نگویید شهید؛ منتظریم حاج احمد انشاءالله برگردد
امام خامنه اي مدظله العالي :«ما منتظریم که آقای حاج احمد متوسّلیان انشاءالله بیاید؛ نگویید شهید، ما که خبر نداریم از شهادت ایشان. خداوند انشاءالله که فرزند شما را -هرجا که هست، هرجور که هست- مشمول لطف و فضل خودش قرار بدهد. ما که آرزو میکنیم انشاءالله خداوند این جوان مؤمن و صالح را برگرداند. بله، آقای حاج احمد متوسّلیان با همین آقای حاج همّت هم دوست و رفیق و همکار بودند؛ خداوند انشاءالله همهشان را مشمول لطف خودش قرار بدهد».
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای سپاه ۱۳۷۵/۹/۲۵
مادر امت
تو به اسلام مادری کردی
تو به توحید یاوری کردی
عصمت از دامنت چنان جوشید
که به مریم برابری کردی
وفات حضرت خدیجه عليها السلام بر تمامي مدافعين و خادمين مكتب اهل بيت عليهم السلام تسلیت باد.
اُنس جوانان ایرانی با قرآن
حضرت امام خامنهای مدظله العالي: «جوانان ایرانی، جوانان مؤمن، جوانان انقلابی! آشناییتان با قرآن، اُنستان با قرآن، استفادهتان از قرآن را روزبهروز بیشتر کنید؛ این مایهی قوّت شما است، این مایهی اقتدار شما است، این مایهی عزّت شما است.» ۱۳۹۷/۰۲/۲۷
مناجات شعبانيه
ماه شعبان و صلوات شعبانیه
نویسنده: ایمان ابراهیمی
کسی که از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بکوشد که از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیهالسلام است که میفرماید: «از زمانی که ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را که برای روزه این ماه ندا میکرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.»
یکی از اعمال این ماه عزیز خواندن صلواتی است که به صلوات شعبانیه معروف میباشد.
محتوای صلوات شعبانیه
این صلوات شامل برکات ماه و کارهایی که باید برای رسیدن به این برکات انجام دهیم میباشد.
این دعا با صلواتهایی شروع میشود که توجه به شئون نبی اکرم صلی الله علیه و آ له و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد؛
«وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».
یکی از اعمال این ماه هم کثرت صلوات است. باطن صلوات تعظیم در برابر نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و شئون ایشان است که این تعظیم طریق سجده در مقابل خدای متعال میباشد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترکها»
انسان سالک میبایست در این دنیا حالت غریق داشته باشد که در روایات هم تأکید شده است در غیر این صورت انسان مبتلای به شرک میشود.
حالت غریق چگونه حالتی است؟
فکر کردن درد دارد...
عدالت خداوند کجاست؟
اگر ما باشیم و فقط این دنیا ، با اینهمه کودک کشی و جنایتهای باور نکردنی فقط میتوان گفت ، ناعدالتی موج میزند و تقریبا هیچ چیزش عادلانه به نظر نمیرسد…
ازخانواده ای که در آن زندگی میکنیم تا محل جغرافیایی، شرایط فیزیکی، قیافه ، استعداد و ثروت و همه چیز ناعادلانه پخش شده است!
اما به نظر شما قرار است انسان با دخالت مستقیم خدا، ظلم نکند؟ مثلا اگر انسان با اختیار خود بمب بیاندازد و خدا به خاطر این کودکان تمام بمب ها را معدوم کند، یا هر شوهری که دست به روی همسرش بلند کند، بلافاصله دستش خشک شود! یا هرکس رابطه نامشروع داشته باشد مثلا سنگی بیوفتد روی سرش …
آیا سلب اختیار به طوری که اصلا انسان نتواند به خودش یا دیگران ظلم کند، انسان را از انسان بودنش خارج نمیکند؟ اینکه پولدار به صورت اتوماتیک و ذاتا انفاق کند تا فقیری نباشد، هنر است؟ اصلا اینجور خدایی که نگذارد انسان کار بد کند و به زور مجبورش کند کار خوب کند ، چه هنری کرده است که انسان را آفریده؟ ملائک که بودند.
یا مثلا اگر همه قدرتها یکی بود، آیا دستگیری از زیر دست معنا داشت؟ آیا صبر بر مصیبت و خیلی از چیزهایی که عیار انسان را مشخص میکند وجود داشت؟ سنت خدا این است که جوری خدایی کند که اختیار انسانها از بین نرود!
اگر آخرتی نباشد و همه چیز همین جا باشد، خدایش عادل نیست… اما اگر آخرتی باشد و بر اساس توانایی ها و رنجها در آنجا قضاوت شود، خدایش عادل است! و از اینجاست که اصل معاد بعد از پذیرش خدا، یک امر عقلی و بدیهی است!
