حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از دیگر برخوردهایى كه امام حسن عسكرى علیهالسلام با منحرفان فكرى داشت، همانا موضعگیرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنى همانهایى كه عقیده داشتند: خداوند در ابتداى آفرینش با خلقت كردن پیامبر، همه چیز را به او واگذار كرده، سپس این پیامبر است كه دنیا و هر آنچه كه در او هست را آفریده است. و برخى گفتهاند: خداوند این اختیار را به على بن ابیطالب علیهالسلام داده است.
و چون این اندیشه انحرافى لطمه شدیدى بر عقاید مسلمانان مىزد، و پیامدهاى ناگوارى در پى داشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفكر غلط، مورد نكوهش معصومان علیهمالسلام قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و كفار قلمداد كردند. زیرا چیزى مدعى شده بودند كه حتى یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه یكى از آثار این تفكّر غلط، غُلوّ درباره پیامبر و معصومان علیهمالسلام بود. از این رو، امام عسكرى علیهالسلام مسلمانان را از پیروى چنین افرادى با چنین افكارى بر حذر مىداشت و گاهى با برخى از سادهاندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه برخورد مىكرد، به امید آن كه از باور خود دست بردارند.
آگاه ساختن فیلسوف عراق
مورخان نوشتهاند: در زمان امام حسن عسكرى علیهالسلام فیلسوفى در عراق مىزیست به نام «اسحاق كِندى». وى به خیال این كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوین و تألیف كتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مىنویسد:
روزى یكى از شاگردان اسحاق كِندى به محضر امام حسن عسكرى علیهالسلام وارد شد. امام به وى فرمود: آیا در بین شما فرد توانایى پیدا نمىشود كه استادتان كِندى را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از این كار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه مىتوانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنیم؟!
حضرت فرمود: آیا آنچه را كه به تو بیاموزم، به او مىرسانى؟
عرض كرد: آرى.
امام فرمود: به نزد او برو و نخست با وى معاشرت نیكى داشته باش و به هر چه نیاز دارد، كمكش كن. هنگامى كه با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم رسیده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد كه شما پنداشتهاى و در پى آن هستى؟ او به تو خواهد گفت: آرى، این احتمال وجود دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجه معانى مىشود و آنها را درك مىكند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه مىدانى شاید منظور گوینده كلمات قرآن غیر از چیزى باشد كه شما تصور كردهاى و او الفاظ قرآن را در غیر معانى خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكرى علیهالسلام مرخص شده و به سوى استاد خود، فیلسوف عراقى، رهسپار گردید و مدتى به دستور آن حضرت با او به نیكى رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پیشنهادى امام را از او پرسید.
كِندى گفت: یك مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان كن.
وى بار دیگر سخن امام را بیان نمود. كِندى درنگى كرده و مقدارى فكر كرد و دریافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمى این امر كاملاً محتمل است و در نظرش این سخن كاملاً صحیح آمد. از این روى به شاگردش گفت: تو را سوگند مىدهم كه بگویى این سخن را از كجا آموختى و چه كسى آن را به تو گفته است؟
راوى مىگوید: گفتم: این، چیزى بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.
گفت: هرگز!فردیهمانند تو محال است بر چنین چیزى دست پیدا كند و به این مرتبه از این سخن برسد! حال به من بگو كه این سخن را از كجا آوردى؟
گفتم: این، دستورى بود كه ابومحمّد ـ عسكرى علیهالسلام ـ به من یاد داده است.
گفت: درست گفتى، چرا كه چنین سخنانى تنها از همان خاندان صادر مىشود.
سپس آتشى درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.(2)
در تفسير امام حسن عسکري عليه السلام حديثي وارد شده است که آن را ابويعقوب يوسف بن يزياد و علي بن سيار روايت کرده اند، اين دو بزرگوار مي گويند:
شبي در خدمت امام عسکري(ع) بوديم- در آن زمان حاکم آن سامان نسبت به امام (ع) تعظيم مي کرد و اطرافيان او نيز احترام مي نمودند- ناگهان حاکم شهر از آنجا عبورش افتاد و مردي دست بسته همراه او بود او امام(ع) را که در بالاي خانه قرار داشت و از بيرون مشاهده مي شد ديد، همينکه چشمش به آن حضرت افتاد به خاطر احترام از مرکب پياده شد.
