خولی بن یزید اصبحی؛ چهره منفور تاریخ کربلا!
خولی بن یزید اصبحی ایادی دارمی از قبیله حمیر است. گویا تاریخ شرم داشته است که در صفحات خود پیشینه ای برای وی ذکر کند. فردی که با اقدامات خود نامی جز ننگ و خواری برای خود به یادگار نگذاشته است. از اینرو از تاریخ ولادت و زندگانی وی تا پیش از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست. بنابراین تاریخ زندگانی خولی به شدت تحت تاثیر واقعه عاشورا قرار گرفته است.
خولی به سان بسیاری از مردم کوفه که پشت به خاندان رسالت کرده بودند و آخرین وصایای پیامبر (ص) را که در روز غدیر فرموده بودند که من برای اعمالم پاداشی جز محبت و دوستی با خاندان و اهل بیتم نمی خواهم را فراموش کرده بودند و اکنون با شعار اسلام در برابر فرزند همان پیامبر که مبین و تفسیر کننده اسلام واقعی بود برای کشتنش صف آرایی کردند.
خولی در واقعه کربلا از سپاهیان عمر بن سعد بود و از همان آغاز چشم و دل خود را برای دیدن و شنیدن حق بسته و دربست خود را در اختیار حزب اموی قرار داده بود. از اینرو از کسی که نمی خواهد سخن حق را بشنود، تامل کند و نهایت انتخاب کند نمی توان انتظار بصیرت داشت. برخی از منابع شهادت عثمان بن علی(ع) را به او نسبت دادهاند.او روز عاشورا تیری به سمت عثمان بن علی انداخت، سپس مردی از بنی دارم او را به شهادت رساند. برخی منابع شهادت جعفر بن علی را نیز به او نسبت دادهاند.اما در منابع دیگر، شهادت جعفر بن علی به هانی بن ثبیت حضرمی نسبت داده شده است.
شقاوت خولی، در روز عاشورا فقط به اینجا ختم نشد بلکه او در شهادت امام حسین(ع) نیز نقش داشت.او به تحریک شمر بن ذی الجوشن و یا سنان، خواست سر حضرت را از تن جدا کند، اما لرزشی بر دست و پایش افتاد و نتوانست چنین کند. سنان خود سر حسین(ع) را برید و آن را به خولی داد.البته لازم که توجه داشته باشیم که منابع تاریخی و جز آن، بریدن سر امام حسین(ع) را به خولی، سنان بن انس، شمر بن ذی الجوشن و شبل یزید(برادر خولی) نسبت دادهاند.
یاران و اصحاب امام حسین(ع) همگی به شهادت رسیده بودند و دیگر جز زنان و کودکان و امام سجاد(ع) که در حال بیماری بودند، فرد ذکوری نبود که سپاهیان اموی با آن به مقاتله بپردازند از اینرو خاندان اهل بیت را به اسارت گرفته و راهی کوفه کردند. در این هنگام سر های مبارک شهدای کربلا را نیز با خود همراه کردند که خولی از حاملان سر مبارک سید الشهداء (ع) بود.
بر طبق روایات های تاریخی، خاندان اهل بیت را پشت دروازه های کوفه نگاه داشتند و از آنجایی که دارلحکومه بسته بود، بنا به روایتی، سر مبارک امام حسین(ع) را با خود به خانه برد. نوار بنت مالک یا عیوف همسر خولی بود. طبری نوار بنت مالک را از بنیاسد دانسته است و به همسر دیگر وی از حضرمیان نیز اشاره کرده است.هنگامی که خولی سر امام(ع) را به خانه آورد او را سرزنش کرد. این زن در جریان قیام مختار به خوانخواهی از شهدای کربلا، نقش خود را تکمیل کرد و مخفیگاه خولی را به یاران مختار نشان داد.