اولین علامتِ آغاز حیات برتر، محبت است
چگونه میتوانیم به حیات برتر برسیم؟ با تفکر! حالا اگر با تفکر شروع کنیم چه اتفاقهایی برای ما میافتد و به کجاها میرسیم؟ اینها در روایتی از امام صادق(ع) جمعبندی شده است: «إِنَّ أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ…» (کفایهالاثر/257) یعنی صاحبان خِرد کسانی هستند که با فکر شروع میکنند تا به «محبت خدا» میرسند.
محبت، اولین علامت حیاتی است که نشانۀ آغاز حیات برتر است. خدا معطلت نمیکند که بگوید: «روز قیامت بیا تا به تو پاداش بدهم!» همینجا نقد با تو حساب میکند؛ چون میخواهد مزۀ محبتش را بچشی تا عاشقانه به سویش پرواز کنی! البته برای اینکه بتوانیم مزهاش را بچشیم، اول باید از حالت مُردگی در بیاییم!
گاهی یکدفعهای به دلت میآید که «خدایا دوستت دارم» این لحظههای خودتان را غنیمت بشمارید! گاهی به هیئت میروی و کمی فکر میکنی و دلت یکچیزهای خوبی میخواهد؛ مثلاً میگویی: «خدایا، من آن حیات را دوست دارم! و کسانی که آن حیات را دارند را هم دوست دارم» این از علائم حیاتی است.
این حبالحسین(ع) علامت سعادت شماست. در روایت میفرماید: علامت مؤمن این است که اگر محبت اهلبیت را به دلش عرضه کند، آن را میپذیرد و چنین کسی، دوست دارد برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا برود(فَلْیَرْغَبْ فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع؛ کاملالزیارات/193)
علامت حیاتی بعدی این است: «وقتی محبت خدا در قلب بیفتد، قلب را روشن میکند!» (کفایهالاثر/257) و وقتی قلب روشن بشود، اتفاقهای خوبی برایت میافتد؛ مثلاً بدون اینکه کلاس اخلاق رفته باشی، خودت حس میکنی که از گناه و کارهای بد، خوشت نمیآید!
یکی دیگر از علائم حیاتی این است: لطف خدا، سریع به سمت تو میآید، به حدّی که قشنگ حس میکنی، انگار خدا دستت را گرفته و میگوید: «الان به این هیئت برو، الان فلان کار خوب را انجام بده، الان به فلانکار رسیدگی کن…»
دیگر اینکه: «از اهل فواید میشود» یعنی در موقعیتی قرار میگیرد که آدم مفیدی میشود، مفید زندگی میکند، همه چیز برایش مفید است، او هم برای همه مفید است و هر اتفاقی برایش میافتد مفید است. یعنی از بیخاصیتی درمیآید، چرا؟ چون او دیگر مُرده نیست!
میفرماید: «وقتی از اهل فواید شد، حکمت بر زبانش جاری میشود!» یعنی بههمه چیز، حکیمانه نگاه میکند و سخنانش درست است. حالا این حکمت از کجا آمده؟ از آن نور قلبش آمده است! یعنی آنچه خودش چشیده و با قلبش دریافت کرده است را بیان میکند. شهید آوینی، شهید دیالمه و شهید چمران، اینطور بودند؛ آنها عالم دینی نبودند اما خیلی دقیق و درست سخن میگفتند.
علامت حیاتیِ بعدی این است که «انسان زیرک و باهوش میشود» شما میتوانید در زندگی آیتالله بهجت، اوج باهوشی ایشان را در مسائل سیاسی نگاه کنید. ایشان قبل از سال 42 به امام(ره) میگفت: فقط باید شاه از این مملکت برود یا نابود شود، راه دیگری وجود ندارد» این حرف را زمانی میگفت که خیلیها میخواستند بهگونهای با شاه کنار بیایند و حتی تا حدّی او را عامل ثبات هم میدانستند!
علامت بعدی، قدرتمند شدن و با قدرت زندگی کردن است. حضرت امام(ه) را دیدید که چه قدرتی داشت! مؤمنینی که به قدرت روحی میرسند خیلی فرق دارند با آدمهای خوبی که خوبیهای آنها در اثر ضعف است! امام رضا(ع) میفرماید: اگر کسی را دیدی که آدم خوبی است، گولش را نخور! شاید از سرِ ضعف، آدم خوبی شده است(احتجاج/2/230) تو اگر مهربان هستی و کسی را میبخشی باید از سرِ قدرت ببخشی نه از سرِ ضعف!