امام عسکري(ع) فرمود: به جاي خود برگرد، و او در حالي که تعظيم مي کرد به جاي خود يعني روي مرکب برگشت و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا اين شخص را امشب کنار يک دکان صرافي گرفته ام به گمان اينکه مي خواسته راهي به دکان باز کند و از آن سرقت کند. همين که خواستم او را تازيانه بزنم- و اين روش من است متهمي را که دستگير مي کنم پنجاه تازيانه مي زنم تا تنبيه او باشد و بعد از آن جرم بزرگتري مرتکب نشود- او به من گفت: از خدا بترس و کاري که باعث خشم خداوند مي شود انجام نده، من به راستي از شيعيان علي بن ابي طالب و شيعه اين امام بزرگوار پدر کسي که به امر خدا قيام مي کند مي باشم.
من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد امام(ع) مي برم، اگر آن حضرت گفته ات را تصديق کرد که از شيعيان او هستي تو را رها مي کنم، و اگر دروغ گفته بودي بعد از آنکه هزار تازيانه به تو زدم دست و پايت را قطع خواهم کرد، اکنون او را به حضور شما آورده ام، آيا او همان طور که ادعا کرده است از شيعيان شما مي باشد؟
امام (ع) فرمود:
پناه بر خدا مي برم، اين کجا از شيعيان علي بن ابي طالب مي باشد؟ خدا او را در دست تو گرفتار کرده است بخاطر اينکه به خيال خود اعتقاد دارد که از شيعيان حضرت علي (ع) است.
حاکم گفت: راحتم کردي، الآن پانصد ضربه به آن مي زنم و هيچ اعتراضي هم بر من نيست. و چون او را به فاصله زيادي از آنجا دور کرد دستور داد او را به رو بر زمين افکندند، دو جلاد را يکي در طرف راست و ديگري در طرف چپ بر او گماشت و به آنها گفت: او را بزنيد و بدرد آوريد.
اين دو نفر شلاق هاي خود را بطرف او پايين آوردند، ولي به او برخورد نکرد و هر چه مي زدند بر زمين مي خورد، حاکم ناراحت شد و گفت: واي بر شما، زمين را مي زنيد؟ به پشت و کمر اين شخص بزنيد، دوباره شروع به زدن کردند و پشت و کمر او را نشانه گرفتند ولي اين بار دستهاي آنها خطا رفت و آندو به يکديگر زدند و داد و فرياد آنها بلند شد.
حاکم به آنها گفت: واي بر شما، مگرشما ديوانه شده ايد؟ چرا خودتان را مي زنيد؟ اين مردي که بر زمين افتاده بزنيد گفتند: ما همين کار را مي کنيم و جز او را هدف نمي گيريم و نمي زنيم ولي دست هاي ما بي اختيار منحرف مي شود بطوري که ضربه ها بر خود ما وارد مي شود.
حاکم چهار نفر ديگر از مأموران خود را صدا زد و به اين دو نفر اضافه کرد و گفت: او را احاطه کنيد و تا مي توانيد بزنيد، شش نفر دور او را گرفتند و شلاق ها را بالا بردند که او را بزنند ولي اين بار شلاق به حاکم اصابت کرد. او از مرکب پياده شد و فرياد کرد: مرا کشتيد خدا شما را بکشد، اين چه کاري است که مي کنيد؟ گفتند: ما غير اين شخص را نمي زنيم و نمي دانيم چرا چنين مي شود؟
حاکم با خود گفت: شايد اينها توطئه کرده اند، لذا چند نفر ديگر را مأمور کرد که اين شخص را بزنند، ولي آنها هم حاکم را زدند بار ديگر گفت: واي بر شما چرا مرا مي زنيد؟ گفتند: به خدا قسم ما جز اين شخص را نمي زنيم.
حاکم گفت: سر و صورت مرا مجروح کرديد، اگر مرا نمي زنيد از کجا اين جراحتها پيدا شد؟ گفتند: دست ما بشکند اگر تو را قصد کرده باشيم. مرد گرفتار به حاکم گفت: اي بنده خدا، آيا به اين لطفي که به من مي شود و ضربات شلاق از من دفع مي گردد هيچ توجه نمي کني و عبرت نمي گيري؟ واي بر تو، مرا نزد امام(ع) برگردان و هر چه در مورد من فرمان داد اجرا کن.
حاکم او را نزد امام (ع) برگرداند و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا، کار اين شخص عجيب است، از طرفي انکار کرديد که از شيعيان شما باشد- و هر که شيعه شما نباشد ناگزير شيعه ابليس است و جايگاهش در آتش است- و از طرف ديگر معجزاتي از او مشاهده کردم که مخصوص پيامبران است.