مختار، کسانی را به سراغ خولی فرستاد. خولی در چاه مستراح خانهاش پنهان شد. آنها از همسرش او را جویا شدند. او که از خولی دل خوشی نداشت و در ماجرای آوردن سر حسین بن علی(ع)، خولی را شماتت کرده بود؛ به مخفیگاه خولی اشاره کرد. یاران مختار او را بیرون کشیدند و به نزد مختار بردند.در کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس آمده است: «مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی؟ گفت: نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم. مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت؟ گفت: او به من گفت: خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کرد و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند….مختار گفت: به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه (ع) را مستجاب خواهم کرد».به دستور مختار، او را نزدیک خانهاش به قتل رسانند و جسدش را سوزانند. که جز خاکستر از آن چیزی باقی نماند.
کودتای زپرپوستی امویان در اسلام
ابن تیمیه و تطهیر اسلام اموی؛
کودتای زپرپوستی امویان در اسلام
در آستانه ظهور دین مقدس اسلام، امویان از قبیله قریش، یکی از خانواده های با نفوذ در مکه تلقی می شدند که با ضعف اقتصادی بنی هاشم روز به روز بر قدرت سیاسی خود می افزودند و در اختیار گرفتن،نبض تجارت، عامل مهمی در این امر محسوب می شد. ظهور اسلام ضربه مهلکی به امویان بود؛ چرا که جلو چپاولگری آنان را می گرفت و نمی گذاشت به طرق مختلف از جمله ربا، تفکر خرافی درباره پرستیدن بت ها…مردم را بنده و برده خود بسازند. از این رو از آنجایی که اسلام شعار برابری و برادری داشت و هیچ برتری وبزرگی در امویان نسبت به دیگر قبایل و انسان های نمی دید و سروری و بزرگی آنان در شبه جزیره را به رسمیت نمی شناخت، در برابر اسلام ایستادگی کرده و با تمام وجود و امکانات با اسلام و پیامبر(ص) مبارزه کردند.
دشمنی و مخالفت امویان با پیامبر(ص) تا سال هشتم هجری ادامه پیدا می کند. در این سال مقارن ورود سپاه اسلام به مکه، بزرگ خاندان اموی یعنی ابوسفیان در برابر سپاه باشکوه اسلام، دچار ترس و تردید بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر بت پرستی خود می شود. در چنین شرایطی ابوسفیان رو به عباس عموی پیامبر(ص) می کند و می گوید؛ پادشاهی برادر زاده ات بزرگ شده است که عباس بدو هشدار می دهد که کلمه پادشاهی معنا ندارد، این شکوه پیامبری است. ابوسفیان در نهایت چاره ای جز قبول اسلام و ایمان آوردن نمی بیند. واقع امر این است که ایشان هرگز ایمان نیاورد بلکه در برابر مسلمانان و سپاه اسلام تسلیم شد و شعله های نفاق را در درون خود پرورش داد. اما در طرف دیگر، پیامبر رحمت للعاملین، از گناه همه کفار و قریش به جز معدودی افراد خاص گذشت کرد و خانه ابوسفیان را به عنوان مرکزی اعلام کرد که اگر هرکسی بدان وارد شود در ایمان خواهد شد، عنایت اسلام را در حق آنان تمام کرد. در همین راستا، عنوان طللقاء به خاندان اموی،یعنی آزاد شدگان داده شد.
اگر چه ظهور اسلام تحول بنیادین در اندیشه دینی و اجتماعی و سیاسی عرب وجود آورد، اما امویان در گمان خویش در فرایند سنت تاریخی، احساس شایستگی سروری داشته و می باید در آینده دور و یا نزدیک بار دیگر بدان می رسیدند. با این حال در هنگام رحلت پیامبر(ص)، چهار تن از امویان به مقام کارگزاری حضرتش دست یافته بودند از جمله؛ عتاب بن اسید بر مکه، ابان بن سعید بر مکه، خالد بن سعید بر صنعا، و به قولی ابوسفیان بن حرب بر نجران حکمرانی داشتند. اولین جریان نفاق امویان و بزرگ آنها یعنی ابوسفیان را بعد از این تحولات، در جریان بعد رحلت پیامبر(ص) و جانشینی ایشان می بینیم که ابوسفیان قصد در متشنج کردن اوضاع است و در همین راستا پیشنهاد همکاری و یاری به امام علی (ع) می دهد که با آگاهی حضرت این توطئه و نفاق بین مسلمانان خنثی می شود.