«وقتی با قدرت زندگی کرد، از هفت آسمان خبردار میشود!» آدمهای ضعیف را از این چیزها خبردار نمیکنند! آدمهای ضعیف از خیمۀ مهدی فاطمه هم خبر پیدا نمیکنند! و طبق روایت، بعد از ظهور هم، امام زمان(ع) به هر مؤمنی، قدرت چهل مرد را میدهد (وَ أُعْطِیَ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا؛ غیبت نعمانی/310)
بعد میفرماید: «چنین کسی شهوت و محبتش، در خالقش است!» یعنی در محبت به خالق، به اوج میرسد؛ حریص است که مدام با خدا باشد و با خدا حرف بزند. و میفرماید: «وقتی به اینجا برسد به منزلت و جایگاه باعظمتی رسیده، و آنوقت است که پروردگارش را در قلبش میبیند!» (کفایهالاثر/257)
زهد این نیست که لذت مادی نبریم و فقط دنبال لذتهای برتر باشیم!
تلقیِ مردم از دینداران، باید اینطور باشد که: «دینداران، نسبت به حیات، خیلی حساس هستند و تعصب خاصی بر ارزش حیات دارند، اصرار خاصی بر کیفیتبخشیدن به حیات دارند، و به شدت معتقدند که باید بیشترین بهره را از حیات برد! اینها از زندگیِ حداقلی متنفرند» اگر برداشتِ عمومی از دینداران اینطور نباشد، معلوم میشود آموزش و تبلیغ دین-چه از زبان مبلغین دینی، چه در آموزش و پرورش و دانشگاه یا صدا و سیما- غلط بوده است.
مؤمنین و متقین بهشدت بیزارند از اینکه از حیات، کم بهره ببرند، و متنفرند از اینکه در سطح پایینی از زندگی و حیات نگه داشته شوند، آنها در این راه میجنگند، میکشند و کشته میشوند، اما حاضر نیستند از حیات کوتاه بیایند!
اگر بگویید: «ما دینداران، از اعتقاداتمان کوتاه نمیآییم!» آنوقت خیلیها تصور میکنند ما یکسری اعتقادات موهوم و مقدسات ذهنی برای خودمان درست کردهایم و حاضریم بهخاطرش کشته شویم! بهتر است بگویید: «ما از حیات، کوتاه نمیآیم؛ همان چیزی که همۀ چپاولگران بهخاطرش دنیا را چپاول میکنند! آنها برای بهتر زندگیکردن دارند دنیا را چپاول میکنند، و ما هم دقیقاً به همین دلیل با آنها خواهیم جنگید» اگر کسی در مقابلِ بهتر زندگیکردنِ ما بایستد، ما حتماً او را نابود میکنیم.
اگر در گوشهای از عالم، یکعدهای بخواهند مردم را از مراتب حیات محروم کنند، ما حتماً این جنایتکاران را نابود خواهیم کرد؛ چون ما با بشریت و حیات بشر کار داریم، و حیات تمام ابناء بشر در همۀ دنیا به هم مرتبط است. حضرت امام(ره) میفرمود: «امروز هر مسئلهاى در یک گوشه دنیا واقع بشود، مسئله دنیاست، نه مسئله همان جا؛ صحیفۀ امام/13/ 133و134)
ما دینداران عاشق حیات هستیم؛ ما عاشق عالیترین نوع حیات هستیم و متنفریم از حیات پست که شبیه ممات است! اگر کسی بخواهد ما را در حیات حداقلی نگه دارد-چه با فریب و چه با زور و اجبار- ما با او میجنگیم، کسی حق ندارد احدی را به پستترین حیات مجبور کند و الا با او هم میجنگیم! این مبنای دین و انقلابیگری ماست. پیامبر اکرم(ص) نیز برای همین میجنگید.
ما باید عشقمان را به حیات افزایش بدهیم. باید نسبت به حیات، متعصب باشیم و غیرت داشته باشیم. هیچکسی حق ندارد کسی را در حیات حداقلی محدود کند! اگر این عِرق را نداشته باشی که بشریت را به حیات عالی برسانی، اهل حیات نیستی و علائم حیاتی در تو مشاهده نمیشود.
کسانی که عشق به حیات ندارند و نمیفهمند که حیات چقدر لذتبخش است، آدم معمولی نیستند؛ فکر و فرهنگشان خراب شده است و فریب خوردهاند. اینها را مشغول چیزهای دیگری کردهاند که به اصلیترین نیاز خودشان پی نبرند.
ابلیس آدم ابوالبشر(ع) را سرِ موضوع کیفیت حیات فریب داد؛ از بس که انسان عاشق حیات و کیفیت حیات است! کسانی که سطح پایینی از حیات را به مردم نشان میدهند و آنها را فریب میدهند و در حیات حداقلی نگه میدارند از ابلیس هم بدترند، چون ابلیس، آدم را با سطح بالاتری از حیات(یعنی حیات جاودانه) فریب داده بود. اما اینها فرهنگ و فکر بشر را چنان نابود کردهاند که دیگر بشریت دنبال حیات برتر نیست!
