کتاب نفس المهموم
قمه زدن سنت جعلی است
سلام بر ابراهیم ...
سردار محمد کوثری( فرمانده اسبق لشگر حضرت رسول (ص) ) :
در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم: برادر هادی ، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا وبگیر.
در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟
گفتم: آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم. تهران رفتی حقوقم رو دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند.
.
یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی :
از جبهه بر میگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر، الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟!
به چه کسی رو بیاندازم. خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمی دانم چه کنم!
در همین فکر بودم یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم.
تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در آغوش کشید. چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟! گفتم: نه ، هنوز نگرفتم ولی مهم نیست.
دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمیگیرم، خودت احتیاج داری.
گفت: این قرض الحسنه است. هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد ورفت.
آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 92
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
این راه همچنان ادامه دارد...
مسیر انقلاب مسیری است که با خون شهیدان آبیاری و با پای دل طی شده است و دراین راه توقف وجود ندارد
جنگ اگرچه تمام شد ولی جهاد و دفاع کلماتی هستند که همچنان ادامه دارند
جنگ سخت تمام شده ولی آتش جنگ نرم همچنان شعله ور است و جهاد اصغر خاتمه یافته ولی باب جهاد اکبر در همه زمینه ها همچنان باز است …
تااین انقلاب و اسلام هست و تا زمانیکه شعار دفاع از مظلوم و دشمنی با ظالم بلند است بستر جنگ و جهاد هم باز است
راهی که در پیش روی ماست مسیری است که رنگین از خون بهترین و پاکترین بنده های خداست
شهیدانی که از بذل جان و مال و خانواده دراین راه دریغ نکردند و این امانت را به ماسپرده اند
واین راه همچنان ادامه دارد وطی آن به رهروانی صبور و بابصیرت و باایمان نیاز دارد
سربازانی که چشم برخوشید ولایت، طی طریق میکنند و هدفشان فقط و فقط اعتلای اسلام در جهان است.
واین راه همچنان ادامه دارد و این پرچم همچنان بلند است تا زمانیکه خورشید پرفروغ عدالت بر بلندای مشق بشریت طلوع کند انشا…
اللهم عجل لولیک الفرج
جنگ ما،جنگ دفاعی بود
جذابتر از شهوت و ثروت!
جذابتر از شهوت و ثروت!
- ای چهبسا آدمهایی بودند که برای امام(ره) میمردند ولی این مردن و شیفتگی آنها نسبت به امام به خاطر قدرتطلبی بود.
قدرت، جذابترین مطلوب انسان است. از شهوت و ثروت بالاتر است.
میل به قدرت، پنهانترین رذیله آدمی است. 99 درصد آدمهایی که میگویند: «ما قدرتطلب نیستیم!» اتفاقاً قدرتطلب هستند.
چهبسا آدمهایی بودند که برای امام(ره) میمردند ولی این مردن و شیفتگی آنها نسبت به امام به خاطر قدرتطلبی بود.
چگونه آدم تشخیص دهد؟!
اصلاً کار ساده ای نیست. البته وقتی میخواهد شیفتگی خودش را به قدرت بیان کند، حتماً اول از مرام و بیانِ امام حرف میزند و نمیگوید: «من شیفتۀ قدرتم».
((استادپناهیان)
مباهله به چه معناست؟ آیا در زمان حاضر نیز میشود با مخالفان اسلام مباهله کرد؟
مباهله به چه معناست؟ آیا در زمان حاضر نیز میشود با مخالفان اسلام مباهله کرد؟
مباهله در لغت عرب به معنی درخواست عذاب بر مخالف در اعتقاد است و برای اولین بار پیامبر آماده شد تا با سران مسیحی منطقه نجران به مباهله برخیزد و حتی دست حسن و حسین را گرفت و با دختر و داماد خود در گوشه بیابان حاضر شد، و منتظر آن گشت که سران مسیحی نجران از اسقف و کشیش برای مباهله حاضر شوند ولی آنان با مشاهده آیات صدق پیامبر عقب نشینی کردند و پرداخت جزیه را بر مباهله برگزیدند.
