حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


پيامبر اعظم(ص)و غدير
روزي پيامبر (ص)به امير مؤمنان(ع) فرمود: «اي علي، خداوند آيه “يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك…"را درباره ولايت تو بر من نازل كرد. اگر آنچه به من امر شده تبليغ نكنم، عملم باطل است و كسي كه خدا را بدون ولايت تو ملاقات كند، كردارش باطل است».
در روز غدير هم بعد از خطبه يك ساعته اي كه ايراد فرمود، جمله معروف «هر كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست» را سه بار تكرار كرد تا در گوش مسلمانان و تاريخ بماند. پس از آن كه علي(ع)را به جانشيني خود تعيين كرد، در همان روز، اين عيد را اعلام نمود و مراسمش را به پا داشت، در خيمه اش نشست و با خوشحالي از تبريك گويندگان استقبال كرد و به آنها فرمود:«به من تبريك بگوييد… به من تبريك بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.»
در كلام ديگري هم فرمودند:«روز غدير خم، برترين اعياد امت من است، روزي كه خداي متعال به من فرمان داد تا برادرم علي پسر ابوطالب را به عنوان پرچمي هدايت گر براي امتم تعيين كنم كه پس از من به وسيله او راه نمايي و هدايت شوند. غدير خم روزي است كه خداوند در آن دين را كامل ساخت و نعمت را بر امتم تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براي مردم پسنديد.»
تصرف در هستي
امام هادي(ع) در سايه عبادت و نزديکي به خداوند متعال، به درجه هاي والايي از رشد و کمال رسيده بود. ايشان از حقيقت انديشه هاي انسانها، عالم طبيعت، جهان پديده ها و حتي گياهان و حيوانات آگاه بود. در همين زمينه، در تاريخ نقل شده که در منزل متوکل و در اطاقش، پرندگاني وجود داشتند که در قفس نگهداري مي شدند. هنگامي که متوکل در حضور امام هادي(ع) مي خواست سخن بگويد، پرندگان شروع به سروصدا مي کردند و مانع صحبت کردن او مي شدند، ولي به محض اينکه امام هادي(ع) لب به سخن مي گشودند، پرندگان ساکت مي شدند و گويي آنها نيز به سخنان درافشان و پرگهر آن بزرگوار، گوش جان مي سپردند.
عبادت امام هادي هادي(علیه السلام)
حضرت امام هادي(ع) در زهد و عبادت يگانه بود. ايشان همانند ديگر امامان ما، همواره شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجده سپري ميکرد و سر بر خاک مي نهاد. ايشان پيوسته دعا ميکرد و مي فرمود: «بارالها! گنهکاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است. تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر».
آن چيزي که امام هادي(ع) را محبوب دلهاي همگان ساخته بود، پيوند با خدا، تکيه بر آفريننده بي نياز، غناي از بنده سراسر نياز، وارستگي از دنياي فاني، وابستگي به ابديت بي پايان و دلدادگي به عبادت بود.
طاغوتهاي معاصر امام هادي(علیه السلام)
امام هادي(ع) از لحظه وفات پدر بزرگوارش و پذيرفتن وظيفه خطير امامت جامعه تا هنگام شهادت، دوراني پرمبارزه، استقامت و پايداري سياسي و عقيدتي را پشت سر گذاشت. مدت زندگاني آن امام همام، مصادف با حکومت دشمنان کينه توزِ فرزندان ابوطالب، به ويژه فرزندان پاک علي و فاطمه(ع) بود؛ کساني که همه عمر براي ريشه کني اين راست قامتان جاودان تاريخ از هيچ اقداماتي فروگذار نکردند.[6] طاغوتهاي معاصر امام هادي(ع) از اين قرارند: متعصم(برادر مأمون)، واثق (پسرمعتصم)،متوکل(برادر واثق و دهمين خليفه عباسي)، منتصر(پسرمتوکل)، مستعين (پسرعموي منتصر) و معتز(پسر ديگر متوکل) بودند.
مادر عارف
مادر امام هادي(ع) زني پاکدامن بود و در زهد و تقوا، در زمان خود بي نظير به شمار مي آمد. ايشان در بيشتر روزهاي سال، روزه مستحبي مي گرفت و امام هادي(ع) در شأن او فرمود:«مادرم، عارف به حق من بوده و از اهل بهشت مي باشد. خداوند نگهبان و حافظ اوست و شيطانِ سرکش به او دسترسي ندارد».ايشان همچنين براساس اسناد ديگري، درباره مادرش مي فرمايد: «او از مادران پرهيزکاران و صالحان است که از فرمان خداوند سرپيچي نمي کند. اهل زهد و عرفان، متعبد و از زنان بي مانند و بي همتاي عصر بود و در مدينه، همگان او را به پاکي و تقوا مي شناختند و او را سيدّه مي خواندند».