امام (ع) فرمود:
بگو: يا جانشينان پيغمبران( يعني اظهار معجزه منحصر به پيامبران نيست بلکه جانشينان واقعي آنها هم به آوردن معجزه توانائي دارند). حاکم هم کلام خود را با اضافه کردن جمله اي که امام (ع) فرمود تصحيح کرد.
سپس امام عسکري(ع) به حاکم فرمود: اي بنده خدا اين شخص در اينکه ادعا کرده از شيعيان ما است دروغ گفته است دروغي که اگر مي فهميد و از روي عمد آن را مي گفت به تمام آن عذاب تو گرفتار مي شد و در زندان زيرزميني سي سال باقي مي ماند، ولي خداوند به او رحم کرد زيرا کلمه را بر آنچه قصد کرده اطلاق نموده است و از روي عمد دروغ نگفته است و تو اي بنده خدا بدان که خداوند او را از دست تو نجات داده است، او را رها کن، زيرا از دوستان و ارادتمندان ما است گر چه از شيعيان ما نيست.
حاکم گفت: نزد ما اين تعبيرات همه مساوي است، چه فرقي بين اينها است؟ امام (ع) به او فرمود:
الفرق أن شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا، و يطيعونا في جميع أوامرانا و نواهينا، فأولئک من شيعتنا. فأما من خالفنا في کثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا.
شيعيان ما کساني هستند که از آثار ما پيروي مي کنند، دستورات ما را به کار مي بندند، و از آنچه نهي کرده ايم اجتناب مي نمايند، و اما کساني که در بسياري از آنچه خداوند بر آنها واجب کرده با ما مخالفت مي کنند از شيعيان ما نيستند.
سپس امام (ع) به حاکم فرمود: و تو دروغي گفته اي که اگر از روي عمد مرتکب شده بودي خداوند تو را به هزار تازيانه و سي سال زندان زير زميني گرفتار مي کرد.
حاکم عرض کرد: آن دروغ چه بوده است اي فرزند رسول خدا؟
امام(ع) فرمود: معجزاتي را که ديدي به اين شخص نسبت دادي در حاليکه معجزه کار او نيست بلکه کار ما است که خداوند در مورد او ظاهر کرد تا حجت ما را آشکار کند و عظمت و شرافت ما را روشن سازد، و اگر گفته بودي معجزاتي در مورد او مشاهده کردم- و عمل را به او نسبت نمي دادي- آن را انکار نمي کردم، آيا حضرت عيسي که مرده را زنده کرد معجزه نيست؟ آيا معجزه کار آن مرده بود يا عيسي؟ آيا گل را که به شکل پرنده ساخت و به اذن پروردگار پرنده گرديد، اين معجزه کار پرنده بود يا حضرت عيسي؟ آيا آنهائيکه مسخ شدند و با خواري بوزينه گرديدند معجزه نيست؟ آيا اين معجزه کار بوزينه ها بود يا پيغمبر آن زمان؟
حاکم گفت: ” أستغفرالله ربي و أتوب اليه” ” از خدا طلب آمرزش مي کنم و به سوي او بازگشت مي نمايم.”
سپس امام عسکري (ع) به آن شخص که ادعا کرده بود شيعه علي بن ابي طالب (ع) است، فرمود:
يا عبدالله لست من شيعة علي(ع)، إنما أنت من محبيه.
اي بنده خدا تو شيعه علي بن ابي طالب (ع) نيستي بلکه از دوستان او مي باشي.
همانا شيعيان آن حضرت کساني هستند که خداوند تبارک و تعالي درباره آنان فرموده است:” والذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک أصحاب الجنة هم فيها خالدون."( بقره/82)
” کساني که ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند اهل بهشت خواهند بود، و در آن جا براي هميشه خواهند ماند.”
هم الذين آمنوا بالله و وصفوه بصفاته، و نزهوه عن خلاف صفاته و صدقوا محمداً (ص) في أقواله و صوبوه في کل أفعاله، ورأوا علياً بعده سيّداً إماماً و قرماً هماماً لا يعدله من اُمّة محمد(ص) أحد، ولا کلهم إذا جمعوا في کفّه يوزنون بوزنه، بل يرجّح عليهم کما ترجح السماء و الأرض في الذرّة.
شيعيان کساني هستند که به خدا ايمان آورده اند و او را به صفاتي که خودش فرموده توصيف مي کنند و از صفات ديگر که بر خلاف آن باشد پاک و منزه مي دانند، و محمد(ص) را در همه گفتارش تصديق مي کنند، و همه کارهاي او را عين صواب و راستي مي دانند و عقيده دارند که علي (ع) بعد از او سرور و پيشواي همگان است و بزرگواري است که هيچکس از امت محمد(ص) همتاي او نيست، بلکه اگر همه آنها را در کفه اي و علي(ع) را در کفه اي ديگر قرار دهند کفه علي(ع) بر آنها ترجيح پيدا مي کند مانند ترجيح داشتن وزن آسمان و زمين بر يک ذره بي مقدار.
