استقبال از مرگ يا رفتن به ميهمانى
استقبال از مرگ يا رفتن به ميهمانى
سلمى همسر ابو رافع غلام و يار حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و همچنين اءسماء بنت عميس و عبداللّه بن عبّاس و ديگر بزرگان حكايت كرده اند:
در آن هنگام كه حضرت فاطمه زهراء عليها السلام لحظات آخر عمر پر بركت خويش را سپرى مى نمود، به اطرافيان خطاب كرد و فرمود: مقدارى آب برايم بياوريد.
و چون آب آماده گشت ، حضرت بدن خود را شستشو و غسل داد و سپس فرمود: بهترين و تميزترين لباس هاى مرا بياوريد.
و وقتى لباس هاى مورد نظر آن مخدّره مظلومه در كنارش گذارده شد، آن ها را پوشيد.
پس از آن دستور داد كه رختخواب مرا در وسط اتاق بيندازيد؛ و حضرت بعد از آن با حالت مخصوصى ، آرام ، آرام وارد اتاق شد و در رختخواب خود، رو به قبله خوابيد و دست خود را زير سر گذاشت و اظهار نمود:
من در همين لحظات از ميان شما خواهم رفت و به سوى پروردگار خويش رحلت مى كنم و از اين دنياى فانى راحت مى شوم و به ميهمانى و ملاقات خداوند رحمان و همچنين ديدار پدرم رسول خدا مى روم .
از شما مى خواهم كه پس از وفاتم ، بدنم را برهنه و عريان نكنيد چون كه من خود را شستشو داده و تميز كرده ام ؛ و سپس پارچه اى روى خود كشيد.
و شايد مقصود اين بوده باشد كه حضرت زهراء عليها السلام ، اين اوّلين مظلومه جهان بشريّت ، نخواسته است كه همسرش ، امام علىّ صلوات اللّه عليه از صدمات و شكنجه هاى وارده بر بدن نازنينش توسطّ دشمنان دوست و مسلمان نما آگاه شود و قلب حضرتش غمگين و دلخراش گردد.
قضاوت در بهترين خطّ
قضاوت در بهترين خطّ
روزى حضرت فاطمه زهراء عليها السلام مشغول انجام كارهاى منزل بود و دو فرزند عزيزش حسن و حسين عليهما السلام خطّى را نوشته بودند و هر يك ادّعا مى كرد، كه خطّ من بهتر و زيباتر است .
پس جهت قضاوت نزد مادرشان آمدند و از او خواستند تا نظر دهد كه خطّ كدام يك بهتر و زيباتر مى باشد.
ولى حضرت زهراء عليها السلام براى آن كه هيچ كدام را ناراحت نكند اظهار داشت : از پدرتان سؤ ال نمائيد.
و چون حسن و حسين عليهما السلام موضوع را براى پدرشان عرضه داشتند، او نيز نخواست كه يكى از آن دو عزيز را ناراحت و ماءيوس نمايد، به همين جهت فرمود: برويد و از جدّتان رسول خدا سؤ ال نمائيد.
لذا آن دو عزيز، نزد رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آمدند وخطّشان را نشان دادند، همچنين حضرت فرمود: من نيز قضاوت نكنم تا آن كه با جبرئيل مشورت نمايم .
همين كه جبرئيل عليه السلام بر حضرت رسول وارد شد و در جريان موضوع قرار گرفت ، اظهار داشت : بايستى از خداوند سبحان نظر خواهى كنم ، و در نهايت خداى مهربان خطاب نمود: بايد مادرشان نظر دهد و قضاوت نمايد.
به همين جهت ، حضرت زهراء عليها السلام گردنبند مرواريد خود را از گردن در آورد و نخ آن را پاره نمود و دانه هايش را بر زمين ريخت و سپس به فرندانش خطاب نمود و اظهار داشت : هر كدام از شما دانه هاى بيشترى بردارد خطّ او بهتر است .
و هر يك به طور مساوى از دانه هاى مرواريد برداشت و در نهايت هيچ كدام ناراحت و غمگين نگشتند و خطّ هر دو خوب و زيبا تشخيص داده شد.