این معجزه یعنی مباهله برای اثبات صدق دعوی در قلمرو و عقائد باقی و پایدار است و هم اکنون نیز این دعوت باقی است و لازم است به سمع مخالفان اسلام برسد. آنان از هر فرقه و گروهی باشند اگر به خدا ایمان دارند، در سرزمین دور از اجتماع آماده مباهله باشند و طرفین بر علیه یکدیگر از خدا عذاب بطلبد، آنگاه ببینند عذاب خدا فرود میآید یا نه و اگر فرود میآید کدام یک از دو طرف را طعمه خود قرار میدهد؟
مرحوم علامه طباطبائی در مورد مباهله چنین میگوید:
هر فرد با ایمان با تأسی به نخستین پیشوای اسلام میتواند در راه اثبات حقیقتی از حقائق اسلام با مخالف خود به مباهله بپردازد و از خداوند برای او درخواست عذاب کند.
و هر فردی از مسیحیان و کلیمیان که بخواهند این معجزه الهی را از نزدیک مشاهده کنند. میتوانند با فردی از افراد با ایمان اسلام در مورد حقانیت اسلام به مباهله بر خیزند و نتیجه آن را با دیدگان خود مشاهده نمایند.
امام صادق (علیه السلام) به یاران خود همین دستور را میداد که مخالفان را به مباهله دعوت کنند یکی از یاران آن حضرت به نام ابو مسروق به حضرتش گفت: من با مخالفان با آیه «وَاُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ» نساء/59. بر فضیلت و پیشوائی شما استدلال میکنم آنان میگویند این آیه مربوط به فرماندهان سپاه است و وقتی با آیه «اِنَّما وَلِیُّکُم اللهُ وَرَسُولُهُ…» مائده/55. بر امامت علی(علیه السلام) احتجاج میکنم میگویند: این آیه مربوط به افراد با ایمان است نه شخص خاصی و هر موقع با آیه «اِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی» شوری/23. استدلال میکنم، مخالفان میگویند: این آیه مربوط به تمام بستگان پیامبر است.
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ سائل فرمود: در چنین صورت آنان را به مباهله دعوت کن آنگاه نحوه مباهله را بیان کرد و فرمود: چیزی نمیگذرد مگر اینکه آثار مباهله ( نزول عذاب) را مشاهده میکنی. (کافی، 2/ کتاب دعا، باب مباهله).
آیه مباهله چگونه مؤید این نکته است که اهل بیت در آیه تطهیر، علی و فاطمه و حسن و حسین هستند؟
با نگاهی گذرا به آیه مباهله متوجه می شویم که «أبناء» و «أنفس» جمع و «نساء» اسم جمع است، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله) باید حداقل نُه نفر را همراه خود میبرد (3 مرد، 3 زن، و 3 فرزند)؛ زیرا اقلّ جمع 3 نفر است، در حالی که فقط چهار نفر را همراه خود برد. این، نشان میدهد که آن حضرت بیش از چهار نفر، واجد صلاحیت برای شرکت در میدان مبارزه معنوی نیافت.
فخر رازی داستان مباهله را این گونه نقل میکند:
رسول اکرم (صلی الله علیه واله) در حالی که برای مباهله خارج شد که جامه نادوخته پشمین سیاه رنگی بر دوش، حسین را در بغل و دست حسن را در دست خود گرفته بود، فاطمه پشت سر آن حضرت و علی (ع) پشت سر آنان حرکت میکرد، رسول اکرم به همراهان خود فرمود: وقتی دعا کردم شما آمین بگویید.
آنگاه میگوید:
در روایت آمده است: (در میدان مباهله) حضرت رسول (صلی الله علیه واله) زیر همان جامة پشمین سیاه رنگ رفت. پس از آن حسن (علیه السلام) جلو آمد، پیامبر (صلی الله علیه واله) او را داخل کرد. سپس حسین (علیه السلام)، بعد فاطمه (سلام الله علیها) و پس از آن علی (علیه السلام) جلو آمدند و همگی زیر آن جامه رفتند. وقتی همگی جمع شدند، حضرت رسول (صلی الله علیه واله) فرمود: «إِنّما یُرید الله لِیذهب عَنکم الرِجس أَهل البیت ویُطهِّرکم تَطهیراً».