و شيعيان علي (ع) کساني هستند که در راه خدا هيچ باکي ندارند که مرگ سراغ آنها آيد، يا آنها در دام مرگ قرار گيرند و شيعيان علي(ع) آنهايي هستند که برادرشان را بر خود ترجيح مي دهند گرچه در حال نياز و حاجت باشند. و آنها کساني هستند که خداوند در جائي که نهي فرموده آنها را نمي بيند، و جائيکه امر فرموده خالي از آنها نيست.
و شيعيان علي بن ابي طالب(ع) کساني هستند که در احترام نمودن و بزرگداشت برادران مؤمن به مولاي خود علي(ع) اقتدا مي کنند.
و آنچه گفتم گفتار خودم نيست بلکه گفتار رسول خدا(ص) است و اين فرمايش پروردگار است که فرموده است:” وعملوا الصالحات” يعني بعد از اعتراف به توحيد و اعتقاد داشتن به نبوت و امامت همه فرائض و تکاليف الهي را بجا مي آورند، و در رأس آنها دو فريضه است:
يکي ادا کردن و پرداختن حقوق برادران دين، دوم رعايت تقيه و آشکار نکردن عقيده مذهبي خود در مقابل شيعيان خداوند براي آنکه جان و مال خود را حفظ کنند.
منابع مورد استفاده :
تفسير امام عسکري، ج7، ص316/ بحارالأنوار، ج68 ، ص160/ تفسير برهان، ج4، ص23.
نویسنده: محمدرضا مرادی
روز شنبه 12 دیماه احکام اعدام «آیتالله النمر» و 47 نفر دیگر به اتهام تروریسم مدّنظر آل سعود در 12 منطقه عربستان اجرا شد. رژیم سعودی با وجود اعتراضات فزایندهی جهان اسلام به حکم اعدام این روحانی برجستهی شیعی عربستانی، این روحانی مبارز را به اتهام واهی حمایت از تروریسم به شهادت رساند. بیانیهی وزارت کشور عربستان «آیتالله نمر» را مبلّغ فتنه و تفرقه خوانده است و این روحانی برجسته را که تنها برای احقاق حقوق مشروع شیعیان و رفع تبعیض و بیعدالتی در عربستان مبارزه میکرد، به تلاش برای برهم زدن امنیت و فتنهافکنی متهم کرده است. سخنگوی وزارت کشور عربستان در نشستی خبری در این مورد اعلام کرد که احکام اعدام اجرا شده در داخل زندانها صورت گرفته و برخی از احکام اعدام با شمشیر (گردن زدن) و برخی نیز با شلیک گلوله صورت گرفته است. دادگاه جنایی عربستان در تاریخ 23 مهرماه حکم بدوی اعدام تعزیری «آیتالله نمر» را صادر کرد. شیخ نمر در تاریخ 23 آبانماه اعتراضی کتبی در 50 صفحه تقدیم دادگاه جنایی عربستان کرده بود. پس از آنکه دادگاهِ استیناف هم این حکم را تأیید کرد، وزارت کشور پرونده وی را به دربار آلسعود فرستاد که در نهایت با امضای حکم اعدام وی از سوی «سلمان بن عبدالعزیز» شاه سعودی، این روحانی برجستهی شیعی به شهادت رسید.