گريه بر فراق پدر يا بر ظلم دشمن ؟
همان طورى كه قبلاً گفته شد، حضرت فاطمه مرضيّه عليها السلام يكى از چهار نفر گريه كنندگان عالم به شمار آمده است .
آن مظلومه پس از رحلت پدرش رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه عليه و آله به قدرى مورد انواع ظلم ها و مصائب جسمى و روحى قرار گرفت كه چاره اى جز، گريستن نداشت و آن قدر گريست ؛كه روزى بزرگان مدينه ، محضر امام علىّ عليه السلام شرف حضور يافتند و عرضه داشتند:
فاطمه زهراء عليها السلام شب و روز گريان مى باشد، و آسايش را از ما و از خانواده هايمان سلب نموده است ؛ لذا تقاضامنديم كه از او بخواهى كه يا در شب و يا در روز گريه كند.
و امام علىّ عليه السلام پس از شنيدن اين سخنان دلخراش ، وارد منزل شد و كنار حضرت زهراء عليها السلام نشست و مشغول توصيه و دلدارى آن بانوى مظلومه گرديد.
و پس از گذشت لحظاتى با دلدارى هاى مناسب ، حضرت زهراء اندكى سكوت نمود.
در اين هنگام ، امام علىّ عليه السلام اظهار داشت : اى فاطمه ! بزرگان مدينه از من خواسته اند تا به شما بگويم كه يا شب را براى گريه انتخاب نمائى و يا روز را؟
حضرت زهراء عليها السلام پاسخ داد: يا علىّ! جور و جفاى زمانه چنان بر من هجوم آورده است كه تاب و توان را از من ربوده و بى اختيار مى گِريَم ، ليكن به مردم شهر مدينه بگو كه از عمر من چند صباحى بيش باقى نمانده است و در همين روزها از ميان ايشان رحلت مى كنم .
به همين جهت امام علىّ عليه السلام كنار قبرستان بقيع ، سايه بانى به عنوان بيت الا حزان خانه غم و اندوه و ناله براى همسر مظلومه اش بر پا نمود.
و حضرت زهراى مظلومه عليها السلام هر روز صبح به همراه دو فرزندش حسن و حسين عليهما السلام از خانه اش با حالت گريه رهسپار قبرستان بقيع مى شد، تا بتواند با خداى خود با حالتى آسوده راز و نياز نمايد.
و چون ، شب فرا مى رسيد، امام علىّ عليه السلام به قبرستان مى آمد و همسر دل شكسته و ستمديده اش را به همراه دو نور ديده اش به خانه باز مى گرداند.
لوح حضرت فاطمه سلام اللّه عليها
لوح حضرت فاطمه سلام اللّه عليها
امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرمايد:
روزى پدرم امام محمّد باقر عليه السلام به جابر بن عبداللّه انصارى پيشنهاد داد براين كه در فرصتى مناسب ، صحبتى با تو دارم .
جابر اظهار داشت : هر موقع بفرمائى ، من آماده ام .
تا آن كه روزى پدرم سلام اللّه عليه ، جابر را فرا خواند و فرمود:
آن لوحى را كه در حضور مادرم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشاهده كرده اى ، توضيحاتى پيرامون آن بيان نما.
جابر در پاسخ گفت : روزى براى تبريك و تهنيت ولادت امام حسين عليه السلام بر مادرت ، فاطمه زهراء عليها السلام وارد شدم .
در مقابل او لوحى سبز رنگ ديدم كه گمان كنم از نوع زمرّد بود؛ و سپس در آن لوح نوشته هائى را به رنگ سفيد، شبيه نور خورشيد مشاهده كردم ، كه برايم تعجّب آور بود.
پس عرضه داشتم : اى دختر رسول اللّه ! پدر و مادرم فدايت باد، اين لوح چيست ؟ و چه مطالبى در آن ثبت گرديده است ؟
در پاسخ فرمود: اين لوحى است كه خداوند متعال ، آن را به پدرم هديّه داده است و در آن نام پدرم و همسرم علىّ و دو فرزندم حسن و حسين و ديگر امامان و اوصياء عليهم السلام درج گرديده است .
و پدرم رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آن را به من عنايت كرده ، تا به وسيله آن شادمان و مسرور باشم .