فخر رازی در پایان میگوید: اهل تفسیر و حدیث گویا اتفاق بر صحت این حدیث دارند؛ واعلم أنّ هذه الروایة کالمتّفق علی صحتها بین أهل التفسیر و الحدیث. (تفسیر کبیر4، جزء 8، ص 88 ـ 89 ، آل عمران/61)
عالم بزرگ اهل سنّت ابو عیسی ترمذی در کتاب خود آورده است:
سعد بن آبی وقاص از پدرش نقل کرده است: وقتی آیه مباهله نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواند و آن گاه گفت: خدایا! اهل من اینها هستند: لما نزلت هذه الآیة «تَعالوْا نَدْع أَبناءنا وأبناءکم و نِساءنا ونِساءکم» الآیة دعا رسول الله(صلی الله علیه واله) علیّاً و فاطمة و حسناً و حسیناً فقال: «اَللّهمّ هؤلاء أهلی» ( سنن ترمذی5،/6،).
بنابراین، میتوان گفت: اگر واقعاً کسان دیگری نیز جزو «أهل البیت» بودند رسول اکرم (صلی الله علیه واله) آنان را نیز حاضر میکرد؛ چون حداقل نُه نفر را باید میآورد. از این رو نیاوردن دیگران به میدان مباهله، نشان میدهد که دیگران مصداق «أهل البیت» (به مفهومیکه در این آیه مطرح است) نبوده اند.
منبع:پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
مروری بر واقعه تاريخى مباهله
نامه رسولخدا صلی الله علیه واله
زمينهساز واقعه مباهله نامه رسولخدا (صلی الله علیه واله) به مسيحيان نجران و دعوت آنها به اسلام بود و حاملين اين نامه عتبةبن غزوان و عبداللهبن ابىامية و الهديربن عبدالله و صهيببن سنان شمرده شدهاند (1) و متن آن را ابنكثير در البداية و النهاية چنين ذكر كرده است:
«باسم اله ابراهيم و اسحاق و يعقوب من محمد النبى رسولالله الى اسقف نجران اسلم انتم فانى احمد اليكم اله ابراهيم و اسحاق و يعقوب. اما بعد فانى ادعوكم الى عبادةالله من عبادة العباد و ادعوكم الى ولايةالله من ولاية العباد و ان ابيتم فالجزية فان ابيتم آذنتكم بحرب و السلام.»
ولى يعقوبى صدرنامه را با اندكى تفاوت اين چنين نقل كرده است:
«بسمالله من محمد رسولالله الى اسقفة نجران، بسمالله فانى احمد اليكم اله ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب… .»
سيد ابنطاووس در اقبال فرموده است كه رسولخدا(صلی الله علیه واله) در اين نامه آيه شريفه :«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (آل عمران / 64) را درج نمود. (2)
در هر صورت پيام اصلى اين نامه اعلام رسالت رسولخدا و دعوت از اسقف يا اسقفهاى نجران و مردم مسيحى آن منطقه به آيين اسلام بود. اما در صورتى از پذيرش اسلام امتناع ورزند يا بايد مقررات ويژه پرداخت جزيه به حكومت اسلامى را بپذيرند و يا آماده جنگ شوند.