این اقدام عربستان در حالی صورت میگیرد که این کشور در حوزهی داخلی و منطقهای، با مشکلات و چالشهای زیادی روبهرو است و منطق حکم میکند که سعودیها برای خود جبههی جدیدی نگشایند. اما تاریخ 9 دههای حاکمیت خاندان سعودی در عربستان نشاندهنده این امر است که تصمیمات اتخاذ شده در این خاندان همواره در مدار عقلانیت حرکت نکرده است. پس از فوت ملک عبدالله و به قدرت رسیدن ملک سلمان روند عدم حاکم بودن عقلانیت بر رفتار سعودیها شدت بیشتری گرفت و اولین نمود آن در حملهی این کشور به یمن ظاهر شد. پس از این اقدام سعودیها، حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از بانوان، شاعران و ذاکران اهلبیت علیهمالسلام اعلام کردند: «ما با سعودیها در مسائل گوناگون سیاسی اختلافات متعددی داریم اما همیشه میگفتیم که آنها در سیاست خارجی متانت و وقار نشان میدهند، اما چند جوان بیتجربه امور آن کشور را در دست گرفته و دارند جنبهی توحش را بر جنبهی متانت و ظاهرسازی غلبه میدهند که این کار قطعاً به ضررشان تمام خواهد شد.» (۱۳۹۴/۰۱/۲۰)
این اظهارات رهبر معظم انقلاب در رفتار بعدی سعودیها به خوبی نمایان شد و اکنون اوج توحش و جنون آلسعود را در اعدام آیتالله نمر میتوان مشاهده کرد. حضرت آیتالله خامنهای یک روز پس از این اعدام، در جلسهی درس خارج فقه، جنایت بزرگ عربستان سعودی در به شهادت رساندن عالم مؤمن و مظلوم، شیخ نمر باقر النمر را بهشدت محکوم کردند و با تأکید بر لزوم احساس مسئولیت دنیا در قبال این جنایت و جنایات مشابه سعودی در یمن و بحرین، خاطرنشان کردند: «بدون تردید خون به ناحق ریختهی این شهید مظلوم به سرعت اثر خواهد کرد و دست انتقام الهی گریبان سیاستمداران سعودی را خواهد گرفت.» ایشان با انتقاد شدید از سکوت مدعیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حمایت آنان از رژیم سعودی که خون بیگناه را تنها به خاطر انتقاد و اعتراض به زمین میریزد، تأکید کردند: «جهان اسلام و همهی دنیا باید نسبت به این قضیه احساس مسئولیت کنند.»
تاکید آیتالله نمر بر امر به معروف و نهی از منکر
آیتالله نمر که از خانوادهای بسیار خوشنام در شرق عربستان به دنیا آمد، همواره به همراه دیگر خاندانش برای احقاق حقوق شیعیان عربستان تلاش کرد و بارها در این راه تحت فشار قرار گرفت تا اینکه سرانجام در سال 2012 دستگیر و سرانجام اعدام شد. رفتار این روحانی بلندپایه با آلسعود، هیچگاه از مدار مسالمتآمیز عدول نکرد و از دست بردن به اسلحه و تشویق به مبارزهی مسلحانه اکراه داشت. آلسعود که با چالشهای داخلی و منطقهای زیادی روبهرو است، به دلیل احساس تهدید امنیتی و هویتی در ماههای اخیر، هیچگونه اعتراضی را نمیتواند تحمل کند. این کشور که در مسائل مختلف منطقهای شکستهای زیادی را متحمّل شده، به دنبال آن است تا برای جبران این شکستها، جبهههای دیگری برای بازی و پیروزی احتمالی در آنها بگشاید. اما این کشور نتوانسته است براساس مقدورات و محذورات خود رفتار متناسبی را ترسیم نماید از اینرو همواره با شکست مواجه شده است. این کشور در سوریه با وجود هزینههای زیاد، سرانجام به این نتیجه رسید که نظام سوریه ساقطشدنی نیست و تنها ملت این کشور قادر به تصمیمگیری در مورد سرنوشت خود هستند. اما سوریه تنها ایستگاه اول اشتباهات سریالی عربستان بود. ملک سلمان شاه سعودی که به دلیل بیماری آلزایمر عملاً در حاشیهی قدرت است، قدرت را به صورت رسمی به محمدبنسلمان واگذار کرده است. محمدبنسلمان به دلیل بیتجربگی و همچنین رقابتهای درونی قدرت در خاندان سعودی، با تصمیمی نابخردانه همسایهی جنوبی عربستان را از 9 ماه پیش مورد حمله قرار داده است. با وجود آنکه یمن فقیرترین کشور عربی است و از لحاظ نظامی چندان قوی به نظر نمیرسد، اما مردم یمن تاکنون نه تنها از پیروزی متجاوزین جلوگیری کردهاند بلکه استانهای جنوبی عربستان را نیز تحت حمله قرار داده و حتی ذخایر استراتژیک نفتی عربستان در استان عسیر را با موشک بالستیک قاهر 1 منفجر کردهاند. این شکستهای پیدرپی باعث شده است تا آل سعود برای فرار از شکستهای منطقهای و انحراف افکار عمومی، به مسائل داخلی چنگ بزند. معمولاً در کشورهای مختلف دنیا سعی میشود که مخالفان را تا حد امکان با کمترین حدّ ممکن مجازات کنند، چرا که تبعات آن میتواند برای هر نظامی هزینهزا باشد. البته این قاعده در مورد کشورهایی صدق میکند که خرد جمعی در ادارهی امور به کار گرفته میشود اما در عربستان تصمیمات تنها توسط یک شخص اتخاذ میشود و به دلیل جنگ قدرت در خاندان سعودی، هیچ مشورتی در ادارهی امور با شاهزادههای رقیب صورت نمیگیرد. از این رو است که آلسعود عالمی که تنها به تبلیغ مذهب و امر به معروف و نهی از منکر میپرداخت را اعدام کرد. این امر ناشی از ترس همیشگی آلسعود به دلیل عدم مقبولیت مردمی است که همواره نگرانی اصلی حاکمان سعودی بوده است.