بدنبال شروع فتوحات در عصر خلفای راشدین ،نقش فعالتری از امویان شاهد هستیم. حضور امویان در فتوحات شامات بخصوص حضور یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان پر رنگ است. در واقع فتوحات این مناطق را باید در راستای کسب مقام سیاسی، بدست آوردن غنائم برای امویان تفسیر کرد؛چرا که امویان اندیشه ی جهادی نداشته و اعتقادی به اسلام هم نداشتند و از اینرو تلاش می کردند ازشرکت در این فتوحات برای پاک کردن تصویری از ایشان که در دوره پیامبر تا سال هشتم هجری ترسیم شده بود، در افکار عمومی مسلمانان استفاده کردند.
استقرار جایگاه امویان در شام، بعد از درگذشت یزید بن ابوسفیان، با انتخاب معاویه به عنوان حاکم تثبیت شد و این جایگاه در دوره خلیفه دوم و خلیفه سوم مورد تایید قرار گرفت. از زمان به دست گرفتن قدرت در شام توسط معاویه، وی به تفسیر خاصی از اسلام می پردازد.بر اساس تفسیر وی، کسانی که با هر عنوانی با وی مخالفت کنند دشمن خدا و پیامبر(ص) بوده و در همین راستا اندیشه خلافت هم تئوریزه می شود.
بنابراین با همین رویکرد، وابستگان اموی و یا زر خریدهای اموی شروع به جعل حدیث می کنند،احادیثی که از یک سو،جایگاه امویان را بالا می برد و از سوی دیگر،جایگاه نزیکترین خاندان به پیامبر(ع) یعنی اهل بیتش را پایین می آورد. این جعلیات در کنار فضای تبلیغات سیاسی آنقدر سهمگین بود که وقتی خبر شهادت امام علی(ع) در مسجد کوفه در شام پیچید،مردم با تعجب می گفتند مگر علی(ع) هم نماز می خوانده است.
شکل گیری و حمایت از اندیشه های فقه ای و کلامی که بتواند مشروعیت خاندان اموی را در جامعه اسلامی مورد تایید قرار گیرد، یکی دیگر از برنامه های امویان در همین راستا قابل تحلیل و تفسیر می باشد که نمونه بارز آن حمایت از اندیشه مرجئه گری در جامعه اسلامی بود.
ابوالشعثاء دلداده بی قرار حسین
ابوالشَّعثَاء نام مشهورش یزید بن زیاد بن مُهاصِربن نعمان کِنْدی است که برای او نامهای دیگری هم در منابع تاریخی ضبط شده است که از قبیله کِنده و از تیره بَنی بَهدَلَه بوده است.
ابوالشَّعثَاء مردی شجاع، دلیر و از دلاوران و تیراندازان به نام کوفه بوده که در روز عاشورا در رکاب نواده پیامبر(ص) به شهادت رسیده و در زمره اصحاب امام حسين علیه السلام و شـهــدای كـربلا میباشد و صاحب منتهی الآمال به نقل از فيروزآبادى گفته كه وی از محدّثين نیز بوده است.
اگرچه کوفیان به بی وفایی مشهورند و امروزه برای بی وفایی از مردم کوفه مثال می زنند، اما بوده اند کسانی از جمع مردمان کوفه که عاشق و دلداده مکتب حسینی بوده و در این راه نه اهل گفتار که اهل شهادت بودند و در این راه فرصت سوزی نکردند و دنبال توجیه رفتارهای خود نگشتند بلکه قدم در راه شهادت گذاشتند که ابوالشَّعثَاء یکی از این کوفیان بود. از اینرو نمی شود در هر قضیه ای همه را به یک چوب راند.