این تأکید ما بر موضوع حیات، فقط مربوط به حیات عالی و معنوی نیست بلکه حیات مادی را هم دربرمیگیرد. أمیرالمؤمنین(ع) در نامهای به اهل بصره، میفرماید: «آدمهای متقی و مؤمن و دیندار، لذتشان از دنیا، بیشتر از لذت مترفین از دنیا است» (فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ؛ نهجالبلاغه/ نامه27) منظور از مترفین، آدمهای عیاش و پولداری هستند که پول خرج میکنند تا کِیف کنند! ولی آدمهای مؤمن و متقی(علاوه بر لذات معنوی) از همین مادیات هم بیشتر لذت میبرند.
زهد به این معنا نیست که «لذت مادی نبرید و فقط به سوی لذتهای برتر بروید!» اتفاقاً از این لذتهای مادی هم باید سیراب بشوید، اصلاً خدا همه اینها را برای شما آفریده است، و دین هم راه بهرهمندی از این لذتها را نشان میدهد. از لذتهای کم، دست برندارید، ولی از آنها عبور کنید و متوقف نشوید، بدانید که لذت بیشتر و عمیقتر هم وجود دارد. چرا باید با محرومیت از مادیات، ما را اینقدر حریصِ گناه و آلوده شدن به حیات حداقلی بکنند؟!
مواظب تمیزی حیات خلوت ذهنمان باشیم!
در آغاز فقط کلمه بود!
در ادبیات ما شاید بیش از هر زبان دیگری واژگان، بار معنایی دارند. بعضی اوقات حتی یک کلمه کوتاه دوحرفی، فرهنگ خاص و پیامهای بسیاری را به مخاطب یادآور میشود؛ مثل «آب»! مثل «در»! بعضی واژهها نیز دامنه گستردهای دارند. هرکس در حد اطلاع و شناختش برداشتی از آنها خواهد داشت؛ مثل «عفاف» یا «ایمان». بعضی کلمات هم بار مثبت و منفی دارند همچون «ایثار» و «خودخواهی». بعضی دیگر در جایی مقبول و محبوباند اما در جایی دیگر مردود؛ مثل «آزادی»! و آزادی از چه؟ از قید و بند دنیا یا از هر قید و بندی حتی آخرت؟! بسیاری از واژهها هم در کمال ارزشمندی به مرور زمان و به لطف بعضی اذهان مغرض آنقدر دستمالی شدهاند که دیگر از مفهوم واقعی خود دور و مهجور ماندند مانند «عرفان».
در این میان واژگانی هم هستند که همزمان دو معنای دور و نزدیک دارند. یک معنا که از صورت کلمه بر میآید و معنای دیگری که از روح آن برمیخیزد؛ مثل «چشمپوشی». همانطور که از صورت این واژه بر میآید، پوشیدهشدن یا بستهشدن چشم است؛ که اسباب ندیدن فیزیکی دیده میشود. از طرفی روح چشمپوشی، میشود همان ندیدن اختیاری یا نادیده گرفتن، که به معنای صرفنظر کردن است. وقتی با اختیار و اتفاقأ با چشم باز از بسیاری امور مادی و غیرمادی صرف نظر میکنیم در واقع داریم از آنها چشم میپوشیم.
م مثل موفقیت
موفقیت برای افراد مختلف تعریف متفاوتی دارد و هرکس برای رسیدن به موفقیت مورد نظرش در زندگی، نسخهای دارد. ایمان نیز ابعاد گستردهای دارد و در نتیجه تعریف مبسوطی نیز خواهد داشت. اما فکر میکنم کوتاهترین نسخه و توضیح برای موفقیت چه در زندگی مادی و چه در عرصه ایمانی و معنوی یک کلمه است، یک کلمه که از دو قسمت تشکیل میشود: «چشمپوشی»! بیشک این کوتاهترین بیانِ راهکار، برای رسیدن به هر نوع خوشبختی و موفقیت است. چه سعادت دنیا را طالب باشیم و ناچار به چشمپوشی از بعضی خواستههای کوچک، تفریحات پوچ و خیلی امور غیرمفید و غیرواجب؛ و چه خواهان سعادت آخرت باشیم و ملزم به چشمپوشی از گناهان صغیره و کبیره، در هر حال چشمپوشی نسخه کلی و گرهگشاست.