تبعات اعدام آیتالله نمر
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
بدون شک هر کنشی با واکنش همراه خواهد بود و هیچ حکومتی نمیتواند از تبعات تصمیمات و اقدامات نسنجیدهی خود فرار کند. در این مورد تاریخ بزرگترین راهنما و چراغ هدایت است. همواره در طول تاریخ حاکمانی که علیه مظلومین اقدام به کشت و کشتار کردهاند و ستمگری را به بالاترین حد خود رساندهاند، به بدترین شکل ممکن تنبیه شدهاند. حسنی مبارک در مصر، صدام حسین در عراق، و معمر قذافی در لیبی مهمترین نمونههای معاصر در این مورد هستند که به جزای گناهان و ستمگریهای خود رسیدند. آلسعود نیز بدون شک نمیتواند از این جبر تاریخی فرار کند و به زودی باید با تبعات و پیامدهای شهادت آیتالله نمر روبهرو شود.
از همان ساعات اولیه، درگیریها در منطقهی شرق عربستان در واکنش به این اقدام سعودیها شروع شد. البته شیعیان عربستان بارها علیه آلسعود قیام کردهاند اما خون شهید نمر میتواند به عنوان عاملی وحدتبخش در بین گروههای مختلف شیعیان عربستان محسوب شود. شیعیان در عربستان از ابتداییترین خدمات و حقوق برخوردارند. منطقه «الشرقیه» در عربستان که شامل «القطیف و الاحساء» است مرکز اصلی شیعیان عربستان است. این منطقه بر اساس آمار سال 2010 میلادی بزرگترین منطقهی عربستان بوده و بیشترین ذخایر نفت جهان نیز در همین منطقه واقع شده است.عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به تهدیداتی که در عرصهی منطقه علیه این کشور وجود دارد، اقدام به اعدام رهبر شیعیان کرده است. این امر در کوتاهمدت میتواند هزینههای زیادی را بر این کشور تحمیل کند. از دیگاه دینی نیز طبق نص صریح قرآن کریم، خون هیچ مظلومی پایمال نخواهد شد و عاقبت دامن ظالمان را فرا خواهد گرفت. اکنون سعودیها بیشازپیش خود را در معرض تهدید و خطر خواهند دید، چراکه جمعیت شیعیان عربستان که در برخی منابع تا 7 میلیون نیز برآورد شده است، میتواند استراتژیکترین نقطهی جهان یعنی الشرقیه را با تهدیدات جدی مواجه کند.
مسئلهای که میتواند اعتراضات مناطق الشرقیه علیه عربستان را برای این کشور بسیار امنیتی و تهدیدزا کند، مربوط به نوع برخورد دوگانهی عربستان در منطقه است. عربستان در ظاهر خود را مدعی مبارزه با تروریسم نشان داده و حتی در این مسیر ائتلاف ضد تروریسم نیز تشکیل داده است. این در حالی است که بنابر منابع و اسناد غربی و عربی، عربستان مهمترین منشأ تروریسم جهانی است. براساس اسنادی که ویکیلیکس منتشر کرده است، هیلاری کلینتون، عربستان را حامی نخست گروههای تروریستی در جهان معرفی کرده است. نشریهی آمریکایی پولیتیکو نیز طی گزارشی اعلام کرده منشأ اصلی تروریسم و افراطگرایی، عربستان و قطر است و برای جلوگیری از این امر، باید مفتیهای وهابی را به زندان گوانتانامو فرستاد. روزنامهی انگلیسی گاردین نیز وهابیت عربستان را عامل اصلی پرورش تروریستها معرفی کرده است. این دوگانگی در رفتار عربستان باعث شده است که کشورهای منطقه، عربستان را به عنوان کشوری قابل اطمینان تلقی نکنند و سعی بر فاصله گرفتن از این کشور را داشته باشند. این مسئله انزوای عربستان را بیشازپیش پررنگ کرده است و قدرت سعودیها اکنون در پایینترین حد خود است. این ضعف منطقهای زمانی که در کنار اعتراضات داخلی قرار بگیرد، میتوان آلسعود را با چالشهای سختی مواجه کند و حتی موجودیت آنها را با تهدید مواجه کند.