یکی از مسائلی که درباره ابوالشَّعثَاء بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد؛ اینکه چه زمانی ابوالشَّعثَاء به یاران امام حسین (ع) پیوسته است. برخی گزارش ها حکایت از آن دارد که ابوالشعثاء قبل از برخورد لشکر حرّ بن یزید ریاحی با کاروان امام حسين عليه السلام از كوفه خارج شده و به کاروان امام(ع) پیوسته است. اما در برخی گزارش های دیگر آمده است که ابوالشَّعثَاء به همراه عمر بن سعد از كوفه به كربلا آمد و زمانی كه عمر سعد پيشنهادهاي امام حسين علیه السلام را رد كرد، ابوالشعثاء از لشكر عمر سعد جدا شد ه و به امام (ع)ملحق شد….
در بررسی مجموع گزارش های تاریخی می توان به این نتیجه رسید که ابوالشَّعثَاء در هنگام مواجهه سپاه حربن ریاحی با سپام امام(ع) در کنار حضرت قرار گرفته بود. تستری از محققان معاصر با استناد به همین گزارش معتقد است، ابوالشعثاء خود از کوفه خارج شده و به کاروان امام حسین علیه السلام ملحق شده و یا شاید جدا شدن از سپاه حر بن یزید مقصود بوده و بعداً به عمر سعد تغییر یافته است.
پس معلوم می شود که خیلی ها هم می توانستند به جمع یاران سیدالشهداء در کربلا ملحق شوند ولی به بهانه های واهی متوسل شدند و یا مصلحت اندیشی کردند و خود را از فیض بزرگی محروم ساختند. از اینرو ملاک وضعیت فعلی افراد است نه آنچه خود و خاندانش کرده بودند، مهم آن است که چه می کنند و به کجا می رسند.
ابـوالشعثاء در روز عاشورا با تمام توان به دفاع از حریم اهل بیت می پردازد که در میانه جنگ اسبش به وسيله سپاه عمر بن سعد پي شد و او در كنار امام حسین علیه السلام با کمان خویش دشمن را هدف قرار داد و پس از پرتاب صد تيری که داشت، جز پنج تير خطا نداشته است. او در هنگام پرتاب تيرها این رجز را ميخواند: «اَنَا ابْنُ بَهْدَلَهْ فُرسانُ العَرْجَلَهْ؛ منم فرزند بهدله يكه سوار عرجله» و امام حسين علیه السلام نیز براي او دعا كرد تا خداوند تیرهایش را به هدف بنشاند و پاداش بهشت به او بدهد.
ابوالشعثاء با تمام شدن تیرهایش با شمشیر به دشمن حمله کرددر حالی که رجز میخواند: منم يزيد كه پدرم مهاصر بود، دليرتر از شير بيشه هستم، خدايا من ياور حسينم. بنابر گزارشهای موجود ابوالشعثاء پس از كشتن نُه نفر یا نوزده نفر از سپاه دشمن به شهادت رسيد.
اَبوثُمامه صائِدی؛شهید کوفی کربلا
عمرو بن عبداللـه بن کعب صائد بن شرحبیل بن شراحبیل، با کنیه ابوثمامه از بزرگان شيعه به شمار ميآید. شیخ طوسی از او با عنوان انصاری یاد کرده که نشان دهنده صحابی بودن او است. ابوثمامه را از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علی علیه السلام برشمردهاند که در همه جنگهای آن حضرت شرکت داشته و از جنگاوران و دلاوران عرب و از مشاهیر و شخصیتهای سرشناس شیعه در کوفه بوده است.
ابوثمامه پس از شهادت حضرت علی علیه السلام به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام درآمد و بعد از شهادت امام حسن مجتبی(ع) در کوفه اقامت کرد تا زمانیکه خبر مرگ معاویه بن ابوسفیان منتشر شد.ابوثمامه نیز به مانند بسیاری از اشراف و بزرگان کوفه به حسین بن علی(ع) نامه نوشت و او را به عراق دعوت کرد.