گزيده اى از متن لوح مقدّس
به نام خداوندى كه رحمن و رحيم است ، اين نوشتار از سوى خداوند عزيز و حكيم براى پيغمبرش ، محمّد صلّلى اللّه عليه و آله به وسيله روح الا مين ارسال گرديد.
اى محمّد! نام هاى مرا تعظيم بدار و نعمت هاى مرا شكرگزار باش .
من خداى بى همتا هستم ؛ و در هم كوبنده دستگاه و قدرت ستمگران ، و نابود كننده تجاوزگران مى باشم ، و در روز قيامت حاكم خواهم بود … .
به درستى كه تو را بر تمامى پيغمبران خود، همچنين جانشين و خليفه ات را بر ديگر اوصياء از هر جهت برترى و فضيلت دادم .
و فرزندانت ، حسن را معدن علوم و حسين را نگه دارنده و حافظ دين و شريعت قرار دادم و او را به وسيله شهادت بر تمامى افراد گرامى خواهم داشت ، و نيز اولياء و حجّت هاى خود را بر بندگانم از نسل او قرار داده ام.
تدوين مصحف فاطمه عليها السلام
تدوين مصحف فاطمه عليها السلام
در اين كه كتاب شريف مُصحَف حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها چگونه تدوين شده و با چه كيفيّتى بوده است ، احاديث و روايات مختلفى وارد شده است كه به جمع سه حديث مى پردازيم :
روزى عدّه اى از اصحاب و افرادى كه در مجلس امام جعفر صادق عليه السلام حضور داشتند، پيرامون كتاب جَفر، جامعه و مُصحَف سؤ الاتى را مطرح كردند.
حضرت درباره هر كدام ، مطالبى را بيان فرمود و سپس پيرامون مُصحَف چنين اظهار داشت :
چون خداوند متعال ، حضرت رسول اكرم صلّلى اللّه عليه و آله را قبض روح كرد و رحلت نمود، غم و اندوه سختى بر فاطمه مرضيّه عليها السلام روى آورد كه ناگوار و غير قابل تحمّل بود و در اين راستا، كسى غير از خداى متعال از دردها و ناراحتى هاى درونى آن حضرت آگاه نبود.
پس خداى منّان جهت تسّلاى آن بزرگوار فرشته اى را ماءمور نمود تا با وى هم سخن و هم راز گردد؛ و مدّتى به اين منوال گذشت ، تا آن كه روزى اين موضوع را با همسر خود اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در ميان نهاد كه فرشته اى نزد من مى آيد و با من حديث مى گويد و مونس من گشته است .
امام علىّ عليه السلام اظهار داشت : هرگاه متوجّه صداى او شدى و احساس نمودى كه آمده است مرا آگاه كن .
پس از آن ، هر زمان كه فرشته بر حضرت زهراء عليها السلام وارد مى شد، همسر خود، علىّ عليه السلام را خبر مى نمود.
و حضرت علىّ عليه السلام نيز تمامى آنچه را كه گفته مى شد مى نوشت ، تا آن كه يك كتاب كامل و جامع شد و به نام مُصحَف حضرت فاطمه زهراء عليها السلام تدوين و ثبت گرديد.
و تمام علوم و آنچه كه انسان ها در تمام دوران ها نيازمند آن باشند در آن مصحف شريف موجود است .
و سپس امام جعفر صادق عليه السلام افزود: كتاب مصحف و نيز جامعه و جفر اءبيض و جفر اءحمر، همه آن ها نزد مااهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام موجود مى باشد.
پاداش پاسخگوئى به مسائل
پاداش پاسخگوئى به مسائل
امام حسن عسگرى صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:
روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهراء عليها السلام وارد شد و گفت : مادرى دارم ضعيف و ناتوان كه براى انجام نماز، مسئله اى برايش پيش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دريافت نمايم .
حضرت زهراء عليها السلام پس از گوش دادن به سخنان آن زن ، جوابش را داد و آن زن دو مرتبه سؤ ال خود را تكرار كرد و حضرت دوباره جواب او را داد.