سکوت مجامع حقوق بشری
رفتارهای سعودیها در حوزهی داخلی و خارجی همواره با ابتداییترین معیارهای حقوق بشری در تضاد قرار داشته است. اعدامهای گسترده بدون برگزاری دادگاههای عادلانه، عدم حق دفاع، حمله به یمن و کشتار هزاران یمنی بیگناه، استفاده از بمبهای خوشهای در یمن، لشکرکشی به بحرین و سرکوب مردم این کشور، حمایت از تروریستها و… همگی حکایت از بیگانگی آلسعود با مفهوم حقوق بشر دارد. اما نقش و نفوذ دلارهای نفتی عربستان در مجامع بینالمللی باعث شده است تا این نهادهای حقوقی تنها به محکومیت ظاهری اقدامات عربستان بسنده کنند و حتی در تابستان گذشته ریاست یکی از پنلهای حقوق بشری سازمان ملل به عربستان واگذار شد. در واقع منطق غربی در مورد حقوق بشر دوگانه است و براساس منافع تعریف میشود. اگر اعدام آیتالله نمر در کشوری غیر از عربستان اتفاق میافتاد و اگر به جای آیتالله نمر یکی از مفتیهای سعودی در کشوری دیگر که مخالف آمریکا بود صورت میگرفت، مطمئناً آمریکا و نهادهای حقوق بشری ماهها بر روی این مسئله مانور میدادند و بیشترین بهرهبرداری را از مسئله میکردند. اما اکنون به دلیل روابط خاص عربستان و آمریکا، نهادهای حقوق بشری چشمان خود را بر روی این مسئله بستهاند و تنها به انتشار بیانیههایی بسنده کردند.
در شرایط کنونی که نهادهای غربی به دلیل وابستگی به دلارهای نفتی عربستان در برابر جنایات سعودیها کاملاً جانبدارانه برخورد میکنند کشورها و نهادهای اسلامی باید علیه اقدامات عربستان ساکت ننشینند. در فاجعهی منا واکنشها به سعودیها در حد قابل قبولی بود اما کافی نبود. اعدام شیخ نمر میتواند موجی از دستهبندیها علیه عربستان را در جهان اسلام به وجود بیاورد. البته نمیتوان از حاکمان و سیاستمداران جهان اسلام انتظاری داشت، بنابراین مردم به رهبری علما باید علیه این جنایت عربستان به بهترین شیوهی ممکن پاسخ دهند..
عابدان مخلص
پس از بیان آثار اخلاص، اكنون به معرفی نمونه هایی از انسانهای پاكباخته كه درون و برون خود را از هر آلودگی، پاك و مبرّا كرده اند، می پردازیم، باشد تا این راه یافتگان به عالم بقا را سرمشق و الگو قرار داده، از آنان شیوه اخلاص بیاموزیم.
خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود:
«الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی»
اخلاص، سرّی از اسرار من است كه در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام.
اگر كسی به باین مرتبه دست یافت، بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است گویند:
«روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اكنون كه در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق گردم.»
در مورد امام خمینی قرس سرّه گفته اند:
«از روز جوانی كه به مقام اجتهاد رسید، تا روزی كه بر كرسی قیادت و امامت نشست در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام و مسند، كوچكترین گامی برنداشت.»
هر كه با خدا باشد، خدا همراه اوست. این عظمت و قدرت و شوكتی كه امام خمینی (ره) در دنیا كسب كرده، نه به خاطر تلاش برای خودش بود، بلكه این نتیجه اخلاص، سعی و تلاش برای انجام فرمان خدا بود كه او را به آن مرتبه و مقام رساند.
«درباره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده هنگامی كه شاگردان شیخ انصاری پس از درگذشت شیخ با اصرار فراوان میرزا را وادار به قبول این مسؤولیت كردند. قطرات اشك بر گونه و ریش مباركش جاری شد و سوگند یاد كرد كه هرگز به ذهنم خطور نكرده بود كه روزی این مسؤولیت عظیم بر دوشم می آید.»