پس از ورود مسلم بن عقيل به كوفه، ابوثمامه به سرعت به او پیوست و به خاطر مهارتش در سلاحشناسی و کاربرد اسلحه به دستور مسلم، كمكهاى مالى شيعيان را دريافت مىكرد و با آنها اسلحه خريدارى مىكرد و در اين خصوص داراى مهارت و بصیرت بود.
ورود ناگهانی عبیدالله بن زیاد به کوفه تمام برنامه ها و محاسبات مردم کوفه را بهم ریخت چرا که مردم عراق بخصوص کوفه مردمی بودند که زبان خشونت و شمشیر را خوب می فهمیدند. چرا که آن هنگام که شمشیر برسرشان بود چونان بچه ای سر به زیر حرکت می کردند و آن هنگام که لبه شمشیر از گردنشان دور می شد چونان گله های گوسفند رمیده می شدند. از اینرو ورود عبیدالله به کوفه فضای از رعب و وحشت را حاکم ساخت.
با کشته شدن هانی بن عروه، مسلم بن عقیل کسانی را که با او بیعت کرده بودند، فرا خواند و فرماندهی قبیلههای تمیم و هَمْدان را به ابوثمامه سپرد. که در این حرکت نظامی، دارالاماره به محاصره درآمد، اما پس از آن که مردم کوفه دست از ياري مسلم برداشتند، ابوثمامه نیز پنهان شد که علت آن هنوز هم بر محققان مشخص نیست.
آیا وی از ترس جان این کار را انجام داد و یا تصور کرد که مسلم هم در جایی خود را پنهان خواهد کرد!!! در هر حال این شخصیت کسی نبود که اگر سهل انگاری هم از سوی او سرزده باشد، به راحتی از کنار آن بگذرد و چونان توابین منتظر باشد تا سر فرصت توبه کند. بعد از شهادت مسلم، عبیدالله همچنان دنبال ابوثمامه بود که ابوثمامه همراه نافع بن هلال جملي به سوي کاروان امام حسين علیه السلام حرکت کرده و به آن حضرت پیوست.
ابوثمامه با نافع بن هلال، مخفیانه از کوفه خارج شد و در راه مکه به کربلا، به کاروان امام حسین علیه السلام پیوست و در خدمت آن حضرت بود، تا به کربلا رسید.
ابوثمامه تا روز عاشورا در کنار امام حسین علیه السلام بود و در این روز وقتی که زمان نماز ظهر فرا رسید، وقت نماز را به امام یادآوری کرد و گفت دوست دارم هنگامی که خداوند را دیدار میکنم این نمازی را که وقت آن نزدیک گشته خوانده باشم. امام حسین علیه السلام نیز به او فرمود: از نماز یاد کردی خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد، بله اينك وقت نماز است.به گزارش منابع ابوثمامه پس از نماز به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید و گفت عجله دارم تا به دوستانم ملحق شوم و نمیتوانم، بمانم و شما را تنها ببینم. پس به میدان جنگ رفت. با اینکه در شهادت ابوثمامه در کربلا شکی نیست، اما چگونگی شهادت او مشخص نیست، و اختلافاتی در گزارشهای مربوط به شهادت او دیده میشود.
یمن: ایستادگی در نهایت مظلومیت
یک طرف سرزمینی کوچک به نام یمن
مردمانی فقیر و بی دفاع اما مقاوم و صبور و سلحشور
و آن طرف تمامی دنیای ظلم و فساد و مظلوم کشی
مثل اینکه رسم زمانه همین است که اگر مسلمان باشی و مقاوم و نخواهی که تن به ظلم بدهیدر نظر دنیا مجرم حساب می شوی و برای از بین بردنت به هر وسلیه ای متوسل می شوند
اینروزها دنیا با ثروت عربستان و تسلیحات اروپا و حمایت مستقیم آمریکا و پیروی کشورهای بی خاصیت عربی ، تمام همّ و غمّش از بین بردن مردم مظلوم یمن است
مردمی که با وجود همه محرومیتها و مظلومیتها همچنان در راه مبارزه ایستاده اند .
هرچند دنیای زر و زور و تزویر آنها را فراموش کرده و هیچ جایی در حمایتها و قطع نامه های آنها ندارند
هرچند درقبال کشته شدن مردان زنان و حتی کودکان آنها کوچکترین صدایی از هیچ نهاد به ظاهر حقوق بشری و انسانی بلند نمی شود
با این همه مردان مبارز یمنی ایستاده اند
دربین آتش و خون
برسر نعش شهیدانشان
و انشا.. پیروزی و نصرت با آنها ست
چرا که جبهه ظلم با همه هیمنه و ظاهر قدرتمندش ، بسیار ضعیفو شکننده است
أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
چهل شاخص جوان انقلابی از منظر امام خامنه ای
چهل شاخص جوان انقلابی از منظر امام خامنه ای
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی های مختلف خود بارها و بارها زاز شاخص های جوان انقلابی صحبت کرده اند.
95/07/27
✅ ١-خود را مدیون اسلام و انقلاب می داند.
✅ ٢-مومن به انقلاب و مبانی آن است.
✅ ٣-به آینده انقلاب و نظام اسلامی امیدوار است.
✅ ٤-دوستدار انقلاب و نظام اسلامی است.
✅ ٥-معتقد به آرمان های انقلاب است.
✅ ٦-مبانی جمهوری اسلامی را می داند.
✅ ٧-خودش را برای همه میدان های مورد نیاز انقلاب (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی) آماده می کند.
✅ ٨-پیشتاز حرکت های انقلابی است و در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی ثابت قدم است.
✅ ١٠-در صف اول دفاع از آرمان ها وارزش های انقلابی حضور دارد.
✅ ١١-رابطه خود را با امام و آرمان هایش پیوسته حفظ می کند.
✅ ١٢-معتقد به استقلال فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
✅ ١٣-خودش را برای مسئولیت های بزرگ اماده می کند.
✅ ١٤-بدنبال کسب آگاهی سیاسی و بصیرت است.
✅ ١٥-تاریخ معاصر را خوب می داند.
✅ ١٦-نسبت به دشمنی های دشمنان حساس، خروشناک است.
✅ ١٧-بدنبال کسب علم ودانش است.
✅ ١٨-نسبت به محیط پیرامونی خود حساس ، فعال و اثر گذار است.
✅ ١٩-بدنبال وحدت و هم افزایی در جامعه است.
✅ ٢٠-کار وتفکراتش اسلامی و انقلابی است.
✅ ٢١-با اطرافیان خود مجادله احسن دارد.
✅ ٢٢-خوش بین به فرهنگی اسلامی است.
✅ ٢٣-خوش روحیه است.
✅ ٢٤-باهوش است و نمی گذارد بنام امر به معروف از او سوء استفاده نمایند.
✅ ٢٥-امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه شرعی وانقلابی خود می داند.
✅ ٢٦-اخلاص در امور را سرلوحه خود قرار می دهد.
✅ ٢٧-پر انگیزه و مطالبه گر است.
✅ ٢٨-پايبند به تعلقات معنوی، خانوادگی ومیهنی است.
✅ ٢٩-با منطق محکم از مسئولین انتقاد می کند.
✅ ٣٠-نظام سلطه را با همه ابعاد و لایه هایش می شناسد.
✅ ٣١-مقید به کار تشکیلاتی است.
✅ ٣٢-قانون گراست.
✅ ٣٣-دلش نورانی است.
✅ ٣٤-رابطه قلبی ومعنوی خود را با خداوند تقویت می کند.
✅ ٣٥-اهل قرآن است.
✅ ٣٦-اهل دعا و مناجات با خداست.
✅ ٣٧-اهل اعتکاف است.