دیدن شگفتیها با چشم بسته
مرد پارچهفروشی در شهر مدینه که همیشه از او بوی خوشی به مشام میرسید سبب این بوی خوش را اینطور توضیح میدهد که روزی یک زن به همراه کنیزش به بهانه تحویل پارچهها و گرفتن پول آن مرا به خانه خود بردند. بعد از پذیرایی، زن حجاب از سر برداشت. بسیار زیبا بود. کنارم نشست و با نهایت نرمش مرا به خود دعوت میکرد. نزدیک بود تسلیم او شوم که ناگاه الهامی از غیب این آیه را برایم تلاوت کرد: “و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی. و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نقس خود را از هوس دور ساخت، بهش جایگاه اوست. (نازعات، ۴۰)” به خود لرزیدم و تصمیم گرفتم دامن خود را به گناه آلوده نکنم. لذا به خواستهاش بیتوجهی کردم. دست و پایم را بستند و آنقدر زدند تا خون از بدنم جاری شد. نقشهای کشیدم و فریاد زدم راضی شدم. به بهانهای به دستشویی رفتم و خود را به نجاست آلوده کردم! آنها از من فراری شدند و من نیز از درب فرار کردم. در کنار آبی بعد از شستوشوی خود و لباسهایم، ناگاه شخصی آمد و لباسهای نیکویی به من داد که بپوشم و بعد بوی خوشی به ٱنها مالید. و گفت: “ای پرهیزگار، چون پا روی نفس خود نهادی و از آتش دوزخ ترسیدی تو را از این بلا نجات دادیم. دل خوش دار که این لباس هرگز کهنه و چرک نمیشود و این بوی خوش هیچ وقت از بین نمیرود. لذا از آن روز تا کنون نه لباسم چرک شده و نه بوی خوش آن برطرف گردیده است.” (۱)
آنچه مسلم است و برآمده از آیات و روایات، دوری و پرهیز از گناهان، برکات فراوانی در زندگی و موفقیت مومنین دارد اما دوری از برخی گناهان و رعایت برخی مراعاتهای شرعی خود مقدمه برچیدهشدن امکان گناهان بزرگتر میشود. به نحوی که گویا این رعایتها، مسیر کوتاهتری را برای پرهیز از معصیتهای دیگر پیش پای ما میگذارند. از جمله این میانبرها، چشمپوشی به معنای اول آن، یعنی نگاه نکردن به محرمات است. مگر نه آنکه رسول اکرم(ص) میفرماید: “همه چشمها در روز قیامت گریاناند مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا گریه کرده؛ چشمی که به خاطر نگاه نکردن به حرام بسته شده است؛ چشمی که برای رضای خدا شب را تا صبح بیدار مانده است.” (۲)
کلام رسول خدا(ص) یقینا حق است و همچنان که ایشان میفرماید: چشمهای خود را از حرام فروبندید تا شگفتیها را ببینید ؛(۳) علما و بندگان صالحی که گوش جان به این مهم سپردند، از برکات و شگفتیهای آن نیز بهرهمند شدهاند.
شب ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود. جمع کوچکی از طلاب در نجف اشرف، دور هم نشسته بودند و صحبتها به آنجا میرسد که یکی از طلاب در روزنامه، عکس دختری را با عنوان «زیباترین دختر روز» نشان میدهد و میپرسد اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج و هزار سال هم زندگی کنید، یا اینکه جمال حضرت علی(ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید. عکس روزنامه دست به دست میچرخد و طلاب در عالم جوانی، همگی دیدار با امام علی(ع) را مستحب میشمرند و زندگی با آن زن را انتخاب میکنند.
اما یکی از همین طلبههای جوان نمیتواند حتی نگاهی به کاغذ بیندازد، در حالی که بغضی گلوگیرش شده، بدون توجه به روزنامه فقط واسطه رسیدن آن از نفر قبلی به بعدی میشود. در همین حال حس میکند حالت خیلی عجیبی به او دست داده است. حالتی شبیه به خواب و بیهوشی، حالت غیر عادی. بلند میشود، یک دفعه میبیند در اتاق بزرگی است، آقایی در صدر مجلس نشسته است، تمام علامات و قیافهای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشتهاند در این مرد موجود است. طلبه از جوانی که سمت راستش نشسته میپرسد این آقا کیست؟ و جوان پاسخ میدهد: این آقا امام علی(ع) است. طلبه سیر امام علی(ع) را نگاه میکند. بیرون میآید و به همان جلسه باز میگردد. کاغذ عکس به دست نفر نهم یا دهم رسیده است. رنگ از صورت طلبه جوان پریده است. یکی از حضار میپرسد: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمیخواهد ماجرا را بگوید، اگر بگوید عیششان به هم میخورد، اصرار کردند و او بالاخره ماجرا را شرح میدهد، همه منقلب میشوند و شاید حسرت میخورند!