درباره فرزند وحید بهبهانی كه نامش عبدالحسین بود نوشته اند:
«در كربلا متولد شده خدمت پدرش علوم دینی و شرعی را تحصیل كرد و در عصر آن مرحوم مرجع مردم در مسائل شرعی شد. وحید بهبهانی اجازه مبسوط به ایشان داد و مردم را به رجوع و استفتا از خدمتش حكم فرمود. پس از رحلت پدر، مردم، علما و مؤمنین از او خواهش كردند كه به جای آقا نماز بخواند. پس از اصرار، چند روزی مشغول امامت شد و مأمومین فراوانی حاضر می شدند پس از دو ماه، دیگر نیامد و گفت: امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشكل است و با آن زهد و تقوا، كناره گرفت.»
اخلاص، آثار ارزنده ای در سعادت انسان دارد كه برخی از آنها به شرح زیر است؛
الف ـ تقرّب به خدا
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«تقرّب العبد إلی الله سبحانه بإخلاص نیَّته»
نزدیك شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص كردن نیت اوست.
ب ـ امدادهای الهی
اثر دیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود
«من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله إلیه أفضل مصلحته»
كسی كه عبادت خالصانه اش را به سوی خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فرو خواهد فرستاد.
ج ـ بصیرت و حكمت
از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطای روشن بینی، بصیرت، حكمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، بگونه ای كه این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده می شود. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحكمه من قلبه علی لسانه»
هیچ بنده ای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینكه چشمه های حكمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید.
همچنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر»
همگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی می شوند.
د ـ پیروزی و موفّقیّت
موفقیت در كارها، یكی دیگر از آثار اخلاص است. علی ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«فی إخلاص النّیّات نجاح الأمور»
موفقیت در كارها، به خالص كردن نیتهاست.
ه ـ هیبت و شوكت
انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتی به دست می آورد كه حتی همه جنبندگان، حیوانات وحشی و پرندگان نیز از هیبت و شوكت او می هراسند، چنانچه امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«إنّ المؤمن لیخشع له كلّ شیءٍ و یهابه كلّ شیءٍ ثمّ قال: إذا كان مخلصاً لله أخاف الله منه كلّ شیءٍ حتّی هوامّ الأرض و سباعها و طیر السّماء»
همانا همه چیز برای مومن خشوع می كند و او را بزرگ و باشكوه می دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او می ترساند حتی جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را.
همان گونه كه ذكر شد، اخلاص، پاكیزه كردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّكی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست كه او را به كار وا می دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و كسی می تواند، به آن برسد كه غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی كه در دلش برای محبت های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراك، پوشاك، مسكن و امور مادی استفاده می كند، به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد، بلكه به خاطر آن باشد كه نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد.
حال چه كنیم كه به این درجه از اخلاص برسیم؟
در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده كه به اختصار ذكر می كنیم؛
الف ـ قطع طمع از غیر خدا
امام باقر ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنكه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می فرماید: این عمل خالص برای من است و به كرمش آن را می پذیرد.»
ب ـ افزودن بر علم و یقین
علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«ثمره العلم إخلاص العمل»
اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است.
یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا كند، اخلاص او بیشتر می شود. و نیز فرمود:
«اخلاص العمل من قوّه الیقین…»
اخلاص عمل از قوت یقین است.
ج ـ كم كردن آرزوها
امیر مؤمنان در این زمینه فرمود:
«قلِّل الامال تخلص لك الأعمال»
آرزوها را كم كن، با اعمالت خالص گردد.
د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس
پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«تمام الاخلاص اجتناب المحارم»
دوری كردن از كارهای حرام كمال اخلاص است.
مراتب اخلاص
خالص كردن و پاكیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبی دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا می كند، به هدف و مقصد نزدیكتر شده و شخص را زودتر به كمال مطلوب خود می رساند و هر چه درجه اخلاص كمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل كاسته شده و شخص از كمال مطلوب باز می ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانچه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین»
درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برتری می یابد.
اینك برای رعایت اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذكر می كنیم:
الف ـ خالص كردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت، كه گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب ـ اخلاص در عمل، برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن؛ كه این گونه مخلصانه عمل كردن نیز روشن اجیران است.
ج ـ تصفیه عمل از هر نوع شایبه ای، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، كه فقط منظور رضایت خداست.
این مرتبه كه بالاترین مراتب اخلاص می باشد، از آن كسانی است كه غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش می كنند و این، عبادت آزادگان است.
ارزش و اهمّیّت اخلاص
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر كس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته كه به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی كه خداوند متعال، بندگانش را به آن امر كرده، می فرماید:
«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»
خدا را بخوانید، در حالی كه تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه كافران را ناخوش آید.
در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس كه شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»
عمل هر كس كه با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود.