دین، جامعه و سیاست از منظر سیدجمال الدین
دین، جامعه و سیاست از منظر سیدجمال الدین
مصلح سیاسی
سیدجمال شخصیتی بود که روحش با سیاست عجین شده بود. در دورهای که وی زندگی میکرد، در هر رخداد سیاسی، رد پای سید را میبینیم که در براندازی، میانجیگری و یا بنیانسازی حکومتهای زمان خود نقشی چشمگیر داشت. مثلاً در ایران و مسئله میانجیگری روابط ایران و روس، انقلاب تنباکو و موضوع بسیج عالمان و مردمان علیه حکومت قاجاری، حضور او مشهود است تا جایی که عدهای قتل ناصرالدین شاه را به تحریک او میدانند.
رابطه دین و سیاست
مکتب اسلام هم به بُعد مادّی و هم به بُعد معنوی زندگی بشر توجه دارد. به تعبیر سید جمال «سعادت دارَین»و برقراری قسط و عدالت اجتماعی، جزء برنامههای این دین است. کسانی که سیاست را از دیانت جدا میدانند، یا اسلام را نمیشناسند، یا با آن دشمنی دارند. مخالفان میخواهند مسلمانان فعالیت سیاسی، تشکیلات، قدرت و نیرو نداشته باشند تا منزوی گردند و سرانجام اسلام و قوانین آن کنار گذاشته شود. سید جمال الدین تفکیک دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت را از مهمترین انحرافات اعتقادی و سیاسی در سطح رهبران و مردم میدانست. او احساس کرد که تنها راهی که میتواند در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند، راهی است که به آنها بفهماند که سیاست و دین از یکدیگر جدا نیستند؛ به عبارت دیگر میتوان گفت از نظر سیدجمال، سیاست در اسلام عین دیانت است. به همین دلیل، وی این مسئله را به شکل گسترده در میان مسلمین مطرح کرد. در مقابل، استعمارگران نیز در کشورهای مسلمان سعی میکردند تا رابطه دین و سیاست را قطع کنند و نظریه جدایی دین از سیاست را در شرق تبلیغ و ترویج کردند.
حاکمیت قرآن
آرمان سیدجمال این بود که جامعهای داشته باشد که فقط قرآن بر آن حاکم باشد و لذا برای حاکمیت قرآن و اسلام در جامعه، از هیچ کوششی دریغ نورزید و در راه تحقق همین آرمان بود که همواره وی را از کشوری به کشور دیگر تبعید میکردند. سید جمال در عروة الوثقی مینویسد:«امیدوارم که حاکم و سلطانِ همه ملتهای مسلمان تنها قرآن باشد و عامل وحدت و یگانگی آنان دین آنها».
امانتداری
از دیدگاه سیدجمال یکی از وظایف حکومت امانتداری و حفظ و مصرف صحیح بیتالمال مسلمین است. ایشان دراینباره میگوید:«از آنجایی که امانت، مُقّوِم اساس حکومت است، پس حکومتها باید حافظ خزانهای باشند که با پول مردم پُر شده است و آن را در راه منافع عمومی جامعه خرج کنند؛ مثلاً دارالشفا تأسیس کنند و یا مدارس و مکاتب بنا کنند و یا در پلسازی و راهسازی آن را خرج کنند و یا به مستخدمین ملت برسانند. نتیجه آنکه اگر امانتداری در بین حکومتها وجود نداشته باشد، راحتی و امنیت از جامعه رخت برمیبنددد و خزانه حکومت خالی خواهد شد و همین سبب سقوط حکومت خواهد شد».
منشأ حکومت
در اندیشه سیاسی سیدجمالالدین، حاکمیتِ مطلق از آنِ خداوند بوده، منشأحکومت و حاکمیت سیاسی و حتی مبنای مشروعیت حکومت در اسلام، خداوند است. ایشان در عروة الوثقی در اینباره مینویسد:«آن قدرت واقعی، مبدأ همه موجودات و حاکم بر آسمانها و زمین است که حکومتهای زمینی که از سوی آن تعیین شوند، فقط برای اجرای احکام آن قدرت مافوق عمل میکنند». البته در اندیشه سیدجمال، حکومت اسلامی، مانند حاکمیتهای قرون وسطاییِ کلیسا نیست که افراد به نام خدا و از طرف او به طور مطلق حاکمیت و سلطنت داشته باشند؛ بلکه در حکومت اسلامی، حاکم اسلامی باید طبق قانون دین عمل کند و در واقع حاکمیت قانون خدا و قواعد الهی را در چارچوب قانون اساسی برقرار کند.