در ميان مورخين شكى نيست كه هيئت اعزامى مسيحيان نجران در سال دهم هجرى به حضور رسولخدا در مدينه رسيدند و صلحنامه را امضاء كردند و تاريخ نگارش اين نامه نبايد به فاصله زيادى از تاريخ نگارش صلحنامه باشد. ابناثير كتابت هر دو را در سال دهم هجرى ذكر كرده است . سيدابنطاووس در اقبال فرموده است كه اين نامه بعد از نامههايى بود كه رسولخدا به كسرى و قيصر نوشت يعنى حدود سال نهم هجرى و بعد از نزول آيه جزيه. به هر جهت مىتوان يقين پيدا كرد كه اين نامه مربوط به اواخر دوران مدينه است و قرائن داخلى موجود در متن نامه يعنى اعلام جنگ به مخاطبين و الزام آنها به جزيه، خود بهترين دليل بر زمان نگارش نامه است (3) پس اگر نگارش اين نامه را به دوران مكه مربوط بدانيم خطايى فاحش است. (4) مخاطب مستقيم اين نامه اسقف يا اسقفهاى نجران بودند و اين لفظ از آن رو بر آنها اطلاق مىشد كه سمت پيشواى دينى بودن مردم را بر عهده داشتند و اسم خاص براى شخص يا اشخاصى به شمار نمىآمد. در منتهىالارب ذيل لغت «اسقف» آمده است: اسقف صاحب منصبى از مناصب دينى نصارى است كه او برتر از «قسيس» و فروتر از «مطران» باشد. مهتر ترسايان در بلاد اسلام اول «بطريق» است و پس از آن «جاثليق» و پس از آن «مطران» و پس از آن اسقف و پس از آن «قسيس» و پس از آن «شماس».
اما سابقه مسيحيت در نجران بنابر آنچه در برخى منابع آمده است به ورود مردى صالح به نام «فيميون» بدين منطقه بازمىگردد. پيش از او مردم اين منطقه بر دين عرب بودند و درخت نخل بزرگى داشتند كه او را مىپرستيدند به پاى او به عبادت مىپرداختند. فيميون از عباد و زهاد و از موحدين در دين مسيحيت بود و مستجاب الدعوة شده بود. او از شهرى به شهرى مىرفت و به كار بنايى مىپرداخت و از دسترنج خود مىخورد و دين مسيحيت را تبليغ مىكرد تا عبور او به يكى از آباديهاى شام افتاد و مردى از اهالى آنجا به شأن و منزلت او واقف گشت و پيرو او شد چون از شام بيرون آمدند كاروانى از اعراب آن دو را به بندگى گرفتند و به اهالى نجران فروختند. مردى از اشراف نجران كه فيميون را خريده بود از او كراماتى ديد فيميون بدو گفت از پرستش درختى كه نه نفع مىرساند و نه ضررى دست برداريد و مناگر خدايم را بخوانم او را نابود خواهد كرد. پس تطهير كرد و دو ركعت نماز خواند و دعا كرد و خدا بادى فرستاد و آن درخت را از جاى بركند و از اينجا اهل نجران به مسيحيت روى آوردند . (5)
و به نقلى ديگر فيميون به نزديكى نجران آمد و فرزندى از اهالى آنجا به نام عبداللهبن ثامر به نزد او رفت و آمد مىكرد و مطالبى از او آموخت و بدان مرتبه رسيد كه از او عجايبى صادر شد و برخى اهالى نجران چون كرامات او را ديدند به دين او داخل شدند و اين خبر چون به پادشاه آن منطقه رسيد آن پسر را كشت و آتشى برافروخت و هر كس را كه از دين اجدادى خود دست كشيده بود بدان آتش مىانداخت و از اينجا داستان اصحاب اخدود شكل گرفت. و برخى در تأييد اين حكايت آوردهاند كه پيامبر اسلام فرمود:
چهار آبادى محفوظ هستند مكه و مدينه و ايليا و نجران و هيچ شبى نيست جز آن كه بر نجران هفتاد هزار فرشته نازل مىشود و بر اصحاب اخدود سلام مىكنند. (6)
بدين ترتيب مسيحيت در نجران استقرار يافت و به مرور زمان ريشهدار شد از جمله آثار حضور مسيحيت در اين منطقه كه توجه ديگران را بهخود معطوف داشته بود كعبه نجران بود؛ عبادتگاهى كه به شكل كعبه مسلمانان ساخته شده بود و بنيان آن را عبدالمدانبن الديان حارثى گذاشته بود. نصاراى نجران بدين معبد اهتمام زيادى داشتند و جمعى از اسقفها در آن مقيم بودند . «اعشى» شاعر عرب در شأن كعبه نجران سروده بود:
و كعبة نجران حتم علي
ك حتى تناخى بابوابها
نزور يزيد و عبدالمسيح
و قيسا هم خير اربابها (7)
ماجرای مباهله ...
اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ* فَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبین) سوره آل عمران آیات 59 - 61(
بی شک داستان عیسی نزد خدا مانند داستان آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش پس موجود شد. حق از سوی پروردگار توست پس، از شک کنندگان نباش. پس هر کس با تو درباره او (عیسی) پس از دانشی که بر تو آمده ستیز کند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و جانهای ما و جانهای شما را بخوانیم سپس مباهله (دعا و زاری) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهیم.
- خلاصه ماجرای مباهله :
گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقف هایشان مانند «عاقب» و «سید» برای تحقیق پیرامون حضرت محمد صلی الله علیه وآله و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها به خدمت پیامبر رسیدند و مناظره را شروع کردند، آنها ضمن سخنان خود عیسی علیهالسلام را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آنها همان تولد عیسی بدون پدر بود.
خداوند در پاسخ آنها اظهار میدارد که داستان عیسی نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید، یعنی اگر عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسی را به خاطر آن ویژگی پسر خدا بدانند، باید درباره آدم نیز چنین عقیدهای داشته باشید، بلکه آدم اولی است. درحالی که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غیر معمول آفریده است.
خداوند پس از بیان این مطلب مهم، جهت آرامش خاطر پیامبر اسلام، او را به این خطاب مفتخر میسازد که حق از جانب پروردگار توست و تو از شکک نندگان نباش. البته پیامبر در حق و حقیقت شک نداشت واین خطاب تنها برای آرامش دل او و داشتن اطمینان بیشتر نازل شده است تا هرگز در برابر مسیحیان نجران که با آن حضرت مباحثه و مناظره میکردند، کم نیاورد.
وفد نجران این پاسخ را که واقعاً مستدل و منطقی بود نپذیرفتند و لذا پیامبر به دستور خداوند، آنها را به «مباهله» دعوت کرد. به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروی هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زاری نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند.
این عمل را «مباهله» میگفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام میگرفت، طرفی که ناحق بود گرفتار نفرین میشد و عذاب الهی بر آنان نازل میگشت و مسلم است تنها کسانی به مباهله حاضر میشوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند.
وقتی پیامبر آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم پیامبر را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در اینباره بیندیشند. آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت:
فردا بنگرید اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید.
فردای آن روز حضرت محمد صلی الله علیه وآله را دیدند که همراه با حسن و حسین علیهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان زنان؛ و علی علیهالسلام به عنوان جان پیامبر برای مباهله میآید. نصاری از ترکیب این گروه پرسیدند، به آنها گفته شد آن مرد علیبنابیطالب است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو کودک حسن و حسین نوههای پیامبر هستند و آن زن دختر پیامبر است که بسیار دوستش میدارد.
ابوحارثه اسقف وفد نجران که این منظره را دید، گفت:
به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند که مباهله را شروع کند گفت:
من در برابر این چهره ها جرئت مباهله ندارم و میترسم راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمیگذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانی پیدا نمیشود. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام گفت: ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمیکنیم و با تو مصالحه میکنیم.
این بود که صلحنامه ای میان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصارای نجران متعهد شدند که هر سال دوهزار دست لباس که هر یک به قیمت تقریبی چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و نیز اگر جنگی اتفاق افتاد سی عدد زره جنگی و سی عدد نیزه و سی رأس اسب به عنوان امانت در اختیار مسلمانان قرار بدهند که پس از جنگ به خودشان عودت داده شود.
روایت شده است که اسقف نجران گفته بود:
من قیافههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای خود بکَند، کوه کنده میشود، با آنان مباهله نکنید که هلاک میشوید و تا روز قیامت یک نصرانی در روی زمین پیدا نمیشود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله میکردند، به صورت میمون و خوک مسخ میشدند و در میان آتش میسوختند و سالی نمیگذشت مگر اینکه تمام نصاری هلاک میشدند.