✅ ٣٨-میانه رو است؛ افراط وتفریط نمی کند.
✅ ٣٩-از طعن و بدگویی دیگران نمی هراسد.
✅ ٤٠-عدالت خواه است.
مناظره آمریکایی زیر بمباران اتهام و توهین
مناظره آمریکایی زیر بمباران اتهام و توهین
نماهنگ وقت رفتن با صدای حاج محمود کریمی
نماهنگ وقت رفتن با صدای حاج محمود کریمی
امام زمان (عج) کجای زندگی ماست؟
امام زمان (عج) کجای زندگی ماست؟
حسین ابراهیمی در وبلاگ “سرباز صفر جنگ نرم” نوشت:
روزهایمان از پی هم می گذرد ،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است…
او باب رسیدن به خداست و قرآن می گوید : وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا1 ، از درب ها وارد خانه شوید؛به راستی اگر او امام ماست پس ما ماموم اوییم و ماموم باید عملش به مانند امام و متکی و پیرو او باشد اما تو بگو کیست او که من مانند او باشم؟!
اهمیت معرفت امام زمان صلوات الله علیه
اهمیت معرفت و شناخت امام زمان در مذهب ما به اهمیت اصل ایمان است از آنجا که نه یک حدیث بلکه بابی در احادیث ماست که کسی که بمیرد در حالی که امام زمان نشناس باشد به دین اسلام نمرده است بلکه چونان جاهلیت قبل از اسلام دچار انحراف و تباهی و بدآئینی بوده است.
آیا با امام زمان ارتباط دارید؟
امام باقر در تفسیر آیه 200 سوره آل عمران می فرمایند : رابطوا امامکم المنتظر2 ،با امام زمانتان رابطه داشته باشید ، حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه در این رابطه می فرمایند: تا رابطه ما با ولیّ امر، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد.و قوّت رابطه ما با ولیّ امر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم در اصلاح نفس است.
باز باید از خودم بپرسم از قصه معرفت که بگذریم،چقدر امام زمان خود را یاد می کنیم که این از حداقل هاست امام زمان در کلامی می فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم3 ، ما شما را فراموش نمی کنیم! ؛ محبت او که مظهر مهر خدای رحمان است ما را فرا گرفته اما در کدامین کوچه غفلت در این دنیای رنگ و ریا و بی وفایی گیر کرده ایم که یادی از او نمی کنیم،همان یادی که البته باب لطف و توجه خدا به ماست.
یکی از دستور العمل های ارتباط با امام زمان این است که برای فرج او که فرج عالم است دعا کنیم البته باز باید یادآور شوم که در این روزگار آخرالزمان یاد کردن و دعا کردن برای آن آئینه حسن حضرت پروردگار خود نعمت و رزقی بزرگ است که باز چگونه توان از عهده شکر آن بر آمد؟؛
قال المَهدي(عج): «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم»4
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ،زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست .
یاد او باب گشایش است و دعای برای فرج او اول درهای رحمت خداوند را به روی خود ما باز می کند که این عمل خود از کمترین وظایف شیعیان آن امام منتظر در قبال حضرت است.
خیلی از ما بیشترین دعایی که گاهی برای امام زمان می خوانیم همین دعای “اللهم کن لولیک” است که دعای برای سلامتی حضرت است اما قدر همین دعا را هم نمی دانیم ،او گوش شنوا و چشم بینای خداوند است ،او همان مهربانی است که ما در این دوران سخت دستور داریم در خانه او برویم و از او استمداد بجوییم، این دعا ها بهانه است تا باز نام مهدی بر زبان ما جاری شود تا باز تابلوی نجات در این دوران جلوی چشممان بیاید ، پدر معنوی ما اوست ،همان پدری که چون یعقوب نبی برای فرزندان گنهکار خود استغفار می کند؛ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ5 ؛ ای پدر برای گناهان ما طلب آمرزش کن که ما خطاکار بوده ايم.