علامه محمدتقی جعفری میگفت: «بعد از جریان دیدار با امام علی(ع)، کتابها را که باز میکردم فکر میکردم؛ اینها را من قبلاً خواندهام!»
گرچه نگاه حرام مصادیق مختلفی دارد اما قطعا در تمام ادوار یکی از مهمترین مصادیق آن نگاه به نامحرم است. شاید معروفترین پرهیز از گناه و نگاه حرامی که ما در تاریخ به خاطر میشناسیم حضرت یوسف باشد اما میبینیم که در عصر معاصر نیز هستند مومنان متقی که چشم بر حرام و نامحرم میبندند و خودشان را در پناه لطف حق قرار میدهند. از علامه جعفری گرفته تا عالم وارسته و عالیقدر حاج آقا رحیم ارباب که وقتی در اواخر عمر از ایشان پرسیدند که پس از این همه عمر آیا ادعایی در زندگی دارد یا نه؟ فرمود: “در مسایل علمى هیچ ادعایى ندارم. اما در مسایل شخصى خود دو ادعا دارم: یکى آنکه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنکه در طول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاد. در احوال شخصى ایشان نقل است که فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند، در این چهل سال یک بار همسر برادرم را ندیدم.”
این پاکدامنی و پاکچشمی نه تنها شامل حال علما میشود که هر جوان مومنی را در برمیگیرد. جوانانی مثل ابراهیم. یک ماهی از انقلاب میگذشت و ابراهیم هادی برای خودش جوان رعنایی شده بود. جذاب و دوستداشتنی. هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی میپوشید به محل کارش در شمال تهران میرفت. یک روز که حسابی ناراحت بود در پاسخ به اصرارهای دوستش که دلیل ناراحتیاش را میپرسید میگوید: «چند روزه که دختری بی حجاب، توی محله به من گیر داده است و گفته تا تو را به دست نیارم ولت نمیکنم!»
دوست ابراهیم با لبخند به او میگوید: با این تیپ و قیافهای که تو داری، این اتفاق عجیب نیست! همین کافی است تا روز بعد ابراهیم با موهای تراشیده، بدون کت و شلوار سر کار بیاید و روز بعدتر با یک پیراهن بلند و قیافهای ژولیده! و روزی دیگر حتی با شلوار کردی و دمپایی! ابراهیم هادی اینقدر این رویه را ادامه میدهد تا آن وسوسه شیطانی تمام میشود! و همین رعایتهای ریز و درشت اوست که آرزوی شهادت و گمنامی را در ۲۵ سالگی برایش مهیا میکند.(۴)
آش همان آش، اما کاسه همان کاسه نیست!
وقتی از خلقت آدم تا به امروز را مرور میکنیم متوجه میشویم که ماهیت گناهان امروز و دیروز بشر فرقی با هم نداشته، پیشرفت علم و کنولوژی و تغییرات فرهنگی و اجتماعی اسباب بروز گناه جدیدی نشده است. از گناهان به ظاهر کوچک گرفته تا معاصی کبیره، همه و همه در گذشته نیز ایمان و روح انسان را هدف گرفته بوده اند و امروز نیز با تغییراتی در ساختار ظاهری همچنان گریبانگیر او هستند. اما به نظر میرسد مصادیق و اسباب این گناهان تغییر کرده است. پیشرفتها و تغییرات با توجه به کمکردن مرز میان انسانها، اسبابی شده است تا امکان دسترسی و ارتکاب برخی گناهان سادهتر و گستردهتر شده است. برای مثال، با پیشرفت تکنولوژی و تولید وسیلهای به نام تلفن همراه، حالا یواشکی و بیاجازه کنکاشکردن در گوشی دیگران از مصادیق نگاه حرام تلقی میشود. یا پاککردن اتومبیل در جای نامناسب میتواند مصداق رعایتنکردن حقالناس باشد. بنابراین گرچه نگاه حرام و حقالناس مساله جدیدی نیست اما طبیعتا در گذشتههای کمی دورتر مواردی از قبیل آنچه ذکر شد، برای انسان موضوعیت نداشته است.
امروز اما تکنولوژی در کنار تمام کمکها و سهولتهایی که برای زندگی بشر ایجاد کرده، این فرصت را هم فراهم آورده تا حتی وقتی در کنج خلوت خودتان هستید و هیچ دوست باب و ناباب یا انسان صالح و ناصالح دیگری کنار شما حضور ندارد و در شرایطی که شما دست به عمل خاصی نمیزنید به سادگی روحتان را در پیچ و خم فضای مجازی گم کنید و چشمتان را مهمان هرچه نادیدنی است! امروز شاید یکی از مصادیق جدی و مهم چشمپوشی، دیده بستن بر بسیاری از همین صفحات مجازی و مراقبت کردن از خلوت خودمان باشد! کاش خیلی بیشتر مواظب بهداشت و تمیزی حیات خلوت ذهن خودمان باشیم.
منابع:
۱_هزار و یک حکایت اخلاقی، ص ۳۷۰
۲_فرهنگ سخنان پیامبر اکرم(ص)، ص ۲۶۷
۳_میزانالحکمه، ج۲، ص ۹۹۹
۴_سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی)، ص57
منبع: تحریریه سایت باحجاب
بهترين راه حفظ ايمان و مال در کلام امام علی(ع)
امام علی (عليه السلام) فرمودند:سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ.ايمانتان را با صدقه حفظ كنيد و اموالتان را با زكات، و امواج بلا را با دعا از خود دور سازيد.
شرح و تفسير حکمت 146 نهج البلاغه:
امام علی (عليه السلام) در اين گفتار پربار خود به آثار صدقه در راه خدا و اداى زكات و بركات دعا اشاره كرده مى فرمايد: «ايمانتان را با صدقه حفظ كنيد و اموالتان را با زكات، و امواج بلا را با دعا از خود دور كنيد»،
(سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ). «سوسوا» از ريشه «سياست» به معناى تدبير و حفظ و اصلاح است.
تأثير صدقه در حفظ ايمان از اين نظر است كه علاقه انسان به مال بيش از هر چيز است، بسيارند كسانى كه در اعمال و عبادات ظاهرى قهرمان ميدان اند، اما هنگامى كه پاى مسائل مالى به ميان مى آيد مى لنگند.
به همين دليل پرداختن صدقه و چشم پوشى از مال به خصوص اگر به صورت عادت روزانه انسان درآيد در تقويت پايه هاى ايمان بسيار مؤثر است و شايد به دليل اهميت صدقات و انفاق در راه خدا در قرآن مجيد بذل مال در كنار بذل جان قرار گرفته و مى فرمايد: «(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ)، خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خريدارى كرده كه در برابرش بهشت براى آنان باشد».
در مورد حفظ اموال از طريق پرداخت زكات هم از جنبه هاى ظاهرى قابل تفسير است، هم از جنبه هاى معنوى، از نظر ظاهر مى دانيم زكات حق محرومان است هنگامى كه قشر ضعيف جامعه از حقوق مسلم خود محروم شود كار به شورش ها و قيام ها بر ضد اغنيا مى كشد و اموال آنها به خطر مى افتد، قيام هاى كمونيستى در عصر ما گواه صادق اين مدعاست. در اعصار گذشته نيز كم و بيش اين معنا وجود داشته و شايد شورش زنجيان كه در نيمه دوم قرن سوم هجرى واقع شد و شخصى به نام «على بن محمد» در بصره ظهور كرد و گروهى از بردگان را كه در شرايط بسيار سختى در مزارع و باغات زندگى مى كردند و با خدمات طاقت فرسا با كمترين بهره مندى مشغول كار بودند گرد خود جمع كرد، نمونه اى از همين رخداد باشد.
قرآن مجيد نيز اشاره پرمعنايى به اين معنا دارد آنجا كه مى فرمايد: «(وَأَنفِقُوا فِى سَبِيلِ اللهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)، و در راه خدا انفاق كنيد و (با ترك انفاق) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد» قرار گرفتن اين دو جمله پشت سر هم دليل بر ارتباط آنها با يكديگر است، يعنى اگر انفاق فى سبيل الله ترك شود ثروتمندان خودشان را با دست خود به هلاكت افكنده اند و اكثريت محروم سرانجام به پا مى خاسته قوانين را در هم مى شكنند و شورشى غير قابل كنترل ايجاد مى كنند. از نظر معنوى نيز جاى ترديد نيست كه خداوند بركات خود را از كسانى بر مى گيرد كه حقوق محرومان را نمى پردازند. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در ابواب زكات كتاب وسائل الشيعه آمده است: «ما ضاعَ مالٌ في بَرٍّ أوْ بَحْر إلاّ بِتَرْكِ الزَّكاةِ، هيچ مالى در دريا و خشكى از بين نرفت جز به سبب ترك زكات».
در مورد جمله سوم يعنى رابطه دفع امواج بلا به وسيله دعا نيز روايات فراوانى داريم و پيش از روايات، قرآن مجيد از آن سخن گفته، مى فرمايد: «(قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ)، بگو: پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد».
در حديثى در كتاب شريف كافى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إنّ الدُّعاءَ يَرُدُّ الْقَضاءُ وَقَدْ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ وَقَدْ أُبْرِمَ إبْراماً، دعا حوادث سخت را باز مى گرداند حتى اگر دستور آن از آسمان صادر و محكم و مبرم شده باشد».
در همين كتاب از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم: «الدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَما لَمْ يَنْزِلْ، دعا بلايى را كه نازل شده است دفع مى كند و همچنين بلائى را كه نازل نشده است». البته استجابت دعا شرايطى دارد كه از جمله شرايط آن توبه و نهى از منكر و استفاده از غذاى حلال است.
منبع:باشگاه خبرنگاران
نقدی بر شیوه تبلیغاتی برخی روحانیون سرشناس
نفی محکمات دینی و شوخی های زننده بالای منبر و مطالبات دسته چندم گروه های لاابالی را سردست گرفتن و نفی ضروریات دین کردن، روحانیت را مردمی نمی کند. محبوبیت پشت سر مردم حرکت کردن نیست، رفیق شدن و محبت کردن برای هدایت است.
گروه فرهنگی جهان نيوز، محسن مهدیان: قدیم ترها، تهران چند روحانی سرشناس داشت که به یک ویژگی کلیدی اشتراک داشتند و آنهم مردمداری بود. سیدمهدی قوام، سیدمهدی لالهزاری و شیخرضا سراج و سیدرضا فیروزآبادی و دهها روحانی دیگر که می توان به این لیست اضافه کرد.
محبوبیت آنها باعث شده بود بین مردم اعتباری عجیب و گردن خیلی ها حق داشته باشند.یکی از ویژگی های مهم این افراد، ارتباط با افرادی بود که ظاهرا ایمان ضعیفی دارند و اهل خلاف و معصیت آشکارند. اما همین ارتباط صمیمانه و دلسوزانه کمک می کرد تا لات و لوت های آن زمان به منبر آنها اعتماد کنند و خیلی هایشان با تلنگری براه شوند. نقل شده وقتی سیدمهدی قوام، مصطفی دیوونه از لات های قداره کش آن زمان را می بیند، با یک جمله ساده زندگی شان را متحول می کند.
سید مهدی می گوید “آقا مصطفی مهمترین ویژگی شما لات ها چیه” و او می گوید"اگر نمک خوردیم اهل نمک دان شکستن نیستیم.” سید مهدی هم می گوید “واقعن به این جمله باور دارید و یا لقلقه زبانتان است؟” مصطفی هم محکم می گوید “اعتقادمان است.” مرحوم قوام با همین مقدمه او را به “رحمت بی کران حضرت حق” توجه می دهد و از او می خواهد که بیش ازین نمکدان نشکند.همین جمله با مصطفی دیوونه چنان می کند که یکی از خوبان نام آور و نام آشنای تهران می شود.
نقل است سیدمهدی لاله زاری وقتی سعدی افشار، بازیگر فیلم های مساله دار را در خیابان لاله زار می بیند خودش سراغ او می رود و می گوید “مدتی است در مسجد غائبید، اما من دلتنگ شماهستم و می خواهم به تاتر خانه شما بیام و دیدار تازه کنیم…"نکته کلیدی در روش تبلیغاتی آن دوران “ارتباط صمیمانه” با مردم و دلسوزی برای دین و دنیایشان بود. همین راه و رسم صادقانه باعث می شد مردم اعتماد کنند و حرف شان را بخرند.
….اما این روزها یک اتفاق عجیب و غیرطبیعی در روش های تبلیغی در حال جریان است که متاسفانه هیچ نسبتی با شان و جایگاه هدایتگری روحانیت ندارد.تلقی رایجی که این روزها بین برخی روحانیون سرشناس ایجاد شده این است که برای نزدیک شدن به مردم از اصول خود کوتاه بیایند و هویت شان را تغییر دهند؛ عجیب خطای فاحشی است.نقل است همین سیدمهدی لاله زاری در محله درکه، گفته بود هرکس علنی شراب خورد، امانش ندهید تا جائیکه دربار و گارد هم جرئت خلاف علنی نداشتند.راه نزدیک شدن به مردم پشت سر مردم حرکت کردن نیست، محبت کردن و رابطه صمیمانه با آنهاست. راه نزدیکی به مردم کوتاه آمدن از دین خدا و حرف نزدن از انقلابی گری نیست، راهش صداقت است. مردم صدق و صفا را می فهمند و جز انذار و تنبه نیز از آخوند انتظار ندارند.نفی محکمات دینی و شوخی های زننده بالای منبر و مطالبات دسته چندم گروه های لاابالی را سردست گرفتن و نفی ضروریات دین کردن، روحانیت را مردمی نمی کند. محبوبیت پشت سر مردم حرکت کردن نیست، رفیق شدن و محبت کردن برای هدایت است.فرقست بین رفیق شدن با جوان خطاکار یا توجیه کردن خطایش….