورت پيامبر اسلام ناراضى بود؟ آيا مىگفت كه چون به نام ديگرى است، نخواهم كرد؟ آيا اينگونه بود؟ يا نه؛ هدف اين است كه آن كارها انجام گيرد؛ به نام چه كسى انجام گيرد، مهم نيست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براى انسانِ با اخلاص اهميتى ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مىداند كه خداى متعال حتماً اين هدف را غالب خواهد كرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون» خيلى از اين جنودى كه غالبند، در ميدان جهاد به خاك شهادت مىافتند و از بين مىروند؛ ليكن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ درعينحال غلبه با آنهاست.
خصوصيت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسين عليهالسّلام در فهم «موقع» اشتباه نكرد. در قبل از حادثهى كربلا، دهسال امامت و مسؤوليت با او بود. آن حضرت در مدينه مشغول كارهاى ديگرى بود و كار كربلايى نمىكرد؛ اما به مجرّد اينكه فرصت به او اجازه داد كه آن كار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبيد؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. اين سه خصوصيت، تعيين كننده است. در تمام ادوار نيز همينطور است؛ در انقلاب نيز همينگونه بود. امام ما هم كه مىبينيد اينقدر خداى متعال او را به مقام رفيع رساند - و رفعناه مكانا عليّا- و علىرغم همهى عوامل در سرتاسر دنياى مادّيت و استكبار كه مىخواستند او را محو كنند، به فراموشى دهند و كوچك كنند، او را حفظ و بزرگ كرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همين بود كه اين سه خصوصيت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براى خود چيزى نمىخواست؛ ثانياً به خداى خود اعتماد داشت و مىدانست كه كار و هدف، تحقّق پيدا خواهد كرد - به بندگان خدا هم اعتماد داشت - ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظهى لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشارهى لازم و حركت لازم را كرد.
بيانات مقام معظم رهبری در ديدار گروه كثيرى از پاسداران و بسيجيان به مناسبت ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار 02/09/1377
صبر امام حسین علیه السلام، نجات اسلام
صبر امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام، اسلام را در طول تاريخ تا امروز بيمه كرده است. واقعاً اگر امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام آن صبر تاريخى را در كربلا و قُبيل كربلا و مقدّماتِ حادثهى عاشورا نمىكردند، بلاشك با گذشت يك قرن، حتّى از نام اسلام هم اثرى نمىماند. اما امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام به بركت صبر، دين را زنده كردند؛ اين صبرِ آسانى نبود. صبر فقط اين نيست كه انسان را زير شكنجه بيندازند يا فرزندان انسان را جلوِ انسان شكنجه كنند يا بكشند و انسان ايستادگى كند - البته اين مرحلهى مهمى از صبر است - اما از اين مهمتر اين است كه انسان را با وسوسهها و اظهاراتى كه علىالظّاهر ممكن است در نظر بعضى منطقى بيايد، از ادامهى اين راه باز بدارند؛ همان كارى كه با امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام مىكردند: آقا! شما كجا مىرويد؟ خود را در معرض خطر قرار مىدهيد؛ خانواده خود را در معرض خطر قرار مىدهيد؛ دشمن را جرى مىكنيد؛ دست آنها را به خون خود باز مىكنيد. هر كس رسيد، خواست امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام را در مقابل اين محذور اخلاقى قرار دهد كه شما با اين اقدام خود، جان عدّهاى را به خطر مىاندازيد و دشمن را مسلّطتر مىكنيد و اينها را وادار مىكنيد تا به خون شما دست بيالايند. اين يك نقطهى خيلى مهم و ترديدآور است. اين يك جنگ روشن و واضح نيست كه آدم بگويد من مىروم تا كشته شوم؛ نه، اين محاذير دنبالش هست. ممكن بود براى امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام اين معنا مطرح باشد يا مطرح كنند كه آقا! شما اگر كشته شويد، شيعيان شما را در كوفه قتل عام مىكنند و پدر همه را در مىآورند؛ شما بايد زنده بمانيد و ملجأ باشيد. شما پسر پيغمبريد؛ با حفظ حيات خود، جان عدّهاى را حفظ كنيد. در مورد امام رضواناللَّه عليه عيناً همين معنا تكرار شد.
بيانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 23/12/1380