و نیز روایت شده که گروه نصاری به نجران برگشتند. چندی نگذشت که عاقب و سید خدمت پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و هدایایی به آن حضرت تقدیم کردند.
در اینجا به ذکر چند نکته میپردازیم:
1. مباهله، مخصوص پیامبر نبود و در هر زمان کسی که به مرام و عقیدهخود اطمینان کامل دارد، میتواند مباهله کند و البته در موضوعات کوچک نباید مباهله کرد، بلکه مباهله مخصوص موارد مهمی است که اساس دین در خطر باشد.
2. هر چند که در آیه شریفه، «نسائنا» و «انفسنا» به صورت جمع آمده ولی به اجماع مفسران، پیامبر خدا فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان مصداق «نسائنا» و علی بن ابیطالب علیهالسلام را به عنوان مصداق «انفسنا» آورد و این منقبتی عظیم و فضیلتی بزرگ برای حضرت علی علیهالسلام است که پیامبر از او به عنوان جان خود یاد میکند و هیچ کس جز علی این فضیلت را ندارد.
این منقبت برای اهل بیت علاوه بر منابع شیعی، در بیشتر روایات اهل سنت هم نقل شده است که دو نمونه آن نقل میشود:
عامربن سعد میگوید: وقتی این آیه (آیه مباهله) نازل شد، پیامبر صلی الله علیه وآله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواند و گفت:
«خدایا اینها اهل بیت من هستند »
از سُدِّی در تفسیر آیه (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم) نقل شده که پیامبر صلی الله علیه وآله دست حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام را گرفت و به علی علیهالسلام گفت: تو هم با ما بیا او هم با آنها خارج شد ولی نصاری در آن روز نیامدند و گفتند ما میترسیم که این شخص پیامبر باشد و دعای پیامبر مانند دیگران نیست و لذا آن روز نیامدند و پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: اگر میآمدند، آتش میگرفتند. پس با پیامبر مصالحه کردند…
3 ـ نجران نام شهری در یمن بود که مرکز مسیحیان آن منطقه بود و در آنجا معبدی داشتند که مورد احترام همه مسیحیان بود و به آنجا کعبه نجران میگفتند و راهبان واسقفهای بزرگ نصارای منطقه در آنجا بودند و هیئتی که به مدینه برای دیدار با حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله آمد از علمای همانجا بودند و به طوری که دیدیم، حاضر به مباهله نشدند و با پیامبر مصالحه کردند.
نپذیرفتن واقعیت و خیالپردازی افسردگی را به دنبال دارد
علی علیهالسلام میفرماید:
«واقعیت را بپذیر و از خیالپردازری و دلواپسی پرهیز کن که ناامید میشوی و از تلاش باز میمانی و افسردگی تو را فرا میگیرد».
«ایّاک والجَزَع فانّه یقطعُ الأمل و یضعف العمل و یورث الهمَّ»
نگاهي به ضرورت ولايت پذيري در وصاياي شهدا
نگاهي به ضرورت ولايت پذيري در وصاياي شهدا
يكي از عوامل اساسي و اثرگذار كه باعث شد ملت ايران از جنگ هشت ساله تحميلي، سرافراز بيرون بيايد، رهبري و مديريت قاطعانه همراه با اطمينان قلبي حضرت امام خميني (رحمه الله) بود. اين مديريت قوي الهي، در طول سال هاي جنگ و در مقاطع مختلف، حتي زماني كه در جنگ گره هايي ايجاد مي شد، به وضوح پيداست.
به اعتراف بيشتر فرماندهان و اداره كنندگان جنگ تحميلي، بسياري از رزمندگان اسلام كه براي دفاع از كشور در جبهه هاي حق عليه باطل حضور يافته بودند، حضرت امام خميني(رحمه الله) را از نزديك نديده بودند، ولي نفس قدسي امام، آن چنان در روحيه آنها اثر گذاشته بود كه در وصيت نامه ها يا نامه هايي كه به خانواده هايشان مي فرستادند، همه را به دفاع از ايشان سفارش مي كردند.
به برخي وصيتنامه هاي شهدا و نمونه هايي از سفارش آنها به ولايت پذيري اشاره مي كنيم.
شهيد سردار حاج احمد كريمي
اولين وصيت من اين است، در هر موقع و هر كجا كه هستيد، اول به امام عزيزمان دعا كنيد و اين شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» را هيچ موقع فراموش نكنيد و ذكر هميشگي تان باشد. دومين وصيت من اين است كه هميشه روحانيت را پشتيبان باشيد تا شكست نخوريد كه به قول امام، اسلام بدون روحانيت مثل كشور بدون طبيب است.
شهيد حسين قاسمي
لبيك يا امام
هميشه پيشاني بند «لبيك يا امام» به پيشاني مي بست. اين از علاقه وافر اين شهيد به حضرت امام (رحمه الله) بود و تأكيد داشت:«هنگامي كه من به شهادت رسيدم، پيشاني بند مرا به پيشاني عليرضا ـ فرزندش ـ ببنديد و پشت سر جنازه حركت دهيد، تا آنها كه نمي خواهند ببينند، كور شوند.»
شهيد ميرزا محمد بيگي
وقت اين است كه به ياري امام حسين(ع) و حسين زمان بشتابيم و به نداي رهبر عزيزمان كه به حق، نداي حيسن (عليه السلام) لبيك گوييم.
يكي از راه هايي كه مي شود انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي (عجل فرجهم) متصل كرد، رهبري حضرت امام در رأس انقلاب است و با رهبري ايشان مي شود اين حكومت را به صاحبش تحويل داد.براي مقرر شدن امر رهبري، وجود شريف امام لازم و ضروري است و از خدا مي خواهم او را براي ما حفظ نمايد و تا انقلاب مهدي (عجل فرجهم)، شاهد رهبري او باشيم.
حرف ها، گفته ها و كردار امام، الهام گرفته از وصي و دستورات غيبي ولي عصر(عجل الله) است و همواره دعاگوي او باشيم و طول عمرش را از خدا بخواهيم.
شهيد يعقوب مهدي زاده اصل
هميشه هشيار و آماده باشيد و مشت خود را بر دهان ياوه گويان و كساني كه مي خواهند انقلاب را به انحراف بكشانند بكوبيد و نگذاريد خون شهيدان عزيزمان پايمال شود و دست بيعت با امام محكم كنيد و نگذاريد حسين زمان تنها باشد كه اگر غفلت كنيد به عذاب الهي دچار خواهيد شد.
شهيد محمود صحرائي اردكاني
من شما را به پيروي از امام خميني و اطاعت بي چون و چرا از راهش كه همان راه امام زمان (عجل الله) است توصيه مي كنم. من به شما توصيه دارم با هر كسي كه از روي عناد با اين انقلاب دشمن است به مقابله برخيزيد.
سيد محمد ابراهيمي
هميشه به ياد خدا باشيد و به دستورات شرعي و الهي عمل كنيد و از امت شهيد پرور ايران و به خصوص همشهريان عزيز مي خواهم دست از اسلام، امام و انقلاب بر ندارند و با حضور در صحنه، پوزه لاشخوران شرق و غرب را به زمين بمالند و مواظب باشند افراد منافق، شما را فريب ندهند.
برادران عزيز، ملاك و خط مشي شما بايد دستورات خدا، قرآن، چهارده معصوم (عجل الله) و امام عزيزمان خميني كبير باشد و با حضور در صحنه هاي جنگ و انقلاب، روح شهداي اسلام را شاد كنيد و دشمن را به هراس و وحشت بيندزايد.
شهيد جواد هرمز پور
ما انقلاب نكرديم براي شكم. منظور اين است كه اگر كمبودي باشد از نظر اقتصادي، تحمل كنيد. دولت را تضعيف نكنيد، تضعيف دولت، تضعيف امام است، تضعيف امام، تضعيف اسلام است. نگذاريد كه دشمنان داخلي و خارجي بين شما نفوذ كنند. روز به روز وحدت خودتان را حفظ كنيد كه ما پيروزيم.