برقراری عدالت
سیدجمال، یکی از اهداف حکومت اسلامی را استقرار عدالت در جامعه میدانست و معتقد بود هر حاکمی که بنای حکومت خود را بر پایه عدل قرار دهد، مدتها حکومتش پایدار میماند، ولی اگر از قواعد عدل دست بردارد، اساس حکومتش از هم میپاشد. در اندیشه سیاسی سیدجمال، حفظ حقوق اجتماع و تحکیم پایههای کشور، مبتنی بر عدالت است؛ چرا که از نظر وی عدالت، از اشرف صفات و بزرگترین فضایل انسانی است. از همینرو سید به شدت مخالف ظلم و استبداد و استعمار بود و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و عدم اجرای عدالت و همچنین استعمار خارجی میدانست و معتقد بود آنچه مانع تحقق عدالت در جامعه میشود، استبداد و استعمار است و لذا تمام نیروی خود را صرف مبارزه با این دو عامل نمود.
آزادی
یکی از وظایف حکومت اسلامی از دیدگاه سیدجمال، تحقق آزادیهای مدنی و سیاسی است. او معتقد بود آزادی و عدالت، دو نیاز اساسی بشر امروز و دو رکن اصلی ایمان و اسلام میباشد و جهاد در راه استقرار آن دو اصل را، در جامعه واجب دینی و شرعی میدانست و بر این باور بود که:«آزادی گرفتنی است نه بخشیدنی، و استقلال با گفتار به دست نمیآید».
همبستگی دین و سیاست
سیدجمال از معتقدانِ سرسخت همبستگی دین و سیاست است. او این همبستگی را هم در جبهه داخلی و در برابر استبداد حاکم، و هم در جبهه خارجی و در برابر استعمارگران، لازم میدانست پس در اندیشه سیدجمال، همبستگی دین و سیاست یک اصل شناخته شده بود. در پی همین نظریه همبستگی دین و سیاست بود که سیدجمال، آگاهی سیاسی و شرکت فعال مسلمانان را در سیاست واجب و لازم میشمرد و معتقد بود مسلمانان باید از نظر عقل، شعور و آگاهی دینی و سیاسی رشد کنند و با آگاهی و شعور سیاسیِ مبتنی بر دین و با احساس تکلیف دینی و شرعی، در صحنههای اجتماعی و سیاسی فعال شده، از طریق مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی سرنوشت خود را به دست گیرند تا اینکه مجد، عظمت و عزت مسلمین را که سالهاست از جامعه اسلامی رخت بربسته است، دوباره به جامعه اسلامی بازگردانند.
مخالفت با روشنفکران متجدد
سیدجمال از کسانی که میخواستند تعصب ملی یا ناسیونالیسم را بر تعصب دینی ترجیح دهند و تعصب دینی را عامل عقب ماندگی مسلمانان قلمداد کنند، سخت انتقاد میکرد. وی ضمن نکوهش از روشنفکران متجددی که با دنبالروی از اروپاییان و برخلاف موازین و اصول عقلی، عصبیت دینی را در میان مسلمانان تضعیف، و تعصب ملی را ترجیح میدادند، میگفت:«پس چه شده که این غربزدهها برخلاف موازین عقلی از صفتی مذمت میکنند که ابدا از حقیقت آن آگاه نیستند و با اتکا به کدام اصل از اصول عقلی تعصب ملی را به تعصب دینی ترجیح میدهند؟ گویا معتقدند که تعصب ملی … بزرگترین فضیلت اخلاقی بشر میباشد. کدام قاعده از قواعد پیشرفت و تمدن بشری، تعصب دینی را که به حال اعتدال باشد، مذمت میکند و خوار میشمارد و گمان میکند این حس یک نقیصه و عامل عقبماندگی انسانهاست و باید از بین برود؟»