و به طور مرتّب آن زن سؤ ال خود را بازگو كرد تا آن كه به ده مرتبه رسيد و حضرت زهراء عليها السلام بدون هيچ گونه احساس و اظهار ناراحتى و بلكه به عطوفت پاسخ او را بيان مى نمود.
پس از آن ، زن خجالت زده شد و گفت : شما را خسته و ناراحت كردم ، بيش از اين مزاحم شما نمى شوم .
و حضرت زهراء عليها السلام اظهار نمود: خير، براى من زحمتى نخواهد بود و سپس افزود: چنانچه شخصى اءجير شده باشد تا بارى سنگين را به جائى ببرد و در إ زاى آن مبلغ صد هزار دينار مزد بگيرد آيا ناراحت مى شود؟!
و آن زن در جواب حضرت گفت : خير.
بعد از آن فرمود: من براى هر سؤ ال كه جوابش را بگويم اءجير تو هستم و مزد و پاداش آن نزد خداوند متعال به ارزشى بيش از آنچه كه در اين جهان است ، مى باشد.
پس اكنون آنچه مى خواهى سؤ ال كن و براى من ناراحت مباش ، كه از پدرم رسول اللّه صلوات اللّه عليه شنيدم ، فرمود:
علماء و دانشمندان ، شيعيان و پيروان ما در روز قيامت در حالى محشور مى شوند، كه تاج كرامت بر سر نهاده اند.
چون آنان در دنيا بر هدايت بندگان خدا، تلاش و كوشش داشته اند مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى گيرند و هدايا و خلعت هاى گرانبهاى بهشتى تقديمشان مى شود …
پس از آن حضرت زهراء عليها السلام فرمود: اى بنده خدا! ارزش يكى از آن خلعت ها، هزار بار بيش از آنچه است كه در اين دنيا وجود دارد وخورشيد بر آن مى تابد.
چون كه چيزهاى اين دنيا هر چند هم به ظاهر ارزش والائى داشته باشد؛ امّا فاسد شدنى و فناپذير است ، بر خلاف قيامت و بهشت كه هر چه در آن باشد سالم و جاويد خواهد بود.
نسوختن انگشت در ديگ حريره
نسوختن انگشت در ديگ حريره
اءنس بن مالك حكايت كند:
روزى حجّاج بن يوسف ثقفى مرا نزد خويش احضار كرد و درباره جريان به هم زدن و مخلوط كردن غذاى داخل ديگ به وسيله دست ، كه توسّط حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها انجام گرفته بود، سؤ ال كرد.
گفتم : روزى عايشه به حضور فاطمه زهراء عليها السلام وارد شد و ديد كه آن حضرت مشغول پختن حريره براى دو فرزندش حسن و حسين عليهما السلام مى باشد.
و مقدارى آرد و شير و روغن داخل ديگ ريخته بود و آن را روى اجاقى كه آتش زير آن شعله ور بود قرار داده ؛ و با انگشت خود، حريره داخل ديگ را در حالى كه مى جوشيد و غُل غُل مى كرد، به هم مى زد و مخلوط مى نمود.
عايشه با ديدن چنين صحنه اى بُهت زده گشت و با حيرت و تعجّب ، از منزل دختر پيامبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله خارج شده و به سوى منزل پدرش ، ابوبكر حركت كرد.
و چون به منزل پدرش وارد شد، گفت : اى پدر! هم اكنون جريان عجيبى را از فاطمه زهراء مشاهده كردم ، كه مرا به حيرت و تعجّب واداشته است .
او را ديدم در حالى كه ديگ حريره ، روى اجاق آتش مى جوشيد، با انگشت خويش آن ها را به هم مى زد و مخلوط مى نمود.
ابوبكر گفت : اى دخترم ! اين موضوع را مخفى و كتمان دار، مبادا كسى متوجّه شود، كه اين امر بسيار مهمّ و عظيم است .
ولى همين كه پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله از اين جريان آگاه شد، بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، فرمود:
مردم از ديدن صحنه جريان ديگ و آتش تعجّب مى كنند و آن را جريانى عظيم و غير قابل قبول مى پندارند.