دانش آموز شهيد، جواد پاكپور
هرگز امام را تنها نگذاريد؛ يعني اگر امام را ياري نكنيد به اسلام پشت كرده ايد و اين خيانتي است به اسلام و اميدوارم كه همه مسلمين جهان با هم وحدت كلمه داشته باشند تا اسلام مستحكم و پايدار باشد.
شهيد باب الله رفعتي
براي امام عزيزمان در سرِ نمازهايتان دعا كنيد و از خدا طول عمر آن رهبر بزرگ را بطلبيد و براي رزمندگان و مجروحين و اسيران دعا كنيد.
آرزو داشتم به حضور امام برسم و او بر روي من لبخند بزند؛ زيرا تنها چيزي كه قلب مرا تسكين مي دهد، لبخند رهبر مي باشد، ولي چون سعادت آن را نداشتم از پدر و مادرم مي خواهم كه عكسي زيبا از امام را كه در حال لبخند زدن است، بر روي قبرم بزنند، شايد قلبم با ديدن آن گرم گردد.
دانشجوي شهيد، علي رضا كريمي
به ولايت فقيه كه استمرار حركت انبيا است چنگ بزنيد؛ چرا كه در زمان غيبت امام زمان (عجل الله) تنها، ولي فقيه است كه مي تواند رهبري جامعه اسلامي را عهده دار شود و زمام امور مسلمين را در دست گيرد و قدر علما را بدانيد كه ذخاير انقلاب هستند.
شهيد جلال اميري
من از تمام اقوام و دوستان و آشنايان مي خواهم كه امام را تنها نگذاريد و سلام مرا به رهبر عزيزم برسانيد و بگوييد كه تا آخرين قطره خونم، سنگر امام را ترك نكرده و نخواهم كرد. با خداوند پيمان مي بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام بلاها با حسين (ع) همراه باشم.
شهيد اميرخسرو سقايي
ملت غيور و شجاع ايران ! همان طوري كه از اول انقلاب با امام و روحانيت بوديد و از آنها پيروي مي كرديد، مبادا اين وحدت و هم بستگي كه بين شما و روحانيت است، از هم بپاشيد.
شهيد رضا خرمي
هميشه پيرو خط امام باشيد كه اگر اين گونه باشيد، هيچ خطر و انحرافي شما را تهديد نمي كند.
شهيدان ابوالفضل علمداري و دهقان نصيري
اين دو شهيد در وصيت خود تأكيد داشتند كه «كساني كه پيرو ولايت فقيه نباشند، نمي توانند در تشييع جنازه آنان شركت كنند» و اين اوج اعتقاد آنها را به اين امر مهم نشان مي دهد.
شهيد عباس زرگري
به هيچ كس اجازه ندهيد اسلام و نظام مقدس جمهوري اسلامي را تضعيف كند.
غلامحسين ابراهيمي
اي ملت عزيز مسلمان و شهيدپرور! همچنان پابرجا باشيد و سست نشويد، مبادا اين روحيه انساني و اسلامي خود را از دست بدهيد.
شهيد محمد مهدي حقيقي
برادرانم و خواهرانم! شما را به صبر و تقوا دعوت مي نمايم و از شما مي خواهم كه هميشه دنباله روي خط ولايت و ادامه دهنده راه شهدا و پشتيبان رهبري باشيد.
شهيد حسين ملكيان
امريكاي جنايت كار بايد بداند كه اگر تمامي امت مسلمان ايران شهيد بشوند، ديگر نمي گذارند كه او به ايران برگردد، مگر اينكه از روي جسد امت شهيد پرور بگذرد.
اين توصيه ها، زنگ خطري است براي بيداري ما تا اگر غفلت كرده ايم به خود آييم و اگر خواب هستيم، بدانيم كه وقت بيداري است. دشمن از شهدا و ملت ايران كينه اي بزرگ به دل دارد و اگر فرصتي بيابد با چكمه هاي استبداد و استعمار، تمام دستاوردهاي انقلاب را پايمال مي سازد.
منبع:گلبرگ 120