آیا دوست داریم امام زمان برای ما دعا کنند؟
آیا دوست داریم که مشمول دعای مستجاب امام زمان شویم؟ آیا این اراده و همت و البته اعتقاد را داریم که امام زمان برای ما و زندگی و خانواده ما دعا کنند؟ راهش دل دادن به مهدی و دعا برای اوست از جمله دلایلی که علما برای اینکه امام زمان هر کس که ایشان را یاد و دعا کند ،دعا می فرمایند ،روایت زیر است:
مرحوم راوندي در کتاب الخرائج نقل مي کند: گروهي از اهل اصفهان ـ از جمله ابو عباس احمد بن نصر وابو جعفر محمد بن علويه ـ برایم نقل کرده اند: در اصفهان مردي شيعه به نام عبدالرحمان بود، از او سئوال کردند: علت اينکه امامت امام علي النقي (عليه السلام) را پذيرفتي و دنبال فرد ديگري نرفتي چيست؟
گفت: جرياني از آن حضرت ديدم که قبول امامت آن حضرت را بر من لازم نمود. من مردي فقير اما زباندار وپر جرأت بودم به همين جهت در سالي از سالها اهل اصفهان من را برگزيدند تا با گروهي ديگر براي دادخواهي به دربار متوکل برويم. ما رفتيم تا به بغداد رسيديم هنگامي که در بيرون دربار بودم خبر به رسيد که دستور داده شده امام علي النّقي را احضار کنند،بعد حضرتش را آوردند.
من به يکي از حاضرين گفتم: اين شخص که او را احضار کردند کيست؟ گفت: او مردي علوي وامام رافضي ها ست سپس گفت: به نظرم مي رسد که متوکل مي خواهد او را بکشد، گفتم: از جاي خود تکان نمي خورم تا اين مرد را بنگرم که چگونه شخصي است؟
او گفت: حضرت در حالي که سوار بر اسب بودند تشريف آوردند ومردم در دو طرف او صف کشيدند واو را نظاره مي کردند. چون چشمانم به جمالش افتاد محبت او در دلم جاي گرفت و در دل شروع کردم به دعا کردن براي او که خداوند شرّ متوکل را از حضرتش دور گرداند.
حضرت در ميان مردم حرکت مي کرد و به يال اسب خود مي نگريست نه به راست نگاه مي کرد ونه به چپ، من نيز دعا براي حضرتش را در دلم تکرار مي کردم.
چون در برابرم رسيد رو به من کرد وفرمود:
استجاب الله دعاک، وطوّل عمرک وکثّر مالک وولدک.
يعني: خداي دعاى تو را مستجاب کند. وعمر تو را طولاني ومال وفرزند تو را زياد گرداند.
از هيبت و وقار او بدنم لرزيد ودر ميان دوستانم به زمين افتادم.
دوستانم از من پرسيدند، چه شد؟
گفتم خير است وجريان را به کسي نگفتم.
پس از آن به اصفهان بازگشتيم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت درهايي از مال وثروت را براي من باز کرد تا جايي که اگر همين امروز درب خانه ام را ببندم قيمت اموالي که در آن دارم معادل هزاران هزار درهم است واين غير از اموالي است که در خارج خانه دارم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت ده فرزند به من عنايت فرمود.
ببينيد که چگونه مولاي ما امام علي نقي (عليه السلام) دعاى آن شخص را به خاطر نيکي او جبران وتلافي نمود. براي او دعا فرمود با اينکه از مؤمنان نبود. آيا گمان مي کنيد که اگر در حق مولاي ما صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنيد شما را با دعاى خير ياد نمي کند با اينکه شما از مؤمنان هستيد؟6
……………………………………………………………………………………..
پی نوشت:
1-سوره بقرة/آیه/189
2-تفسیر برهان جلد۱صفحه۳۳۴
3-بحار الانوار علامه مجلسی، ج 53، ص 175
4-بحارالأنوار ،ج53 ، ص180 ، باب 31
5-سوره یوسف/آیه97
6-مکیال المکارم: 1 / 333