و سپس افزود: سوگند به آن كسى كه مرا به رسالت مبعوث كرده و به نبوّت خويش بر انگيخته است ، بايد بدانيد كه خداوند متعال آتش و حرارت آن را بر جسد فاطمه و بر خون و مو و تمام اجزاء بدنش حرام گردانيده است .
همانا فاطمه و شيعيانش (پيروان واقعى در عمل و گفتار) از حرارت آتش در اءمان خواهند بود، و بلكه آتش و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها، همه و همه در طاعت فاطمه و نسل او يعنى ؛ اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى باشند.
و همچنين جنّيان در ركاب آخرين فرزندش ، امام زمان عليه السلام با مخالفان و ظالمان مى جنگند.
و در آن هنگام ، زمين تمام بركات و گنجينه ها و مخازنش را تسليم مهدى موعود عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف خواهد نمود.
پس واى به حال كسى كه در فضائل ومناقب بى شمار فاطمه شكّ كند، خداوند لعنت كند آن كسانى را كه به هر عنوانى ، كينه و دشمنى شوهرش ، علىّ بن ابى طالب را در دل دارند و امامت او و ديگر فرزندانش را نپذيرند و انكار كنند.
ودر پايان افزود: بدانيد و آگاه باشيد كه فاطمه عليها السلام در صحراى محشر بيش از ديگران شفاعت مى نمايد و شفاعتش پذيرفته و مقبول درگاه خداوند متعال قرار خواهد گرفت .
فاطمه زهراء و اسرار پدر صلّى اللّه عليه و آله
فاطمه زهراء و اسرار پدر صلّى اللّه عليه و آله
عايشه يكى از همسران رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
در آن هنگامى كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت كه همانند راه رفتن رسول اللّه بود.
وقتى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب كرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را كنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفيانه به او گفت كه ناگاه ديدم فاطمه زهراء گريان شد.
عايشه افزود: علّت گريان شدنش را جويا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنين خوشى نديده بودم كه كنار پدرت باشى ، پس چرا ناگهان گريان شدى ؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
بعد از آن ديدم كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مطلب ديگرى مخفيانه به زهراى مرضيّه فرمود، كه خوشحال و خندان گرديد و تبسّمى نمود.
در اين موقع تعجّب من بيشتر شد و اين بار علّت گريه و خنده او را جويا شدم ؟
و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هيچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى كنم .
تا آن كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده كرده و علّت خنده و گريه آن روز را، از فاطمه زهراء جويا شدم ؟
و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئيل هر سال يك بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و اين علامت نزديك شدن مرگ من مى باشد، پس با اين سخنِ پدرم ، گريان شدم .
و در ادامه فرمايشاتش فرمود: تو از اهل بيت من ، اوّل كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود:
آيا راضى و خوشحال نيستى كه سيّد و سرور زنان باشى .
و من پس از شنيدن چنين بشارتى مسرور و شادمان گشتم.
اذان و تجلّى خاطرات پدر
اذان و تجلّى خاطرات پدر
پس از گذشت مدّتى از رحلت و شهادت جانگداز پيغمبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، دخترش فاطمه زهراء سلام اللّه عليها چنين اظهار داشت : دلم تنگ شده است و آرزو دارم ، كه آواى اذان بلال اذان گوى پدرم را بشنوم .
و چون بلال متوجّه آرزوى حضرت زهراء سلام اللّه عليها شد، مشغول گفتن اذان گرديد؛ و چون گفت : ((اللّه اكبر، اللّه اكبر)).
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها به ياد خاطرات دوران پدرش افتاد؛ و نتوانست خود را كنترل نمايد و با صداى بلند شروع به گريستن نمود.
تا آن كه اذان بلال رسيد به : ((اءشهد اءنّ محمّدا رسول اللّه ))، كه در اين هنگام حضرت زهراء صيهه و فريادى كشيد و با حالت بيهوشى بر صورت ، روى زمين افتاد.
مردم گفتند: اى بلال ! ساكت شو، چيزى نمانده است كه دختر رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله دار فانى را وداع گويد.
پس بلال ساكت شد و باقى مانده اذان را ادامه نداد.
و چون حضرت به هوش آمد در خواست ادامه اذان را داشت .
بلال قبول نكرد و گفت : اى سرور زنان ! بر تو مى ترسم كه مشكلى براى شما پيش آيد،
به همين جهت حضرت از او گذشت كرد و ساكت ماند.
همچنين در روايتى ديگر، از امام علىّ عليه السلام آمده است كه فرمود:
هر گاه فاطمه زهراء سلام اللّه عليها چشمش به لباس و پيراهن پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مى افتاد و يا آن را مى ديد و مى بوئيد، گريان مى شد و حالت بيهوشى به آن بانوى مجلّله دست مى داد.
بى تابى دختر و بشارت پدر
بى تابى دختر و بشارت پدر
ابو ايّوب انصارى حكايت كند:
در آن هنگامى كه رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه عليه و آله در بستر بيمارى خوابيده بود و آخرين لحظات عمر پربركت خود را سپرى مى نمود، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها به ديدار پدر بزرگوارش آمد.
و چون پدر را با آن وضعيت جسمى مشاهده نمود، سخت گريست و اشك بر گونه هايش جارى گشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله با ديدن غم و اندوه دخترش ، وى را دلدارى داد و اظهار داشت : اى فاطمه ! خداوند متعال از بين تمام بندگانش ، تنها علىّ بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان شوهرت برگزيد.
و آن گاه بر من وحى فرستاد كه تو را به نكاح او در آورم و اين براى تو عظمت و سعادت بود كه چنين شخصيّتى شوهر تو گرديد.
در اين لحظه ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها خوشحال شد و با شادمانى تبسّمى نمود.
و پدرش در ادامه فرمايش خود افزود: فاطمه جان ! بدان كه شوهرت داراى چند خصلت و فضيلت است كه ديگران از آن فضايل و مناقب محروم هستند:
ايمان و اعتقاد راسخ به خدا و رسولش ، آگاهى به علوم و فنون مختلف ، داراى حكمت و معارف ، همسرى چون تو، دو فرزند پسر چون حسن و حسين ، انجام امر به معروف و نهى از منكر در تمام حالات ، قضاوت بر مبناى كتاب خدا.
و پس از آن فرمود: فاطمه ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند رحمان عنايتى را به ما فرموده است ، كه (نه به امّت هاى قبل از ما و نه بعد از ما) به هيچكس چنين عنايتى نشده و نخواهد شد.
پدرت بهترين و افضل تمام پيغمبران مى باشد.
شوهرت وصىّ من ، و افضل اوصياء است .
عمويت ، حمزه سيّد و سرور تمام شهيدان است .
جعفر طيّار از ما اهل بيت است ، كه در بهشت با دو بال خود پرواز مى كند.
و دو فرزندت حسن و حسين ، كه دو سبط اين امّت مى باشند.
چگونگى دفاع از حقّ خود
چگونگى دفاع از حقّ خود
عايشه دختر ابوبكر حكايت مى كند:
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها پس از شهادت پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله در يكى از روزها نزد پدرم ابوبكر آمد و ارثيّه پدرى خود را از او مطالبه نمود.
و پدرم ، ابوبكر در پاسخ به وى اظهار اشت : پيغمبر خدا چيزى به عنوان ارثيّه ، باقى نگذاشته است و آنچه كه از اموال او باقى مانده باشد، صدقه خواهد بود.
فاطمه سلام اللّه عليها با شنيدن سخنان پدرم ابوبكر، خشمگين و ناراحت شد و از او كناره گرفت و با همين ناراحتى و كناره گيرى به زندگى خود ادامه داد تا آن كه وفات يافت .
سپس عايشه در ادامه سخنان خود افزود: حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها سهميّه خود را به عنوان ارثيّه ، از اموال رسول اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه و همچنين فدك را از پدرم ابوبكر به طور مرتّب مطالبه و درخواست مى نمود؛ وليكن پدرم از پرداخت آن ها خوددارى مى كرد.
طبق مشهور و روايات وارده : فدك ، باغ بسيار بزرگى بوده كه طبق ضوابطى در جنگ خيبر، حقّ شخصى پيغمبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله قرار گرفت .
و حضرت آن را در حضور اصحاب به دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها تحويل داد و به آن مخدّره بخشيد