هدايت امت ها
خدا را پيوسته براي هدايت مردم،حجت هاست.امام هادي(ع) هادي امت و هدايت يافته از غيب بود. فروغي که از خورشيد وجودش مي تابيد، روشن کننده افکار و راهنماي مردم بيدار بود. ظلمت حاکم، آن «حق مظلوم» را به زندان افکند و در حصر نهاد، اما آن «نور زنداني» پيوسته روشنايي مي بخشيد و بر دلهاي دوستدارانش حکومت داشت؛ نه با سلاح، که با فلاح، و نه با قدرت نظامي، که با فضيلت اخلاقي.
سخن چينان، از جاذبه معنوي و برتري علمي اش در آتش حسد مي سوختند و حاکمان او را رقيب حکومت مي دانستند. او را از مدينه به سامرا بردند، تا مدينه بي خورشيد بماند و پروانه ها سرگردان.
سلام بر جان روشن و ضمير فروزانش که با نيايش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجاده و سحر، گواه يک عمر تهجد و شب زنده داري اش بود.
القاب امام هادي(علیه السلام)
براي امام هادي(ع) به تناسب خوي و صفاتش، القابي را ذکر کرده اند که هر کدام، داراي شأن نزول و فلسفه اي است. لقبهاي زير، بخشي از القاب آن حضرت است:
1. نقي، به معناي پاک، پاکيزه از آلودگي و انحراف؛
2. مرتضي، به خاطر پسنديده بودن خوي و رفتارش در برخوردها و روابط؛
3. عالِم: به دليل دانش بسيار و پردامنه اش در عرصه هاي گوناگون علمي و فرهنگي؛
4. عسگري، به خاطر اقامتش در محيط نظامي که به دستور دشمن صورت گرفته بود؛
5. رشيد، به دليل رشديافتگي و هدايت شدگي او از سوي حق؛
6. وفي، به معناي وفادار و انجام دهنده عهد و پيمان، به تمام و کمال.
شکوه و عظمت در دل مردم
طبرسی در اعلام الوری به سند خود از محمد بن حسن اشتر علوی نقل کرده است که گفت: همراه با پدرم بر در سرای متوکل بودیم. من در آن هنگام کودکی بودم و در میان گروهی از مردم از طالبی و عباسی و جعفری ایستاده بودیم که ناگهان ابو الحسن (ع) وارد شد. مردم همگی از مرکوبهای خویش پایین آمدند تا آن حضرت به درون رفت. یکی از حاضران از دیگری پرسید: به خاطر چه کسی پایین آمدیم؟به خاطر این بچه حال آن که او از نظر سال از ما بزرگتر و شریفتر نبود. به خدا سوگند دیگر به احترام او از مرکوب خویش پایین نخواهم آمد. پس ابو هاشم جعفری گفت: به خدا قسم کودکان چون او را میبینند به احترام او پیاده میشوند. هنوز دیری نگذاشته بود که آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را دیدند باز به احترام وی پیاده شدند ابو هاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمیگفتید دیگر به احترام او پیاده نمیشوید؟پاسخ دادند: به خدا قسم اختیار خود را از دست دادیم و از مرکوبهای خود پیاده شدیم
کرم و سخاوتمندی
ابن شهر آشوب در مناقب مینویسد: ابو عمر و عثمان بن سعید و احمد بن اسحاق اشعری و علی بن جعفر همدانی به نزد علی بن حسن عسکری رفتند. احمد بن اسحاق از وامی که بر گردنش بود نزد حضرت شکایت کرد. آنگاه امام به عمرو که وکیلش بود، فرمود: به او سی هزار دینار و به علی بن جعفر نیز سی هزار دینار بپرداز و خود نیز سی هزار دینار برگیر.
ابن شهر آشوب پس از نقل این ماجرا گوید: این معجزهای بود که جز ملوک و پادشاهان آن را نیارند و ما از کسی چنین بخششی نشنیدهایم. همچنین در مناقب گفته شده است: اسحاق جلاب گوید: برای ابو الحسن (ع) در روز ترویه گوسفندان بسیاری خریدم و آن را در میان نزدیکانش تقسیم کردم.
حلم
برای پی بردن به حلم حضرت امام هادی علیه السلام کافی استبه بردباری و گذشت آن حضرت از بریحه، پس از آن که دانست وی در نزد متوکل از او بدگویی کرده و به او افترا بسته و وی را تهدید کرده، توجه کرد. ما این ماجرا را در صفحات بعد نقل خواهیم کرد.